گفتار ماه
پيام انقلاب
انقلاب؛ يعنى “دگر شدنىِ
تكاملى، مردمى، سريع و خشن و ژرف كه اين دگرشدن طىّ شش مرحله و در يك فاصله زمانى
نه زياد بلند، صورت مىپذيرد” و آن شش مرحله، عبارتند از: دگرشدن ارزشهاى اجتماعى
و فرهنگى، نظام حكومتى، بافت اجتماعى، سياست خارجى و زيربناى اقتصادى و در يك
كلام، انقلاب؛ يعنى تحول تمام عيارِ حكومت و جامعه.
انقلاب اسلامى ايران از سه
مؤلّفه و عنصر اساسى شكل گرفت:
1- اسلام به عنوان ايدئولوژى
محرّك تودهها.
2- امام خمينىقدس سره به
عنوان هدايتگر كشتى انقلاب.
3- مردم به عنوان پديدآورندگان
نهضت.
از اين رو انقلاب اسلامى به
نهالى مىماند كه زمينه تحققش در يكصد سال اخير فراهم گشت و در 15 خرداد 1342 بذرش
– توسط رهبر فقيد – پاشيده شد و با خون شهيدان ملت، آبيارى گشت و در 22 بهمن 1357،
جوانه زد و در 12 فروردين 1358 به بار نشست. جمهورى اسلامى نه ظرف انقلاب كه
ماهيتاً محصول و ثمره آن است كه در رفراندوم بىمثال 12 فروردين، 98/2 درصد آراى
واجدين شرايط را به دست آورد و مشروعترين نظامى است كه در همايشهاى گوناگون
مقبوليت يافته و به تصويب رسيده است.
رژيم منحط پهلوى به علت عدم
اعتقاد و پايبندى به احكام شريعت و خودرأيى در امور، به صورت رژيمى خودكامه درآمد
و از آن جا كه هويت استبداد با آزاديهاى اجتماعى و بسيارى از حقوق اساسى در تضاد
است؛ بناچار فاقد پشتوانه مردمى شد و براى ادامه حياتش به نيروهاى قدرتمند آن سوى
مرزها تكيه كرد. در راستاى اين هدف، ايران به زرّاد خانه آمريكا تبديل شد و پايگاه
مستشاران آمريكايى، در نتيجه روزانه بيش از شش ميليون بشكه نفت به تاراج مىرفت تا
از يكسو با پرداخت سوبسيد، ناآراميهاى اجتماعى را مهار كند و از جانب ديگر با
تجهيزات پيشرفته سركوب، رژيم اختاپوسى خود را محافظت نمايد.
از سوى ديگر براى فريب و
بىخبر نگاه داشتن تودهها، فرهنگ مبتذل غرب را تا اندرون خانهها كشاند و در جهت
مبارزه با اسلام، نه تنها به ترويج مراكز فساد و فحشا پرداخت، بل استخوانهاى
پوسيده كوروش هخامنشى را عَلَم كرد تا گذشته سياه را در برابر آينده درخشان، سان
دهد و بدين ترتيب زمينه انهدام قدرت شيطانى خويش را فراهم ساخت.
از آن جا كه مردم مسلمان و
فداكار ايران، همه آمال و آرزوهاى خود را در تحقق حكومت عادلانه علىعليه السلام
مىديدند، به نداى بتشكن قرن، پاسخ مثبت دادند و چنين شد كه طومار ننگين آن رژيم
ارتجاعى درهم پيچيده گشت. انقلاب آمد تا هويت گمشده انسان امروز را به او
بازگرداند و افق نوينى فراروى بشريت بگشايد و او را در نيل به هويت فطرى و رسيدن
به كمال نامتناهى يارى دهد. از اين رو، “روژه گارودى” – سياستمدار مسلمان برجسته
فرانسوى – معتقد است: حداقل به دو دليل، انقلاب اسلامى ايران كاملترين انقلابهاست:
نخست آن كه اين انقلاب هم مىخواهد موجوديت درونى انسان و هم ساختار اجتماعى را
تغيير بدهد و دوم آن كه اين انقلاب، داراى پيام جهانى است.
بدين سان پيام انقلاب موجى در
عالم به وجود آورد كه از سوى خبرگزاريهاى بين المللى، “پديده خمينيسم” يا “بنيادگرايى
اسلامى” خوانده شد و همان طور كه در سرمقاله ماه پيش، گفته آمد استكبار جهانى
كوشيد تا با ترفندهاى مختلف، ثمره انقلاب؛ يعنى جمهورى اسلامى را از ميان بردارد و
اكنون نيز آن هدف در اشكال ديگرى تعقيب مىشود، ولى پيداست كه انقلاب تنها از
ناحيه دشمن خارجى تهديد نمىشود بل گاهى از جانب دشمنان داخلى يا دوستان
بىمسؤوليت نيز آسيب مىبيند يا مورد ناسپاسى واقع مىشود. لذا شاهد بودهايم كه
برخى از عناصرى كه ظاهراً در باشگاه انقلاب، كىهاپ (فرياد) مىكشند، در
اعلاميهاى – كه با هدف نفى مذاكره با آمريكا صادر مىكنند – شكوه و عظمت انقلاب
را نابخردانه به سخريه مىگيرند و هيچ از خود نمىپرسند كه براستى اگر توانايى
انقلاب محصور در حجمى است كه اينان مىپندارند، پس اين همه توطئه بينالمللى براى
چيست؟ و اين چه پديدهاى است كه – با اين ضعف ادعايى – خواب راحت را از چشمان
سردمداران نظم نوين جهانى ربوده است؟ اين همه عربده كشيهاى امپرياليستها و
صهيونيستها از وحشت چيست؟
شگفتا در حالى كه امپرياليزم
خبرى، كانون خيزشها و حركتهاى اسلامى جهان را جمهورى اسلامى ايران مىداند و تنها
مخالفت ايران را با روند سازش اعراب و اسرائيل، مشكل لاينحل بينالمللى مىخواند،
كسانى ديدگان برهم نهاده، آفتاب حقايق را انكار مىكنند. متأسفانه بعضى ديگر نيز
آن سان شيفته مغرب زمين و بهشت موعود “فرانسيس فوكوياما”، گشتهاند كه گويى رسالتى
جز تبيين و دفاع از فلسفه “سكولاريزم” و كارآمدى موهوم “ليبراليسمِ” به آخر خط
رسيده، ندارند. طرفه آن كه نسل نو مسلمان در آمريكا و اروپا به دنبال هويّت گمشده،
به سوى اسلام ناب محمدىصلى الله عليه وآله وسلم رو آورده است ولى كسانى پيدا
مىشوند كه تازه به فكر انديشههاى آزمون داده قرن هفدهم و هيجدهم ميلادى
افتادهاند!
پارهاى ديگر نيز از درك اين
معادله معمولى عاجزند كه جمهورى اسلامى ثمره و دستاورد انقلاب است و اگر اين كانون
از بين برود، انقلابى باقى نخواهد ماند تا در آن سوى مرزها به دنبال دستاوردش
بگردند. البته كسى منكر كاستيها و كمبودها – بويژه در عرصه اقتصاد و معيشت مردم –
نيست، اما انتقاد سازنده و نماياندن راه درست كجا و نسل جوان را از انقلاب نوميد ساختن
كجا؟!
چرا بايد در اين فرمول ساده
ترديد داشت كه طرحها و لوايح دولتها و مجلسها – با هر سياست و برنامهاى – لااقل
پس از چهار سال قابل تعويضند ولى نظام جمهورى اسلامى و قلب تپنده آن (ولايت فقيه)
جاودانهاند و نبايد به بهانه ناپسند دانستن پارهاى از سياستهاى اقتصادى و
موضعگيريهاى سياسى، اصل نظام؛ مورد هدف قرار گيرد.
اكنون كه دشمن ستمگر از
اقيانوسهاى دوردست به همسايگى ما آمده و ستون پنجم را در جبهههاى مختلف به كار
گرفته است، مگر راهى جز همسنگر شدن تمامى انقلابيون دينباور باقى مانده است؟
امروز بايسته است كه همه نيروهاى معتقد به امام و انقلاب، روشهاى تاكتيكى خود را
به كنارى نهند و – ضمن حفظ مواضع اصولى و استراتژيك – در جبهه واحدى قرار گيرند تا
با هدايت ناخداى تواناى انقلاب، از موجهاى سهمگين بگذرند و به استقبال دولت يار
بشتابند وگرنه بيم موج و گردابى چنين حايل در پيش است و رسالت تداوم انقلاب بر
دوش. والسلام
سردبير