مقدمه
قرآن كريم، پيامبر اكرم(ص) را به عنوان نيكوترين الگو براى بشريّت(1) و سيره او را بهترين راه سعادت بخش معرفى كرده است. از آنجا كه تنها راه خوشبختى دنيوى و اخروى انسان، در پيروى از سيره آن جناب است، خداوند سبحان، ضمن مكلف نمودن بشر به ايمان به او، احكام و مقرّراتى نيز وضع نمود كه در واقع شرح وظايف آنان نسبت به پيامبر اسلام(ص) مى باشد و چون مؤمنان، خود را در مسير هدايت آن حضرت قرار دادند، بدون ترديد علاوه بر وظايف عام، وظايف خاص ديگرى نيز متوجه آنان مىشود كه در آيات متعددى از قرآن كريم بدان اشاره شده است.
اين مقاله در صدد است با نگاهى گذرا به آيات ذكر شده، وظايف فردى و اجتماعى مؤمنان نسبت به پيامبر اعظم(ص) و آثار التزام به آن را بررسى نمايد.
اطاعت مطلق از پيامبر اسلام(ص)
همه مردم بايد نسبت به پيشوايان الهى، به ويژه پيامبر اكرم(ص)اطاعت مطلق داشته و اوامر و نواهى آن حضرت را چه در حوزه امور اجتماعى و چه فردى، بدون چون و چرا بپذيرند و اطاعت كنند.
قرآن كريم، در آيات متعدّدى به اين مسئله اشاره كرده و در برخى آيات، با مخاطب قرار دادن همه انسان ها، آنان را به اطاعت از پيامبر اسلام(ص) فرمان داده است: «قُل اَطيعُوا اللّهَ واَطيعُوا الرَّسولَ…؛(2)اى پيامبر(ص) بگو: از خدا و رسول او اطاعت كنيد…» و در جاى ديگر، خصوص مؤمنان را به اين موضوع دعوت مى نمايد: «ياايُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اَطيعُوا اللّهَواَطيعُوا الرَّسولَ..؛(3) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خدا و رسولش را اطاعت كنيد…»
مفهوم اطاعت، به معناى دنباله روى است؛ يعنى راهى كه رسول خدا(ص)مى رود، صراط مستقيم است كه صراط خداست و اطاعت آن حضرت بر همه واجب است.(4)
از نظر قرآن كريم، اطاعت از رسول خدا(ص)، اطاعت از خداست: «مَن يُطِعِ الرَّسولَ فَقَد اَطاعَ اللّهَ…؛(5) هر كس كه از رسول خدا اطاعت كند، از خدا اطاعت كرده است…». اطاعت، گستره وسيعى دارد و منظور از اطاعت رسول، اطاعت از همه دستورهايى است كه از ناحيه خدا نازل شده و آنچه پيامبر دستور مى دهد، همان وحى خدا است.(6)
دستور خداوند به اطاعت از پيامبر(ص)، بدون هيچ قيد و شرطى، خود، دليل بر عصمت آن حضرت مى باشد؛ زيرا اگر حضرت، هرگونه ضعف، انحراف و گناهى داشت، مىبايست فرمان كتاب خدا درباره اطاعت رسول اكرم(ص)مشروط باشد.(7)
بر همين اساس حضرت على(ع) مىفرمايد: «وَ اَنَّ محمداً عبدُهُ و رسوله … و خَلَّف فينا راية الحق من تقدَّمها مرق و من تخلّف عنها زهق و من لزمها لحق؛ گواهى مى دهم كه محمد(ص)بنده و فرستاده خداست… و پرچم حق را در ميان ما به يادگار گذاشت، هر كس از آن پيشى گيرد، از دين خارج شده و آن كس كه از آن عقب ماند، هلاك گردد و هر كس همراهش باشد، رستگار شود».(8)
و در كلام بلندى، از آن حضرت نقل شد كه فرمودند: «محبوب ترين بنده نزد خداوند كسى است كه از پيامبرش پيروى كند و گام بر جايگاه قدم او نهد».(9)
الف – وظايف اجتماعى
مهم ترين بخش وظايف مؤمنان نسبت به پيامبر خدا(ص)مربوط به حوزه ولايت و امامت آن حضرت است. بى شك بزرگترين تلاش آن حضرت، تشكيل حكومت دينى بود كه در غدير تجلّى يافته است. قرآن كريم، در ضمن آيات متعددى به اين سنخ از وظايف پرداخته و آن ها را مورد تأكيد قرار داده است. به برخى از اين وظايف اشاره مى كنيم:
1- پذيرش ولايت پيامبر و ائمه(عليهم السلام)
اولين و بزرگترين وظيفه اجتماعى نسبت به پيامبر اسلام(ص)، پذيرش ولايت و رهبرى آن حضرت است.
قرآن كريم، ولايت را از آن خداوند و پيامبر اكرم(ص) و ائمه(عليهم السلام) مى داند: «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ ورَسولُهُ والَّذينَ ءامَنوا…؛(10)ولى امر و ياور شما تنها خدا و رسولش و مؤمنان ائمه(عليهم السلام) هستند…» اهميت ولايت آن حضرت، به حدّى است كه از ولايت خود مؤمنان بر خودشان برترى دارد. خداوند مى فرمايد: «اَلنَّبِىُّ اَولى بِالمُؤمِنينَ مِن اَنفُسِهِم…؛(11) پيغمبر اولى و سزاوارتر به مؤمنان است از خود آنان» از اين رو بايد مؤمنان حكم و اراده او را بر اراده خود مقدم بدارند. يا به عبارت ديگر، همانطور كه خداوند بر همه ولايت دارد «فَاللّهُ اَولى بِهِما»(12) پيامبر اكرم(ص) نيز بر مؤمنان ولايت دارد؛ از آن جا كه پيامبر(ص) به تعبير قرآن، عبد مطلق خداست و از جانب خود سخن نمى گويد بلكه دستورات او وحيانى است: «و ما يَنطِقُ عَنِ الهَوى، اِن هُوَ اِلاّ وحىٌ يوحى»(13) از اين رو هر كس ولايت رسول الله(ص) را بپذيرد، ولايت خدا را پذيرفته است.(14)
قرآن كريم، پذيرش ولايت ائمه(عليهم السلام) را در امتداد پذيرش ولايت رسول الله(ص) قرار مى دهد: «اَطيعُوا اللّهَ واَطيعُوا الرَّسولَ واُولِى الاَمرِ مِنكُم…؛(15) از خدا و رسولش و واليان امر كه به تصريح روايات مقصود از آن ائمه معصومين(عليهم السلام) هستند، اطاعت كنيد…» نمونه بارز آن، در مورد ولايت على(عليه السلام) مىباشد. از يكى از اصحاب پيامبر(ص)به نام بريده روايت شده كه گفت: «من با على(عليه السلام) در جنگ يمن بودم، بعد از اينكه به مدينه آمدم به محضر رسول الله(ص)رسيدم و نزد آن حضرت، از على(عليه السلام) بدگويى كردم. ديدم رنگ آن جناب تغيير كرد، فرمود: «اى بريده، مگر من اولى به همه مؤمنان از خودشان نيستم؟» عرض كردم: بله، فرمود: پس هر كه من مولاى اويم، على مولاى اوست.»(16)
2 – رجوع به سنّت آن حضرت در مخاصمات اجتماعى
در آيات متعدد قرآن، خداوند سبحان به مؤمنان او فرمود كه در مخاصمات اجتماعى به رسول اكرم(ص) رجوع كنند و گفتار و كردار و تقريرهاى آن حضرت را در قالب سنّت و قرآن كريم، چراغ راه خود، در مسير سعادت ابدى قرار دهند. از جمله آن آيات: «ياَيّهَا الَّذينَ ءامَنوا اَطيعُوا اللّهَ واَطيعُوا الرَّسولَ واُولِى الاَمرِ مِنكُم فَاِن تَنازَعتُم فى شَىء فَرُدّوهُ اِلَى اللّهِ والرَّسولِ اِن كُنتُم تُؤمِنونَ بِاللّهِ واليَومِ الآخِرِ…؛(17) اى كسانى كه ايمان آورديد از خدا و رسول و واليان امر ائمه(عليهم السلام) اطاعت كنيد و اگر در چيزى نزاع كرديد، به حكم خدا و رسول بازگرديد، اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد…» برخى از مفسران مىگويند: اين آيه شريفه به وظيفه مردم در برابر خدا و رسول خدا و اولى الامر اشاره مى كند و مى فرمايد: «با وجود اين سه مرجع خدا، پيامبر و اولى الامر، مردم در بن بست قرار نمى گيرند.»(18)
از نگاه قرآن، مراجعه به سنّت پيامبر اكرم(ص)در مخاصمات، از مقوَّمات ايمان واقعى مردم است: «فَلا ورَبكَ لا يُؤمِنونَ حَتّى يُحَكّموكَ فيما شَجَرَ بَينَهُم ثُمَّ لا يَجِدوا فى اَنفُسِهِم حَرَجا مِمّا قَضَيتَ ويُسَلِّموا تَسليما؛(19) نه چنين است، قسم به خداى تو كه اينان اهل ايمان نيستند مگر اينكه در خصومت و نزاعشان، تنها تو را حاكم كنند و آن گاه به هر حكمى كه (به سود و زيان آنها) كنى، اعتراضى در دل نداشته و كاملا از دل و جان تسليم فرمان تو باشند.» به هر حال، خداوند در آيه فوق، سوگند ياد كرد كه مردم، ايمان واقعى پيدا نمى كنند، مگر اينكه، سه شرط را دارا باشند:
الف: در هنگام اختلاف به سنّت پيامبر اكرم(ص)مراجعه كنند نه به طاغوت.
ب: از حكم پيامبر(ص)در دلِ خود احساس دلتنگى نكنند.
ج: در برابر قضاوت آن حضرت، تسليم محض باشند.(20)
در منطق دين نه تنها مراجعه به پيامبر اكرم(ص)وظيفه مؤمنان است؛ بلكه پذيرش داورى ها و احكامى كه صادر كردهاند، نيز بر آنان واجب است، چنانكه امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «اگر قومى عبادت خدا را انجام بدهند و براى خدا شريك نگيرند و نماز بخوانند و زكات بدهند و حج خانه خدا را بجا آورند و روزه ماه رمضان را بگيرند ولى در كارى كه خدا يا رسول خدا(ص)كرده، چون و چرا كنند و بگويند: «اگر خلاف اين را مى كرد بهتر بود» حتى اگر اين چون و چرا را به زبان نياورند و از دل خود بگذرانند، به همين مقدار مشرك شده اند.»(21)
3- اخذ اجازه از پيامبر
از نگاه قرآن كريم، در حوزه مسايل اجتماعى، آن گاه كه تكاليف، صورت جمعى پيدا مى كند، كسى حق ندارد، بدون اجازه پيامبر اكرم(ص)و جانشينان آن حضرت، براى مدّتى هرچند كوتاه و براى هر گونه عذرى، عرصه را خالى كند و يا خودسرانه عمل كند: «اِنّمَا المُؤمِنونَ الّذينَ ءامَنوا بِاللّهِ ورَسولِهِ واِذا كانوا مَعَهُ عَلى اَمر جامِع لَم يَذهَبوا حَتّى يَستأذِنوهُ…؛(22) منحصراً مؤمنان (واقعى) كسانى اند كه به خدا و رسول او ايمان آورده اند و هرگاه در كار اجتماعى شان به حضور رسول خدا(ص)لازم باشد، حاضرند، تا اجازه نگيرند، از محضر آن حضرت، بيرون نمى روند…» آيه فوق در مورد عدّهاى نازل شد كه هر وقت رسول خدا(ص)، مؤمنان را براى اجراى امرى از امور جمع مى كرد تا پى كارى يا جنگى بفرستد، بدون اجازه آن حضرت، متفرق مى شدند و خداوند با اين آيه به آن ها هُشدار دادند كه بدون اذن حضرت، جايى نروند.(23)
اين دستور انضباطى مهم اسلامى، مخصوص پيامبر و يارانش نبوده است؛ بلكه در برابر تمام رهبران و پيشوايان الهى اعم از پيامبر و ائمه و علمايى كه جانشينان آن ها هستند، رعايت آن ها لازم است؛ چرا كه مسئله سرنوشت مسلمين و نظام جامعه اسلامى در آن مطرح مى باشد و علاوه بر دستور قرآن مجيد، عقل و منطق نيز حاكم بر آن است؛ زيرا اصولا هيچ تشكّلى بدون رعايت اين اصل پابرجا نمى ماند و مديريت صحيح، بدون آن امكان پذير نيست.(24)
از اين رو وظيفه همگانى و هميشگى مردم در هر عصرى كه مسائل اجتماعى اسلام مطرح است، در حقيقت، شخصيت حقوقى رسول اكرم(ص)در آن جهت به صحنه آمده و هرگز مؤمنان نبايد اين صحنه را ترك كنند.(25)
4- خيانت نكردن
يكى ديگر از وظايف مؤمنان، خيانت نكردن به خدا و رسول الله(ص) مىباشد كه در قرآن به آن تصريح شده است: «ياايّهَا الّذينَ ءامَنوا لا تَخونُوا اللّهَ والرَّسولَ و…؛(26) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، به خدا و رسول او خيانت نكنيد…» مرحوم طبرسى در ذيل اين آيه شريفه مى فرمايد: «خيانت خدا، يعنى ترك واجبات و خيانت رسول الله(ص)ترك سنّت و روش پيامبر اكرم(ص)و شرايع دين او مى باشد و تركِ چيزى از دين و ضايع كردنِ آن، خيانت به خدا و رسول الله(ص)مى باشد.»(27)
پيام اين آيه را مى توان با استفاده از شأن نزول آن تبيين كرد كه مفسّران در مورد شأن نزول آيه اختلاف كردند:
الف – هنگامى كه مسلمانان، به فرمان پيامبر خدا(ص) يهوديان قبيله بنى قريظه را محاصره كردند، آنان پيشنهاد صلح و كوچ كردن به شام را دادند، پيامبر اكرم(ص)نپذيرفت و سعد بن معاذ را به داورى مأمور ساخت. يكى از مسلمانان همراه او، به نام ابولبابه كه سابقه دوستى با آنان داشت، با اشاره به گلوى خود به آنان فهماند كه در صورت پذيرش حكميت سعد بن معاذ، همه كشته خواهيد شد. جبرئيل اين اشاره را به پيامبر خدا(ص)خبر داد، پس از آن ابولبابه با شرمندگى از اين خيانت، خود را به ستون مسجد پيامبر بست و هفت شبانه روز چيزى نخورد، سرانجام خداوند توبه اش را پذيرفت.(28) مطابق اين شأن نزول، گاهى يك اشاره به سود دشمن، خيانت محسوب مى شود.(29)
بنابراين آن چه كه باعث مى شود، پيامبر اكرم(ص)مورد توهين قرار گيرد و دين اسلام زير سؤال برود، مؤمنان بايد آن را ترك كنند و كارى نكنند كه بيگانگان، از كار آن ها عليه اسلام و پيامبر اعظم(ص)سوء استفاده كنند و باعث تقويت دشمن شوند.
ب – در جنگ بدر، بعضى از مسلمانان، نامه اى به ابوسفيان نوشتند و از نقشه پيامبر اكرم(ص)او را باخبر ساختند، ابوسفيان هم از مشركان مكّه درخواست كمك كرد كه هزار نفر براى جنگ بدر به راه افتادند.(30)
طبق اين شأن نزول، افشاى اسرار نظامى، خيانت به پيامبر اسلام(ص) و خيانت به خداوند است؛ چون در آيه فوق، خدا و پيامبر خدا(ص) در كنار هم ذكر شدند.(31)
به عبارت ديگر، مؤمنان در نظام اسلامى نبايد، اسرار و اطلاعات نظامى، سياسى، فرهنگى و اقتصادى را به نفع دشمنان نظام، افشاء كنند؛ چون طبق آيه شريفه فوق، خيانت به خدا و پيامبر(ص)به حساب مى آيد.
ب – وظايف فردى
منظور از وظايف فردى، امورى است كه خارج از چارچوب ساختارى جامعه قرار گيرد؛ يعنى هر مؤمنى، صرف نظر از رابطه امت و رهبرى و لحاظ حوزه اجتماعى پيامبر اكرم (ص)، مكلّف و مأمور به التزام بدان مى باشد.
قبل از هر چيز لازم است، گفته شود، اديان الهى به ويژه اسلام، براى رشد معنوى انسان آمده اند؛ به عبارت ديگر هدف شريعت، تهذيب نفوس انسان ها است؛ براى اين منظور، بعضى از تكاليف فردى در كنار وظايف اجتماعى واجب گشته است تا هر انسانى به ويژه مؤمن با پايبندى به آن در مسير عبوديّت كه هدف آفرينش است، قرار گيرد و از اين رهگذر به مقام قرب الهى نائل آيد.
بزرگترين وظيفه فردى مؤمنان، نسبت به پيامبر اكرم(ص)عمل به آن دسته از دستورهايى است كه براى تهذيب جان و روح آنان آمده است؛ زيرا بدون قيام به وظايف فردى، عمل به وظايف اجتماعى نيز به درستى صورت نمى پذيرد. به عنوان مثال، كسى كه تقوا و عدالت و… نداشته باشد، چطور مى شود، مسئوليت هاى كليدى جامعه را به او سپرد.
البته وظايف فردى مؤمنان نسبت به رسول الله(ص)فراوان است، ولى آن چه كه در قرآن كريم بطور صريح، خطاب به مؤمنان آمده است، بيان مى كنيم:
1- محبّت پيامبر(ص)و اهل بيت او(عليهم السلام)
محبّت به پيامبر(ص)و اهل بيت او(عليهم السلام) از چنان جايگاهى برخوردار است كه پيامبر اسلام(ص)آن را به عنوان مكمّل ايمان ذكر فرموده اند: «ايمان بنده اى كامل نمى شود، مگر اينكه من پيش او محبوب تر از خودِ او باشم و عترت من نزد او محبوب تر از خويشان خودش باشد…»(32) در جاى ديگر، آن حضرت در مورد اهميّت مسئله محبّت مى فرمايد: «المرء مع مَن اَحَبّ؛ انسان با محبوب خود، محشور مى شود»(33).
البته، منظور از محبّ كسى است كه خود را با محبوب هماهنگ كند و تلاش كند كه گفتار و كردار او را الگويى براى خود قرار دهد.
محبت به اهل بيت(عليهم السلام) وظيفهاى بس خطير است. لذا در قرآن كريم به عنوان مزد رسالت مطرح شده است: «قُل لا اَسئلُكُم عَلَيهِ اَجرًا اِلاَّ المَوَدَّةَ فِى القُربى؛(34) من از شما اجر رسالت نمى خواهم، جز اينكه محبّت مرا در حق خويشاوندان منظور داريد»؛ به عبارتى ديگر، محبّت به اهل بيت(عليهم السلام)، لازمه محبّت به پيامبر اكرم(ص)است.
2- صلوات فرستادن
يكى از وظايف فردى مؤمنان نسبت به رسول الله(ص)فرستادن صلوات بر آن حضرت است. قرآن كريم، درود مؤمنان نسبت به پيامبر اكرم(ص)را در رديف درود خداوند و ملائكه قرار داده و مؤمنان را فرمان داده است كه بر پيامبر اعظم(ص)صلوات بفرستند: «اِنَّ اللّهَ ومَلائكَتَهُ يُصَلّونَ عَلَى النّبىِّ ياايّهَا الّذينَ ءامَنوا صَلّوا عَلَيهِ وسَلّموا تَسليما؛(35) به درستى كه خدا و فرشتگان او، بر پيامبر درود مى فرستند، اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بر پيامبر، صلوات بفرستيد و تسليم آن حضرت باشيد.»
معناى صلوات بر آن حضرت اينست كه، خدايا رحمتت را بر پيامبر(ص)و خاندانِ پاك او نازل فرما، وقتى رحمت بر حضرت نازل شد، به ديگران هم مىرسد؛ چون او مجراى فيض است و اگر بخواهد خيرى به ديگران برسد، بايد به عنوان رحمت خاص، نخست بر حضرت نازل شود و سپس به ديگران برسد.(36)
حضرت على(عليه السلام) در مورد اين موضوع مى فرمايد: «وقتى اين آيه را در نماز يا در غير نماز مى خوانيد، صلوات بفرستيد.»(37)
اين مسئله، آن قدر اهميّت دارد كه امام صادق(عليه السلام) در كلام بلندى مى فرمايد: «چون نام پيغمبر ذكر شود، بسيار بر او صلوات بفرستيد؛ زيرا هر كه يك صلوات بر آن حضرت بفرستد، خداوند بر آن شخص هزار صلوات مىفرستد در هزار صف از ملائكه و هيچ خلقى نماند مگر به سبب صلوات خدا و ملائكه بر او، بر او صلوات بفرستد. پس كسى كه به چنين رحمتى رغبت ننمايد، جاهل و غافل است و خدا، رسول و اهل بيت(عليهم السلام) از او بيزارند.»(38)
در حديثى ديگر از آن حضرت نقل شده است كه فرمودند: «هيچ عملى در ميزان اعمال، سنگين تر از صلوات بر محمد و آل محمد نيست و شخصى را در قيامت، اعمالش را به ميزان مى گذارند، سبك مى آيد، حضرت رسول(ص)صلوات بر خود را در ميزان او مى گذارد، سنگين مى شود و بر اعمال بدش، غالب مى شود»(39).
3- توسّل
خداى متعال، گنهكاران را ارشاد فرموده است كه درِ خانه رسول اكرم(ص)بروند. از آن حضرت بخواهند كه براى ايشان طلب مغفرت كند: «ولَو اَنّهُم اِذ ظَلَموا اَنفُسَهُم جاءوكَ فَاستَغفَروا اللّهَ واستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدوا اللّهَ تَوّابا رَحيما…؛ (40) اگر آنهايى كه به خود ظلم كردند، به تو رجوع كردند، براى آنها استغفار كن و از خدا آمرزش بخواه كه خداوند را توبه پذير و مهربان خواهى يافت.»
4- زيارت
هنگامى كه به زيارت پيامبر اكرم(ص)به مدينه مى رويم، مشمول لطف خاص خداوند مى شويم كه هم پيامبر(ص)به ما سلام مى كند: «واِذا جاءَكَ الذينَ يُؤمِنونَ بِآياتِنا فَقُل سَلامٌ عَلَيكُم…»(41) و هم براى گناهان از خداوند طلب رحمت مى كند.(42)
البته، زيارت و توسّل به آن حضرت، فقط به حضور حضرت رسيدن و رفتن به مدينه، سرِ قبرِ آن حضرت نيست؛ هرچند فضيلت بيشترى دارد، بلكه هر گاه كه مؤمنان، حال دعا پيدا كردند و از دور، دعاها و زيارت نامه هاى آن حضرت كه در منابع اسلامى وارد شده است، بخوانند، شامل عنايت آن حضرت مى شوند. زيرا قرآن كريم تصريح فرموده است كه رسول خدا(ص)اعمال مؤمنان را مىبيند؛ «وقُلِ اعمَلُوا فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُم ورَسولُهُ والمُؤمِنونَ…».(43)
5 – رعايت ادب
قرآن كريم، ادب گفتگو با رسول الله(ص)را به مسلمانان(44)مى آموزد و در برخى از آيات به اين موضوع پرداخته است.
قرآن براى اينكه مسلمانان، پيامبر خدا(ص)را فردى عادى تلقى نكنند، توصيه مى كند كه صداى خود را از صداى آن حضرت بلندتر نبرند؛ زيرا چنين رفتارى جسارت است و ارتكاب چنين كردارى، سبب نابودى اعمال نيك آن ها مى شود: «ياايّهَا الّذينَ ءامَنوا لا تَرفَعوا اَصوتَكُم فَوقَ صَوتِ النبىِّ ولا تَجهَروا لَهُ بِالقَولِ كَجَهرِ بَعضِكُم لِبَعض اَن تَحبَطَ اَعمالُكُم واَنتُم لاتَشعُرون؛(45) اى اهل ايمان (با رسول با ادب سخن بگوييد) صداى خود را از صداى پيغمبر بلند مكنيد، بر او فرياد نكشيد كه اعمال نيكتان باطل مى شود و شما نمى فهميد (كه بى ادبى مبطل اعمال نيك است).»
حكم باطل شدن اعمال نيك در مقابل اين جسارت، ويژه دوران زندگى ظاهرى و دنيوى آن حضرت نيست، بلكه در جوار قبر مطهّر آن بزرگوار نيز نبايد با صداى بلند سخن گفت.(46) ائمه اطهار(عليهم السلام) و جانشينانِ آن حضرت نيز همان حكم را دارند و نيز احترام ذرّيه آن بزرگوار علماى ربّانى و فقهاى عادل و مراجع تقليد كه به فرموده روايات، جانشينان پيامبر(ص)مىباشند، بر ما لازم است.(47)
در آيه ديگرى، خداوند هرگونه پيشى گرفتن نسبت به رسول اكرم(ص)را به مؤمنان گوشزد مى كند: «يا ايّهَا الّذينَ ءامَنوا لا تُقَدِّموا بَينَ يَدَىِ اللّهِ ورَسولِهِ…؛(48) اى كسانى كه ايمان آورده ايد،(در هر كارى) بر خدا و رسول او تقدّم مجوييد.»
مرحوم طبرسى در بيان آيه شريفه فوق، نهى از پيشى گرفتن را به موارد زيادى عموميت مى دهد كه عبارت است از: راه رفتن، سخن گفتن قبل از اينكه حضرت سخنى بگويد، انجام دادن كارى، قبل از انجام دادن پيامبر اكرم(ص) و فرمود: «خلاصه اينكه، بايد در همه زمينه ها، حضرت را همراهى كرد».(49)
بعضى از مفسرين موارد تقدم و پيشى گرفتن از رسول الله(ص)را چنين تبيين كردند: «از اينكه قرآن كريم، موارد تقدم را بيان نكرد و مطلق آورد به خاطر اينست كه، شامل تمام انواع پيشى افتادن عقيدتى، علمى، سياسى و اقتصادى در گفتار و كردار، شود و كسى كه از خدا و پيامبر (صلى الله عليه وآله)، پيشى گيرد، در مديريت نظام خلل وارد كرده است و جامعه را به هرج و مرج مىكشاند و در حقيقت دستگاه نظام قانون گذارى را بازيچه تمايلات خود قرار مى دهد».(50)
بنابراين، بعضى از سليقه هاى شخصى، عادت و رسوم اجتماعى و سياسى از مقرّرات و قوانين بشرى، كه ريشه در قرآن و حديث ندارد، برخاسته از عقل و فطرت نيست و هرگونه حرام كردن نعمتهاى حلال خداوند يا حلال كردنِ حرام خداوند، نوعى پيشى گرفتن از خدا و رسول اعظم(ص)است.(51)
پىنوشتها: –
1. سوره احزاب، آيه 21.
2. سوره نور، آيه 54 و 56؛ سوره آل عمران، آيه 32؛ سوره مائده،آيه 92. 3. سوره نساء، آيه 59؛ سوره انفال،آيه 20؛ سوره محمد،آيه 33.
4. طباطبايى، محمدحسين، الميزان، ترجمه: سيد محمدباقر موسوى همدانى، ج 5، 40 جلدى(، قم: دارالعلم، چ حكمت، ص 317).
5. سوره نساء،آيه 80.
6. ر.ك. الميزان، پيشين، ترجمه پيشين، ج 36،ص 80.
7. قرائتى، محسن، درسهايى از قرآن (1 – 5) دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ص 272.
8. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 100، ص 187.
9. همان، خطبه 160،ص 301.
10. سوره مائده، آيه 55.
11. سوره احزاب،آيه 6.
12. سوره نساء،آيه 135.
13. سوره نجم،3 و 4.
14. سوره نساء،آيه 80.
15. همان، آيه 59.
16. سيوطى، جلال الدين، درالمنثور، چاپ بيروت، محمد امين، ج 5، ص 182.
17. سوره نساء، آيه 59.
18. قرائتى، محسن، تفسير نور، ج 2؛ تهران: مركز فرهنگى درس هايى از قرآن، 1382،ص 311.
19. سوره نساء،آيه 65.
20. ر.ك. رازى، فخرالدين، تفسير كبير، ج 10؛ تهران: دارالكتب، چاپ دوم، ص 164.
21. كلينى، محمد بن يعقوب، اصول كافى، ج 2، بيروت: دارالاضواء، 1405 ق، ح 6،ص 398.
22. سوره نور،آيه 62.
23. قمى، على بن ابراهيم، تفسير قمى، ج 2، نجف،1387 ق، ص 110.
24. تفسير نمونه، ج 14، ص 565.
25. جوادى آملى، عبدالله، صهباى حج، مركز نشر اسراء، 1384 ش، ص 198و 199.
26. سوره انفال،آيه 27. طبرسى، مجمع البيان، ج 4-3؛بيروت: دار احياء التراث، چاپ اوّل،1412ق، ص 663.
27. همان.
28. تفسير نور، ج4،ص 306.
29. مجمع البيان، پيشين؛ تفسير نور، پيشين، ص 305.
30. همان، ص 306.
31. بحار الانوار، ج 17 ص13؛به نقل از جوادى آملى، صهباى حج، مركز نشر اسراء، 1384 ش، ص 501.
32. همان.
33. سوره شورى،آيه 23.
34. سوره احزاب،آيه 56.
35. جوادى آملى، عبدالله، حكمت عبادات، مركز نشر اسراء، چاپ 6، 1383؛ ص 242.
36. ابن بابويه قمى، محمد بن على، خصال صدوق، قم: انتشارات جامعه مدرسين، 1362 ش، ص 629.
37. اصول كافى،ج 2،ص 492 ح6؛به نقل از علامه مجلسى، عين الحيات، ج 2، قم: دارالاعتصام، چاپ اول،1376 ش، ص 139.
38. اصول كافى، پيشين، ح 15؛به نقل از علامه مجلسى، پيشين، ص 140.
39. مطهرى، مرتضى، عدل الهى، انتشارات صدرا، چاپ 8،1374،ص 240.
40. سوره نساء،آيه 64.
41. سوره انعام، آيه 54.
42. دهقان، اكبر، هزار و يك نكته از قرآن، تهران، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1379، ص 147.
43. سوره توبه،آيه 105.
44. نسبت ميان ايمان و اسلام، عموم و خصوص مطلق است؛ يعنى هر مؤمنى، مسلمان است، ولى هر مسلمانى، مؤمن نيست، ولى اين تفاوت در صورتى است كه دو واژه (مسلمانان و مؤمنان) در برابر هم ذكر شوند؛ امّا اگر جداگانه ذكر شدند، ممكن است هر دو در يك معنا به كار رفته باشند. (تفسير نمونه، ج 22، ص 210؛به نقل از اكبر دهقان، هزار و يك نكته از قرآن، ص 353.
45. سوره حجرات،آيه 2.
46. تفسير تسنيم، پيشين، ج 6،ص 35.
47. قرائتى، محسن، تفسير سوره حجرات، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، چاپ سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چ 22، 1384، ص 30.
48. سوره حجرات، آيه 1.
49. ر.ك. مجمع البيان، پيشين، ج 10- 9،ص 166.
50. تفسير سوره حجرات، پيشين، ص 13.
51. ر.ك. تفسير سوره حجرات، پيشين، ص 13 و 14.