((اين وصيت نامه ها انسان را مى لرزاند و بيدار مى كند))
(امام خمينى(ره))
((مادر و خواهرانم, شكر خدا را به جا بياوريد كه چنين عنايتى به شما كرده كه قدر آن را نمى دانيد. سعى كنيد كه مدافع انقلاب باشيد و هيچ انتظارى نداشته باشيد, مادر و خواهران عزيزم, نمى گويم گريه نكنيد, اگر هم گريه مى كنيد, اولا براى مصيبت هاى اهل بيت(ع) باشد, و ثانيا در نظر و ميان مردم نباشد كه دشمنان با خيال واهى خود شاد بشوند. محكم و استوار در مرگ فرزندتان صبر را پيشه كنيد و تقوا را ـ كه همانا نماز اول وقت و حجاب براى شماست ـ به جا آوريد. البته مى گويم مرگ فرزندتان, هرگز شهيد مرده نيست, كه هر كس اين طور پندارد كافر است كه قرآن فرموده. از اين لحاظ مى گويم كه بنده خود را شايسته و لايق چنين فوز عظيم نمى دانم. شما اگر صبر كنيد و كارى نكنيد كه اجرتان پايمال بشود, اجر و ثوابتان را برده ايد. از شما مى خواهم كه حتما برايم طلب مغفرت از خدا كنيد, مخصوصا در نيمه شب ها, به پا داريد نماز را و دعا زياد كنيد و ما را هم دعا كنيد كه خدا ما را ببخشد. مادر, توجه كن اگر بنده به زيارت امام رضا(ع) مى رفتم, مگر شما نگران بوديد؟ بلكه خوشحال بوديد كه به زيارت و پابوس امام خويش مى روم. حال شما نبايد اصلا نگران باشيد كه چرا بنده به زيارت خدايم و خالق و معشوق خود مى روم. پس هم چون مادران شهيد پرور استوار باش و هر كس خواست كار خلافى بر ضد انقلاب انجام دهد جلويش بايست, حتى اگر از نزديك ترين كسان باشد.))(بسيجى شهيد منوچهر پلارك از: تهران)
((مادرم, اى انسانى كه عطوفت را به حد اعلا دارا هستى و با شيره جانت مرا پروردى و به اين سن رساندى و روانه جبهه ام كردى, مبادا بعد از شهادتم به خاطر از دست دادنم اشك بريزى و زارى كنى! چون امانتى بودم در دست شما, شيون و زارى بكن, اما براى امام حسين(ع) و اهل بيت امام حسين(ع).
پدر و مادرم, به خاطر امانت هايى كه خداوند نزد شما به وديعه گذاشته و بعد آن را به سوى خود مى خواند ناراحت نباشيد, بلكه بايد دعا كنيد تا امانت داريتان مورد قبول حق واقع شود. زيرا در هر حال براى هر كسى مرگ وجود دارد; چه بهتر كه اين مرگ در راه خدا باشد. من به خاطر دفاع از اسلام و قرآن و كشور اسلاميم و ناموسم و شرف و حيثيت ملتم به جبهه آمدم و خودم را هم مى شناختم, و حال كه به لقإ الله پيوستم خدا را شكر مى كنم كه مرا به آرزويم رساند.))(تراشكار شهيد احسان گودزنوئى از: تهران)
((خدايا, عشق ائمه اطهار(ع) را لحظه به لحظه در دل ما بيش تر كن, چون خجالت مى كشيم مستقيم با تو صحبت كنيم, اين ها را واسطه قرار مى دهيم. هرچند از اين ها هم خجالت مى كشيم, اما مگر به جز تو كسى را هم داريم كه نزد او گله كنيم.))(پاسدار شهيد حسين بادينده از: تهران)
((خدايا دوست دارم كه اگر شهيد شدم بى سر باشم كه در مقابل امام حسين(ع) رو سفيد باشم… خدايا, بر من رحم كن. مرا در راه خودت شهيد كن, چرا كه در اين زمان مردن عادى بس خجالت دارد… خدايا, هميشه خواسته ام كه شهيد بشوم اين آرزو را برايم برآورده كن.))
(پاسدار شهيد سلطان على دميرچلى از: تهران)
((بارالها تو خود گواه باش كه اين حقير هدفى جز تو و رسيدن به لقايت و راهى جز ادامه دادن راه ائمه الهى و شهدا ندارد. بار پروردگارا, خداوندا, معبودا, از تو مى خواهم خانم بى بى فاطمه زهرا(س) را در آن دنيا شفيع من قرار دهى و مرا جزء خادمين حسين(ع) قرار دهى. آرى, آن مولايى كه انسان را براى عبادت خلق كرد براى اثبات اين عبادت آزمايش ها پيش پايش نهاد, آزمايش فرزند, شركت در جهاد و آزمايش مادر و پدر و صبر در فراق فرزند.))(نجار شهيد بهزاد حداد ماهينى از: تهران)
((خدايا دوست دارم تكه تكه شوم و سر بر بدن نداشته باشم تا در قيامت مادر و خواهرانم در جلوى فاطمه(س) و زينب(س) روسفيد باشند و بگويند اگر فرزند شما سر بر بدن نداشت و تكه تكه بود آرى, فرزند ما هم نيز چنين بود.))
(محصل شهيد سيد ناصر وهابى از: تهران)
((خدايا, شكر و سپاس كه پوشاندى از ديگران اشتباهاتم را و عزت و آبرو بخشيدى مرا. معبودا, بى كس و تنها, با كوله بارى از گناه چه كنم؟ خدايا, غير از در خانه تو كدامين در را بزنم؟ تو نيز اگر راهم ندهى و از من روبگردانى, به كه روى بياورم؟ خدايا, خودت گناهكاران را خطاب كردى و بازخواندى و به آن ها وعده مغفرت دادى; سزاوار نيست كه بنده روسياهى را كه با دلى شكسته به در خانه تو آمده جواب كنى… خدايا, من هم به عشق ديدار تو و اهل بيت محمد(ص) پا به جبهه گذاشتم, خدايا, مرا جز به تو اميدى نيست و جز تو مرا معشوق و مرادى نيست. بارالها, مبادا مرا نااميد سازى.))(كارمند شهيد مهدى احمد خانى از: تهران)
((خدايا, هر موقع كه واقعه كربلا را به ياد مىآورم, چشمانم پر از اشك مى شود و به ياد رگ هاى پاره پاره حسين(ع) مى افتادم كه زين العابدين(ع) بر آن بوسه مى زند; به ياد رقيه مى افتادم كه وقتى سر پدرش را مى بيند, جان مى دهد; به ياد بدن حسين مى افتادم كه چيزى از او شناخته نمى شود; و به ياد على اكبر حسين مى افتادم. خدايا, ما چنين رهبرانى داشتيم; چطور مى شود كه راه ايشان را فراموش كنيم و چطور مى شود عاشق نباشيم؟ خدايا, من عاشق كربلاى حسينيم, مى خواهم در راه كربلا به شهادت برسم; كمكم كن! خدايا, تو را طلب كردم تو را يافتم و شناختم. خدايا, دوستت مى دارم و به تو عشق مى ورزم. پس به عهدت وفا كن و مرا به سوى خود بخوان.))
(محصل شهيد مهدى نظرى از: تهران)
((اگر بناست همه چيز دنيا با مرگ پايان يابد, چه بهتر كه شهادت پرافتخار, آخرين قفس زندگى انسان باشد. بايد دوستان و خويشان و نيز پدر و مادرم شاد باشند و موقع تشييع جنازه من, عروسى ام را در نظر آورند و شادى كنند كه فرزندشان را در راه خدا قربانى كرده اند. در سختى هاى جنگ, درس ايثار را از ابوالفضل و درس شهادت و شجاعت را از على اكبر و درس شهادت را از حسين(ع) آموختم, تا در آن دانشگاه فارغ التحصيل شوم.))
(بسيجى شهيد اسماعيل برازنده از: خمين)
((پدرجان, افتخار كن كه خداوند به تو چنين فرزندى اعطا كرده است كه در راه خدا انجام وظيفه مى كند, اگر من در جبهه شهيد شدم, چه سعادتى بهتر از اين. مگر من از على اكبرها بهترم و از على اصغر كوچك ترم؟ پدرجان, چه راهى را بهتر از راه سرخ حضرت حسين(ع) سراغ داريد. اگر هست به من نشان بده تا به آن راه بروم. اسلام در خطى است كه هميشه به خون احتياج دارد. با توجه به اين كه برادران دوازده ساله و سيزده ساله ما شهيد مى شوند, هنوز هم كم است و اين درخت اسلام بايد با اين خون ها آبيارى شود.))
(بسيجى شهيد عيسى شيخ حسينى از: گنبد كاووس)
((پدرجان, اگر فرزندت قطعه اى از دل شماست, بدان كه سرور شهيدان, تمام جان و دل و خون و گوشت حضرت رسول الله(ص) بوده كه به خاطر حفظ اسلام جان خود را فدا كرده و درخت اسلام را با خون خود آبيارى كرد. حتما مى دانيد كه بر امام حسين(ع) چه گذشت آيا خونى از خون حسين پاك تر و رنگين تر داريم كه مى خواهيد بر من ناله و زارى كنيد؟ و اگر خواستيد اشك بريزيد, به ياد امام حسين(ع) اشك بريزيد.))
(پاسدار شهيد عبدالعظيم خالدى از: كوت شنوف)
((اى جوانان, مبادا در غفلت بميريد كه على(ع) در محراب عبادت و با هدف شهيد شد. و مبادا در حال بى تفاوتى بميريد كه على اكبر حسين(ع) در راه اسلام و با اطلاع شهيد شد.))
(تراشكار شهيد محمد بهشتى از: دامغان)
((اى غفار الذنوب, ائمه اطهار, اى محمد(ص) و على(ع), فاطمه(س), حسن(ع) و حسين(ع), بارها در خانه شما آمدم و شما را شفيع قرار دادم. نمى دانم كه قبول كرديد مرا يا نه. اما مى دانم كه اگر شهادت نصيبم شود, شما در خانه را به روى بنده گنه كار روسياه باز كرديد.. اى حسين جان, نمى توانم مقدار محبتم را نسبت به شما و اهل بيت روى كاغذ بياورم, اما همين را مى گويم كه دوست دارم بارها جانم را قربانى شما عزيزان كنم.))
(محصل شهيد مسعود طعان پور از: تهران)
((خواهرم, از تو مى خواهم كه زينب گونه باشى و فرزندم مهدى را هم چون پاسدارى رشيد و مبارز جهت هديه به هم اسمش صاحب الزمان(عج) بارآورى.))
(جهادگر شهيد داداش اوغلى اهرى)
((فرزندم مهدى, اى كه انتخاب نام تو به خاطر عشق و علاقه اى بود كه از امام زمان(عج) در دل پدرت بود. اى كه سعى كردم اولين كلمه اى كه بر زبان تو جارى مى شود كلمه ((الله)) باشد, در زمان من يعنى در زمانى كه تو تنها آهنگ كلمات را اجرا مى كردى, و اين كلمات را بيش تر از كلماتى كه در بين كودكان مرسوم است آموخته بودى ـ منظورم از اين حرف ها اين است كه كلام و خط و حركت تو با ياد خدا و ائمه اطهار آغاز شد ـ از تو انتظار دارم از مسيرى كه برايت تعيين كردم كه همان راه ((الله)) و خط امامت است منحرف نشوى كه طعمه گرگان روزگار و عذاب الهى خواهى شد. تكاليفى كه اسلام و زندگى اسلامى براى تو تعيين مى كند با توكل بر ذات احديت و سعى و جديت در پيش گير و سعى كن راه مرا ادامه دهى.))
(كارمند شهيد سيد ابوتراب ميرشريفى از: افجه)
((اميدوارم شما دختر عزيز و مهربان بتوانيد در راه خدا و اسلام عزيز خدمت كنيد و هميشه الگويت حضرت فاطمه(س) باشد و راه زنانى كه در اسلام به مقام والايى رسيده اند باشد. مهدى جان, آرزو داشتم كه شما طلبه اى بشوى تا شايد يك روحانى از خانواده مان داشته باشيم. اگر توانستى آرزوى پدرت را برآورده كن و همواره سعى كن از هر راه خوب و خدا پسندانه اى كه مى توانيد به امت اسلام خدمت كنيد. مهدى جان, هدف فقط خدمت در راه خدا باشد.))
(پاسدار شهيد براتعلى ملكان از: طالقان)
((خدايا, شهادت را نصيب من كن, زيرا من مشتاق ديدار حسينم. خوشحالم كه جانم را نثار اسلام و مكتب رسول خدا, محمد(ص) و اهل بيت او كنم, تنها و تنها شهادت است كه مى تواند گلوى تشنه مرا سيراب كند.))(پاسدار شهيد محمد رضا تيغ بند از: تهران)
پاورقي ها: