شرح زیارت امین الله علیه السلام

شرح زيارت امين الله عليه السلام             آيت الله محمدي گيلاني

دعاء مخ العبادة.

تنويع دعاکننده در خبر صحيح: دعا کنده‌اي
که خداي تعالي زاري او را دوست دارد، دعاکننده‌اي که صوت او مبغوض خداوند است.

سؤال رفيع امام سجاد عليه السلام.

قضاء‌حکم فيصله بخش الهي بر ذوات اشياء‌به
حسب اقتضائي که ذات هر يک دارد.

چون قوابل جمال بنمودند        مستعدان سؤال فرمودند.

اين اصل فراگير در علوم رسالت و در
قوانين وضعي نيز جاري است.

قضاء و مفاتح غيب.

کتاب مبين ديوان بر نامه امور تقدير
شده.

گفتيم که امام زين العابدين(ع) به لسان
دعاء تعليم مي‌دهد که همت بلند داريد از خداي تعالي، مکارم اخلاق و معالي صفات را
مسئلت کنيد و حتي وقوف بر سر قدر را خواستار شويد.

دعاء که در روايت به عنوان «مخ
العبادة» تعبير شده، حقيقت آن خواسته و سؤال برخاسته از فطرت است که در مرحله
انديشه دعا کننده منعکس مي‌شود، و زبان داعي ترجمان آن موج برخاسته از ضمير است و
اگر چنين نباشد، دعاء حقيقي نيست و هيچ‌گونه ضماني در اجابت ندارد، دهان دعاکننده‌اي
که مسئلت وي جز شئون اميال و شهوات نيست. دهانه‌اي است که مخرج بوي گند مردارهاي
هوس و هواي مدفون در زباله دان سينه او است که صعود آن مايه رنج و اذيت ساکنان ملأ
اعلاء است.

در صحيحه ابن ابي عمير آمده که امام
صادق(ع) فرمودند:

«ان العبد ليدعو فيقول الله عزوجل
للملکين: قد استجبت له و لکن احبسوه بحاجته، فاني احب ان اسمع صوته و ان العبد
ليدعو فيقول الله تبارک و تعالي عجلوا له حاجته فاني ابغض صوته». (اصول کافي- ج 2-
ص 489)

بنده «صالح» که دعاء مي‌کند خداي عزوجل
به دو فرشته مي‌فرمايند که اجابتش کردم ولي حاجت وي را حبس کنيد که به دعا ادامه
دهد،‌زيرا دوست دارم صوتش را بشنوم، و عبد «طالح» که دعا مي‌کند خداوند متعال مي‌فرمايد:
در قضاء حاجت وي شتاب کنيد «تا دهان گندش را ببندد»‌زيرا صوتش مبغوض من است.

و مضمون اين خبر را چه عالي بيان کرده
است:

بنده مينالد بحق از درد خويش          صد شکايت مي‌کند از رنج خويش

حق همي‌گويد که آخر رنج و درد       مرتو را لابه کنان و زار کرد

خوش همي آيد مرا آواز او               آن خدايا گفتن و آن راز او

طوطيان و بلبلان را از پسند             ز خوش آوازي قفس در مي کنند

زاغ را و جغد را اندر قفس                        کي کند اين خود نيامد در
قصص

سؤال رفيع امام زين العابدين (ع):

«فاجعل نفسي مطمئنة بقدرک و راضية
بقضائک».

در قله بلند همت مسئلت‌ها است که همان
وقوف بر سر قدر است که حضرت خليل الرحمن عليه‌السلام آن را از خدا خواست: «رب أرني
کيف تحيي الموتي قال اولم تؤمن قال بلي ولکن ليطمئن قلبي». (بقره آيه 260)

يعني پروردگارا به من ارائه ده که
چگونه مردگان را زنده مي‌کني؟ فرمودند: آيا هنوز ايمان نياورده‌اي؟ عرض کرد: چرا،
ولي براي اطمينان قلبم مي‌خواهم چگونگي احياء‌را ببينم.

قضاء‌عبارت است از حکم فيصله بخش در
واقعه که طبع واقعه مفروض، مقتضي آن است و قضاء الهي نيز به همين معنا است، يعني
حکم کلي الهي بر اشياء و ذوات به آنچه ذات و طبع هر يک آن را اقتضاء دارند:
«واتاکم من کل ما سألتموه» (ابراهيم- 34)

و به عبارتي: هر چه که ذات هر نوعي مي‌طلبد
به او داده مي‌شود، و آنچه که به هر يک اعطا مي گردد مطلوب و سؤال وي به زبان
استعداد است، زبان استعداد حمار مثلا، صوت و شکل حماريت مي طلبد، و زبان استعداد
شير هم شکل متناسب خويش را طالب است و همچنين ديگر انواع.

و خلاصه: از شير حمله خوش بود و از
غزال رم،‌و اعطاء ايمان و کفر تابع استعداد کافر و مؤمن است: «فلله الحجة البالغه»
و به هر کس هرچه لايق بوده داده است و لنعم ما قيل:

چون قوابل جمال بنمودند        مستعدان سؤال فرمودند

طلب فعل نيک و بد کردند                هر يکي حکم خودبخود کردند

گر در آتش روند اگر در آب                خود طلب کرده‌اند آن درياب

اين اصل، اصل فراگيري است، در باب
رسالت پيمبران صلوات الله عليهم نيز جاري است علوم آن بزرگواران به لحاظ رسالتشان،
بر وفق نياز امم آنان بود و هر يک از آنان علم وي از لحاظ رسالت،‌به قدري بود که
مورد نياز امتش بوده است.

بديهي است که امم با همديگر متفاوت و
متفاضل بودند، و زبان استعداد هر امتي رسول متناسب با استعدادخويش را مي‌طلبيد،‌و
طبق نيازشان، پيمبري با شريعت و قوانيني متناسب با استعدادشان بر آنان مبعوث مي‌گرديد:

«تلک الرسل فضلنا بعضهم علي بعض منهم
من کلم الله و رفع بعضهم درجات و اتينا عيسي بن مريم البينات». (بقره- 253)

اين پيمبران مرسل بعضي از آنها را بر
بعضي برتري داديم، خداي تعالي با بعضي از اينها مکالمه فرمودند و درجات بعضي از
آنان رفيع قرار داد و به عيسي بن مريم معجزاتي داديم.

و چنانکه در علم شريعت و رسالت متفاضل
بودند همانگونه نيز از لحاظ مراتب ولايت و کمالات مربوط به نفوسشان متفاوت بودند:
«و لقد فضلنا بعض النبيين علي بعض» (الاسرا 55)

چنانکه اين اصل فراگير، در باب قوانين
وضعي نيز جاري است و قوانين و شرائع وضعي سعادت ساز آن قوانيني است که نه تنها با
روح و فطرت انسان‌ها ملائم و سازگار باشد بلکه روح و فطرت جامعه مقتضي آنها باشد.

مردم غالبا مي‌پندارند که قوانين،‌اوضاع
جامعه را خوب مي‌کند، ولي اين اشتباه است، اينها خيال مي‌کنند، قوانين بر نفوس
حکومت مي‌کند، در صورتي که مطلب معکوس است و اين نفوس است که بر قوانين حکومت مي‌کند،
نفوسي که هوا و هوس و اميال سافله ضميمه جوهري براي آنها شده است قوانين متناسب با
آنها را خواستارند، و قوانين سعادت آفرين آن قوانيني هست که فطرت سليم انساني
مقتضي آن است. و مردم به غلط گمان مي‌کنند که با وضع قوانيني چند که از هواها و
اميال پست آنها الهام گرفته است،‌ معايب و نواقص موجود در ابعاد مختلف اجتماعشان
را مي‌توانند اصلاح کنند،‌و نمي‌دانند که هواها و هوساتشان، قوانين جنگ خيز را سبب
مي‌شود و همين اميال شيطاني است که علل اصلي تزاحم، جدال، جنگ و خونريزي است و تا
در عصره حيات، اين اميال شيطاني بي‌زمام و لجام است،‌ تضاد خونين و سفک دماء حاکم
است و عقل و شرع، نام‌هاي بي‌نشان است و اگر ندائي هم از شرع و عقل بلند شود در
طوفان متلاطم و خروشان اميال ابليسي، شنيده نمي‌شود، و همين امر است سبب ناکامي
قوانين و تطور آن در اصلاح جامعه و هنگامي، صلاح و عدل گسترده مي‌شود که کريمه:

«فاقم وجهک للدين حنيفا فطرت الله التي
فطر الناس عليها لاتبديل لخلق الله ذلک الدين القيم ولکن اکثر الناس لايعلمون»
(روم- 30)

به جميع ابعاد در همه ابعاد حيات جامعه
اجراء شود و اين دين قيم، سعادت انسان است.

بهرحال در اتقان اصل مزبور و شمول آن
کلامي نيست، کلام در وقوف بر آن به نحو شهود است قرآن کريم علم به مفاتح غيب را
مختص به خداي تعالي اعلام فرموده، ولي علم به آنچه در کتاب مبين است به اطلاق
برگزار کرده است:

«وعنده مفاتح الغيب لايعلمها الا هو و
يعلم ما في البر و البحر و ما تسقط من ورقة إلا يعلمها ولاحبة في ظلمات الارض
ولارطب و لايابس الا في کتاب مبين». (انعام- 59)

خزينه‌هاي غيب فقط نزد خداوند است،‌
کسي جزا او علم به آنها ندارد،‌و به آنچه که در همه خشکي ها و درياها است علم دارد
و هيچ برگي نمي‌افتد مگر آنکه به آن علم دارد، و هيچ دانه‌اي در تاريکي‌ها زمين و
هيچ تر و خشکي نيست مگر آنکه در کتاب مبين است.

ظاهرا قضاء کلي قابل انطباق بر مفاتيح
الغيب است با آنکه خزينه مفتوح است، در اشراف برآن، مغلق است، ولي کتاب مبين به
منزله ديوان بر نامه امور تقدير شده است که به زمين نازل مي‌شود:

«وان من شي‌ء الا عندنا خزائنه و ما
تنزله الا بقدر معلوم» (حجر 21)

هيچ چيزي نيست مگر آنکه در نزد ما
خزائن آن است و ما نازل نمي‌کنيم مگر به مقدار معلوم.

خزائن همان مفاتح است و مرتبه تنزيل
همان کتاب مبين است که ديوان امور منزل و تقدير يافته است  که اگر عبد صالح طبق دستور صاحب شريعت، طي طريق
کند، و توفيق قرب فرائضي و نوافلي به او دست دهد و بگونه‌اي فنا يابد،‌امکان وقوف
به بعضي از مراتب سر قدر براي او هست. رزقنا الله رؤيته. ادامه دارد