خورشيد فقاهت
ابوالفضل طريقهدار
بار ديگر از خيل فقيهان شيعى،
دانشورى پارسا و مرجعى عظيمالقدر، ديده از جهان فرو بست و عالم تشيّع را غرق ماتم
ساخت. آرى، فقيه كهنسال، حضرت آية الله العظمى حاج شيخ محمد على اراكى، پس از يك
قرن تلاشِ پربركت و كارنامهاى درخشان از زهد و تقوا و دانش، دامن از عالم خاك
برچيد و به ملكوت اعلى پيوست. بدين مناسبت مرورى كوتاه بر زندگانى آن عالم ربانى،
بايسته است.
تولد
حضرت آية الله العظمى اراكى به
سال 1312 قمرى در شهر “اراك” (سلطان آباد قديم) در خانواده علم و تقوا پا به عرصه وجود
نهاد. پدرش – آية الله حاج ميرزا آقاى فراهانى – از علماى بزرگ روزگار خود بود.
مادرش نيز از فرزندان “آقا سيد حسن واقف” – كه اكنون در اطراف شهرستان “نطنز”
بارگاه وسيعى دارد – بود. خود ايشان در اين باره مىفرمايد:
پدرم يكى از بزرگترين نعمات
الهيّه به بنده بوده است. ايشان، دستپرورده مرحوم آخوند ملاّ محمد ابراهيم
الانجدانى بود كه از اوتاد عصر و دستپرورده شيخ اصفهانى و مورد علاقه خاص آن
مرحوم بوده است. از پدرم شنيدم كه مىگفت: آخوند به من مكرر مىفرمود كه: “تو
استوانه مسجد ما هستى”، چون هر وقت كه آخوند به مسجد مىرفته، پدرم را در آن
جا در حال قيام و سجود مىديده است. [در قرآن آيهاى هست كه خداوند متعال
مىفرمايد:] “أمن هو قانت آناء الليل ساجداً و قائماً يحذر الآخرة و يرجوا رحمة
ربّه قل هل يستوى…؛1 آيا آن كسى كه در همه ساعات شب به عبادت پرداخته يا در سجود
است يا در قيام و از آخرت بيمناك است و به رحمت پروردگارش اميدوار است، با آن كه
چنين نيست، يكسان است… .”، من مصداق اين آيه را در پدرم مىديدم.
امّا مادرم از اولاد “سيد حسن
واقف” مىباشد كه اكنون در اطراف نظنز، بارگاهى دارد بسيار مجلل.
پدرِ مادرم [كه “سيد عقيل” نام
داشته نيز داراى كراماتى بوده است، به طورى كه] مىگويند: [در بيابانى با پلنگى رو
به رو مىشود ]فاصله او با پلنگ، يك ذرع و نيم بوده است، امّا يك قدم نه پلنگ
نزديكتر مىشده و نه سيد عقيل، [آن دو با رعايت همين فاصله جاده بيابانى را طى
مىكردند] هر زمان كه سيد عقيل مىنشسته، پلنگ هم مىنشسته و هر زمان كه راه
مىرفته او هم همراه مىشده، هيچ كدام تعرّض نمىكردهاند، همين طور مىآيند تا به
نزديكى ده مىرسند [در آن جا دو راهى بوده كه] يك راه به ده مىرفته و راه ديگر به
كوهستان. اين جا سيّد عقيل رو به پلنگ مىكند و مىگويد: حيوان، اين راه به ده
مىرود و در ده، جاى تو نيست، موجب اذيّت نشو، بايد از اين راه كوهستانى بروى،
برو. پلنگ هم مىشنود و مستقيم مىرود.2
دوران تحصيل
يازده سال از عمر شريفش
مىگذشت كه به تحصيل علوم دينى همّت گماشت. كتابهاى صمديه، سيوطى، معالم، رسائل و
مكاسب را نزد “آقا سيد جعفر” خواند. پس از اتمام سطح به محضر، مرحوم آيةاللّه
العظمى آقا شيخ محمّد سلطان العلما (صاحب حاشيه معروف كفايه) حاضر شد و همزمان با آن
به درس آية اللّه العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى راه يافت و از خرمن دانش او
خوشهها چيد.
آن مرحوم از آغاز تحصيلات خود،
اين چنين ياد مىكند:
“شوهر همشيرهاى داشتم به
نام آقاى “عمادى”، ايشان مرا در سن يازده يا دوازده سالگى به درس و تحصيل علوم
الهيه واداشت. شايد از همان اوان كودكى بود كه شوق عجيبى به كتاب و نوشتن داشتم.
يادم مىآيد كه پدرم [كتابى به نام] پنج الحمد3 [داشت] و من در حالى كه چيزى از
خواندن و نوشتن نمىدانستم و نمىفهميدم مرتّب اين كتاب دستم بود و ورق مىزدم و
براى خودم چيزهايى مىخواندم… .”4
رمز پيشرفت علمى
اين فقيه پارسا، مراتب علمى را
يكى پس از ديگرى با موفقيّت پيمود. رمز اين پيشرفت آن بود كه به تقيدات دنيوى و
تشريفات دست و پا گير، بىاعتنا بود و جز تحصيل و تدريس علم و تهذيب روح،
انديشهاى نداشت، خود ايشان در اين باره مىفرمايد:
“حاج شيخ [عبدالكريم حائرى
يزدى] مىفرمودند: طلبه بايد “اعمى مذهب” [بىقيد و ساده زيست] باشد. اگر [طلبه]
مىخواهد ملاّ بشود بايد تقيدات را ول كند، عالم طلبگى اين طور نيست كه از در و
ديوار، ملايمات پيدا شود و زندگانى و امرار معاش به خوشى اداره شود. يك وقت هم هست
كه زندگى، سخت و تنگ مىشود. بايد بر سختيها مقاومت كند و تقيدات را از بين ببرد و
“اعمى مذهب” باشد.”5
انس با قرآن
قرآن، منبع اصلى معارف الهى
است. در مبانى اجتهاد فقه شيعه، اين كتاب عظيم، نخستين دليل استنباط احكام است،
ولى متأسفانه در برههاى از زمان، نفوذ انديشه اخباريگرى و تحجّر و خشك فكرى آنان
از يك سو و مقابله افراطى با اين مشرب و در نتيجه، فربهى علم اصول از سوى ديگر،
مانع از آن شد تا علوم قرآنى و از جمله تفسير، مورد بحث و بررسى قرار گيرد. چندى
به همين منوال گذشت تا اين كه فقيهانى آگاه با دليرى و ستبر انديشگى آن فضا را
شكستند و راه جديدى را براى رسيدن به آستان قرآن گشودند؛ درسهاى تفسيرى مراجع
تقليد بزرگ – كه قبلاً خلاف شأن آنان شمرده مىشد! – برپا گرديد و كتابهاى
گوناگونى در اين باره پديد آمد و بدين سان، يك بار ديگر، نسيم روح انگيز قرآن بر
جسم و جان فقه، وزيدن گرفت.
آية اللّه العظمى اراكى از
جمله فقيهانى است كه مىكوشيد تا در حوزههاى علميه، فضاى فراختر و مناسبترى براى
تأمّلات قرآنى باز شود، از اين رو دائماً طلاّب را به انس با قرآن توصيه مىفرمود:
“ [طلاب بايد] به خواندن
قرآن با فكر و تأمل [اهتمام ورزند، چون ]اين، كلامِ خالق آسمان و زمين و خالق بشر،
خالق انبيا و مسلمين، خالق محمّد، سيّد المرسلين، خالق اميرالمؤمنين، خالق يك يك
ائمه، خالق حضرت حجّت – سلام اللّه عليهم – و خالق همه است. اين كلام، مال اوست،
ببينيد چه كلامى است! كلامى كه خالق تمام انس و جن و شمس و قمر و مايرى و ما لايرى
است. او اين كلام را ترتيل كرده. اين كلام، چقدر جامع است، مثل جامعيت خودش. اگر
كسى فكر و تدبّر در او بكند، حالش منقلب مىشود و از كسالت و بىتوفيقىِ روحى،
نجات پيدا مىكند.”6
اخلاق عملى
برخى از مدّعيان سير و سلوك، در
هنگام تبيين مراحل شريعت، طريقت و حقيقت، بر فقيهان، طعن زدهاند كه آنان معلم و
نگهبانِ پوسته و ظاهر دين (يعنى شريعت) هستند و با مغز و باطن احكام، كارى ندارند.
اين سخن، نشان بىخبرى آنان از جريان عرفان واقعى در حوزههاست، چون در ميان
مرزداران شريعت، فقيهان بسيارى را مىبينيم كه عرفان واقعى را بر اساس احكام شريعت
پى افكندهاند، از اين رو، قلبهايشان صيقلى گرديده و چشمانشان به سوى غيب گشوده
شده است. اشعار نغز و پر رمز و راز برخى از مراجع تقليد، انس با شب، مأنوس بودن با
ادعيه و مناجاتهاى عرفانى ائمّهمعصومانعليهم السلام، معراج در نماز و نالههاى
العفو، العفو آنان در دل شب، هر سالكى را به غبطه وامىدارد.
اگر فقيهان، صوفيه را طرد
كردهاند، بيشتر خود آنان مقصّر بودهاند، چون بىمحابا بر احكام تاختند، شطحيات
بافتند و يافتههاى درونى و تجربههاى شخصى خود را يقينى پنداشتند و به عنوان اصل
مسلّمِ در سير و سلوك انگاشتند و با اين كار خود، متشرعان و فقيهان را سخت
ترساندند.
شيخ الفقها آية اللّه العظمى
اراكى، فقيه توانايى بود كه با دورى از زينتهاى دنيوى و مبارزه با هواهاى نفسانى،
گردنههاى صعبالعبور اخلاق و عرفان عملى را پيروزمندانه پشت سرگذاشت؛ در اين جا
به چند نمونه از ويژگيهاى اخلاقى ايشان، اشاره مىكنيم:
× دورى از مقام و شهوت:
وى با اين كه ساليان سال،
صلاحيّت افتا و مرجعيّت داشت، ولى همواره از آن دورى مىجست و از مطرح كردن خود،
پرهيز مىكرد. رفتارهايش هم به گونهاى بود كه نشانه كوچكى از گرايش به مرجعيّت در
آنها ديده نمىشد، نقل است كه روزى كسى به او گفته بود: شما با اين وضع سادهاى كه
رفت و آمد مىكنيد، هيچ گاه مرجع نخواهيد شد. ايشان در پاسخ فرموده بودند: “من
عباى خود را هميشه از گَرد مرجعيّت تكاندهام.”
امّا از آن جا كه تمامى
كردارهاى اين قلهسانان معرفت و فقاهت از سر تكليف بود، هنگامى كه وظيفه تشخيص داد
در كهنسالى بار سنگين مرجعيّت را پذيرفت.
× تواضع و فروتنى:
اين فقيه پارسا بسيار فروتن
بود، به طورى كه در درس داماد و هم مباحثهاى خود؛ يعنى مرحوم آيةاللّه العظمى سيد
محمد تقى خوانسارى حاضر مىشد و تا وقتى كه ايشان زنده بود، حلقه درسى تشكيل نداد
و هميشه در هنگام راه رفتن، يك قدم عقبتر از ايشان حركت مىكرد، چون به سادات
بسيار احترام مىگذاشت و حرمت اساتيد خود را پاس مىداشت.
با اين كه ده سال از امام
خمينى قدس سره بزرگتر بودند، ولى پيوسته با تكريم از ايشان ياد مىكردند و وقتى به
ديدن امام در جماران رفته بودند، خطاب به معظّمله مىگويند: “السّلام عليك يابن
رسول اللّه”.7
× توجه و خشوع در نماز:
ايشان حدود چهل سال در مدرسه
فيضيّه و حرم مطهّر حضرت معصومهعليها السلام، اقامه جماعت مىكردند و ساليان
درازى نيز نمازجمعه را در قم برگزار مىنمودند و دانشمندان و طلاّب حوزه با شور و
اشتياق در نمازشان شركت مىكردند. در هنگام اقامه جماعت، نماز را بسيار طول
مىداد، تازه اين نماز مختصر ايشان بوده امّا در خانه، نمازهاى طولانى داشتند كه
انجامش واقعاً براى ديگران، قابل تحمّل نبود.
بينش سياسى
آن مرجع فقيد، در طول ساليان
قبل و بعد از انقلاب، با حمايتهاى صريح و قاطع خود از امام خمينىقدس سره و نهضت
اسلامى، آرزوهاى دشمنان را به يأس مبدّل ساخت؛ اين پشتيبانيهاى ايشان براى هر
مسلمان دلسوز و متعهّدى، شوقانگيز و دلگرم كننده بود، چنان كه خود ايشان در
روزهاى اوج جنگ تحميلى فرمودند:
“امروز [دوران جنگ تحميلى
عراق عليه ايران] روز موتِ احمر است، جوانان بريز [به جبهه] مىروند. جماعت دنيا –
كه رئيسشان آمريكا و شوروى است – و سايرين هم كه دست بسته آنان هستند، همگى در يك
طرف هستند و آقاى خمينى تنها، چه مىشود كرد؟ امتحان بزرگى است. آقاى خمينى، شخص
نيك نفسى است، جاى شك نيست، قسم مىشود خورد بواللّه كه اين مرد، نيك نفس آدمى است
و هيچ غرضى در او جز ترويج دين نيست.”8
پس از رحلت امام خمينىقدس سره
، از رهبريهاى حضرت آية اللّه خامنهاى قاطعانه حمايت كرد و در مقاطع حسّاس با
پيامهاى هدايتگرانه خويش، مردم مسلمان كشور را به صحنه فرا مىخواندند. سه پيام
مهم ايشان از رهبرى حضرت آية اللّه خامنهاى و شركت در انتخابات رياستجمهورى و
همهپرسى اصلاح قانون اساسى در سال 1368 و نيز شركت در انتخابات مجلس شوراى اسلامى
در سال 1371 از آن جمله است.
تدريس و تأليف
شيخ الفقها در تدريس و تأليف،
بسيار كوشا بود، به طورى كه شاگردان زيادى تربيت كرد و آثار گرانبهايى از خود به
جاى گذاشت. در درس، متواضعانه برخورد مىكرد و همواره جانب انصاف را نگه مىداشت،
از اطناب مىپرهيخت و شيوه گزيدهگويى داشت.
وى در طول 75 سال تحصيل و
تدريس، اين آثار را از خود به يادگار گذاشت:
1 7 – تقريرات بحث مرحوم آيةاللّه سلطان العلماء.
2 – تقريرات فقه آيةاللّه
العظمى حائرى، شامل طهارت و ارث،
3 – تقريرات اصول آيةاللّه
العظمى حائرى (سه دوره).
4 – رسالة فى الإجتهاد و
التّقليد؛ تقرير بحث مرحوم آقاى حائرى كه در ضمن “درر الفوائد” استادش به چاپ
رسيده است.
5 – رسالة فى الولايه.
6 – رساله استفتائات.
7 – حاشيه بر عروة الوثقى.
8 – توضيح المسائل.
9 – مناسك حج.
10 – المكاسب المحرّمه.
11 – كتاب الخيارات.
12 – رسالتان فى الإرث و نفقة
الزّوجه.
13 – كتاب النّكاح و الطّلاق.
14 – كتاب البيع.
15 – شرح مفصّل عروة الوثقى،
باب طهارت.
16 – كتاب الطّهاره، تقريرات
آيةاللّه العظمى سيّد محمّد تقى خوانسارى.
رحلت
سرانجام اين اسوه تقوا و
فقاهت، پس از يك قرن تلاش بركتخيز، در سهشنبه هشتم آذر 1373، در بيمارستان
شهيدرجايى تهران، ديده از جهان فرو بست. در سوگ اين عزيز، شيعيان جهان، يكپارچه به
ماتم نشستند و پيكر پاكش با حضور مقام معظّم ولايت، در تهران و قم، با عظمت
فراوان، تشييع گرديد و در جوار مرقد حضرتمعصومهعليها السلام به خاك سپرده شد.
روحش شاد و سلوكش جاودان باد.
پینوشتها:
1 ) زمر
(39) آيه9.
2 ) روزنامه كيهان،
چهارشنبه، 9 آذر 1373.
3 ) عم جزء را در اطراف
اراك پنج الحمد مىگويند.
4 ) روزنامه كيهان، همان.
5 ) مصاحبه با آية اللّه
اراكى، مجله حوزه، شماره12، دى 1364.
6 ) همان.
7 ) رك: روزنامه رسالت،
پنج شنبه، 10 آذر 1373، گفت و گو با آقاى مصلحى فرزند ارشد آيةالله العظمى اراكى.
8 ) مصاحبه با آية الله
اراكى، مجله حوزه، همان.