فرهنگ شهادت


به مناسبت بيستمين سالگرد پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى ايران

((شهيد)) و فرهنگ ((شهادت)) از والاترين ارزش هاى اسلام و انقلاب اسلامى است و ما را هرگز توان آن نيست كه در اين مقوله, از خود, سخنى داشته باشيم و خداوند نيز عذر ما را خواسته است كه مى فرمايد: ((و لاتقولوا لمن يقتل فى سبيل الله إموات بل إحيإ ولكن لاتشعرون;(1)مگوييد آن كس كه در راه خدا كشته مى شود, از مردگان است كه اينان زنده اند ولى شما درك نمى كنيد.))
و مى فرمايد: ((و لاتحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله إمواتا بل إحيإ عند ربهم يرزقون;(2) هرگز مپندار آنان را كه در راه خدا كشته مى شوند, از مردگان اند, بلكه آن ها زنده اند و نزد خداى خويش روزى مى خورند (و از نعمت هاى الهى بهره مند مى شوند).
اين چه رداى ملكوتى است كه برخى نخبگان در بر مى كنند و تا ابدالدهر در آسايش و آرامش اند؟ اين چه رازى است كه جز حضرت حق, كسى توان پاداش دادن به شهيد را ندارد؟ اين چه ارزشى است كه بالاتر از آن به توصيف نايد كه رسول الله ((صلى الله عليه و آله)) فرمود: ((فوق كل بر بر حتى يقتل الرجل فى سبيل الله, فاذا قتل فى سبيل الله عزوجل فليس فوقه بر; هر بر و خوبى, بالاترش خوبى و برى ديگر هست تا آن گاه كه انسان در راه خدا كشته شود, پس اگر در راه خدا كشته شد و بالاتر از آن مقامى, متصور نيست.
در اين قتل فى سبيل الله, چه رازى نهفته است كه ماوراى آن, هيچ خير و برى وجود ندارد؟ در واژه ((شهادت)) چه ديده مى شود, كه تمام پيامبران و امامان عليهم السلام, در هر صبح و شام, آرزوى آن را مى كنند و ((قتلا فى سبيلك فوفق لنا)) مى گويند؟
چرا تمام پيامبران از پدر بزرگ انسان ها حضرت آدم عليه و على نبينا و آله و عليه السلام گرفته تا اشرف كائنات, خاتم المرسلين ((صلى الله عليه و آله)) ((حسين))(ع) را كه سمبل ((شهادت)) و ((قتل فى سبيل الله)) است ياد مى كردند و در سوك او مى گريستند؟
چرا تمام معصومين و امامان ما در مناسبت هاى گوناگون از شهادت حسين و يارانش سخن مى راندند و مجالس بزرگداشت برپا مى كردند و مردم را وادار به عزادارى امام حسين عليه السلام مى كردند؟
چرا اميرالمومنين سلام الله عليه, در دعا براى يارانش, از خدا مى خواست كه ((شهادت)) را به آن ها عطا كند و همواره آرزوى كشته شدن در راه خدا مى كرد؟
چرا امام عزيزمان((ره)), احيا كننده فرهنگ شهادت در اسلام, اين قدر از ((شهادت)) سخن مى گفت و هشدار مى داد كه ((نبايد شهادت را تا اين اندازه به سقوط بكشانيم كه بگوييم در عوض شهادت فرزندان اسلام, تنها خرمشهر و يا شهرهاى ديگر آزاد شد… .))؟
چگونه است كه امام, رمز پيروزى را در ((شهادت)) و آرزوى ((شهادت)) و گام نهادن در اين راه مى دانست؟
شهيد كيست؟ و چرا بايد خانواده هاى شهدا به فرزندان شهيدشان افتخار كنند؟
چرا بايد ((فرهنگ شهادت)) هميشه پابرجا و زنده بماند؟
اين سئوال ها و ده ها سئوال ديگر در اين زمينه مطرح است كه حتى براى برخى از خانواده هاى شهدا و شهيدپروران امت نيز, به عنوان سئوالى كه نياز به پاسخ كافى دارد, خودنمايى مى كند و اميدواريم پژوهشگران فرهيخته در اين راه قدم هاى محكم ترى بردارند و پاسخى در خور و شايسته ارائه دهند, گرچه بى گمان به ژرفاى آن نخواهند رسيد چرا كه لذت وصال را كسى درك مى كند كه خود به وصال رسيده باشد. بسى روشن است آن چه تا به حال چون استوانه اى محكم و ستونى تزلزل ناپذير, ساختمان اسلام را سرپا نگهداشته است, تنها و تنها ((شهادت)) در راه خدا بوده است.
بنابراين, شهادت: رمز پيروزى اسلام در راستاى تاريخ است.
شهادت: راز بقا و جاودانگى انقلاب اسلامى است.
شهادت: آخرين آرزوى عارفان و نهايت آمال صديقان و مخلصان دربار الهى است.
شهادت: برترين درجه تكامل انسان و ارزشمندترين ارزش ها است.
شهادت: مرز مرگ و حيات, مرز ذلت و عزت, مرز سستى و حركت و مرز فنا و بقا است.
شهادت: لحظه رسيدن به وصال دوست و وصول به معراج حقيقت است.
شهادت: دل از زمين ماديات كندن و رخنه در آسمان معنويات كردن است.
شهادت: به سوى مإمن عشق خدا پناه آوردن و از خويشتن رها شدن است.
شهادت: طواف كعبه وصل است و در آب حيات شنا كردن.
شهادت: جان شيرين بر بساط عشق جانان نهادن و در هواى مهرش پاكبازى كردن است.
و سرانجام شهادت: تحفه اى است خداوندى كه به هر كس ندهندش و تنها زبدگانى از مخلصان درگاه الهى به آن هديه عظيم دست يابند و كام دل را از آن برگيرند.
و شهيد است كه سخاوت مندانه در يك آن از تمام آمال و آرزوهاى مادى مى گذرد و براى رسيدن به وصال معشوق, از هرچه نعمت زودگذر است, در اين دنياى دون, دست برمى دارد, و جان خويش را همراه با چشم پوشى از همه لذت ها و دارايى ها, در طبق اخلاص گذاشته, به حضرت ذوالجلال تقديم مى كند. و اينك كه او از همه چيز خود مى گذرد, خداوند به او بى حساب مى بخشد, رزق و روزى و لذت هاى جاويدان و از همه بالاتر ((پذيرش)) است كه در ((عند ربهم)) نهفته مى باشد. آن جا ديگر فاصله اى بين عاشق و معشوق نيست, آن جا سفره نعمت هاى الهى گسترده شده و سر سفره, پيامبران و امامان و اوليا و بندگان مخلص خداوند نشسته اند و شهيد, مهمان هميشگى خداوند, بر سر آن سفره, ((عند ربه)) خواهد نشست.
پس خوشا به حال شهيدان و واى به حال ما مردگان و درماندگان. آن ها هدف آفرينش و انگيزه خلقت را درك كردند و خلوص در ((پرستش)) و ((عبادت)) را با باختن جان به كمال رساندند و ما پيوسته دنبال سراب ((رفاه گرايى)), عمر خود را مى گذرانيم و هرگز در جست وجوى ((زندگى جاويدان)) نيستيم. تازه همين زندگى چند روزه را كه با آرامش و آسايش به سر مى بريم, از بركت خون شهيدان است و اصلا انقلاب ما مرهون فداكارىها و اخلاص ها و از جان گذشتن هاى آنان است. آن ها كه بى واهمه راه خدا را در پيش گرفتند و تا سرمنزل مقصود روانه شدند, گرچه همچو شمع هايى پرفروغ, حماسه وار سوختند ولى بى گمان راه پرپيچ و خم انقلاب را براى روندگان اين راه, هموار نموده و چنان تابناك, مسير نهضت مقدس اسلامى ما را روشن ساختند كه ديگر هرگز به تاريكى و جمود نخواهد گرائيد, مشروط بر اين كه, ما نيز با فداركاىها و مجاهدت ها, آن شمع فروزان را, روشن نگه داريم و با تلاش ها و پيكارها, فرهنگ شهادت را زنده نگه داريم زيرا ((جنگ حق و باطل)) و ((جنگ فقر و غنا)) آغاز شده است و آن را پايانى نيست جز روزى كه به دست مبارك حضرت حجه بن الحسن ارواحنا لتراب مقدمه الفدإ, اين جنگ به آخر رسد و صلح و صفا در جهان پرتو افكند.
و مگر همين شهادت ها نبود كه انقلاب ما را بيمه كرد و دست متجاوزين را قطع نمود. و امروز چيزى تغيير نكرده است; ((كمربندها را محكم ببنديم)) و نپنداريم كه دشمن آنى از ما غفلت مى كند, بلكه همواره در پى نقشه ها و توطئه ها است و اگر ما دشمن را نشناسيم, سخت در اشتباهيم; پس بايد رداى شهادت را هميشه در بر داشته باشيم و آماده به خدمت براى جانبازى در راه خدا باشيم كه قطعا دفاع از انقلاب اسلامى, دفاع از اسلام ناب محمدى و دفاع از ارزش هاى الهى است و همين آمادگى است كه دشمن را به ترس و وحشت انداخته و مى اندازد.
به نداى امام عزيز و فقيدمان گوش فرا دهيم كه مى فرمايد:
((اى خواب رفتگان, و اى غفلت زدگان, بيدار شويد و به اطراف خود نگاه كنيد كه در كنار لانه هاى گرگ منزل گرفته ايد, برخيزيد كه اين جا جاى خواب نيست)).
پس چه جاى خواب و غفلت است, اى ياران.
گفتى مگذر به كوى ما, در مخمور
تا كشته نشى كه خصم ما هست غيور
گويم سخنى بتا كه باشم معذور
در كوى تو كشته به كه از روى تو دور
بارالها! جان در تن گر از تو محروم ماند, مرده زندانى است و او كه در راه تو به اميد وصال تو, كشته شود, زنده جاويد است.
هان! اين چنين جوانمردان و جانبازان را كه در اميد رسيدن به وصال دوست, جان باختند, ايشان را مرده نخوانيد كه گوهر زندگانى جز دل ايشان را معدن نيامد و آب حيات جز از چشمه جانشان روان نگشت.
آفرين خداوند بر آن شهيدان عزيز باد كه رداى هيبت بر كتف عز ايشان و سايه عرش عظيم تكيه گاه انسشان و حضرت ذوالجلال, آرامگاه جانشان ((فى مقعد صدق عند مليك مقتدر)).
و در بيستمين سال آزادى با خون آن شهيدان هميشه زنده پيمان مى بنديم كه تا زنده ايم اين راه را ادامه دهيم و در حفظ انقلاب و دستاوردهاى آن با پيروى از مقام معظم رهبرى تا حد جان بكوشيم و موانع ايذايى و سنگرهاى نفاق را يكى پس از ديگرى فتح كنيم تا ان شإالله روح شهيدان و امام شهيدان را از خود خشنود گردانيم.
پاورقي ها: