بررسی مفاهیم خرافی در دین و پیامدهای آن

دکتر مرضیه مختاری‌پور

 

خرافه و خرافه‌گرایی از دیرباز در هر جامعه‌ای وجود داشته و همچنان وجود دارد. خرافات در میان ملت‌ها و جوامع بستگی به نوع تفکر و نگرش و فرهنگ و آداب و سنن آنان دارد، ولی آنچه که ممکن است بین جوامع گوناگون متفاوت باشد، رواج کم یا زیاد‌بودن خرافات در میان آنان است. جامعه‌شناسان گفته‌اند هرچه سطح فرهنگ جامعه‌ای پایین‌تر باشد در آن جامعه خرافه‌گرایی رواج بیشتری دارد. بنابراین پدیده یاد‌شده مختص جامعه امروز ما نیست، بلکه جوامع قبل از ما نیز با آن درگیر بوده‌اند و آیندگان نیز از این امر در امان نخواهند بود! هم ‌اکنون نیز در کشور‌های پیشرفته دنیا شاهد گسترش خرافه‌گرایی هستیم؛ زیرا فرهنگ عمومی جامعه از سوی دانشمندان و عالمان دینی یا فیلسوفان هدایت نمی‌شود، بلکه دیگران به‌صورت شِبه‌دینی و شِبه‌عقلی میدان را به‌دست گرفته‌اند. از جمله راه‌های نفی خرافه و در واقع در صدد رفع آن بر آمدن از جامعه اسلامی توصیه و توجه به تفکر و تعقل است.

سیره عملی پیامبر اکرم (ص) در مبارزه با خرافات عصر جاهلی هم نمونه‌ای جالب از چگونگی ارتباط و برخورد با مفهوم خرافه است. ایشان در ابتدا خرافات عصر جاهلی را اموری باطل و اشتباه اعلام کردند و سپس عقول و اندیشه‌ها را به‌سمت یکتاپرستی سوق دادند (یوسفی، ۱۳۸۹). همچنین دین و فرهنگ‌های اصیل و الهی که ما از آنها به‌عنوان امر دینی یاد می‌کنیم به‌نحوی ارتباط با ماوراء را مطرح می‌کنند و معنویت را در پیش می‌کشند و این خود مجالی است گسترده برای جولان و رشد خرافه در بستر دینی. از این‌رو امور خرافی در مفاهیم دینی به‌دلیل شرایط خاص آن وجود دارند و ادیان و فرهنگ‌ها در طول زمان دستخوش تغییرات و خرافاتی شده‌اند.

انواع خرافات

خرافه‌پرستی متنوع است و ممکن است به یکی از اشکال زیر در اجتماع رواج یابد:

ـ خرافات دینی: اعتقاد به ارواح (پرستش درخت، رودخانه، حیوانات، ارواح نیاکان و… ) مثل فیشیسم و آنیمیسم؛

ـ خرافات اجتماعی: خوش‌شانسی، بدشانسی، به‌تخته‌زدن، طلسم، تعویذ، آینه‌شکستن، جاهای مراد، فالگیری، عطسه‌کردن؛

ـ تجربه‌های غیبی: اشباح، خانه‌های جن‌زده، پیشگویی و کهانت؛

ـ خرافات شخصی: تصور شخصی درباره سعد و نحس‌بودن رنگ‌ها، روز‌ها، مکان‌ها، لباس‌ها، پرنده‌ها، خودروی سواری و…  (سجاد، ۱۳۸۶).

در زیر به برخی از آنها اشاره می‌شود:

۱٫ خرافات پیرامون جن: جن در لغت به‌معناى پوشیدگى و پنهانى است. این واژه در موارد متعددی در قرآن بیان شده است و سوره‏اى به همین نام در قرآن وجود دارد که در آن برخی از ویژگی‌های این موجود پنهان بیان شده است. برطبق آیاتی از دیگر سوره‌های قرآن این موجود همانند انسان مادى بوده و از آتش (سوره حجر، آیه ۲۷) یا آمیخته‏اى از آتش (سوره الرحمن، آیه ۱۵) آفریده شده است و موجودى است با شعور و اراده که به‌اقتضاى طبیعتش از حواس بشر پوشیده است و در شرایط عادى، قابل درک حسى نیست. او مانند انسان، مکلف است (سوره حجر، آیات ۲۹ تا ۴۲) و در آخرت برانگیخته مى‏شود و در این جهان مى‏تواند مطیع یا عاصى، مؤمن یا مشرک و… باشد (سوره جن، آیات ۱۱ تا ۱۵). اگرچه جن از نظر قدرت فکرى ضعیف است، چون درک او درکى عقلى و قوى نیست و حداکثر خیالى و وهمى است، ولى قدرت فیزیکی او زیاد است؛‌ از جمله مى‏تواند با سرعت زیاد کارهاى خارق‌العاده انجام دهد و بارهای سنگینى را در کمترین زمان جابه‏جا کند. در داستان حضرت سلیمان (ع) ـ در قرآن مجید ـ وقتى عفریتى از جن مدعى مى‏شود که می‌تواند تخت بلقیس را در زمان بسیار اندکی از سرزمین بسیار دوری منتقل کند و به نزد آن حضرت بیاورد، حضرت سلیمان (ع) او را تکذیب نمى‏کند.(۱) این دلیل برقدرت فوق‌العاده جن‌ها است. درباره آزار و اذیت جنیان و ضرر وارد‌کردن به انسان‌ها، مرحوم شیخ مفید (ره) (۱۴۱۳) در کتاب «ارشاد» آورده است: «در آثاری از ابن‌عباس نقل شده: زمانی که پیامبر اسلام (ص) به قصد جنگ با قبیله بنی‌مصطلق از مدینه خارج شد، هنگام شب به درّه وحشتناک و صعب‌العبوری رسید. اواخر شب جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و خبر داد که طایفه‌ای از جن در وسط دره جمع شده و قصد مکر و شرّ و آزار و اذیت شما و اصحابتان را دارند»(ص ۳۹۹). از این قضیه معلوم می‌شود که حتی افراد مؤمن و نیکوکار ممکن است مورد آزار و اذیت گروه‌ها و افرادی از جن قرار گیرند؛ البته باید توجه داشت که اگر چه وجود جن امری واقعی است و قدرت بر انجام کارهای بزرگ و فوق‌العاده‌ای دارند، اما واقعیت آن است که بیش از اندازه دربارۀ این موجودات بزرگ‌نمایی شده است و دروغ‌ها و خرافات زیادى درباره این موجود در اذهان مردم وجود دارد، مثل اینکه آنها را با اشکال عجیب و غریب و وحشتناک و موجوداتى دارای دُم و سُمّ تصور کرده و صرفاً موذی، پرآزار، کینه‌توز و بد رفتار می‌دانند که اگر یک ظرف آب داغ ریخته شود، آنها خانه‏هایى را به آتش مى‏کشند و موهوماتی از این قبیل… که با هیچ عقل و منطقی مناسبت ندارد و قابل قبول نیست،(۲) زیرا آنها در نوع خود شرور و صالح دارند. علاوه‌بر اینکه برای انسان این امکان وجود دارد که با اتخاذ شیوه‌هایی از آزار آنان در امان بماند.

آن‌گونه که از نقل تاریخ و قضایا به‌نظر مى‏رسد، از گذشته تا به امروز تصورات بسیارى از مردم از توهمات و داستان‏هاى مربوط به جن پُر بوده؛ به‌طورى‌که گروهى به‌کلى منکر آن هستند و خرافه‏اى بیش نمى‏دانند و از جانب دیگر، برخى افکارشان از تصورات و خاطرات و داستان‏هاى اغراق‏آمیز جن پرشده است و مى‏توان گفت که هر دو گروه راه افراط را پیش گرفته‏اند. دین مبین اسلام حقیقت آن را ثابت مى‏داند و تصورات واهى را در خصوص جن تصحیح مى‏کند و اوهام و خرافات را از افکار و دل‏ها مى‏زداید و دل‏ها را از سلطۀ توهمات آزاد مى‏گرداند؛ از این‌رو سوره‏اى را در قرآن به بیان ویژگى‏هاى آن اختصاص داده است.

  1. خرافۀ چلّه‌بریدن برای بخت‌گشایی: یکی از خرافاتی که در بین مردم رواج دارد، چلّه‌بریدن برای بخت‌گشایی در امور مختلف است، به‌عنوان نمونه گفته شده: «اگر بچه‌ای در چلّه باشد، استخوان‌های آن بچه خوب رشد نمی‌کند و بچه ضعیف‌الجثّه بار می‌آید و قد او کوتاه می‌ماند. برای بریدن چلّه کودک، مقداری نخ ابریشم سرخ و سفید را از نوک انگشتان پا تا سر بچه، با آن نخ اندازه گرفته و دعایی را چهار بار بر آن نخ می‌خوانند و فوت می‌کنند. سپس آن نخ را به چهار قسمت تقسیم کرده و در چهار گوشه اتاق دفن می‌کنند و معتقدند آن مرض رفع خواهد شد». همچنین گفته شده: «اگر زنی در چلّه افتاده باشد هرگز فرزنددار نمی‌شود و اطبا هم از آن سر درنخواهند آورد. یکی از نمونه‌هایی که از خرافۀ چلّه‌بریدن نقل شده، این نمونه است که مثلاً «خانمی با باز‌کردن قرآن به دختری ۴۰ ساله که ازدواج نکرده، گفته چلّه افتاده؛ یعنی برای کسی دیگر کاری کرده‌اند و چلّه بر تو افتاده باید دعا بگیری!».(۳) درباره این موارد باید گفت: یکی از بزرگ‌ترین آفات هر دینی گرایش مردم به خرافات است. بحث چلّه‌بریدن در زنان برای حامله‌شدن یا برای تسریع در امر ازدواج یا برای رشد استخوان‌های بچه، همه از خرافاتی است که هیچ اثر و نشانه‌ای از آن در متون روایی نیست، همان‌طور که فهمیدن این‌طور مطالب از قرآن بیشتر شبیه به دروغ و کذب است. بسیاری با همین شگردها مردم را به دور خود جمع می‌کنند و از آنان سوء‌استفاده‌های مادی یا احیاناً غیرمادی می‌کنند. بهتر است انسان به‌جای مراجعه به این امور به خداوند توکل کند و از او کمک بطلبد و مطمئن باشد که خداوند خیر و مصلحت او را می‌خواهد.(۴)
  2. خرافۀ آیینه‌بینی: یکی از خرافات شایع در بین بعضی از مردم، آیینه‌بینی است. توضیح اینکه برای این کار مثلاً یک بچۀ ۱۲ سال به پایین را حاضر کرده و یک آیینه به دستش می‌دهند و می‌گویند در آن نگاه کند. سپس سوره کافرون را خوانده و به سر آن طفل فوت می‌کنند. اگر این کار چند بار تکرار شود چند نفر از جن‌ها در آیینه حاضر می‌شوند و به همه‌چیز جواب می‌دهند. مجرب است». این عمل، مبنای دینی ندارد و در روایات ما نیست. در روایات این‌گونه امور که سبب خروج انسان از مسیر زندگی طبیعی و ورودش به یک زندگی با مفاهیم و اموری غیرواقعی است، تأیید نشده، بلکه از آن نهی شده است.(۵)

۴٫ خرافۀ عِدّه زنان: «عِدّه» در اصطلاح فقها عبارت از تـربـّص (حـالت انـتـظـار) شـرعـى اسـت کـه زن بـعـد از طـلاق و زوال نـکـاح یـا وفـات شوهر لازم اسـت مـدتـى درنـگ کند، سـپـس همسر دیـگـری اخـتـیـار کند. علت واقعى عده، مانند بسیاری از اسرار نهفته در امور عالم، بر ما مخفى است. اما یکی از حکمت‌های عِده نگه‌داشتن زن بیوه، این است که اگر زن بعد از مرگ شوهر فوراً ازدواج کند، این مطلب با محبت و دوستی و حفظ احترام شوهر سابق سازگار نیست و به‌علاوه موجب جریحه‌دار شدن عواطف بستگان متوفی است. رعایت حریم زندگانی و زناشویی حتی بعد از مرگ همسر موضوعی است فطری و از این‌رو همیشه در قبایل مختلف آداب و رسوم گوناگونی بر این منظور بوده است. گرچه گاهی در این رسوم آن‌چنان افراط می‌کردند که به خرافات کشیده شده و عملاً زنان را در بن‌بست و اسارت قرار می‌دادند. برای نمونه بعضى از قبایل پس از مرگ شوهر، زن را آتش زده یا بعضى او را با مرد دفن مى‏کردند، برخى زن را براى همیشه از ازدواج مجدد محروم کرده و گوشه‏نشین مى‏کردند و در پاره‏اى از قبایل زن‌ها موظف بودند مدتى کنار قبر شوهر زیر خیمه سیاه و چرکین با لباس‌هاى مندرس و کثیف، دور از هرگونه آرایش و زیور و حتى شست‌و‌شو به سر برده و بدین وضع شب‌و‌روز خود را بگذرانند. آیه ۲۳۴ سوره بقره بر تمام خرافات و جنایات خط بطلان کشیده و به زنان بیوه اجازه می‌دهد بعد از نگهداری عدّه و حفظ حریم زوجیت گذشته، اقدام به ازدواج کنند.(۶)

۵٫ خرافۀ ازدواج در ماه شوال: یکی از خرافات رایج در صدر اسلام، این بود که اعراب جاهلی به‌خاطر برداشت نادرستی که از ماه‌های سال داشتند، ازدواج در ماه شوال را جایز نمی‌دانستند و معتقد بودند هر ازدواجی که در این ماه انجام شود منجر به جدایی یا مرگ می‌شود. «ابن ابی‌الحدید معتزلی» (۱۳۳۷) در شرح نهج‌البلاغه در فصل بیان احوال و اخبار عایشه، همسر پیامبر گرامی اسلام (ص) می‌گوید: «پیامبر (ص) در ماه شوال با عایشه ازدواج کرد و عایشه نیز دوست داشت که دختران را در ماه شوال همسر دهد و بارها می‌گفت: با اینکه من در ماه شوال ازدواج کرده‌ام، آیا در میان زنان پیامبر (ص) خوشبخت‌تر از من سراغ دارید! سپس ابن ابی‌الحدید می‌افزاید: عایشه با این حرفش درصدد رد عقیدۀ کسانی بود که در صدر اسلام گمان می‌کردند ازدواج در ماه شوال و بین دو عید (عید فطر و عید قربان) مکروه و ناپسند است».(۷) امروزه نیز در بین برخی از مسلمانان به‌خصوص اهل سنت و در برخی از مناطق آسیا، این عقیدۀ باطل که از همان عقیدۀ جاهلی نشأت گرفته است، رایج است.

  1. خرافۀ حروف حک‌شدۀ در دست و ازدواج فامیلی: یکی از خرافات، درباره ازدواج است. به‌عنوان نمونه گفته می‌شود حروف حک‌شده روی دست اگر به‌هم چسبیده باشد، ازدواج فامیلی است و اگر جدا باشد ازدواج فامیلی نیست. این مسئله حقیقت ندارد و ریشۀ دینی و علمی ندارد، بلکه از خرافاتی است که علاوه‌بر عدم اعتنا به آن باید با این‌گونه افکار اشتباه و سنت‌های کاذب مبارزه کرد و ریشۀ آنها را خشکاند.(۸)

۷٫ خرافۀ فال بد‌زدن: از جملۀ خرافاتی که در میان مردم رایج است، فال بد‌زدن یا همان تشاؤم است. عرب از فال بد به «تطیّر» و یا «طیره» یاد می‌کند. ریشۀ این کلمه از طیر به‌معنای پرنده است. از آنجا که عرب، فال بد را غالباً به‌وسیلۀ پرندگان می‌زد، گاهی پریدن پرنده‌ای را از دست چپ، نشانۀ تیره‌روزی می‌دانست، گاهی صدا‌کردن کلاغ را به فال بد می‌گرفت و به این جهت کلمه تطیّر را در فال بد به‌کار برده است. «شهید مطهری» می‌گوید: «در تواریخ نوشته‏اند و در کتب مقاتل دیده‏ام که وقتى اسراى اهل بیت (ع) را وارد شام مى‏کردند و مردم به استقبال بیرون آمده بودند، گویا خود یزید بن معاویه هم به جایى در بیرون شهر آمده بود و در آنجا کلاغى صدا کرد و او از این امر فال بد گرفت. اصل و ریشه فال خوب و فال بد ظاهراً به دوره شرک و چند خدایی، به‌ویژه ثنویت، برمی‌گردد؛ چه آنکه آنان برای هرچیزی، چه خوب و مطلوب و چه نامطلوب و بد، خدایی داشتند که در عالم انسان‌ها تأثیر خود را می‌گذاشت. در چنین منظومه فکری و عقیدتی هرخدا در میان انسان‌ها، حیوان‌ها و حتی درختان، گیاهان و جمادات نیز نماینده‌ای داشت، که مظهر او تلقی می‌شد و همین موضوع در ادامه به‌گونه مبارک و شوم پذیرفته شد، لیکن با تغییر مذهب و رواج توحید، اگر چه مبنای عقلانیتی آن از میان رفت، ولی نماد خوب و بد، مبارک و شوم، خوش‌میمنت و بد‌میمنت و… از آن در فرهنگ مردم به‌جای ماند. از جمله این اعتقادات، شوم‌بودن جغد، کلاغ، بلدرچین و امثال اینها یا میمنت‌داشتن سبز‌قبا، هدهد و پرستو و مانند اینها است که می‌تواند در تصمیم‌گیری‌ها اثر بگذارد. در میان این عقاید نمونه‌هایی هم یافت می‌شود که آثار تخریبی زیادی دارد و موجب آزار مؤمن، فال بد‌زدن به سیّد و آخوند در نخستین برخورد صبح یا به هنگام سفر است. معتقدند که یک مسافر وقتی می‌خواهد مسافرت کند، اگر سیّدی به او بر بخورد مسافرتش شوم است و عاقبت ندارد، به‌عکس اگر کولی به او برخورد کند دیگر سفرش سفر مبارکی است.(۹)

یکی از بزرگ‌ترین مزیت‌های دین اسلام عقل‌گرایی و مبارزه با خرافاتی است که در زمان جاهلیت وجود داشته یا بعد از آن به‌وجود آمده و می‌آید. در احادیث متعددی از مسلمانان خواسته شده است تا از فال بد‌زدن بپرهیزند؛ برای نمونه پیامبر گرامی اسلام (ص) می‌فرماید: «فال بد‌زدن را کنار بگذارید»(۱۰) و در روایت دیگری می‌فرماید: «… اگر گاهی به عملی فال بد زدی آن را (با توکل بر خدا) انجام ده».(۱۱) شهید مطهری بیان می‌کند: «قرآن کریم در آیات زیادى با کمال صراحت این مطلب را مى‏گوید که منشأ فال بد و هر شومى و نحوستى که وجود دارد، خارج از وجود خود بشر نیست؛ یعنى بشر ممکن است فکر و عقیده‏اش فکر و عقیده شومى باشد؛ وقتى که فکر و عقیده‏اش سراسر خرافه و جهالت است، شومى در جهالت است. شومى جز در اخلاق فاسد در جاى دیگرى نیست. شومى جز در اعمال پلید در چیز دیگرى نیست. از نظر سعادت بشرى، اگر بخواهیم حساب کنیم چه کشفى بزرگ ترین کشف‌ها در دنیا است، من خیال مى‏کنم بزرگ‌ترین کشفى که در دنیا به حال بشر مفید و سعادتمند است و بسیار عمیق و ارزنده است، ولى بشر کمتر مى‏خواهد زیر بار آن برود این کشف است: دَواؤُکَ فیکَ وَ داؤُکَ مِنْکَ؛ اى بشر! دردت از خودت برمى‏خیزد، منشأ بدبختى تو، خودت هستى و نه چیز دیگر، سرنوشت شوم را خودت به دست خودت براى خودت به‌وجود مى‏آورى، سرنوشت شوم تو به دست دیگرى نیست و همچنین تبدیل سرنوشت هم جز به دست خودت نیست؛ چاره این شومى و این سرنوشت بد هم در وجود خود توست، همان‌طور که در سوره اسرا، آیه ۱۳ آمده است: «وَ کُلَّ انْسانٍ الْزَمْناهُ طائِرَهُ فى عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیمَهِ کِتاباً یَلْقیهُ مَنْشوراً».(۱۲)

  1. مسئله شفاعت در دو بوته فهم اصیل و خرافی: شفاعت در بوته لغوی خود به‌معنای میانجی‌شدن است؛ یعنی بین دو چیز واقع‌شدن. در واقع، اگر ما باشیم و همین معنای ظاهری و لغوی آن، مشکلی نخواهیم داشت؛ زیرا این ادب رایجی در تمامی ملل و در تمام اعصار است که شخصی موجه میان خاطی و آمر واسطه بخشودن می‌شود که به این امر شفاعت می‌گویند. مشکلی که در خصوص مسئله شفاعت هست زمانی است که شناخت درستی از قضیه در دست نیست و شخص شافع، بزرگ‌تر، درشت‌تر و دارای کوکبه جلال افزون‌تر یا مساوی نسبت به آمر ـ و در اینجا خداوند ـ به‌نظر می‌آید. معنادهی مفهوم شفاعت در خصوص انبیا و اولیای الهی از مقوله نخست، یعنی براساس مفاد لغوی و عرفی آن است و علمای محقق و متبحر اسلام، همواره در جهت روشنگری آن تلاش کرده‌اند. انحراف از چنین معنایی در جهت‌دادن مفهوم شفاعت، موجب گمراهی مردم و وهن دین می‌شود و از این‌رو علاوه‌بر برخی از دانشمندان عامه (چون «ابن‌تیمیه») که آن را شرک دانسته‌اند، علمای شیعه نیز با چنین برداشتی مخالفت ورزیده‌اند و آن را موجب ضلال و اضلال دانسته‌اند(۱۳) مکرر گفته‌ایم که ما هم اگر بخواهیم درباره شفاعت شفاعت‌گران چنین اعتقادی داشته باشیم و بگوییم خدا یک دستور دارد، یک قانون دارد، یک رضایت دارد، امام حسین (ع) دستور و قانون و رضایت دیگری دارد. خدا یک دستگاه دارد، امام حسین (ع) دستگاه دیگری، دستگاه خدا یک حساب دارد، دستگاه امام حسین (ع) حساب دیگری و آنجا مطلب به شکل دیگری است، بعد بگوییم ما که دستمان به خدا نمی‌رسد، آنجا کار خیلی مشکل است، می‌آییم امام حسین (ع) را که به چیزهای سهل و ساده‌ای راضی می‌شود شفیع قرار می‌دهیم. خدا به انسان می‌گوید نماز، روزه، جهاد با نفس، اخلاق پاک، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، کارهای بسیار سخت. به عکس، امام حسین (ع) دستگاه بسیار ساده‌ای دارد، با مجلس روضه‌گرفتن و دانه اشکی ریختن و چند بار سینه‌زدن و خلاصه در چند روز دهه عاشورا سهل و ساده می‌شود همه قضایا را صاف کرد، ما به‌جای اینکه از در خدا وارد بشویم که درِ بسیار سخت و مشکلی هست، از در امام حسین (ع) وارد می‌شویم، بعد امام حسین (ع) خودش می‌رود آنجا کارها را درست می‌کند، اگر چنین اعتقادی داشته باشیم به‌خطا رفته‌ایم.(۱۴) اگر گفتید من نماز نمی‌خوانم به جایش کار دیگری برای امام حسین(ع) می‌کنم، امام حسین (ع) به چیزی راضی می‌شود و خدا به چیز دیگر، نه خدا را شناخته‌اید، نه امام حسین (ع) را. امام حسین (ع) آن کسی است که در خطبه روزهای اولش فرمود: «رضی اللّه رضانا اهل البیت». اصلاً امام حسین (ع) اگر رضایی غیر از رضای خدا داشته باشد که امام نیست… چنین کسی نه خدا را شناخته است و نه امام حسین را و با این شکل در خانه امام حسین (ع) رفتن، نخستین کسی که انسان را طرد می‌کند خود امام حسین است.(۱۵)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱. سوره نمل، آیات ۳۰ تا۴۰٫

۲. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴، ج ۲۵، صص ۱۵۵و ۱۵۶٫

۳. برگرفته از سایت اسلام کوئیست، ۸۳۹۵، نمایه ۸۳۳۴٫

۴. ۱۳۹۰، برگرفته از سایت www.islampedia.ir.

۵. ۱۳۹۰، برگرفته از سایت www.islampedia.ir.

۶. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴، ج ۲، ص ۱۹۳٫

۷. همان،  ج ۹، ص۱۹۰٫

۸. ۱۳۹۰، برگرفته از سایت www.islampedia.ir.

۹. مطهری، قرآن ۲، ۱۳۷۷، ص ۲۴۳، به نقل از سایت www.islampedia.ir.

۱۰. کلینی، ۱۳۶۵، الکافی، ج ۸، ص۱۹۶٫

۱۱. بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ۱۴۱۶٫

۱۲. مطهری، ۱۳۸۹، مجموعه آثار، ج ۲۵، ص ۴۰۴٫

۱۳. محمد حسین، ۱۳۸۵٫

۱۴. مطهری، قرآن ۲، ۱۳۷۷، ص ۹۳٫

۱۵. همان، ص ۹۵، به نقل از محمد حسین، ۱۳۸۵٫
سوتیتر:

یکی از بزرگ‌ترین مزیت‌های دین اسلام عقل‌گرایی و مبارزه با خرافاتی است که در زمان جاهلیت وجود داشته یا بعد از آن به‌وجود آمده و می‌آید. در احادیث متعددی از مسلمانان خواسته شده است تا از فال بد‌زدن بپرهیزند

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *