مقدمه
کشورهای عربی منطقه غرب آسیا را به دلیل ساختار قبیلهای و حضور قبایل مختلف در همه این کشورها میتوان دارای پیوندهایی بیش از پیوند زبان و دین دانست. این قبایل که برخی بدوی و برخی یکجانشین بودند، پیش از تأسیس دولتهای ملی و کشیده شدن مرزهایی که حرکت آنها را محدود میکرد در مناطقی که بعدها به وسیله این کشورها تقسیم شد به تعامل با یکدیگر و داد و ستد مشغول بودند.
با تأسیس دولتهای ملی در جهان عرب پس از جنگ جهانی اول و تعیین دقیق مرزها میان کشورها و مناطق مختلف این منطقه، سرزمینها و افراد این قبایل بین کشورهای مختلف عربی تقسیم شدند که این امر در کشورهای حوزه شورای همکاری خلیج فارس به دلیل همگونی جمعیتی بیش از پیش مشهود است.
عربستان سعودی به عنوان خاستگاه بسیاری از این قبایل عرب همواره به دنبال استفاده از این ارتباطات فرامرزی برای پیشبرد سیاست خارجی خود در منطقه خلیجفارس و جهان عرب بوده است. حضور قبایل بزرگ عرب در مناطق وسیعی از عراق، سوریه، اردن و حتی فلسطین علاوه بر کشورهای شورای همکاری و یمن باعث شده است که این امر دایره وسیعی از تأثیرگذاری را برای عربستان سعودی به همراه داشته باشد.
قبیلهگرایی در جهان عرب
قبیله را میتوان به عنوان بزرگترین واحد یک سازمان خودمختار سیاسی تعریف کرد که بر یک دستهبندی اجتماعی انحصاری استوار است و از لحاظ نظری یک نَصَب مشترک دارد و در محدوده مشخصی زندگی میکند. علاوه بر این قبیله را میتوان ساختاری اقتصادی و اجتماعی دید که اعضای آن بر مبنای مالکیت مشاع زمین و همچنین منابع طبیعی حالت همبستگی میان خود را حفظ کرده است. ریاست قبیله نیز در این ساختار قدرت زیادی دارد که مرجع عالی حل اختلاف، رهبر نظامی، نماینده قبیله در برابر بیگانگان و سازماندهنده فعالیتهای جمعی آن است. از طرفی این همبستگی میان اعضای قبیله به وسیله باورهایی مانند کمک به برادر و بستگان در هنگام بروز مشکلات و آمادگی برای دست بردن به سلاح برای حمایت از مصالح قبیله و افتخار به نسب و نیای مشترک تقویت میشود. ساختارهایی مانند سیستم قضایی قبیله که مبتنی بر عرفاند و موجب میگردد که همه اعضای قبیله مسئولیت کارهای آن را به عهده بگیرند، قبیله را به واحدی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی یکپارچه تبدیل میکند. سابق بر این عرف قبیلهای مبنای یکپارچه حل و فصل منازعات در درون آن و در برابر قبایل دیگر در یک گروه قومی بوده است.(۱)
افزایش نقش دولت ملی در زندگی شهروندان در کشورهای عربی از اوایل قرن بیستم، ساختار قبیلهای را با چالشهایی در برابر دولت ملی روبرو کرد که از تمایل هر دو گروه (دولت و قبیله) برای اعمال مجموعه قوانین و ارزشهای خود در مناطق قبیلهای ناشی میشد و منجر به تضعیف قبیله به وسیله عواملی همچون یکجانشینی و رواج مالکیت فردی در میان اعضای قبایل گردید. دولتهای ملی در منطقه مشرق عربی و کشورهای حاشیه خلیجفارس با استفاده از دلارهای نفتی، ارتباط دادن رؤسای قبایل به ساختار سیاسی و حفظ اقتدار آنها بر قبایل، از آنها به عنوان واسطههایی میان دولت و مردم استفاده و از این طریق قبایل را به عنوان گروهی اجتماعی متصل به دولت حفظ کردند. این امر باعث شد اقتدار رؤسای قبایل بر زیردستان خود تا حدود زیادی تضعیف شود و برای حفظ اقتدار خود بر دولت و نه اعضای قبایل خود متکی باشند. همچنین در دورههای ضعف دولت، این رؤسا به منظور کسب منافع برای خود و قبایلشان تبدیل به فروشندگان خدمات به قدرتهای منطقهای شوند.
پایههای نفوذ عربستان در قبایل
عربستان سعودی به عنوان کشوری که نظام اجتماعی قبیلهای دارد و شاخههای این قبایل در بسیاری از کشورهای عربی همسایه و حتی دورتر از عربستان سعودی زندگی میکنند، همواره تلاش کرده است از ریشههای قبیله نظام سیاسی و ساختار اجتماعی کشور برای ایجاد نفوذ در کشورهای عربی استفاده کند. این امر بهخصوص برای قبایلی که پیوندهای نزدیک با خویشاوندان خود در عربستان سعودی و یا حتی ارتباطاتی با خاندان سلطنتی عربستان سعودی دارند، مشهودتر است.
عربستان سعودی به منظور مرتبط نگاه داشتن قبایل با دولت مرکزی و استفاده از آنها برای کسب نفوذ، به اقداماتی از جمله ایجاد پیوندهای خویشاوندی با قبایل در زمان ملک عبدالعزیز، تشکیل گارد ملی متشکل از نیروهای قبایل، انتصاب رسمی رؤسای قبایل و اعطای کمک هزینههای ماهانه به آنها که تا ماهانه ده هزار ریال برای رؤسای بزرگ قبایل میرسد، دست زده است.(۲)
از سوی دیگر عربستان سعودی با استفاده از پیوندهای خانوادگی و خونی با قبایل موجود در بحرین، کویت، قبایل سنی عراق، اردن یمن و حتی شرق سوریه به اعمال نفوذ و پیدا کردن متحدان در این مناطق میپردازد. مهمترین نمونه این امر در دوران گذشته روابط دوستانه قبیله حاشد در یمن به رهبری شیخعبدالله الاحمر و شیخ سلطان بن عبدالعزیز بود که براساس آمیزهای از پیوندهای فکری، منافع مشترک و کمکهای مالی استوار بود و از دوران جنگ داخلی یمن شمالی در دهه هفتاد میلادی آغاز شده بود.(۳)
اعطای شناسنامه سعودی به برخی از اعضای قبایل نزدیک به دولت سعودی از اتباع دیگر کشورها نیز که با واسطه رؤسای این قبایل در عربستان سعودی صورت میگیرد، یکی از ابزارهای عربستان برای کسب نفوذ در کشورهای دیگر بهخصوص کشورهای شورای همکاری است که باعث شده است بسیاری از شهروندان کشورهای شورای همکاری دارای تابعیت دوگانه سعودی ـ کشور خود باشند که این امر نگرانیهایی را برای کشورهای کوچک شورای همکاری بهخصوص کویت و قطر به وجود آورده است. هماکنون در کشور کویت بیش از ۴۳۰ هزار شهروند کویتی وجود دارند که دارای تابعیت مضاعف سعودی کویتی هستند.(۴)
در حوزه عراق و شرق سوریه نیز هیئت حاکمه عربستان سعودی روابط خانوادگی و سیاسی مستحکمی با رؤسای قبایل مناطق دیر الزور، رقه، الانبار و موصل دارد و پیش از این نیز از این روابط برای تأثیرگذاری بر این کشورها استفاده کرده است؛ هرچند که طبیعت نظام سیاسی این کشورها و چنددستگیهای موجود در این قبایل از دامنه نفوذ عربستان در این مناطق میکاهد.
چشمانداز سیاست خارجی عربستان در زمینه قبایل
عربستان سعودی با علم به ساختار قبیلهای منطقه غرب آسیا و با توجه به ظرفیتهای خود در پرونده قبیلهگرایی تصمیم دارد بیش از پیش از این کارت به منظور پیشبرد اهداف سیاست خارجی خود در منطقه استفاده کند و برای تحقق این امر بر حسب کشورهای مختلف رویکردهای متفاوتی را اتخاذ میکند. در پرونده بحران قطر، عربستان سعودی تلاش میکند با استفاده از کارت قبایل مخالف نظام قطر بهخصوص قبایل آلمره که بخش بزرگی از آنها به اتهام دست داشتن در کودتای نافرجام سال ۱۹۹۶ از این کشور رانده شده بودند، به این کشور فشار بیاورد.
در پرونده عراق، گسترش نفوذ عربستان سعودی از طریق قبایل سنی به سمت قبایل شیعه جنوب عراق و دعوت از آنان برای حضور در عربستان سعودی به منظور ایجاد جبههای بر ضد جمهوری اسلامی ایران و همچنین پیگیری ایجاد اقلیم سنی در عراق، از راهبردهایی هستند که این کشور قصد دارد با کمک قبایل، آن را عملی کند.
در سوریه نیز سفر ثامرالسبهان به شهر رقه بعد از تسخیر آن به دست نیروهای موسوم به سوریه دموکراتیک نشان میدهد که این کشور قصد دارد با استفاده از نفوذ خود در منطقه شرق سوریه، به اضافه عوامل دیگر در این منطقه حساس به نقشآفرینی بپردازد.(۵)
نتیجهگیری
با وجود تغییر طبیعت قبیله و قبیلهگرایی در صد سال اخیر در منطقه مشرق عربی، این نهاد اجتماعی هنوز هم از نفوذ و اعتبار قابل توجهی برخوردار است و در تحولات جهان عرب ایفای نقش میکند. این امر سبب شده است که بازیگران منطقهای و جهانی از این عنصر در راستای منافع خود استفاده کنند. بیتوجهی سیاستگذاران جمهوری اسلامی به این بازیگران محلی و عدم ارائه طرح برای دربرگیری این عناصر میتواند اثرات سوئی بر منافع جمهوری اسلامی ایران داشته باشد.
پینوشتها
۱ـ بروایه، احمد، زمینهها و پیامدهای تحولات امنیتی شبه جزیره سینا ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۵، پایاننامه کارشناسی ارشد رشته مطالعات خاورمیانه، پاییز ۹۵٫
۲ـ «الداخلیه» تحدِّد رواتب «المناصب القبلیه»، صحیفه الحیاه، ٩ أکتوبر/ تشرین الأول ٢٠١۵: https://goo.gl/WZA9Bg.
۳ـ توفیق الجند، السعودیه والقبیله فی مهمه إضعاف الیمن، موقع العربی الجدید، ۳۰ یولیو ۲۰۱۷: https://goo.gl/fFtZWo
۴ـ الکویت: تخییر ۴۳۲ ألف شخص بین الجنسیه الکویتیه والسعودیه، صحیفه الحیاه، الثلاثاء، ٢٩ یولیو/ تموز ٢٠١۴: https://goo.gl/WHJ98s
۵ـ ثامر السبهان در رقه به دنبال چه بود؟ خبرگزاری تسنیم، ۰۱ آبان ۱۳۹۶: https://goo.gl/7655n4
سوتیترها:
۱٫
در پرونده عراق، گسترش نفوذ عربستان سعودی از طریق قبایل سنی به سمت قبایل شیعه جنوب عراق و دعوت از آنان برای حضور در عربستان سعودی به منظور ایجاد جبههای بر ضد جمهوری اسلامی ایران و همچنین پیگیری ایجاد اقلیم سنی در عراق، از راهبردهایی هستند که این کشور قصد دارد با کمک قبایل، آن را عملی کند.
۲٫
با وجود تغییر طبیعت قبیله و قبیلهگرایی در صد سال اخیر در منطقه مشرق عربی، این نهاد اجتماعی هنوز هم از نفوذ و اعتبار قابل توجهی برخوردار است و در تحولات جهان عرب ایفای نقش میکند. بیتوجهی سیاستگذاران جمهوری اسلامی به این بازیگران محلی و عدم ارائه طرح برای دربرگیری این عناصر میتواند اثرات سوئی بر منافع جمهوری اسلامی ایران داشته باشد.