رهنمود هایی از: تاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی

قسمت پنجم

حجه الاسلام و المسلمین رسولی

دشمنیها اشکار می شود

هنگامی که مشرکان قریش و سردمداران استعمارگر شهر مکه از پیشنهاد سازش و کنار آمدن با رسول خدا مایوس شدند، و از طرفی بخاطر وجود عشیره محترم و قدرتمند آن حضرت در مکه یعنی قبیله بنی هاشم جرئت آزار و اذیت آنحضرت را علنا نداشتند، به ناچار دشمنی خود را با آن حضرت و ائین مقدس اسلام را آشکار نموده و برای جلوگیری از نفوذ سریع اسلام در مکه اقدام به تهمت ها و نسبت های ناروا به دین اسلام و رهبر عالی مقام این دین مقدس و پیروان دلباخته آن نموده، و در این راه از زدن هر تهمتی که برای آنها مقدور بوده و یا احتمال میدادند که مورد قبول توده مردم قرار گیرد باک نداشتند. و اینکه می بینیم نسبتهایی مانند : مجنون، ساحر، کذاب، و امثال اینها به حضرت رسول دادند اما هیچگاه نسبت خیانتی چه در مال و چه در غیر آن به حضرتش ندادند، نه از آن جهت بود که نخواستند و یا مثلا ملاحضه و رعایتی در این باره از آن بزرگوار نمودند، بلکه به خاطر آن بود که سابقه درستی و پاکی و امانت آن حضرت برای آنها بقدری آشکار و روشن بود که شاید فکر چنین اتهاماتی هم در مغز کسی خطور نمیکرد، تا چه رسد به اینکه آن را به مرحله عمل در آورند، و چنین تهمتهایی به آن بزرگوار بزنند. و به همین جهت بود که اتهام دروغگوئی و “کذب “هم از آن تهمتهائی بود که مقبول توده واقع نشد و چنانچه پیش از این خواندیم خودشان “کذب “ان را اعتراف کرده و این نسبت را تکذیب کردند. [۱]

و در مورد نسبت دیوانگی و سحر هم ناچار بودند برای پذیرفتن آن از طرف مردم و به اصطلاح “جا افتادن “ان دروغهائی بهم ببافند، و توجیهاتی بکنند تا آن را به مردم بقبولانند، و گر نه آنها نیز از همان سری تهمت‌هائی بود که به هیچ وجه قابل قبول نبود، آن هم برای مردم مکه و کسانی که از نزدیک رسول خدا را می شناختند و از کودکی او را دیده و به وضع آن حضرت آشنائی داشتند. و از این رو است که می بینیم این تهمتها نیز بیشتر در رابطه با قبائل خارج شهر مکه و زائران خانه خدا که از خارج به شهر می امدند عنوان میشد، چنانچه شاهد این مطلب را، در داستان ولید در مقاله پیشین خواندیم که وقتی از هر نسبتی ناتوان ماندند ناچار ولید گفت :

-باز هم بهتر همان است که بگوئید ساحر است زیرا سخنان او همچون سحر و جادو است. ….

با اینکه می دانستند این نسبت هم نادرست است ولی از روی ناچاری و درماندگی، و برای جلوگیری از نفوذ سخنان و تبلیغات مؤثر و نافذ آن حضرت این نسبتها را بر زبان جاری میکردند، چون راه دیگری نداشتند. و این موضوع را قرآن کریم بصورت تمسخر و بنحو جالبی. در قالب آیاتی به اینگونه بیان میدارد :

ßøŒÎ) ãAqà)tƒ tbqçHÍ>»©à۹$# bÎ) tbqãèÎ۶­Gs? žwÎ) Wxã_u‘ #·‘qßsó¡¨B ،

öÝàR$# y#ø‹x. (#qç/uŽŸÑ y7s9 tA$sWøBF{$# (#q=ŸÒsù Ÿxsù tbqãè‹ÏÜtGó¡o„ Wx‹Î۷y™[۲]

دقت دراین دو آیه، به خوبی آنچه را در بالا ذکر کردیم گویا میباشد که خدای تعالی میفرماید :

-و ستمکاران میگویند شما جز مردی سحرزده و جادو شده را پیروی نمی کنید، بنگر چگونه (از روی بی خبری یا ناچاری ) برای تو مثال میزنند و در گمراهی فرو رفته (و راه چاره بر آنها بسته شده)و راه نمییابند. و در تاریخ نیز می خوانیم که گفته آند :

رسول خدا در بازار عکاظ در حالیکه جبّه سرخی بر تن داشت به پا خواست و گفت :ای مردم بگوئید :

لا اله الا الله تا رستگار و پیروز گردید، ناگهان مردی به دنبال او دیده شد که دو گیسوی بافته زرین داشت و می گفت : ای مردم این جوان برادر زاده من و بسیار دروغگو است، از او حذر کنید، راوی گوید : پرسیدم این مرد کیست؟  گفتند : این جوان محمد بن عبدالله است، و این مرد ابولهب بن عبد المطلب عموی اوست[۳] واین نیز شاهد دیگری است بر اینکه این تهمتها و نسبتهای ناروا معمولا در خارج شهر مکه و در میان قبائل اطراف عنوان میشد، و گر نه در شهر مکه این گونه نسبتها خریداری نداشت و کسی نبود که آنها را بپذیرد.

چنانچه اکنون نیز ما شاهد چنین ماجرائی هستیم که دشمنان انقلاب و کسانی که منافع نامشروع و شهوات آنان با این انقلاب از میان رفته آنواع تهمتها و نسبتهای ناروا را در خارج و نزد کسانی که هیچگونه شناختی از رهبر بزرگوار انقلاب و مسئولان متعهد و متدین ندارند به آنها وارد میسازند و شب و روز با تمام وسائل تبلیغی و با آنتشار دهها مجله و روزنامه و در دست داشتن دهها بلند گوی تبلیغاتی و رادیو آنها را به آنواع تهمتها و دروغها متهم می سازند که برخی از این اتهامات برای افرادی که مختصر شناختی با آنها دارند صورت “جوک “و مسخره دارد.

در اینجا بد نیست در مورد آنگیزه یا انگیزه هائی که این جنایت کاران از خدا بی خبر در اشاعه این اتهامات ناجوانمردانه و بدنبال آن جنایات و صدمات و اذیت و آزارها و قتلها و کشتارها (و بمب گذاریها و ترورها و. ..)و صدها جنایت دیگر داشته و دارند، و این اندازه در این راه نیرو و بودجه مصرف میکنند، مقداری بحث شود.

شکی نیست که یک انسان سالم و بی مرض هیچ گاه حاضر نیست در برابر پیمبران الهی و مردم محرومی قیام کند که هدفی جز هدایت مردم و آگاهی دادن به آنان ندارند و میخواهند با ظلم و بی عدالتی مبارزه کنند، و هر گاه چنین صحنه هائی پیش آمد که در یک سو مردان الهی و از خود گذشته ای را دیدیم که از روی صدق و صفا بعنوان اقامه حق و برقراری عدل و داد قیام کرده و در برابرشان افرادی ستمگر و ریاکار و سودجو با آنواع تبلیغات و فریبکاری و صرف مبالغی سرسام اور برای در هم کوبیدن آن قیام اقدام نموده آند بدون شک دسته دوم بر باطل بوده و گروه اول برحق.

و دسته دوم از سلامت روح برخوردار نبوده و بیمارند و منشاء این بیماری ها نیز بطور عمده خودخواهی و طمع و تکبر و حسد و امثال این گونه اخلاقهای ناپسند میباشد و بهمین جهت است که امام صادق (ع) در آن حدیث معروف میفرماید :

” اُصُولُ الکُفرِ ثَلاثَهٌ : اَلحِرصُ وَ الاِستِکبارُ وَ الحَسَدُ. .. ”

پآیه های کفر سه چیز است :

حرص،  تکبر،  حسد. ………..

و اساسا خود این صفات نکوهیده چنانچه در جای خود ثابت شده -بیماریهائی است که در وجود انسانها پدیدار شده و پیمبران الهی طبیبانی هستند که به فرمان خدای تعالی برای مداوای آنان آمده آند.

و در قرآن کریم و در روایات ائمه دین علیهم السلام شواهد بسیاری بر این مطلب وارد شده که استقصای آنها ما را از پی گیری هدف اصلی باز میدارد،ولی برای نمونه بد نیست برخی از آنها را بشنوید :

۱-اما در مورد این که این صفات زشت و نکوهیده که منشاء این دشمنیها و مخالفتها میگردد بیماریهائی است که در وجود انسان و بخصوص در دل ادمی نفوذ میکند و اگر معالجه نشد چنان ریشه میفکند که کندن آن کاری بس دشوار میگردد. آیاتی در قرآن کریم امده مانند اینکه در مورد منافقان و کسانی که در صدد خدعه و نیرنگ با خدای تعالی و مؤمنان هستند در همین صفحات اغاز قرآن (آیه ۱۰ سوره بقره ) میفرماید :

’Îû NÎgÎ/qè=è% ÖÚz£D ãNèdyŠ#t“sù ª!$# $ZÊttB ( óOßgs9ur ë>#x‹tã ۷OŠÏ۹r& $yJÎ/ (#qçR%x. tbqç/ɋõ۳tƒ “.

در دلهای آنان بیماری است که خدا به بیماری آنها افزوده و آنها را عذابی دردناک است بسبب آنکه دروغ میگفتند.

و به همین نحو آیاتی در سوره مائده (آیه ۵۲)و سوره توبه (آیه ۱۲۵)و سوره حج (آیه ۵۳)سوره محمد (آیه ۲۰)و سوره مدثر (آیه ۳۱)نیز امده است.

و در موردی مردانی که تحت تاثیر شهوت و غریزه جنسی نامشروع قرار میگیرند به زنان دستور میدهد با چنین مردانی نرم و نازک سخن نگوئید مبادا آنها که در دلشان بیماری است تحریک شده و بطمع افتند و در این باره چنین میگوید :

“…uŸxsù z`÷èŸÒøƒrB ÉAöqs)ø۹$$Î/ yìyJôÜuŠsù “Ï%©!$# ’Îû ¾ÏmÎ۷ù=s% ÖÚttB . .[4]

و امثال این آیات شریفه و در روایات نیز بسیار امده که از تکبر و حسد و امثال آنها به مرض و بیماری تعبیر شده که برای توضیح بیشتر میتوانید به فصل اول کتاب کیفر گناه تالیف نگارنده مراجعه نمائید

۲-و اما در مورد اینکه چگونه این بیماری منشاء این مخالفتها و تکذیبها میگردد، و به تعبیر دیگر در مورد ارتباط بین این صفات نکوهیده و  تکذیب آنبیاء نیز آیات و روایات بسیار است که از آن جمله در رابطه با بحثی که ما بدنبال آن تا بدینجا امدیم یعنی متهم ساختن پیمبران الهی به سحر و دیوانگی و امثال آنها این آیه است که در سوره مبارکه ذاریات (آیه ۳۹) در مورد مخالفت فرعون با حضرت موسی و سرپیچی او از اطاعت آن پیامبر بزرگوار میفرماید :

۴’¯<uqtGsù ¾ÏmÏZø.ãÎ/ tA$s%ur íÅs»y™ ÷rr& ×bqãZøgxC

یعنی (پس از اینکه موسی (ع)با حجتی اشکار نزد فرعون امد )فرعون با غرور نخوت خود سرباز زد و گفت :موسی ساحر یا دیوانه است. ..

و جالب این است که پس از چند آیه دیگر در همین سوره این مطلب را بصورت یک قاعده کلی بیان فرموده و چنین میگوید :

y7Ï۹ºx‹x. !$tB ’tAr& tûïÏ%©!$# `ÏB NÎgÎ=ö۷s% `ÏiB @Aqߙ§‘ žwÎ) (#qä۹$s% íÏm$y™ ÷rr& îbqãZøgxC    ”

یعنی این چنین است که نباید هیچ رسول و پیامبری بر گذشتگان ایشان جز آنکه گفتند ساحر است یا دیوانه است.

و آیات دیگر و روایاتی که میتوانید بطور مشروح در فصل اخر همان کتاب که در بالا ذکر شد آنها را مطالعه کرده و ببینید، که برای نمونه یک حدیث جالب آن را آنتخاب کرده ذیلا از نظر شما میگذرانیم:

زهری گوید :پس از بعثت رسول خدا (ص) در مکه، شبی ابو سفیان و ابوجهل و مرد دیگری بنام اخنس بن شریق بدون اطلاع یکدیگر مخفیانه به پشت دیوار خانه پیغمبر اکرم امدند تا قرانی را که آن حضرت در نماز میخواند بشنوند.

این سه تن هر کدام در جائی پنهان شدند، هر سه نفر آیات قرانی را از رسول خدا شنیدند، آنگاه از جا برخاسته که بخانه خود بروند، تصادفا در راه بیکدیگر بر خوردند، و چون از مکان و منظور یکدیگر مطلع شدند همدیگر را ملامت کرده گفتند :

-دیگر بچنین کاری دست نزنید که اگر مردم جاهل و سفهاء قوم شما و استماع سخنان محمد اطلاع حاصل کنند ممکن است نسبت به شما سوء ظن پیدا کنند و گمآنهائی ببرند. این سخن را گفته و دنبال کار خود رفتند.

ولی فردا شب که شد دوباره هر سه آنها به جای شب گذشته امده و بی آنکه فکر کنند ممکن است رفقای دیشب هم امده باشند مخفیانه در مکان شب قبل پنهان شدند (گویا تلاوت آیات قرآن کریم آنها را بی اختیار به پشت خانه رسول خدا کشانید ).

ان شب را هم تا صبح در پشت دیوار خانه آن حضرت نشستند و آیات قرانی را از دهان گرم آن بزرگوار استماع کردند. و چون باطلوع سپیده صبح از آنجا پراکنده شدند باز در راه بیکدیگر برخوردند و سخنان روز پیش را بهم گفته هم عهد شدند که دیگر چنین کاری نکنند.

ولی تعهد خود را نادیده آنگاشتند شب سوم نیز این عمل را تکرار کردند، اما روز سوم از یکدیگر جدا نشده تا با یکدیگر پیمان محکم بستند که دیگر شبها از این عمل خودداری کنند، تا مبادا عمل آنها موجب سوء ظن مردم و احیانا سبب پیشرفت کار رسول خدا (ع) و ترویج دین اسلام گردد.

بدنبال این جریان بود که همان روزسیم، اخنس بن شریق عصای خود را دست گرفته و ابتداء به سراغ ابوسفیان به در خانه اش امد و بدو گفت :

-ای ابوسفیان راست بگو، آیا نظرت درباره آنچه از محمد شنیدی چیست؟

ابوسفیان گفت : رفیق راستش این است که بخدا سوگند آنچه را شنیدم قسمتی از آنها معنایش برای من مفهوم شد، ولی قسمت دیگر را نفهمیدم و ندانستم منظور از آن جملات چیست؟

اخنس نیز همان سخنان را به ابوسفیان گفت و اظهار کرد :

-بخدا سوگند من هم مانند تو بودم که قسمتی را فهمیدم و قسمتی را نفهمیدم.

از آنجا به در خانه ابوجهل امده گفت :

-ای ابوجهل! نظرت درباره آنچه از محمد شنیدی چیست؟

ابوجهل گفت : چه شنیدم ! راست قضیه این است که ما با فرزندان عبد مناف درباره رسیدن بشرف و بزرگی منازعه داشتیم و مانند دو اسب که به مسابقه میروند با هم در این باره به مسابقه برخاستیم و هر کدام میخواستیم بر دیگری سبقت جوئیم.

آنها مردم را اطعام کردندما هم اطعام کردیم، آنها اموال به در خانه مردم بردند و احسان کردند ما هم چنین کردیم، تا اینکه اینها امدند و گفتند : میان ما پیغمبری است که(از اسمان)بدو وحی میشود،  دیگر ما چگونه میتوانیم بچنین فضیلتی برسیم !

این سخن را ابو جهل با ناراحتی گفت و دنباله اش ادامه داد :

-به خدا سوگند ما که هرگز به محمد ایمان نخواهیم اورد و او را تصدیق نخواهیم کرد[۵].

اکنون با توجه بدان چه گفته شد در زمان خودمان میتوانیم بخوبی آنگیزه دشمنان انقلاب اسلامی را درک نموده و وضع گذشته را با وضع فعلی مقایسه کرده و تاریخ گذشته را ائینه تاریخ معاصر قرار دهیم.                                                                          ادامه دارد

 

[۱]بمقاله شماره سوم مجله مراجعه شود.

[۲]سوره اسراء آیه ۴۷-۴۸

[۳]ترجمه تاریخ یعقوبی ج۱صفحه ۱۸۰٫

[۴]سوره احزاب آیه ۳۲٫

[۵]سیره ابن هشام جلد او ل صفحه ۳۱۵٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *