امام اجازه دادند همه ماهیت خود را نشان دهند

واپسین گفت‌وگوی مرحومه مرضیه حدیدچی(دباغ) با «پاسدار اسلام»

درآمد:
مرحومه مرضیه حدیدچی(دباغ) از قدیمی‌ترین مبارزان انقلاب اسلامی، بانوی یگانه‌ای که حراست از بیت حضرت امام در نوفل لوشاتو به عهده او قرار گرفت. ایشان به عنوان نماد و نماینده زنان مسلمان و انقلابی ایران، یکی از اعضای هیئت حامل پیام تاریخی امام خمینی به رهبر ابرقدرت شوروی بود. خانم دباغ از جوانی و تحت تعالیم شهید آیت‌الله سعیدی پا به عرصه مبارزه نهاد و شکنجه‌ها و زندان‌های هولناکی را زندانهای رژیم ستمشاهی تحمل کرد. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در جایگاهای مختلف از جمله فرماندهی سپاه همدان و نمایندگی مجلس شورای‌اسلامی لحظه‌ای از خدمت به کشور و مردم خود باز نماند و تا آخر عمر بر عهد و پیمان خود با امام خمینی و رهبر معظم انقلاب پایدار و استوار ماند. مصاحبۀ پیش رو یکی از واپسین گفتگوهای منتشر نشده با خانم دباغ است که تقدیم مخاطبان صمیمی “پاسدار اسلام” می‌شود.

*با تشکر از سرکار که با وجود بیماری پذیرای ما شدید و افتخار این گفت‌وگو را به ما دادید. در ابتدا بفرمایید راز همواره در میدان بودن و سرشار از انرژی و امید بودن شما و مقاومت در شرایط بسیار دشوار در شما از چیست و این انرژی از کجا نشأت می‌گیرد؟
بسم‌الله الرحمن‌الرحیم. با درود و سلام به روح مطهر حضرت امام و فرزندان بزرگوار ایشان و شهدای انقلاب اسلامی. هر کسی که حتی برای لحظاتی امام را دیده و ایشان را درک کرده باشد، دیگر به خود اجازه نمی‌دهد به دردها، نگرانی‌ها و مشکلات خود فکر کند. حضرت امام در طول عمر شریفشان لحظه‌ای از پا ننشستند و هستی خود را در راه خدا، اسلام و انقلاب صرف کردند. من که باشم که به درد خود فکر کنم؟ بنابراین تا زنده هستم، حتی اگر پای رفتن نداشته باشم، سعی می‌کنم با زبانم در باره اسلام، انقلاب و حضرت امام سخن بگویم تا روزی که از این جهان خاکی پر بر می‌کشم، شرمنده حضرتشان و خون شهدا نباشم.
* شما در دورانی که حضرت امام در نوفل‌لوشاتو بودند، در سوریه بودید. چرا شما را برای مدیریت بیت امام انتخاب کردند؟
هنگامی که حضرت امام به نوفل‌لوشاتو تشریف بردند، پلیس فرانسه برای حمایت داخلی از بیت ایشان پلیس خانمی را فرستاده بود. امام با این امر موافق نبودند. برخی از افراد مورد اعتماد حضرت امام، از جمله شهید عراقی از قبل مرا می‌شناختند، لذا با دفتر امام موسی صدر در بیروت تماس و سراغ مرا گرفتند و موضوع را مطرح کردند. البته برای بنده کمال افتخار بود که چنین مسئولیتی را بپذیرم، لذا لحظه‌ای در قبول این مأموریت تردید نکردم. شهید محمد منتظری بلافاصله بلیطی به مقصد پاریس تهیه کرد و همراه با دو سه نفر از برادران به نوفل‌لوشاتو و خدمت امام رفتیم، ابتدا پلیس فرانسه چند سئوال در باره مسائل امنیتی از بنده پرسید وقتی مطمئن شد در این زمینه به اندازه کافی مطلع هستم، پذیرفت که حفاظت داخل بیت را به من بسپارد و خودشان در بیرون منزل مراقب اوضاع باشند. بدین ترتیب خداوند به بنده لطف کرد که چهار ماه در خدمت آن بزرگمرد دوران باشم و این شیرین‌ترین دوران عمر من است.

*در آن مقطع از طیف‌های گوناگون در اطراف حضرت امام بودند. افرادی که برخی از آنها بعدها به نوعی برای انقلاب مسئله‌ساز شدند. بعضی از آنها حتی همراه امام به ایران آمدند. به نظر شما چرا امام در آن مقطع آنان را طرد نکردند؟
حضرت امام پدر مهربانی بودند که در ایتدا اجازه دادند همه بیایند و ماهیت خود را نشان بدهند. از نظر من حضرت امام به‌قدری زیرک، با تجربه و با درایت بودند که با اندکی صحبت با یک فرد کاملاً به ماهیت او پی می‌بردند و لذا قطعاً این افراد را خیلی خوب می‌شناختند. اغلب اینها در واقع به دنبال سهم آمده بودند.
*ظاهراً شما چند روزی هم در منزل بنی‌صدر بودید.
بله، چند روزی در آنجا بستری بودم و از نزدیک بسیاری از مسائل را به چشم خود دیدم و لذا او را بهتر از خیلی‌ها می‌شناختم. حضرت امام قطعاً بهتر از من از او شناخت داشتند، اما همان‌ طور که اشاره کردم بنا نداشتند کسی را از ابتدا طرد کنند. حتی یادم هست حتی کاظم رجوی، برادر مسعود رجوی هم برای امام نامه نوشته بود که اگر لازم هست بیایم و در مورد مسائل امنیتی کشور با شما صحبت کنم که امام فرموده بودند لازم نیست. در نوفل‌لوشاتو از این‌جور افراد زیاد بودند که ماهیتشان کاملاً برای امام روشن بود، منتهی می‌فرمودند اگر به اینها فرصت داده نشود بعدها مدعی خواهند شد که اگر از آنها استفاده می‌شد برخی از مسائل پیش نمی‌آمد. این تحلیل حضرت امام بسیار دقیق و درست بود.
*انتخاب مهندس بازرگان به عنوان نخست‌وزیر دولت موقت هم به همین دلیل بود؟
بله، آقای بازرگان را آن زمان همه قبول داشتند، ولی جریانات بعدی نشان داد که دولت موقت و ایشان قرار نیست همچون حضرت امام با شیوه‌ای انقلابی امور را اداره کنند. ما که در خارج از کشور بودیم ماهیت بسیاری از این افراد را بهتر از کسانی که در داخل بودند می‌شناختیم، اما اگر از روز اول این حرف‌ها را می‌زدیم متهم می‌شدیم که می‌خواهیم آنها را کنار بزنیم. حضرت امام مانند یک پدر عالم و مدبر اجازه دادند افراد اشتباه کنند، زمین بخورند، برخیزند و زخم بردارند تا استوار گام برداشتن را یاد بگیرند.
*برداشت شخصی شما از شخصیت و خانواده بنی‌صدر چه بود؟
از باطن افراد که خدا خبر دارد و بس، ولی آنچه که من می‌دیدم و ظاهر قضیه بود، رعایت نکردن مسائل اسلامی، از جمله حجاب بود. بنده از دیدن چنین مناظری زجر می‌کشیدم، اما بیمار بودم و قدرت حرکت نداشتم و ناچار بودم تحمل کنم. آنچه که در بنی‌صدر به ‌شدت مرا رنج می‌داد ریاکاری او بود. پدر بنی‌صدر آدم بانفوذی بود و عوامل رضاخان و محمدرضاشاه حرفش را می‌خواندند. بنی‌صدر هم پرحرف و باسواد بود و می‌توانست با حرف‌هایش مردم را فریب بدهد که داد و به عنوان نخستین رئیس‌جمهور کشور به میدان آمد، اما دیری نپایید که ماهیت واقعی خود را نشان داد و آبروی خود را برد. هنوز هفت هشت ماه از ریاست جمهوریش نگذشته بود که معلوم شد چه آدم دورو و منافقی است.

*نکته عجیب و عبرت‌آموز این است که این‌گونه افراد اساساً چگونه می‌توانند خود را تا رده‌های بالای نظام برسانند آرای مردم را تصاحب کنند؟
از حاج احمد آقا و آقای اشراقی که خبر دارم، می‌دانم که بنی‌صدر را قبول نداشتند و به او رأی ندادند. نمی‌دانم قصد بعضی‌ها از اینکه می‌خواهند چنین موضوعی را به آنها نسبت بدهند چیست. در بیت امام فقط حسین خمینی که آن موقع شاید نوزده سال بیشتر نداشت طرفدار بنی‌صدر بود. بنی‌صدر هم همه جا او را با خودش می‌برد و هندوانه زیر بغلش می‌گذاشت.

*تحلیل شما از شخصیت دکتر ابراهیم یزدی چیست؟ چون او مثل بقیه خیلی زود ماهیت خود را برملا نکرد.
شیوۀ آقای دکتر یزدی بیشتر شبیه انگلیسی‌ها بود و ویژگی‌های سیاسی هوشمندانه‌ای داشت. وقتی حرف‌های حضرت امام را برای خبرنگارها ترجمه می‌کرد، طوری حرف می‌زد انگار که می‌خواست این‌گونه القا کند که امام به من اعتماد صد در صد دارند. عده‌ای در آنجا انگلیسی بلد بودند و به گوش امام رساندند که قضیه از این قرار است و ایشان دارد جوری رفتار می‌کند که گویی سخنگوی شماست. این بود که حضرت امام دستور دادند به زبان‌های فارسی، عربی، فرانسه و انگلیسی بنویسند و به در و دیوار بیت و کوچه بزنند که ایشان سخنگو ندارند و کسی را نگمارده‌اند که از طرف ایشان حرف بزند.

*قطب‌زاده چطور؟
محمد منتظری از قبل گوشی را به دست همه داده بود و تقریباً همه، ویژگی‌های اخلاقی او را می‌شناختند. او حتی موقعی که نماز جماعت برگزار می‌شد، تظاهر به نماز خواندن هم نمی‌کرد. محمد منتظری در فرانسه بی‌بند و باری‌های او را دیده و به همه گفته بود که حواس خود را جمع کنند. بعد هم که به ایران آمد در وزارت خارجه و صدا و سیما هم به بی‌بند و باری‌هایش ادامه داد. قطب‌زاده به خاطر این نوع سوابق چندان جرئت نداشت قاطی بعضی از مسائل شود، اما دکتر یزدی خود را خیلی خوب مطرح کرد و در کنار امام قرار داد، ولی با لطف خدا ایشان هم نتوانست خیلی میدانداری کند.

*سخنان این گروه در مجلس خبرگان و بعدها مجلس شورای اسلامی عدم اعتقادشان را به اصل ولایت فقیه نشان داد. نظر شما چیست؟ آیا از ابتدا به این موضوع اعتقاد نداشتند یا بعداً تغییر عقیده دادند؟
ما که در مجلس بودیم می‌دیدیم بحث‌های اینها از چه سنخی است. اینها به هیچ‌وجه اعتقادی به ولایت فقیه نداشتند و می‌پرسیدند انسان چگونه می‌تواند اختیارش را به دست یک نفر بدهد؟ باید از این آقایان سئوال کرد وقتی نیاز به عمل جراحی پیدا می‌کنند، خودشان را به دست یک جراح خبره می‌سپارند یا کسی که صلاحیت این کار را ندارد؟ انسان در مورد بدنش این‌ قدر احتیاط می‌کند، آن وقت چطور ممکن است برای اعتقاداتش به دنبال کسی نباشد که شناخت کامل از قرآن، اسلام و آموزه های امامان معصوم(ع) دارد؟ وظایف و احکام دینی را باید از چه کسی پرسید؟ ولایت فقیه موضوعی نبود که امام اولین بار مطرح فرموده باشند و پیش از ایشان در فقه ما مطرح بوده است، اما بزرگانی که آن را مطرح کردند زمینه اجتماعی مناسبی چون حضرت امام پیدا نکردند. خداوند کمک کرد و امام که از شجاعت و صراحت و اخلاص خاصی برخوردار بودند این مسئله را عنوان کردند. به نظر من این افراد به شرع التزام نداشتند و ظواهر دنیای مدرن آنها را فریفته بود، وگرنه در برابر این اصل که ضامن بقای حکومت اسلامی است، مقاومت نمی‌کردند.
*در برهه‌ای که حضرت امام در نوفل‌لوشاتو بودند، عناصر سیاسی زیادی به دیدن ایشان می‌آمدند. آیا از آن ملاقات‌ها خاطره‌ای دارید؟
در جلساتی که حضرت امام با این افراد صحبت می‌کردند، غیر از مرحوم احمدآقا و مرحوم آقای اشراقی کسی حضور نداشت. یک بار هم شهید محمد منتظری پدرش را به فرانسه آورده بود که پزشکان معاینه‌اش کنند و ببینند زندان‌های طولانی چه آثاری روی او گذاشته است. آقای منتظری آدم بسیار ساده‌ای بود و هر وقت محمد می‌خواست او را جایی ببرد، گرفتار می‌شد. یک بار من داشتم رخت‌های شسته شده را پهن می‌کردم که صدای آقای منتظری را شنیدم که با لحنی که بسیار اذیتم کرد و به‌زور خودم را نگه داشتم که نروم و اعتراض نکنم، داشت با امام صحبت می‌کرد و می‌گفت شما را دوره کرده‌اند. شما متوجه نیستید. حضرت امام هم با لحن آرامی می‌گفتند شما بعضی چیزها را نمی‌دانید و در آینده به بعضی چیزها می‌رسید.

* می‌گفتند امام را دوره کرده‌اند و ایشان تحت تأثیر فشارها و حرف‌های دیگران تصمیم می‌گیرند؟
بله، حرف‌هائی از همین قبیل که واقعاً بی‌مبناست. حضرت امام با کسی رو دربایستی نداشتند که زیر فشار تصمیم بگیرند. کسانی که این حرف‌ها را می‌زنند، امام را درست نمی‌شناسند. امام به‌شدت اهل مشورت گرفتن بودند، ولی وقتی تصمیم می‌گرفتند کاری را بکنند، هیچ‌‌کسی نمی‌توانست تصمیم ایشان را تغییر بدهد.

*سرکار در انتخابات سال ۱۳۸۸، همراه با خانم مصطفوی از میرحسین موسوی حمایت کردید. آیا فکر می‌کردید سرانجام کار به آنجا بکشد؟
اگر من و خانم مصطفوی یک در میلیون هم این احتمال را می‌دادیم، قطعاً حمایت نمی‌کردیم و به آقای موسوی رأی نمی‌دادیم. من واقعاً از این ماجرا بسیار خسته و فرسوده شدم، چون از بعضی‌ها ابداً توقع برخی از رفتارها را نداشتم. اصل این است که باید اصالت انقلاب را حفظ کنیم. وقتی آن آشوب‌ها شروع شدند، بنده به افراد مختلفی پیغام دادم که بیایید مسائل را اصولی حل کنیم. ما قانون اساسی داریم که می‌توانیم بر اساس آن رفع اشکال کنیم. قرار نیست بعد از این همه زجر و مصیبتی که تحمل کردیم، انقلاب را به دست کسانی بدهیم که انگلیس و امریکا از آنها حمایت می‌کنند. بسیار اتفاق دردناکی بود. واقعاً یاد آن روزها که می‌افتم درد می‌کشم. حقیقتاً خدا لطف کرد که انقلاب از آن مصیبت نجات یافت. اتفاقاتی که در آن مدت افتاد ابداً زیبنده انقلاب اسلامی نبود. حضرت آقا بحمدالله آن قضیه را به خوبی جمع کردند. البته خداوند هم بسیار عنایت کرد.

*چرا برخی از کسانی که روزگاری در صف مقدم انقلاب بودند دچار لغزش و خطا شدند؟
وقتی سِیلی راه می‌افتد همه را با خود می‌برد. در اوایل انقلاب هم همه از نظر اعتقاد به اسلام، امام و انقلاب در یک رتبه نبودند. بعضی‌ها به امید رسیدن به پست، مقام و قدرت آمدند. مدتی هم به مراد دلشان رسیدند، ولی نهایتاً به دامان امریکا و انگلیس پناه بردند و علیه انقلاب اسلامی شروع به فعالیت کردند. در طول تاریخ، فرقه‌ها و جریان‌های مختلف در یکدیگر آمیخته بوده‌اند. باید با صبر و حوصله آنها را جدا کرد. گاهی تشخیص بین سره و ناسره بسیار دشوار می‌شود و اگر لطف خدا نباشد، هر کسی در معرض لغزش و خطاست.
*چگونه باید اهل و نااهل را تشخیص داد؟
به نظر من کسانی که به مال، قدرت و مقام دلبسته و وابسته هستند، قابل اعتماد نیستند. فرقی نمی‌کند در چه لباس و هیئتی باشند. همین که انسان وابسته شد، احتمال هر نوع خطایی در او هست. عده‌ای بودند مثل شهید رجایی که در سطح پایین‌ترین مردم جامعه زندگی می‌کردند و هیچ تکلف و تکبری نداشتند. در مقابل عده‌ای هم هستند که در ماشین‌های ضد گلوله می‌نشینند و چندین ماشین و موتور اسکورتشان می‌کنند. حرف‌های گنده‌ای هم می‌زنند، اما از عمل کوچک‌ترین خبری نیست. واقعاً اسباب تأسف است و دل انسان می‌گیرد که می‌بیند روی کسانی برای روزهای دشوار حساب می‌کرد، اما آنها خودشان تبدیل به معضل و مشکل شده‌اند.
مهم‌ترین اصل تشخیص اهل از نااهل این است که ببینید فرد عملاً در خط امام حرکت می‌کند یا نه. در این خط هم، همه افراد در یک طیف و میزان نیستند، ولی دست‌کم راه را به خطا نمی‌روند، چون تنها چیزی که می‌تواند انقلاب را نجات بدهد خط امام است. خود من در عمرم نه چپ را قبول داشته‌ام و نه راست را. معنی اصلاح‌طلبی و اصولگرایی را هم نمی‌فهمم. کیست که لازم نباشد اصلاح شود و کیست که از اصول عدول کند و باز بتواند خود را مسلمان و انقلابی بداند؟ دسته‌بندی‌ها و تفرقه‌ها فقط دشمن شادکن هستند.
مردم وظیفه‌شان را خوب می‌شناسند و هر وقت هم به وجودشان نیاز بوده، دار و ندارشان را به میدان آورده‌اند. باید از مسئولان خواست دست از مقابله با یکدیگر بردارند و به حل مشکلات مردم بپردازند. این اختلافات فقط بستر را برای نفوذ دشمن باز می‌کند. فاجعه‌ای که چپ و راست نمی‌شناسد و به همه صدمه خواهد زد.

*در خاتمه بد نیست به چند خاطره شیرین هم اشاره کنید.
همان‌ طور که اشاره کردم شیرین‌ترین خاطره زندگی من چهار ماهی است که در نوفل‌لوشاتو در خدمت حضرت امام بودم. بنده برای بازرسی بسته‌های پستی و نامه‌ها دوره دیده بودم و برای اینکه خطری متوجه وجود حضرتشان نشود، قبل از اینکه نامه‌ها و بسته‌ها را خدمت ایشان بدهیم آنها را با دقت بازرسی می‌کردم. روزی امام مرا در حال انجام این کار دیدند و فرمودند: «چه می‌کنید؟» عرض کردم: «برای اینکه خدای ناکرده صدمه‌ای به شما نخورد، نامه‌ها را بازرسی می‌کنم.» فرمودند: «برای من خطر دارد و برای شما خطر ندارد؟» عرض کردم: «من برای این کار آموزش دیده‌ام.» فرمودند: «بیایید به من هم یاد بدهید تا خودم این کار را بکنم. اگر خطر دارد برای هر دوی ما دارد.»
از سوریه که به نوفل‌لوشاتو رفتم، لباس زیادی با خود نبردم. هوای نوفل‌لوشاتو هم به‌شدت سرد بود و لباس زمستانی نداشتم. یک روز مرحوم احمد آقا آمدند و گفتند: «امام فرموده‌اند این پول را بگیرید و برای خودتان لباس گرم بخرید.» گفتم: «من شکایتی ندارم.» احمد آقا گفتند: «امام گفته‌اند خواهر طاهره همیشه وقتی در را باز می‌کند از سرما شانه‌هایش را بالا می‌کشد و خود را جمع می‌کند. ظاهراً لباس گرم ندارد. بگویید برود و لباس گرم تهیه کند.»
خاطره زیبای دیگر هم شب تولد حضرت مسیح(ع) بود که امام فرمودند برای همه همسایه‌ها شیرینی بخرید و به آنها بدهید و عذرخواهی کنید که در این مدت مزاحم آنها بوده‌ایم. بعد هم به من فرمودند: «شنیده‌ام مردم اینجا گُل خیلی دوست دارند. روی جعبه‌های شیرین یک شاخه گل هم بگذارید.»
حقیقتاً با آن مشغله و گرفتاری، ایشان به تمام این نکات ظریف توجه داشتند و هیچ چیزی از نگاه نافذ و هوشمند ایشان پنهان نمی‌ماند. خاطره کسانی که با اشتیاق می‌آمدند تا بزرگمردی را که تاریخ را دگرگون کرده بود، اما از نظر زندگی دنیوی در پایین‌ترین سطح جامعه و بسیار ساده زندگی می‌کرد ببینند، هرگز از یاد نمی‌برم. بسیار از آنها با عنوان مسیح زمانه از حضرت امام یاد می‌کردند.

*و سخن آخر؟
برای به ثمر رسیدن این انقلاب انسان‌های بسیار ارزشمندی جان خود را فدا کردند. عده زیادی مصائب، زندان‌ها و شکنجه‌های بی‌شماری را تحمل کردند. روا نیست این همه ایثار و فداکاری را به فراموشی بسپاریم و برای دو روزه دنیا چنین گنجینه‌ ارزشمندی را در معرض آسیب قرار بدهیم.
خداوند همه ما را به راه راست هدایت کند تا شرمنده روح پرفتوح حضرت امام و شهدای گرانقدر انقلاب نباشیم.
*با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

بیانیه شخصیت‌های سیاسی و مذهبی کشور از جمله خانم دباغ
از بیانات رهبر معظم انقلاب و فصل‌الخطاب بودن قانون
حماسه باشکوه انتخابات ۲۲ خرداد با مشارکت و حضور بی‌نظیر ۸۵ درصدی ملت بزرگ ایران آنچنان نظام اسلامی را مستحکم کرد که بیش از پیش دشمنان اسلام و جمهوری اسلامی را وحشت‌زده و مأیوس و عموم مسلمانان و دوستان را در سراسر جهان دلگرم و امیدوار کرد. وجه مشترک نزدیک به ۴۰ میلیون از ملت ایران رأی به چهار کاندیدایی بود که پایبندی خود را به قانون اساسی و خط امام به خصوص اصل مترقی ولایت فقیه که پایه اصلی وحدت امت و حدوث و بقای جمهوری اسلامی و مانع دیکتاتوری و انحراف از دیگر اصول است، اعلام کرده‌اند.
با این حال روشن است که شیاطین اعم از کوچک و بزرگ و درون و بیرون با همه توان برای واژگونی و بی‌اثر کردن این حماسه به هر دسیسه و حیله‌ای متوسل شوند و بخواهند با سوءاستفاده از فضای هیجانی کشور، وحدت امت را به تفرقه و تقابل سوق دهند و در غبار آن جامعه و کشور را به آشوب کشند.
اما ملت آگاه ایران و پیروان اسلام ناب از امام عزیز خود آموختند که در کار برای خدا شکست معنی ندارد و به همین جهت همه ملت خود را پیروز اصلی این انتخابات می‌دانند، ملتی که امام عزیز آنان را از مردم صدر اسلام بهتر دانست و به آنان آموخت که شرط آسیب نرسیدن به کشور و گرفتار نشدن در دام دیکتاتوری (اعم از حزبی و فردی) پیروی از ولایت فقیه است.
این ملت بزرگ امروز نیز همچون گذشته ضمن اعلام انزجار از آمریکا و صهیونیست‌ها و عوامل آشکار و پنهان آنان که درصدد ضربه زدن به نظام اسلام و ایجاد بلوا و آشوب و ناامنی در جامعه هستند، وفاداری خود را به امام و شهیدان در پیروی محض از مهمترین میراث امام یعنی ولایت فقیه دانسته و اعلام می‌دارند همانگونه که مقام معظم رهبری «مدظله» در خطبه‌های نمازجمعه فرمودند فصل‌الخطاب قانون است و راه‌حل مناسب را برای روشن شدن حقایق در قانون اساسی کشور جستجو می‌کنند و به این ترتیب ملت بزرگ ایران بر مدار قانون و پیروی از رهبری عزیز صفوف الهی خود را از آنان که در تقابل راه امام، مقام معظم رهبری و قانون قرار گرفته‌اند جدا نموده و از آنان برائت می‌جوید.
ـ مرضیه حدیدچی دباغ ـ قربانعلی دری نجف‌آبادی ـ محمدحسن رحیمیان ـ عباس شیبانی ـ حسین مظفر -سیدمحمدرضا آیت‌اللهی ـ سیدحمید پورمحمدی ـ مجتبی رحماندوست ـ عبدالحمید انصاری ـ محمد جعفری گیلانی ـ حسن بنیانیان ـ یوسفعلی شکری ـ حسین دهقان.

سوتیترها:

۱٫ حضرت امام پدر مهربانی بودند که اجازه دادند همه بیایند و ماهیت خود را نشان بدهند…در نوفل‌لوشاتو از این‌جور افراد زیاد بودند که ماهیتشان کاملاً برای امام روشن بود، منتهی می‌فرمودند اگر به اینها فرصت داده نشود بعدها مدعی خواهند شد که اگر از آنها استفاده می‌شد برخی از مسائل پیش نمی‌آمد

۲٫ داشتم رخت‌های شسته شده را پهن می‌کردم که صدای آقای منتظری را شنیدم که با لحنی که بسیار اذیتم کرد، داشت به امام می‌گفت شما را دوره کرده‌اند! شما متوجه نیستید! حضرت امام هم با لحن آرامی ‌گفتند شما بعضی چیزها را نمی‌دانید و در آینده به بعضی چیزها می‌رسید

۳٫

هوای نوفل‌لوشاتو هم به‌شدت سرد بود و لباس زمستانی نداشتم. یک روز مرحوم احمد آقا آمدند و گفتند: «امام فرموده‌اند این پول را بگیرید و برای خودتان لباس گرم بخرید.» گفتم: «من شکایتی ندارم.» احمد آقا گفتند: «امام گفته‌اند خواهر طاهره همیشه وقتی در را باز می‌کند از سرما شانه‌هایش را بالا می‌کشد و خود را جمع می‌کند. ظاهراً لباس گرم ندارد. بگویید برود و لباس گرم تهیه کند.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *