هشدارهاى اجتماعى (9)
چشمچرانى و هرزهچشمى
حجةالاسلام ابوالقاسم يعقوبى
قال رسولالله(ص): “إِيَّاكُمْ وَ فُضُولَ النَّظَرِ فَانَّهُ يَبْذُرُ الْهَوَى وَ يُوَلِّدُ الْغَفْلَةَ؛(1) از هرزهچشمى و چشمچرانى بپرهيزيد زيرا كه نگاه، هوس (و شهوت) را مىروياند و موجب غفلت مىشود.”
در اين سخن نورانى پيامبر اعظم(ص) به يكى ديگر از هشدارهاى اجتماعى اشاره شده است و آن “نگاه شهوتآلود” و نداشتن اراده در كنترل چشم و نگاههاى گناهآلود آن است. براى پى بردن به ابعاد اين هشدار به چند نكته بايد پرداخت:
نگاه و گناه
سيستم و ساختار وجودى ما انسانها بهگونهاى است كه از طريق حواس پنجگانه تصاوير و تصوراتى از محيط پيرامون خود دريافت مىكنيم، در حقيقت مواد اوليه صورتهاى ذهنى ما حواس ما هستند كه ذهن ما بعد از حفظ و عكسبردارى از آنها به تجزيه و تركيب آنها مىپردازد، از اين رو ادراكات جزئى حسّى، مقدم بر ادراكات عقلى است.
ديدنىها به نوبه خود و به لحاظ اثر و لذتى كه از خود بهجاى مىگذارند چند دستهاند:
الف: يك قسم آنهايى هستند كه داراى زيبايى طبيعىاند و لذت به دست آمده از آنها بهخاطر زيبا بودن آنهاست مانند آثار و مناظر طبيعت و يا آثار هنرى كه به دست بشر تركيب و تأليف مىگردد.
ب: نوع ديگرى از ديدنىها هستند كه شايد ظاهرى زيبا نداشته باشند ولى نوع ديگرى از لذت را به ياد انسان مىاندازند مانند برخى خوراكىها كه ممكن است داراى ظاهرى قشنگ و زيبا نباشند ولى به جهت داشتن طعم و يا مزّه خوب در انسان شهوت و هوس بهرهبردارى ايجاد مىكنند.
ج: قسم ديگر از ديدنىها، آنهايى هستند كه علاوه بر لذت زيبايى، نوع ديگرى از لذت را در نفس ايجاد مىكنند، مثل ديدن يك چهره زيبا و زن خوشسيما كه ممكن است افزون بر ايجاد لذت در نفس، محرك شهوت جنسى نيز باشد و نگاه به او انسان را به گناه بكشاند.
از اين رو اسلام گناه را از سرچشمه جلوگيرى كرده و براى نگاههاى انسان دستاندازهايى قرار داده تا از فرو رفتن آدمى در باتلاق گناه جلوگيرى و پيشگيرى نمايد.
در بين محسوسات – به ويژه ديدنىها- چشم و نگاههاى آن در اشتغال فكر و قلب انسان نقش بنيادى دارد، امام على(ع) مىفرمايد:
“الْعَيْنُ جَاسُوسُ الْقَلْبِ وَ بَرِيدُ الْعَقْلِ؛(2) چشم جاسوس دل و قاصد عقل است.”
اين عضو از اعضاى محسوس آدمى وسيلهاى است كه مواد اوليه تخيل و تفكر را فراهم مىسازد و همين مجموعه تخيلات و تفكرات هستند كه شخصيت انسان را تشكيل مىدهند. اگر اين مواد خوب و سالم باشند، تفكرات انسان و در نتيجه رفتار او خوب و پسنديده خواهد بود، اما در صورتى كه واردات كشور وجود آدمى از اين بندر ناسالم باشد، تفكرات و در نتيجه اعمال او زشت و فاسد خواهد شد.
از اين رو شرع مقدس اسلام انسان را از نگاههايى كه زيانبار به كمالات انسانى است برحذر داشته و هشدار داده است، دين واقعنگر اسلام بر اين باور است كه قلب و جان آدمى بايگانى و محل آرشيو ديدنى هاست، قلب آدمى مانند لوح سفيدي است كه توسط حواس انسان نقش و نگار مىبندد و بر اساس آن نوشتهها و نقشها و خطوط دستور رفتارى انسان صادر مىشود در صورتى كه آن نوشتهها ناپسند و نامناسب باشند، كار و عمل انسان نيز چهره نازيبا به خود مىگيرد و در حوزه چشم، نگاه غيرمجاز تبديل به گناه ويرانگر و خانمانسوز مىگردد.
كثرت نگاه به نامحرم، بذر انحراف را در دل آدمى مىپاشد و چهبسا نگاههاى نامبارك و آلوده كه شخص را به اسارت و ذلّت هميشگى مىاندازد و او را از حركت به سوى درجات عالى زندگى باز مىدارد.
از ديگر آثار شوم و نامبارك نگاه به نامحرم و چشمچرانى اين است كه چون هميشه پس از نگاه، ارضاى ميل و شهوت به وجود آمده در اثر نگاه و هوس، دست يافتنى نيست، انسان گرفتار بيمارى، دچار فشار روحى و حسرت دردناك مىشود و براى رهايى از اين حالت منفى روحى به گناهان بزرگترى مانند خودكشى، مواد مخدّر و… گرفتار مىگردد.
“كسى كه كنترلى روى چشمهاى خود ندارد و چشم او مُدام به صحنههاى مهيّج نگاه مىكند هميشه دلش شلوغ و پُرآشوب است و از سكون و آرامش دل بىبهره است. به عبارت ديگر، هميشه يك حالت نياز و تشنگى دائم و تلاش و تكاپو براى برطرف كردن اين عطش روحى در او وجود دارد و چهبسا براى ارضاى اميال خود به چه ذلّتها و حقارتها تن مىدهد، كسى كه چشم و ساير حواس را تحت تربيت خود قرار نمىدهد و به اسم آزادى آنها را رها مىكند، هميشه دل و ذهنى گرفتار و اسير دارد، به عبارت ديگر، هركس چشمش آزاد است فكر و دلش اسير است، راستى آزادىِ كدام يك بهتر است؟”(3)
دروازه ملكوت يا رصدخانه شيطان؟
هر عضوى كه خداوند در خلقت ما درنظر گرفته است داراى فوايد و ويژگىهايى است، به كار گرفتن آن عضو در راستاى بهرهگيرى بهينه، هدف عالم آفرينش است كه از آن به “شكر” ياد مىشود و مصرف كردن آن عضو در غير آنچه خدا و دين خدا درنظر گرفته است “كفران” و ناسپاسى آن نعمت بهشمار مىرود.
“چشم” يكى از شريفترين، كارآمدترين و سودمندترين نعمتهاى الهى است كه اگر مورد استفاده درست و صحيح قرار گيرد دروازه “ملكوت” مىشود و اگر در مسير نادرست و انحرافى مصرف شود “دام شيطان” و روزنه گناه و سرآغاز فتنه و لغزش خواهد شد.
از اينرو در روايات اسلامى مىخوانيم كه:
“لَيْسَ فِى الْبَدَنِ شَىْءٌ أَقَلَّ شُكْراً مِنَ الْعَيْنِ فَلَا تُعْطُوهَا سُؤْلَهَا فَتَشْغَلَكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛(4) در مجموعه بدن شما، ناسپاستر از چشم عضوي نيست، پس هرآنچه مىخواهد پاسخش ندهيد زيرا شما را از ياد خدا باز مىدارد.”
ديده و دل
بين ديده و دل، نگاه و قلب، رابطهاى تنگاتنگ وجود دارد. “هرآنچه ديده بيند دل كند ياد” اگر نگاهها مثبت باشد دل نورانى و باصفا و با آرامش خواهد شد و اگر نگاهها آلوده و آغشته به گناه باشد، دل ظلمتكده، آشفته و ناآرام مىشود.
آنان كه دنبال دلى آرام و ضميرى روشن و قلبى مطمئن هستند بايد در گام اول چشمهاى خويش را كنترل نموده، از چشمچرانى و نگاههاى مسموم بپرهيزند.
على(ع) فرمود:
“الْقَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَرِ؛(5)قلب صحيفه نگاه است.”
اگر “صحيفه نور” مىخواهى، بايد نگاههايت نورانى و حلال باشد. آنان كه چشمشان در اختيارشان نيست دل آنها “كتاب ضلال” است و نورانيت و صفايى در آن احساس نمىكنند.
چشمچرانى
مفهوم چشمچرانى گسترده است بهگونهاى كه هر نگاه و نظرى كه هواى نفس انسان را تحريك كند شامل مىشود. ممكن است كسى به خانه مجلل و باشكوهى خيرهخيره نگاه كند و در دل آرزوى داشتن آن منزل را داشته باشد و يا به ماشين آخرين مدل بنگرد و آن را آرزو كند و يا چهره زيبا و دلفريبى را ببيند و فريفته او شود. همه اينها نوعى چشمچرانى است كه بايد از آن پرهيز كرد.
ولى آنچه معمولاً از واژه “چشمچرانى” به ذهن مىآيد همان نگاه گناهآلود است كه به گفته حافظ:
منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم كه ديده نيالودهام به بد ديدن
نيالودن چشم به صحنههاى تحريك آميز و گناهآلود يكى از ويژگىهاى مردان و زنان باايمان و باتقوا است كه قرآن از آن به واژه “غضّ” ياد كرده است:
“قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ … وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ…؛(6) به مردان باايمان و زنان باايمان بگو كه چشمهاى خود را فرو خوابانند.”
“غضّ” با “غمض” فرق مىكند، اولى نقصان و كم كردن از نگاه و به زير افكندن آن است و دومى به معناى فروبستن و چشم برهم نهادن.
پيامدهاى چشمچرانى
در فرهنگ و منابع دينى به پيامدهاى منفى چشمچرانى و نگاههاى حرام اشارات لطيف و هشدار دهندهاى ديده مىشود كه در اين مجال به برخى از آنها مىپردازيم:
الف: هرزگى و غفلت
انسانى كه كنترل چشم و نگاه خويش را ازدست مىدهد دچار هرزگى و هواپرستى مىگردد و درنتيجه در باتلاق غفلت فرورفته، سرمايه عمر خويش را هدر مىدهد.
پيامبر اكرم(ص) فرمود:
“إِيَّاكُمْ وَ فُضُولَ النَّظَرِ فَإِنَّهُ يَبْذُرُ الْهَوَى وَ يُوَلِّدُ الْغَفْلَةَ؛(7) از چشمچرانى بپرهيزيد، زيرا اين كار هوى و هوس را تحريك و ميوه غفلت از او زاده مىشود.”
در برخى از نسخهها “يبذر” آمده است. يعنى چشمچرانى بذر و تخم هوا و هوس در دل انسان مىپاشد و محصول آن جز فسق و فساد و فحشاء چيز ديگرى نخواهد بود.
حضرت عيسى(ع) به يارانش فرمود:
“إِيَّاكُمْ وَ النَّظِرَةَ فَإِنَّهَا تَزْرَعُ فِى الْقَلْبِ الشَّهْوَةَ وَ كَفَى بِهَا لِصَاحِبِهَا فِتْنَةً؛(8)از نگاه حرام دورى كنيد، زيرا چنين نگاهى در زمين دل شما بذر شهوت مىپاشد و همين آغازى براى فرو افتادن در فتنه است.”
به همين جهت على(ع) در كلامى كوتاه و گويا مىفرمايد:
“الْعَيْنُ رَائِدُ (الْقَلْبِ) الْفِتَن؛(9) چشمچرانى آدمى را به سوى فتنهها مىكشاند.”
ب: دام شيطان
شيطان بر سر راه آدمى همواره دامگسترى مىكند، دامهاى شيطان برخى محسوس و قابل رؤيت و برخى نامرئى و پنهان است. اضافه بر آن گاهى براى پنهان نگه داشتن دام، از دانه كمك مىگيرد، انسانهاى غافل و جاهل در حالى كه چشم خود را بر دانهها دوخته سرگرم برداشتن و خوردن آن هستند ناگهان گرفتار دامهاى پنهان شيطان مىشوند كه بيرون آمدن از آن كار آسانى نيست. چشمچرانى يكى از دامهاى شيطان به شمار آمده است.
على(ع) مىفرمايد:
“الْعُيُونِ- مَصَائِدُ الشَّيْطَانِ؛(10)چشمها دامهاى شيطانند.”
يعنى از اين راه انسانها را گرفتار گناه و آلودگى ساخته، آنان را در لب پرتگاه سقوط قرار مىدهد. در روايت ديگر از رسول خدا(ص) آمده است كه:
“النَّظْرَةُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيسَ مَسْمُومٌ مَنْ تَرَكَهَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا لِغَيْرِهِ أَعْقَبَهُ اللَّهُ إِيمَاناً يَجِدُ طَعْمَه؛(11) نگاه حرام تيرى از تيرهاى مسموم شيطان است. هر كس از آن به خاطر خدا صرفنظر كند، طعم و مزه ايمان را خواهد چشيد.”
ج: آه و حسرت
يكى ديگر از پيامدهاى چشمچرانى آن است كه انسان چشمچران، به لحاظ اينكه همواره صحنهها و مناظرى مىبيند كه غالباً به آن دسترسى ندارد، در نتيجه از درون گرفتار آه و حسرت و آرزوهايى مىشود كه به خاطر دست نيافتن به آنها خود را مىآزارد و زندگى شيرين و بىدغدغه خود را گرفتار اضطراب، دلمشغولى و حسرتها و ايكاشهاى بيهوده مىسازد.
امام على(ع) فرمودند:
“مَنْ أَطْلَقَ طَرْفَهُ كَثُرَ أَسَفُهُ؛(12)آنكه كنترل چشم را ازدست بدهد، حزن و اندوه او بسيار گردد.”
و نيز فرمود:
“كَمْ مِنْ نَظْرَةٍ جَلَبَتْ حَسْرَةً؛(13)چه بسا يك نگاه، حسرتى را بهدنبال خود بكشاند.”
و امام صادق(ع) فرمود:
“كَمْ مِنْ نَظْرَةٍ أَوْرَثَتْ حَسْرَةً طَوِيلَة؛(14) چهبسا يك نگاه گناهآلود، آرزو و حسرت طولانى را بهجاى مىگذارد.”
داستان چشمپاكى و نتيجه آن
در پايان به داستانى از قرآن درباره پسر و دخترانى جوان اشاره مىكنيم كه با عفّت چشم و رعايت نگاه و حريم گرفتن از نامحرم به رفعت و منزلت الهى و اجتماعى بزرگى دست يافت.
موسى(ع) جوانى پرانرژى و پرتوان، پس از درگيرى با فرعونيان، از مصر به سوى مدائن هجرت كرد. نزديك مدائن – همان شهرى كه شعيب پيامبر(ع) در آن مىزيست- به جايى رسيد كه چوپانان براى گوسفندان خويش از آن آب برمى گرفتند. ناگهان دختران جوانى را ديد كه در كنارى ايستادهاند و گوسفندانشان را حفاظت مىكنند. از آنان پرسيد چه مىكنيد؟ گفتند: منتظريم تا مردان از اين چاه براى گوسفندان آب بيرون آورند و بعد كه خلوت شد ما براى گوسفندان خويش آب جستجو مىكنيم. موسى(ع) آن جوان باغيرت و پرهمّت براى گوسفندان آنان از چاه آب كشيد و آن حيوانها سيراب شدند و دختران جوان هم به سوى خانه خويش رفتند. هنگامى كه آن دو دختر جوان پيش پدر پير خود رفتند با يادآورى جريان آبرسانى آن جوان به گوسفندان خويش، از جوانمردى و مردانگى او سخن به ميان آوردند. شعيب يكى از آنان را فرستاد كه آن جوان را به خانه دعوت كند. آن دختر پيش پدر اين پيشنهاد را داد كه:
“يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ؛(15) اى پدر! اين جوان را بهكار گير زيرا او هم توانا وهم امين است.”
شعيب پيامبر(ع) پرسيد: به توانايى او از جريان برداشتن سنگ سنگين و سخت پى بردى اما امانت او را از كجا شناختى؟
گفت: هنگامى كه من را فرستادى تا او را به خانه خويش دعوت كنم، چون موسى راه را نمىشناخت من جلو افتادم تا او راه را گم نكند، او به من گفت: تو به دنبال من حركت كن، هركجا كه به بيراهه رفتم مرا آگاه كن، چون ما كسانى هستيم كه به دنبال زنان چشم نمىدوزيم و پشت سر آنان حركت نمىكنيم! من از اين رفتار او فهميدم كه جوانى پاكدامن و عفيف و امين است.(16)
نتيجه چشمپاكى موسى(ع) آن شد كه در نزد شعيب(ع) منزلت يافت، با دختر شعيب(ع) ازدواج كرد و پس از آن نيز به مقام رسالت و نبوّت رسيد.
پىنوشتها:
1. بحارالانوار ج 69،ص 199.
2. بحارالانوار ج 101،ص 41.
3. دُرّ و صدف، محمد شجاعى، نشر مُحيى، صفحه 141،ضمناً در مقدمه اين فصل نيز از اين نوشته استفاده شد.
4. بحارالانوار،ج 10، ص 106.
5. نهجالبلاغة، ص 548، حكمت 409.
6. سوره تور، آيات 29 و 30.
7. بحارالانوار ج 69،ص 199.
8. بحارالانوار ج 75، ص 283.
9. تصنيف غرر الحكم و درر الكلم،ص 60.
10. بحارالانوار،ج 74، ص 294.
11. من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 18.
12. بحارالانوار،ج 74،ص 288.
13. بحارالانوار،ج 68، ص 293.
14. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال،ص 262.
15. سوره قصص، آيه 26.
16. ميزانالحكمه، جلد 10، صفحه 75.