تفسير راسخان در علم



قسمت دوم

اشكال سوم:

فخر رازى در تفسير آيه شريفه بر اين باور است كه راسخان در علم تإويل
متشابهات قرآن را نمى دانند وى براى اثبات نظر خويش, دليل هايى را ارائه مى كند كه
قوىترين آنها اين است كه مى گويد: خداوند تعالى در اين آيه راسخان در علم را
مى ستايد به خاطر اين كه مى گويند: ((آمنا به كل من عند ربنا)) يعنى, به همه آيات
چه محكم چه متشابه ايمان آورديم و باور داريم كه همه از جانب پروردگار است.
همان طور كه در آغاز سوره بقره نيز خداوند از مومنان به سبب ايمان بى شائبه اى كه
به آيات الهى دارند, به نيكى ياد مى كند: ((فاما الذين آمنوا فيعلمون إنه الحق
من ربهم;(1) و اما كسانى كه ايمان آورده اند, باور دارند كه آن حقيقتى است از
جانب پروردگارشان.))

حال اگر راسخان در علم به تإويل متشابهات قرآن آگاه باشند و معانى آيات را
به تفصيل بدانند, ستودن آنها به خاطر اين كه مى گويند: ما به همه آيات چه محكم و
چه متشابه ايمان آورده ايم, چه وجهى دارد؟ چون هر كس چيزى را به طور كامل و به
تفصيل بشناسد ناگزير به آن ايمان خواهد آورد! در صورتى كه راسخان در علم از اين
جهت شايسته مدح هستند كه با دليل هاى قطعى باور دارند كه خداى تعالى عالم به
معلوماتى است كه حدى براى آنها متصور نيست و يقين دارند كه قرآن كلام خداوندى
است كه هيچ گاه بيهوده و به گزاف سخن نمى گويد لذا هرگاه آيه اى متشابه را
مى شنوند كه برهان قطعى دلالت بر اين داشت كه معناى ظاهرى اين آيه نمى تواند مقصود
خداوند متعال باشد بلكه مقصود معناى باطنى آيه است, تعيين مراد واقعى آيه را به
علم پروردگار واگذار مى كنند در حالى كه يقين دارند معناى آيه هرچه باشد جز حق و
صواب نيست.
پس در واقع اينان ((راسخان در علم به حقانيت خداوند)) هستند, زيرا معناى
ظاهرى آيه كه يقينا ناصحيح مى نمود آنان را به ترديد و تزلزل نيفكند و اين كه
معناى حقيقى آن آيه را نمى دانستند, باعث نشد كه در باور ايشان به وجود خداوند و
صحيح بودن قرآن خللى وارد آيد.(2)

جواب: اولا چنين نيست كه بين دانستن و ايمان آوردن ملازمه باشد و هر كس حق را
دريابد ناگزير به آن ايمان آورد. خداوند متعال مى فرمايد:
((يعرفون نعمه الله ثم ينكرونها و إكثرهم الكافرون;(3) آنان نعمت پروردگار
را مى شناسند سپس آن را انكار مى كنند و اكثر ايشان كافرانند.))

ثانيا ستايش وقتى شايسته است كه ايمان از روى بصيرت باشد نه ايمانى كه با جهل
آميخته باشد! بيضاوى مى گويد: مدح قرآن از راسخان در علم به سبب تيزهوشى و دقت
نظر ايشان است و اشاره به سرمايه هاى علمى دارد كه آنان براى راه يافتن به شناخت
متشابهات اندوخته اند, از جمله اين كه آنها خرد خويش را از تاريكى هاى حواس مادى
پيراسته اند.(4)

اين كه گفتيم جمله ((يقولون آمنا به…)) حاليه است, جهت اشاره به اين نكته
دقيق بود كه هرچند آيات متشابه قرآن كريم براى عالم و جاهل هر دو مطرح است ليكن
عالم در حالى كه ايمان به صحت قرآن دارد, به كمك يقينى كه به حكيم بودن
پروردگار متعال دارد, با دقت نظر و تعمق در معناى آيه متشابه مى انديشد تا آن كه
سرانجام به تإويل درست آن دست يابد.

توضيح اين مطلب: مردمى كه با آيه هاى متشابه قرآن برخورد مى كنند سه گروهند:
گروه نخست آنانند كه به معناى ظاهرى آيات بسنده مى كنند و اغلب عامه كه شناخت
درستى نسبت به اصول بلند پايه معارف اسلامى ندارند, چنين اند.

گروه دوم كسانى هستند كه بر آيات متشابه مى تنند تا با ايجاد التباس و التقاط,
معانى آيات را با هدف هاى فسادآميز خويش هماهنگ ساخته و وسيله اى جهت تحريف حقيقت
قرار دهند و ايشان اهل زيغ و انحرافند كه مى كوشند بذر فساد را در دل هاى بندگان
خدا بيفشانند.

گروه سوم, راسخان در علم و مومنان حقيقى هستند كه آيه هاى متشابه را مورد
تإمل قرار داده و در معانى آن به دقت مى انديشند و با خويش مى گويند: اين آيه هاى
متشابه همچون آيات محكم قرآن, از جانب پروردگار حكيم صادر شده است. بنابراين در
وراى ظاهر شبهه انگيز آن مى بايست, حقيقت ثابتى وجود داشته باشد كه مقصود اصلى
خداوند تعالى است. اين گونه انديشيدن درباره متشابهات قرآن باعث مى شود كه
راسخان در علم و مومنان حقيقى گام در راه بحث و تحقيق نهند تا آن كه بر معناى
صحيح آيات دست يابند.

اين جست و جو گران صادق, در برابر آيه هاى متشابه همانند افراد نادان كه
ايمانشان بر سر زبان است, متزلزل نمى شوند آن طور كه قرآن مجيد در تقبيح جاهلان
مى فرمايد: ((فان اصابه خير اطمإن به و ان إصابته فتنه انقلب على وجهه خسر
الدنيا و الاخره;(5) اگر خيرى به آنان رسد, اطمينان مى يابند و اگر فتنه اى آنها
را دريابد دگرگون مى گردند[ و كافر مى شوند] آنها در دنيا و آخرت زيانكارند.)) و
نه مانند معاندان تاريك جان, فريبكارى پيشه مى سازند تا آيه هاى متشابه قرآن را
وسيله اى جهت تباهكارى و فساد در زمين قرار دهند, همان گونه كه خداى تعالى
فرمايد: ((إما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغإ الفتنه
وابتغإ تإويله)).(6)

راسخان در علم در برابر متشابهات قرآن درنگ مى نمايند تا با تفكر و تعمق به
حقيقت بى غبار دست يابند و ترديدى نيست كه چنين افرادى به سبب پشتكار و پايدار
بودن بر ايمان راستين خويش, به زودى به مطلوب خود خواهند رسيد, زيرا سنت الهى
در ميان بندگان بر اين استوار است كه: عاقبت جوينده يابنده بود و آن كس كه درى
را بكوبد سرانجام به اندرون بار يابد و خداى متعال فرمايد: ((والذين جاهدوا
فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين;(7) آنان كه در راه ما جهاد كنند
راه هاى هدايت را به آنها نشان مى دهيم و پروردگار با نيكوكاران است.))

خلاصه راسخان در علم به علت ثبات بر عقايد حقه خود به زودى همان گونه كه
خداوند اراده فرموده است به معناى صحيح آيات متشابه هدايت خواهند شد در حالى كه
زبان حال ايشان اين است: ((آمنا به كل من عند ربنا)) و همين ايمان بى شائبه
مقدمه اى است براى جست و جوى واقعيت و عاملى است براى ايجاد انگيزه جهت كاوش در
راه هاى وصول به حقيقت.

((شيخ محمد عبده)) نيز به همين گونه استدلال نموده است: اين كه آيه ((آمنا به
كل من عند ربنا)) بر ايمان و تسليم بى قيد و شرط راسخان در علم دلالت مى كند,
منافات با اين ندارد كه آنان از تإويل آيه هاى متشابه آگاه باشند چون آنها يا
تسليم ظواهر آيات قرآنند و يا اين كه بر خلاف ديگران دچار ترديد نمى شوند و باور
دارند كه آيه هاى متشابه و محكم همه از جانب خداست و حقانيت قرآن را گردن
نهاده اند و به سبب استحكام دانش خود و رسيدن به مرتبه حق اليقين در برابر
متشابهات قرآن مضطرب و متزلزل نمى گردند بلكه به آيه هاى متشابه و محكم به طور
يكسان ايمان مىآورند, چرا كه هر دو را از سوى پروردگار مى دانند و شگفت نيست كه
جاهلان هميشه در اضطراب و ترديد به سر برند اما راسخان در علم با ثبات و آرامش
همدم باشند و هر كه به سرچشمه حقيقت راه يابد گذرگاه هاى آب را اشتباه نمى كند,
اين چنين فردى حق را به وسيله حق مى شناسد و همه آيات را با آن تطبيق مى دهد در
حالى كه مى گويد: ((آمنا به كل من عند ربنا;(8) ما به قرآن ايمان آورده ايم, همه
آيات آن (محكم و متشابه) از جانب خداست.))



استدلال فخر رازى

فخر رازى جهت تإييد ادعاى خود ـ كه اختصاص علم به تإويل آيه هاى متشابه, به
خداوند است ـ از ادبيات كمگ گرفت است, وى مى گويد: اگر قائل شويم كه ((واو)) در
آيه شريفه والراسخون فى العلم…, براى عطف است نه استيناف, سخنى برخلاف فصاحت
گفته ايم, زيرا اگر مقصود عطف بود مى بايست بر سر جمله بعدى نيز ((واو)) درآيد و
گفته شود[ :و هم] يقولون آمنا به.(9)

علامه طباطبايى ـ قدس سره ـ نيز اين برداشت ادبى را تإييد نموده و مى گويد:
ظاهر حصرى كه در آيه شريفه وجود دارد: ((و ما يعلم تإويله الا الله)) اين است
كه علم به تإويل آيات متشابه, تنها از آن خداوند است و ظاهر اين است كه
((واو)) در ((والراسخون…)) براى استيناف است نه عطف. شاهد بر اين ادعا اين كه
در صدر آيه آمده است: ((فإما الذين فى قلوبهم زيغ…)) پس در حقيقت ((واو))
طرف ديگر ترديدى است كه در صدر آيه به وسيله ((إما)) ايجاد شده است; يعنى
كسانى كه در دل هاى ايشان انحراف است براى فتنه جويى و تإويل به دلخواه خويش, از
متشابه پيروى مى كنند و اما راسخان در علم مى گويند ما به قرآن ايمان آورديم و
همه آيات چه محكم و چه متشابه از جانب خداست.

دليل ديگر اين كه اگر ((واو)) جهت عطف بود و مى خواست راسخان در علم را با
خداوند تعالى در آگاهى از تإويل آيات متشابه شريك بداند, چرا از رسول خدا(ص)
كه برترين راسخان در علم است نامى به ميان نياورد و حق اين بود كه نام ايشان را
جداگانه ذكر نمايد تا به مقام بلند آن جناب احترام گذاشته باشد. چنان كه
مى بينيم در آياتى كه رسول خدا(ص) مقصود بوده است صريحا نام ايشان آمده است:

((آمن الرسول بما انزل اليه من ربه و المومنون كل آمن بالله و ملائكته و كتبه
و رسله;(10) پيامبر(ص) به آن چه از پروردگار بر او نازل شده, ايمان آورده است و
مومنان تمامى به خداوند و فرشتگانش و كتاب ها و رسولان وى ايمان آوردند.))

((ثم إنزل الله سكينته على رسوله و على المومنين;(11) سپس خداوند آرامش و
سكينه خود را بر پيامبر(ص) و مومنان نازل گردانيد.))

((ان إولى الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبى والذين آمنوا;(12)
سزاوارترين مردم به ابراهيم(ع) آنانند كه از وى پيروى نمودند و نيز اين
پيامبر(ص) و كسانى كه بدو ايمان آورده اند.))

جواب: اگرچه ما براى اين دو انديشمند گرانمايه مقام بلندى را در فلسفه و علوم
عقلى قائل هستيم لكن همين يافته هاى فلسفى آنان را از علوم نقلى و مسائل ادبى و
فصاحت كلام دور ساخته است, به ويژه مى بينيم ايشان دليلى براى اين برداشت غريب
ادبى خود, بيان نكرده اند و ما قبلا سخنان بزرگان ادب را درباره اين كه ((واو))
بهتر است در اين آيه براى عطف باشد نه استيناف, بيان نموديم.

فخر رازى از اين نكته غفلت ورزيده است كه جمله حاليه اگر با فعل مضارع آغاز
گردد, لازم است كه بدون ((واو)) باشد. ابن مالك در ((الفيه)) درباره جمله حاليه
مى گويد:

و ذات بدء بمضارع ثبت

حوت ضميرا و من الواو خلت

اگر جمله حاليه با فعل مضارع شروع شود, ضميرى در آن مستتر است و از ((واو))
خالى است.

علامه طباطبائى ـ قدس سره ـ نيز به اين نكته توجه نفرموده اند كه در قرآن كريم
بسيارى جمله هاى عام وجود دارد كه يقينا رسول خدا (ص) را هم در بر مى گيرد ليكن
از بردن نام ايشان خوددارى شده است, نظير:

((شهد الله إنه لا اله الا هو والملائكه و اولوا العلم قائما بالقسط))(13)

((ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه;(14) كسانى كه
گفتند: پروردگار ما الله است و سپس پايدارى ورزيدند, فرشتگان بر آنها نازل شوند.
))

((ان الله يدافع عن الذين آمنوا;(15) پروردگار از آنان كه ايمان آورده اند,
دفاع مى كند.))

((انما يخشى الله من عباده العلمإ;(16) تنها علما هستند كه به راستى از
خداوند مى ترسند.))



رد ديدگاه سيوطى

جلال الدين سيوطى بر اين گمان است كه بيشتر علماى اسلام در گذشته, به ويژه اهل
سنت, قائلند كه آگاهى از تإويل آيه هاى متشابه قرآن كريم تنها مخصوص خداوند است.
وى مى گويد: ((اكثر صحابه و تابعين و پيروان ايشان كه پس از آنها آمدند ـ خصوصا
اهل سنت ـ قول دوم را پذيرفته اند كه تإويل آيات متشابه, مختص خداوند است.
))(17)

ما بر اين باوريم كه نظر سيوطى در اين باره مبالغه آميز و نادرست است, مخصوصا
وقتى به سخنان علماى اهل سنت مراجعه مى كنيم, درمى يابيم كه گفته او صحيح نيست.
براى نمونه برخى از نظريات آنها را نقل مى كنيم:

ابن تيميه گويد: گفته آنان كه مى گويند: ((اكثر علماى گذشته بر اين اعتقادند
كه تإويل قرآن را جز خداوند احدى نمى داند.)) سخنى



است كه بر پايه علم استوار نيست, زيرا شنيده نشده كه كسى از صحابه بگويد:
راسخان در علم تإويل آيه هاى متشابه را نمى دانند, بلكه آن چه از صحابه به دست
ما رسيده اين است كه راسخان در علم, از تإويل قرآن آگاهند.

از اينها گذشته بسيارى از علما ادعا كرده اند كه از تإويل قرآن آگاهند; نظير:
مجاهد با آن مقام بلندش, ربيع بن انس, محمد بن جعفر بن زبير و ابن عباس… احمد
بن حنبل نيز تإويل بسيارى از آيات متشابه را باز نموده است… و همين قول از
طرف دانشمندان زيادى از اهل سنت پذيرفته شده است كه از جمله آنانند: ابن قتيبه
و ابوسليمان دمشقى.(18)

ابو جعفر طبرى عقيده دارد كه همه آيات قرآن مجيد كه بر رسول خدا(ص) نازل شده
به هدف آن بوده است كه او و امتش را به معارف دين آگاه سازد و جهانيان را به
طريق هدايت راهنما گردد; بنابراين معقول نيست بگوييم آياتى در قرآن كريم آمده
است كه آنان بدان نيازى ندارند يا اگر نياز دارند توانايى فهم و تإويل آن را
ندارند.(19)

مجاهد مى گويد: ((من آيات قرآن را از آغاز تا پايان نزد ابن عباس خواندم و بعد
از هر آيه اى از معناى آن مى پرسيدم و او پاسخ مى داد.))

ابن عباس مى گفت: ((من از راسخان در علم هستم كه از تإويل آيات قرآن مجيد
آگاهند.))(20)

راغب در مقدمه تفسير خود مى گويد: عموم متكلمان بر اين رإىاند كه لازم است همه
آيه هاى قرآن معناى معلومى داشته باشد وگرنه مردم از آن بهره اى نخواهند برد.
مفسران نيز ((والراسخون)) در آيه شريفه را عطف به ((الا الله)) مى دانند و
((يقولون آمنا به)) را جمله حاليه به حساب مىآورند, كه در نتيجه راسخان در علم
با خداوند تعالى, در آگاهى از تإويل متشابهات قرآن شريكند.(21)

ابوالحسن اشعرى, بزرگ اشاعره, هم بر اين باور است كه در آيه قرآن پس از
((والراسخون فى العلم)) وقف واجب است, زيرا آنان از تإويل آيات متشابه آگاهند,
بنابراين نبايد آيه را به گونه اى خواند كه با اين معنا راست نيايد.

ابو اسحاق شيرازى رإى ابوالحسن اشعرى را پسنديده و به نفع وى چنين استدلال
نموده است: دانش تإويل قرآن را خداوند تنها اختصاص به خود نداده بلكه علما را
هم از آن آگاه ساخته است, چرا كه پروردگار متعال اين آيه را براى مدح علما بيان
فرموده است و اگر علما از تإويل متشابهات قرآن اطلاع نداشته باشند, در اين صورت
با عوام مردم يكسانند.(22)

آن چه از سخنان بزرگان علم بيان داشتيم, براى بى اعتبارى گفته سيوطى كافى است
و هر كس در كتاب هاى علما بيشتر جست وجو نمايد, مطالب بيشترى در رد ادعاى سيوطى
خواهد يافت.



برداشت هاى نا به جا

كسانى كه منكر عطف ((والراسخون)) به ((الا الله)) مى باشند, براى پندار نادرست
خويش چنين دليل آورده اند: متشابه آيه اى است كه احدى راه به معناى واقعى آن
ندارد و خداوند علم به تإويل آيه هاى متشابه را به خود اختصاص داده و به هيچ يك
از مخلوقات خويش نياموخته است; مانند آگاهى از وقت خروج مسيح(ع) و زمان طلوع
خورشيد از مغرب و برپا شدن قيامت و فناى دنيا و نظاير اين امور كه هيچ كس جز
خداوند از آنها اطلاع ندارد.(23)

برخى از مفسران در تفسير آيه شريفه گفته اند: و ما يعلمه الا الله و…; يعنى
اين كه احدى جز خداوند از زمان بر پا شدن قيامت و هنگام اجل پيامبر(ص) و امتش و
آن چه اتفاق مى افتد, آگاه نيست و آنان كه كوشيده اند از طريق علم حساب و نجوم و
كهانت از اين امور اطلاع يابند, راه به جايى نخواهند برد.

اما راسخان در علم كه مى گويند: به همه آيات ايمان آورده ايم كه از جانب
پروردگار است, بدين معنا نيست كه تإويل آيات را مى دانند, بلكه فضيلت علم ايشان
بر ساير مردم اين است كه آنها يقين دارند كه تنها خداوند از تإويل متشابهات
آگاه است و ديگران را ه به جايى نمى برند.(24)

بايد گفت, شگفت آور است كه اينان چنين دچار غفلت شده اند كه توجه نكرده اند آيه
شريفه سوره آل عمران, آيات قرآن كريم را به دو نوع تقسيم مى كند: محكمات و
متشابهات. آيات محكم به سبب معناى واضح مورد مراجعه امت اسلامند ولكن آيات
متشابه به علت پنهان بودن معنايشان, كسانى كه انگيزه هاى پليدى در سر دارند به
آنها روى مىآورند تا تإويلى ناصحيح از آنها ارائه دهند, در صورتى كه تإويل
صحيح اين گونه آيات را جز خداوند و راسخان در علم كسى ديگر نمى داند.

فحواى آيه شريفه جز اين چيز ديگرى نيست و ربطى هم به امور هفت گانه اى مثل
چگونگى خروج دجال, فرود آمدن مسيح(ع) و طلوع خورشيد از مغرب ـ كه علم به آنها
تنها مخصوص پروردگار متعال است ـ ندارد. اين امور از نشانه هاى قيامت هستند و
ارتباطى با آيه مورد نظر ندارند.

واقعا چنين غفلتى از مفسران شگفتآور است كه چگونه متوجه خطاى خويش نشده اند و
آيه را اين گونه تفسير نموده اند.



راسخان در علم كيانند؟

راسخان در علم آنانند كه نخست سبب متشابه بودن آيه را در مى يابند, سپس در
نهايت موفق مى شوند كه بر معناى صحيح آيه دست پيدا كنند, زيرا چنان كه گفته اند:
فهم سوال, نصف جواب است!

دليل موفقيت راسخان در علم اين است كه آنان اساس قواعد دينى را به خوبى
مى شناسند و مبانى استوار و اصول شريعت را به حقيقت فرا گرفته اند و به همين دليل
هرگاه بنگرند كه ظاهر آيه اى از قرآن با اصول شريعت ناسازگار است, در مى يابند آن
آيه داراى تإويل صحيحى است كه مى بايست با يارى جستن از معارف اصلى دين آن را
به چنگ آورد و هر كس در جست و جوى چيزى پايدارى ورزد و شرايط لازم را دارا باشد,
سرانجام آن چه را مى خواهد, مى يابد; اما شخص جاهل كه باطنى تاريك دارد, از دين
تنها ظواهر آن را مى شناسد و توانايى اين را ندارد كه بين آيات محكم و متشابه
تميز دهد.

خلاصه عالمان راستين به دليل اين كه بر قواعد حقيقى شريعت واقفند و ميزان و
مقياس دقيق احكام شرعى را مى شناسند, هنگامى كه امور شبهه انگيز و آيات متشابه بر
آنان عرضه شود, قادرند كه حقيقت معانى آنها را به وجه صحيحى به دست آورند.

از همين جاست كه راسخان در علم به سبب فضيلتى كه در فهم حقيقت دين دارند, به
لطف پروردگار جهانيان, تإويل آيات متشابه را مى دانند, چرا كه ((والذين جاهدوا
فينا لنهدينهم سبلنا;(25) آنان را كه در راه ما كوشش كنند به راه هاى هدايت خود
راهنمايى مى كنيم.))

((و يزيد الله الذين اهتدوا هدى;(26) و خداوند آنان را كه هدايت يافته اند
هدايت مى افزايد.))

((ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه;(27) كسانى كه
گفتند پروردگار ما الله است و سپس پايدارى ورزيدند ملائكه[ رحمت] بر آنان نازل
گردند.))

((ان لو استقاموا على الطريقه لاسقيناهم مإ غدقا;(28) اگر در طريق هدايت
پايدارى مى كردند آنان را از زلال حقيقت سيراب مى كرديم.))

آيا علم به حقايق شريعت ارجمند اسلام, آب شيرين و گوارا نيست!؟ اين شربت زندگى
بخش علم است كه خداوند به هر كس از بندگان مومن خود كه بخواهد, مى نوشاند و او
را به حقايق ملك و ملكوت آگاه مى سازد.

بر طبق چنين برداشتى سر سلسله راسخان در علم رسول خدا(ص) مى باشد. امام
باقر(ع) مى فرمايد: رسول خدا(ص) برترين راسخان در علم است كه تفسير و تإويل همه
آيه هايى كه خداوند تعالى نازل فرموده است, مى داند و هرگز چنين نيست كه خداوند
آياتى را بر رسول خود نازل گرداند كه از تإويل آنها آگاه نيست.(29)

پس از رسول خدا(ص) باب مدينه علم وى, اميرمومنان و امامان معصوم ـ صلوات الله
عليهم اجمعين ـ از راسخان در علم هستند.

امام صادق(ع) فرمود: ((به راستى كه خداوند رسول خود را از تإويل و تفسير
آيات قرآن آگاه ساخت و رسول خدا(ص) هم آن را به على(ع) آموخت و سوگند به خدا كه
على(ع) ما را از تإويل و تفسير همه آيات الهى آگاه كرد.))(30)

بدين گونه در همه زمان ها در ميان مسلمانان مردانى وجود داشته اند كه بر پيمانى
كه با خداوند بسته بودند, پايدار ماندند و در راه كسب معارف دين استقامت
ورزيدند تا آن كه پروردگار آنها را از سرچشمه زلال حقيقت سيراب ساخت; همان طور
كه رسول خدا(ص) فرمود[)) :مسووليت] اين دين را در هر قرنى مردانى عادل به دوش
مى گيرند و تإويل هاى نا به جاى فسادكاران را از ساحت آن مى زدايند.))(31)

از جمله شواهدى كه نشان مى دهد تعبير راسخان در علم درباره همه علماى حقيقت
جوى مسلمان مصداق دارد, اين است كه مى بينيم قرآن مجيد درباره دانشمندان ربانى
اهل كتاب, همين عنوان را به كار مى برد: ((لكن الراسخون فى العلم منهم والمومنون
يومنون بما انزل اليك;(32) ليكن راسخان در علم از[ بين] ايشان و مومنان به آن
چه بر تو نازل شده است ايمان مىآورند.))

بنابراين علماى عامل, آنان كه در شاهراه شريعت حق حركت مى كنند و معرفت آنها
نسبت به حقايق دين مقدس كامل است, از جمله راسخان در علم هستند و از تإويل
متشابهات قرآن آگاهند.

امام صادق(ع) فرمود: ((ما از راسخان در علم هستيم و به تإويل قرآن آگاهيم.
))(33)

ابن عباس ـ شاگرد اميرمومنان(ع) ـ مى گويد: ((من از كسانى هستم كه به تإويل
قرآن آگاهند.))(34)

در وصيت نبى اكرم(ص) آمده است: ((در مورد هر چه دچار ترديد شديد از اهل علم
بپرسيد تا شما را آگاه سازند.))(35)

اگر در ميان امت رسول خدا(ص) دانشمندانى نبودند كه آگاه به تإويل متشابهات
قرآن باشند, حضرت(ص) مسلمانان را براى حل امور متشابه به آنان ارجاع نمى داد.

((الحمد لله الذى هدانا لهذا و ما كنا لنهتدى لولا إن هدانا الله;(36) حمد
خدايى را سزاست كه ما را بدين راه هدايت كرد و اگر خدا ما را راهنمايى نمى كرد,
خود راه به جايى نمى برديم.))


پاورقي ها:پى نوشت ها:
1 ) بقره (2) آيه26.
2 ) تفسير كبير, ج7, ص177.
3 ) نحل(16) آيه83.
4 ) انوار التنزيل, ج2, ص5.
5 ) حج (22) آيه11.
6 ) آل عمران (3) آيه7.
7 ) عنكبوت(29) آيه69.
8 ) تفسير المنار, ج3, ص167.
9 ) تفسير الكبير, ج7, ص177.
10 ) بقره (2) آيه285.
11 ) توبه (9) آيه26.
12 ) آل عمران (3) آيه68.
13 ) همان, آيه18.
14 ) فصلت (41) آيه30.
15 ) حج (22) آيه38.
16 ) فاطر (35) آيه28.
17 ) الاتقان, ج2, ص3, ط1 و ص5 ـ 6, ط2.
18 ) به نقل تفسير المنار, ج3, ص174 ـ 175.
19 ) طبرى, جامع البيان, ج3, ص116.
20 ) تفسير المنار, ج3, ص182.
21 ) زركشى, البرهان, ج2, ص74.
22 ) صبحى صالح, المباحث, ص282.
23 ) جامع البيان, ج3, ص116.
24 ) همان, ص;122مجمع البيان,ج2,ص;410بيضاوى,ج2,ص5.
25 ) عنكبوت (29) آيه69.
26 ) مريم (19) آيه76.
27 ) فصلت (41) آيه30.
28 ) جن (72) آيه16.
29 ) بحارالانوار, ج92, ص78.
30 ) مرآه الانوار, ص15.
31 ) سفينه البحار, ج1, ص55.
32 ) نسإ (4) آيه162.
33 ) بحرانى, تفسير برهان, ج1, ص271.
34 ) سيوطى, الدر المنثور, ج2, ص7.
35 ) بلاغى, آلإ الرحمان, ج1, ص258.
36 ) اعراف (7) آيه43.