دانشها و روشهای تحلیل

تحلیل پدیده
های سیاسی

دانشها و
روشهای تحلیل

یادآوری:

در نه قسمت
گذشته، پیرامون اقسام تحلیل، مفاهیم آن و ویژگیهای تحلیل گر و تعدادی از
پارامترهای تحلیل سیاسی سخنانی گفته آمد، و اکنون در دهمین و آخرین قسمت، ادامه- ی
مبحث پارامترها یا دانشها و روشهای تحلیل را پی می گیریم.

9- نقش
جغرافیای سیاسی و ژئوپولتیک در تحلیل سیاسی

بسیاری از
سیاستمداران و نویسندگان و مترجمان علوم سیاسی، جغرافیای سیاسی و ژئوپولتیک را
معادل هم می دانند؛ شاید از آن رو که ژئوپولتیک، واژه ای است مرکب از دو جزو ژئو
(جغرافیا) و پولتیک (سیاست)، پس ترجمان آن، جغرافیای سیاسی است!

ولی متخصصان
مباحث جغرافیای سیاسی و ژئوپولتیک بر این باورند که ژئوپولتیک یکی از موضوعهای
مورد بحث در جغرافیای سیاسی است؛ و نه معادل و مترادف آن! و به واقع باید «سیاست
جغرافیایی» را ترجمان آن دانست.

زیرا
جغرافیای سیاسی عمدتا به بررسی ابعاد فضایی سیاست می پردازد. و مراد از سیاست -از
این دیدگاه- فعالیتهای رسمی حکومت است. چون فعالیتهای رسمی حکومت در خلا صورت نمی
گیرد، بل در یک فضای جغرافیایی توسط مردم و برای جامعه انجام می- شود.

بنابراین
محیط فیزیکی یا اجتماعی، این فعالیتها را تحت تاثیر قرار می دهد. از سویی دیگر،
فعالیتهای دولت و عملکرد آن نیز چشم انداز جغرافیایی را تغییر می دهند. لکن بررسی
نقش عوامل جغرافیایی در چگونگی روابط میان دولتها، موضوع ژئوپولتیک است. از این
باب گفته اند: ژئوپولتیک یکی از مباحث مورد گفت و گو در جغرافیای سیاسی است.

بنابراین،
جغرافیای سیاسی، رفتار دولتها با یکدیگر (مانند کشمکشها، مبارزات، جنگها، صلح ها،
اتحادها) را از این نظر مورد مطالعه قرار می دهد که چه عامل جغرافیایی باعث شکل
گرفتن آنها شده، یا از جهت آثاری که در چشم انداز جغرافیایی می گذارند.

نتیجه آن که
ژئوپولتیک به آینده بیشتر توجه دارد تا به زمان حال؛ یعنی روی جنبه های سیاسی و
نظامی عوامل جغرافیایی و اهمیت آنها در افزایش قدرت دولت تاکید دارد. به عبارت
دیگر ژئوپولتیک می خواهد با برنامه ریزی، از عوامل مذکور، برای یک آینده ی بهتر و
مطلوبتر بهره گیری کند، در حالی که جغرافیای سیاسی به زمان حال توجه دارد؛ یعنی
بیشتر جنبه ی جغرافیایی دارد و عمدتا به تشریح وضع موجود می پردازد. اگر به این
گفته- ی بارش (Barres)
توجه شود که می گوید:

«سیاست بر
زمین و مردگان یعنی بر جغرافیا و تاریخ پایه گذاری شده است، و تاریخ بستگی زیاد به
جغرافیا دارد»،(1) آنگاه نقش جغرافیای سیاسی و ژئوپولتیک در تحلیل  پدیده های عالم سیاست، آشکارتر خواهد شد.

برای این که
از مهمترین مسائل سیاست، مباحث مربوط به قدرت است -و به قولی موضوع سیاست، قدرت
است- و بسیاری از عوامل موثر در ایجاد قدرت دولت، مربوط به محیط فیزیکی یا
جغرافیای طبیعی است؛(2) مانند ناهمواریها و آب و هوا. و در واقع یکی از
روشهای مطالعاتی در جغرافیای سیاسی که از قدیم در میان جغرافی دانان مرسوم بوده،
روش مبتنی بر تجزیه و تحلیل قدرت است.

هنگامی که یک
دولت قدرت نمایی می کند، سعی دارد نظام بین الملل را به نفع خود تغییر دهد. و همین
تلاشهاست که در عین حال موجب تغییرات جغرافیایی در داخل کشور می شود. گسترده ی این
تغییرات را می توان از مقیاس کوچک؛ یعنی بازنگری در استفاده از منابع ملی تا مقیاس
بزرگ -که تحرکات نظامی به منظور آغاز یک جنگ است- مشاهده کرد.

اشغال کویت
توسط رژیم عراق و جنگ نفت، نسل کشی صربها و کرواتها در کشور بوسنی هرزه گووین و
پیکار میان آذربایجان و ارمنستان و … را بدون توجه به نقش جغرافیای سیاسی و
ژئوپولتیک نمی توان بدرستی تحلیل کرد. همچنین نباید فراموش کرد کشورهایی که در
کنار یک معبر بسیار مهم یا تنگه ی بین المللی واقع شده اند از اهمیت استراتژیک
برخوردارند، لذا در تحلیل بسیاری از پدیده های سیاسی، باید این محور را مورد توجه
قرار داد.

تنگه های مهم
هرمز، بسفر، دار دانل، باب المندب، جبل الطارق، مالاکا، سنگاپور و کانالهای سوئز و
پاناما، همگی آبراههایی هستند که از نظر سیاسی و استراتژیک اهمیت فراوان دارند. و
از همین زاویه، می توان به اهمیت کشوری مانند ترکیه -به دلیل داشتن کنترل و نظارت
بر تنگه های بسفر و دار دانل- برای قدرتهای بزرگ، آگاه گشت.

ناگفته
پیداست که نقش جغرافیای سیاسی و ژئوپولتیک در عصر کنونی، دارای اهمیت ویژه ای است؛
چرا که در پی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، پانزده جمهوری مستقل در عرصه
ی جغرافیای عالم، به منصه ی ظهور رسیدند و پس از تجزیه دولت فدرال یوگسلاوی سابق،
پنج کشور؛ صربستان و مونته نگرو (دولت فدرال)، بوسنی و هرزه گووین، مقدونیه،
کرواسی و اسلوانی، از خاکستر آن پدید آمد، و بعد از تجزیه چکسلواکی، دو کشور، چک و
اسلواکی، تولد یافتند که موارد یاد شده باعث دگرگونی در جغرافیای عالم و پدیدآمدن
رخدادهای بی شماری از قبیل جنگ، اتحاد، مذاکرات سیاسی چند جانبه، و قراردادهای مهم
منطقه ای و بین المللی گردید؛ از جمله می توان به اتحادیه کشورهای مستقل مشترک
المنافع (ClS)
که مرکب از جمهوریهای روسیه، اوکراین، بالادروس، مولدوا، قزاقستان، قرقیزستان،
تاجیکستان، ترکمنستان، ازبکستان، آذربایجان و ارمنستان است، اشاره نمود.

اکو (سازمان
همکاریهای اقتصادی) که پیش از این، مرکب از سه دولت؛ ایران، ترکیه و پاکستان بود،
به شش کشور از جمهوریهای تازه استقلال یافته ی شوروی سابق و افغانستان نیز توسعه
یافت.

پس از اتحاد
آلمان شرقی و غربی، جامعه ی اروپا یا اروپای متحد، از وحدت سیاسی، اقتصادی و نظامی
حدود 12 کشور اروپای غربی و شمال شکل گرفت.

و نیز در
راستای تحولات یاد شده، اولین اجلاس «شورای همکاری خزر»؛ متشکل از جمهوری اسلامی و
جمهوریهای آسیایی تازه استقلال یافته از شوروی سابق -که در اطراف دریای خزر واقع
شده اند- در ایران، تشکیل شد.(3)

10- بهره
گیری از شیوه ی آماری

«آمار، عبارت
از مجموعه ای از فنون یا روشهای ریاضی است برای جمع آوری، تنظیم، تحلیل و تعبیر و
تفسیر داده های عدد. چون در پژوهش با چنین داده های کمی سر و کار داریم، بنابراین
آمار ابزار اساسی اندازه گیری، ارزشیابی و تحقیق است».(4)

فی المثل در
سیاست با ثبت حوادث مشابه یک جریان، به اخذ ارتباط و نتیجه ی کلی می- پردازند، یا
بطور نمونه گیری، از مردم کشور A نظرخواهی می کنند و به میزان درصد محبوبیت
حزب × آگاهی می یابند.

گرچه امروزه
استفاده از علم آمار در تمام شعب علوم الزامی شده است و به تبع، سیاست را نیز
دربرگرفته ولی نتایج حاصله از تحقیقات نشان می دهد که استفاده از آمار در سیاست از
کاربرد بالایی برخوردار نیست و باید در به کاربردن روشهای ریاضی در سیاست خیلی با
احتیاط قدم برداشت.(5)

11- آشنایی
با شیوه های استدلال (استقراء، تمثیل و قیاس)

آشنایی با
روشهای استدلالی از دو جهت ضروری می نماید؛ نخست این که تحلیل گر باید بتواند بر
مدعای خویش، حداقل برای اقناع هواداران و کسانی که به تحلیل او وقعی می- نهند،
استدلال نماید و دوم این که باید قادر به شناخت اشتباهها و نتیجه گیری نادرست
رقبای سیاسی و نظریه پردازان این رشته از علوم باشد.

* الف-
استقراء

«استقراء
حجتی است که در آن ذهن از قضایای جزئی به نتیجه ای کلی می رسد».

در مثل با
آمارگیری و سرشماری از بخشی از افراد یک مملکت نتیجه می گیریم که اکثریت آن کشور،
طرفدار حزب الف هستند!

* ب- تمثیل

«تمثیل (قیاس
فقهی) حجتی است که در آن حکمی را برای چیزی از راه شباهت آن، با چیز دیگر معلوم می
کنند».

در حقیقت،
حکم به جزئی است از روی حکم جزئی دیگر که در معنای جامعی با آن موافق است. فی
المثل حزب جمهوری خواه آمریکا، مدافع رژیم صهیونیستی است -چرا که سران آن وابسته
به صهیونیزم بین الملل هستند -بنابراین می توان حکم کرد که حزب دموکرات نیز از
رژیم صهیونیستی حمایت می کند -بخاطر وابستگی سرانش به صهیونیسم بین الملل-.

* ج- قیاس

«قیاس قولی
است فراهم آمده از چند قضیه، به نحوی که از آن قول ذاتا قول دیگری لازم آید».(6)

مثلا آمریکا
و اروپا نسبت به کشتار مسلمانان بوسنی، بی تفاوت یا خشنودند، و هرجا آنان چنین
موضعی را اتخاذ کنند نشانگر موافقت آنها با آن جنایتهاست، پس آمریکا و اروپا با
کشتار مسلمانان موافق هستند!

پوشیده نماند
که مردم بطور طبیعی، براساس معیارهای منطقی استدلال می کنند، و یادگیری این روشها،
برای مصون بودن از خطاهای احتمالی است. بنابراین یادگرفتن مباحث منطقی، از شرایط
الزامی تحلیل نیست!

12- آشنایی
با روشهای حکومتی و مکاتب سیاسی بویِژه شناخت نقش امپریالیزم در جهان

آشنایی با
روشهای حکومتی و مکاتب سیاسی بویژه شناخت نقش امپریالیزم در جهان نیز از امور غیر
قابل انکار در تحلیل پدیده های سیاسی است، زیرا حوادث سیاسی را آن چنان که هست
باید تحلیل کرد، نه آن چنان که باید باشد، و این در گرو آشناییهای مذکور است.

13- شناخت
امپریالیسم خبری و شیوه ی اخذ خبر

این شناخت از
آن رو ضروری است که خبر، مایه ی اصلی تحلیل را سامان می دهد. و طبیعی است که بدون
ارزیابی درست اخبار -گرچه تحلیل گر از دانشها و روشهای تحلیل برخوردار باشد- تحلیل
استوار، مقدور نخواهد بود.

14- آشنایی
با حقوق، جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی

در پاره ای
موارد، تحلیل درست حوادث داخلی و خارجی یک کشور به آشنایی با نظام حقوقی و قانون
اساسی آن بستگی دارد. و همینطور تحلیل گر جهت بررسی علل و عوامل رخدادها، ناچار
است جامعه ای را که بستر این حوادث گردیده بشناسد؛ بویژه این که جامعه متشکل از
مردم، گروهها و سازمانهایی است که دارای گرایشها، اهداف،   روحیه ها و اخلاقهای متفاوتی هستند که بسا
روحیه ها و گرایشها و خُلق و خوی جامعه، یکی از مجموعه ی عوامل پدیده آورنده ی یک
رخداد باشند.

پارامترهای
دیگری هم وجود دارند؛ مانند: توجه به فعل و انفعالات سیاسی، چون حرکتهای سیاسی،
سیاست گام به گام، محک زدن و امثال آن و نیز توجه به نقش مردم، که در تحلیل مسائل
سیاسی نباید از آنها غفلت شود.

در همین جا،
مباحث پارامترهای تحلیل پدیده های سیاسی را به پایان می رسانیم و از خدای بزرگ
مسالت می نماییم که توفیق دهد تا با کسب دانشهای لازم و به کار بستن روشها و شیوه
های تحلیل، حوادث عالم سیاست را تجزیه و تحلیل کرده و به وظایف انسانی اسلامی خود
در قبال آنان عمل نماییم.

مخفی نماند
دو بحث دیگر؛ یعنی آفتهای تحلیل، یا آسیب شناسی تحلیل و روش تحلیل گروههای سیاسی،
باقی ماند که سزاوار است در فرصتی دیگر تعقیب شوند.

و آخر دعوانا
ان الحمد لله رب العالمین