-نکته :۶ (ذکر خدا)
اى عزیز قلب رابه آداب عبودیت مأنوس کن وبه ذائقه روح حلاوت ذکر خدا را بچشان و این لطیفه الهیه در ابتداء امر به شدت تذکر و انس با ذکر حق حاصل مىشود ولى در ذکر قلب مرده نباشد و غفلت بر آن مستولى نشود و چون با تذکر قلب را مأنوس نمودى کم کم عنایات ازلیه شامل حالت گردد و فتح ابواب ملکوت بر قلبت گردد.()
شرح: کلمه ذکر که در آیات و روایات از آن بسیار یاد شده است در یکى از معانى زیر به کار میرود:
۱ـ به معناى مطلق یاد
ـ۲ در مقابل غفلت مانند آیه «و لاتطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا.»()
۳ـ ذکر در مقابل نسیان و نسیان عبارت است ازاین که صورت علم به کلى از خزانه ذهن زایل شود و ذکر بر خلاف نسیان، عبارت است از این که آن صورت همچنان در ذهن باقى باشد و حق در آیه«:واذکر ربک اذا نسیت.»()
غفلت به تصریح آیات و روایات عامل سقوط انسان در ورطه هلاکت و نابودى و یکى از غلیظترین حجابهایى است که انسان را از رسیدن به مقصود باز میدارد زیرا تا غفلت است بیدارى نخواهد بود و وقتى بیدارى نباشد هیچ سیر و سلوکى انجام نخواهد گرفت.از اثراتى که بر غفلت و دورى از ذکر و فراموشى یاد خدا مترتب است و خداوند در قرآن آنها را بیان کرده مىتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف: فروپاشى انسانیت:” ولاتکونوا کالذین نسوااللّه فانسیهم انفسهم”.()
ب: دورى از خدا:”فاذکرونى اذکرکم.”()
ج: قرارگرفتن در حزب شیطان:”استحوذ علیهم الشیطان فانسیهم ذکرالله اولئک حزب الشیطان.”()
د: همدم شیطان گشتن: “ومن یعش عن ذکرالرحمن نقیّض له شیطانآ فهو له قرین.”()
هـ: تنگى معیشت: “و من اعرض عن ذکرى فان له معیشه ضنکا.”()
و: نابینایى درقیامت:”ونحشره یوم القیامه اعمى.”()
ز: عذاب روزقیامت:”ومن یعرض عن ذکر ربّه یسلکه عذابا صعدا.”()
پس از آن که معلوم شد غفلت داراى مضرات بسیار و عامل همه گناهان است بزرگان راه هاى زیر را براى دورى از غفلت و حصول بیدارى پیشنهاد مىکنند که تکرار و ممارست در این امور همواره سفارش شده است:
اول: تفکر در افعال و آثار الهى و مخلوقات خداوندى که درقرآن بارها و بارها به طرق مختلف و با الفاظ گوناگون به آن اشاره شده و بندگان به این قسم تفکر دعوت شدهاند از آن جمله مىفرماید”:وفى الارض آیات للموقنین وفى انفسکم افلا تبصرون”() نتیجه این تفکر طلوع انوار الهى و اشراقات ربانى و تابش فیوضات حقانى بر قلب سالک و سپس عشق او به ذات پاک حقتعالى است.
دوم: تدبر و تأمل در آیات قرآن. به لحاظ آنکه قرآن نور است با تکرار و تأمّل در قرائت دل انسان انوارى از قرآن را گرفته و راه سعادتش را از آن خواهد جست. زیرا که حقتعالى خود مىفرماید”:انّ هذا القرآن یهدى للتى هى اقوم.”()
سوم: تفکّر و تأمّل در سیره انبیاء و اولیاء و بزرگان و علماء تا با تأسى به شیوه ایشان والگو قراردادنشان دل انسان تکانى خورده شاید بیدارى براى او حاصل شود.
چهارم: تفکر در احوال اموات و مردگان و گذر در گورستانها و دانستن اینکه انسان روزى سرانجامى اینچنینى خواهد داشت.امام خمینى مىفرمایند: از جمله اعمالى که باعث دلسردى از لذائذ دنیا و
ضعف علاقه به آن و احیانآ موجب قطع رشته دوستى با دنیاست به زیارت اهل قبور رفتن است و این از آن جهت است که رفتن به گورستان در تذکر مرگ اثرى عمیق دارد و در دستورات دینى آمده است که هر وقت خیلى خوشحال و فرحناک بودى و یا خیلى افسرده و غمگین شدى به زیارت اهل قبور برو.()
-مراتب ذکر:
در یک تقسیم بندى ذکر به دو مرتبه زبانى و قلبى تقسیم مىشود. علماء اخلاق به این نکته اشاره کردهاند که قلب زمانى ذاکر خواهد بود که زبان همچون معلمى که کودکى را تربیت مىکند، قلب رابه ذکر تعلیم دهد.پس از مداومت بر ذکر زبانى لسان قلب گشوده شده و دل بى آنکه زبان چیزى بگوید ذاکر خواهد بود. به لحاظ آنکه قلب رئیس بدن است و در هر حالى که باشد دیگر اعضا را بدنبال خود خواهد کشانید اگر ذاکر شود بى شک زبان به تبع دل ذکر مىگوید.امام مىفرمایند :شیخ عارف کامل ما جناب شاه آبادى روحى فداه مىفرمودند:شخص ذاکر باید در ذکر مثل کسى باشد که به طفل کوچک که زبان باز نکرده مىخواهد تعلیم کلمه کند تکرار مىکند تا اینکه او به زبان میآید و کلمه را ادا مىکند پس از این که او اداى کلمه را کرد، معلم از طفل تبعیت مىکند و خستگى آن تکرار بر طرف مىشود و گویى از طفل به او مددى میرسد، همینطور کسى که ذکر مىگوید باید به قلب خود که زبان ذکر باز نکرده تعلیم ذکر کند و نکته تکرار اذکار آن است که زبان قلب گشوده شود و علامت گشوده شدن زبان قلب آن است که زبان از قلب تبعیت مىکند و زحمت و تعب تکرار مرتفع شود اول زبان ذاکر بود و قلب به تعلیم و مدد آن ذاکر شود و پس از گشوده شدن زبان قلب، زبان از آن تبعیت کرده و به مدد آن یا مدد غیبى متذکر شود.() در جاى دیگر امام مىفرمایند: مثلا ذکر شریف لااله الاالله را که بزرگترین اذکار و شریفترین اوراد است در این وقت فراغت قلب با اقبال تام به قلب بخواند به قصد آنکه قلب را تعلیم کند و تکرار کند این ذکر شریف را و به قلب به طور طمأنینه و تفکر بخواند و قلب را با این ذکر شریف بیدار کند تا آنجا که قلب را حالت تذکر و رقت پیدا شود پس بواسطه مدد غیبى قلب به ذکر شریف غیبى گویا شود و زبان تابع قلب شود.()
-چند نکته در کلام امام:
ـ۱ مقصود امام در عبارت فوق ذکر زبانى همراه با توجه قلبى است.
ـ۲ شرایط اداى ذکر از نظر امام خمینى(ره) سه چیزاست.
اول: شدت ذکر وتکرار و ممارست بر آن.
دوم:انس باحضرت حق که به معناى توجه قلبى درهنگام ذکر گفتن است.
سوم: دل در هنگام ذکر گفتن زنده باشد.براى زنده شدن واحیاى دل امام مى فرمایند: بالجمله براى زنده نمودن دل، ذکر خدا و خصوص اسم مبارک یاحىّ و یا قیّوم با حضور قلب مناسب است. و از بعض اهل معرفت منقول است که در هر شب و روزى یک مرتبه در سجده رفتن و بسیار گفتن: “لااله الّاانت سبحانک انّى کنت من الظالمین” براى ترقیات روحى خوب است.()
۳ ـ نتیجه ذکرحقیقى، بازشدن درهاى ملکوت بر قلب انسان است که بر این امر فواید بسیارى مترتب مىباشد.امام در مورد ذکر حقیقى مىفرمایند :با ذکر حقیقى حجابهاى بین عبد و حق خرق مىشود و موانع حضور مرتفع مىگردد و درهاى ملکوت اعلى به روى سالک باز شود ولى عمده آن است که قلب در آن ذکر زنده باشد و با مردگان انس نگیرد.() حضرت امام در مورد اثر ذکر حقیقى مى فرمایند: اى عزیز تذکر محبوب و به یاد معبود به سر بردن نتیجه هاى بسیارى براى عموم طبقات دارد.اما براى کمّل و اولیاء و عرفا که خود آن غایت آمال آنهاست و در سایه آن به وصال جمال محبوب خود رسند. هنیئآ لهم و اما براى عامه و متوسطین بهترین اصلاح کننده اخلاقى واعمالى و باطنى است.انسان اگر در جمیع احوال و پیش آمدها به یاد حقتعالى باشد و خود را در پیشگاه آن ذات مقدس حاضر ببیند البته از امورى که خلاف رضاى او است خوددارى کند و نفس را از سرکشى جلوگیرى کند.این همه مصیبات و گرفتارى به دست نفس اماره و شیطان رجیم غفلت از یاد حق وعقاب اوست.غفلت از حق کدورت قلب را زیاد کند ونفس و شیطان را بر انسان چیره کند و مفاسد را روز افزون کند و تذکر و یادآورى از حق دل را صفا دهد و قلب را صیقلى نماید. و جلوه گاه محبوب کند و روح را تصفیه نماید و خالص کند و از قید اسارت، نفس را براند.
-نکته: ذکر در قرآن و روایات
خداوند در قرآن به سه نکته مهم پیرامون ذکر اشاره فرموده است .
نکته اول: حقتعالى در بعضى آیات بندگان را به ذکر بسیار ترغیب فرموده ونتیجه آن رااحتمال رستگارى قرار داده است.از آن جمله مى فرماید: یاایهاالذین آمنوا اذکروا اللّه کثیرآ و سبحوه بکره واصیلا () و اذکروا اللّه کثیرآلعلکم تفلحون()
نکته دوم: خداوند ذکر را مایه آرامش و اطمینان دل قرار داده است و این زمانى است که نقش ذکر بر لوح دل حک شده و مرتبه ذکر قلبى حاصل شده باشد. ذکر قلبى هم زمانى بدست خواهد آمد که طبق فرمایش حضرت امام وتوضیحاتى که داده شد،دل ازحالت مرده بودن خارج شده باشد. “الذین آمنواوتطمئن قلوبهم بذکرالله الابذکرالله تطمئن القلوب”() به تصریح و نص آیه فوق زمانى که انسان ذکر مىگوید دلش به آن آرام مى گیرد پس اگر ذکر گفتى و دلت به یاد حق آرام نگرفت بدان ذکر تو از روى حقیقت و با قلب زنده نبوده ،بلکه جز لقلقه زبان برایت حاصلى نداشته است.
نکته سوم: حقتعالى ذکر را نشانه صاحبان خرد و در بعضى موارد دیگر نشانه مؤمنان معرفى کرده است.بنابراین مؤمنان صاحب خرد واقعیاند اگر صاحب مقام ذکر باشند” ان فى خلق السموات والارض واختلاف اللیل والنهار لآیات لاولى الالباب الذین یذکرون اللّه قیامآ و قعودآ و على جنوبهم “() “انما المؤمنون الذین اذا ذکرالله وجلت قلوبهم”()
اماذکر در روایات که به آن بسیارتصریح شده از آن جمله امام صادق فرمود: “مامن مجلس یجتمع فیه الابرار و الفجار فیقومون على غیر ذکر الله تعالى الّا کان حسره علیهم یوم القیامه.”()هیچ مجلسى نیست که در آن نیکان و بدان جمع باشند و بر غیر یاد خدا
از آن مجلس برخیزند جز این که روز قیامت این مجلس برآنان مایه حسرتى باشد.
“وعن ابى عبدالله(ع) قال:قال الله تعالى من ذکرنى فى ملامن النّاس ذکرته فى ملا من الملائکه”() امام صادق فرمود:خداوند مىفرماید هر که مرا در جمعى از مردم یاد کند من او را در جمعى ازملائکه یاد مىکنم.
“وایضآ قال:قال الله تعالى من ذکرنى سرّآ ذکرته علانیه”() امام صادق فرمود:حق مىفرماید هر که مرا در نهان یاد کند من او را در آشکار یاد کنم.
-نکته :۷ ازخداخواستن
تو اگر عار ندارى از طلب دنیا،لا اقل از مخلوق ضعیف که مثل خود تو است طلب مکن.بفهم که مخلوق را قدرتى نیست براى تعمیر دنیاى تو.()
شرح: درخواست مقاصد دنیوى اگرچه براى اهل ایمان مذموم بوده و نکوهش شده،امااگرهم مؤمن خواست دنیوى دارد جایز نیست که ازغیرحقتعالى بخواهدزیراتوجه به غیرحقتعالى خیانت به حق است و حب به غیرذات مقدس وخاصان او، که حبّ اوست در مشرب عرفان و اولیاء الهى جز خیانت به حق چیز دیگرى نیست. مؤمن در سیر وسلوک به جایى میرسد که براى هیچ موجودى جز حقتعالى استقلالى قائل نیست.از این مقام تعبیر به توحید افعالى مىشود. توحید افعالى یعنى همه کارهایى که در عالم انجام مىگیرد از سوى خداى واحد و جز به اراده و خواست او نیست و به عبارت دیگر تنها فاعل مستقل در عالم که فاعلیتش وابسته به هیچ موجود دیگرى نیست خداوند است و فاعلیت سایر موجودات جلوهاى از فاعلیت او است که بدون اذن و اراده او محقق نمىگردد. بنابراین هرچه در پهنه هستى رخ میدهد، فعل خداوند و در حیطه اراده و خواست او است.کسى که به توحید افعالى رسیده باشد اراده و مشیت خدا را در همه جا ثابت و حاضر مىبیند و در وراى هر پدیده و حادثهاى اثرى از فاعلیت او مىبیند؛اثر این نوع تفکر و جهانبینى آن است که هیچگاه بندگان را براى رفع حاجات و بر آوردن اهداف و نیّات و آمال و آرزوهاى خود، مفید و داراى اثر نمىبیند،بنابراین تنها رو به سوى درگاه پروردگار متعال نموده و حاجات خود را از او خواسته و استجابت دعاهایش را از او مىطلبد. رسیدن به این مرتبه مستلزم در نظرگرفتن و اعتقاد و یقین داشتن به چند امراست:
۱ـ اعتقاد به اینکه خداوند خالق و آفریننده تمام عوالم وجود و جهان آفرینش است.” ذلکم الله ربّکم لا اله الاهو خالق کل شىء فاعبدوه و هو على کل شىء وکیل”()
۲ـ اعتقاد به این که بر انجام هر کارى قادر و تواناست. “و هو القاهر فوق عباده وهوالحکیم الخبیر.”()
ـ۳ اعتقاد به این که به حاجات بندگان و خواسته هاى آنان علم و آگاهى دارد.”و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الاهو و یعلم ما فى البر و البحر و ماتسقط من ورقه الایعلمها.”()
ـ۴ و اعتقاد به این که خداوند اگر صلاح بداند در رفع حاجت بندگان اراده خواهد فرمود.” و قال ربّکم ادعونى استجب لکم.”() با
اعتقاد به این امور سالک به یقین در خواهد یافت که جز حقتعالى کسى به حقیقت نخواهد توانست حاجات او را رفع و مشکلات او را بر طرف کند. یکى از مواردى که به عنوان مانع براى استجابت دعا ذکر شده ،همین توجه به مخلوقات و استقلال قائل شدن براى آنها و امید بر آوردن حاجت بدست آنهاست.امام خمینى بارها و بارهادر کلام و آثار خود بندگان را از توجهات بیجا به مخلوقات بر حذر داشته و گوشزد فرمودهاند که اگر حجاب ظلمانى را پاره کنى ظهور حق را در همه اشیاء و احاطهاش رابه آنان خواهى دید.از آن جمله مىفرمایند: قلب خود را از اشتغال به غیر که تو را از مشاهده جمال جمیل على الاطلاق محجوب مىکند خالى کن که این اشتغال به غیر قذارت و شرک است وحقتعالى نمىپذیرد مگر دلى را که هرچه بیشتر پاکیزهتر و خالصتر باشد.() باز درجاى دیگر مىفرمایند: اى مدعى ایمان و خضوع قلب، در بارگاه ذوالجلال اگر تو به کلمه توحید ایمان دارى و قلبت یکى پرست و یکى طلب است و الوهیت را جز براى ذات مقدّس حقتعالى ثابت ندانى اگر قلبت موافق با ظاهرت است و باطنت موافق با دعویت است چه شده است که براى اهل دنیا این قدر قلبت خاضع است؟ چرا پرستش آنها را مىکنى؟()
-نکته :۸ توجه به عزّ ربوبیّت و ذلّ عبودیت
استاد الهى ما فرماید:توجه به عزّ ربوبیت و ذلّ عبودیت یکى از منازل مهمّه سالک است که قوّت سلوک هرکس به مقدار قوّت این نظر است بلکه کمال و نقص انسانیت تابع کمال و نقص این امراست.()
شرح :این منزل یکى از منازل مهم سلوک به شمار میرود زیرا توجه به ذلّ عبودیت باعث تقویت خضوع و فروتنى در برابر خالق مىشود و این خود باعث تقویت ملکه رضا و تسلیم مىگردد که نهایت آن حال محو و نابودى سالک در ذات احدیت است. انسان وقتى خود را مملوک خدا مىبیند و همه شئون خود را از خدا مىبیند و هرگونه استقلالى را از خود نفى مىکند، خود را به تمام معنى عبد و بنده خدا مىیابد و خدا را مالک مطلق و حقیقى خویش مىبیند در این صورت است که وى به وظیفه بندگى قیام مىکند و در مسیر عبودیت الهى گام بر میدارد. روح عبادت چیزى نیست جز اینکه انسان خود را به مملوکیت خدا در آورد و در تمام اعمال اختیارى تبعیت از خواست و رضاى مولاى خویش کند. بنابراین عبادت خدا و بندگى او جز این نیست که انسان خود را در پیشگاه الهى چیزى به حساب نیاورد و خویشتن را به تمام معنى در مملوکیت خدا در آورد.از این رو لازمه بندگى تابع بودن مطلق است.
هر اندازه انسان بیشتر به وابستگى و مملوکیت و بنده بودن خود التفات و توجه پیدا کند و هرچه بیشتر به وظیفه بندگى که همانا اطاعت محض از ربّ و مولاست قیام کند به همان اندازه در مسیر نزدیکى به خدا به پیشرفتهاى بیشترى نائل میآید. بنابراین مهمترین اثرى که از این توجه نسبت به خود و خداى خود براى انسان حاصل مى شود فروپاشى غرور و منیّت و انانیت و خودبینى است که بزرگترین و مهمترین عامل و مانع در دورى و بعد انسان از قرب و جوار حقتعالى است .به همین خاطر است که حضرت امام
مىفرمایند :هر چه نظر انیّت و انانیّت در انسان غالب باشد از کمال انسانیت دور و از مقام قرب ربوبیّت مهجور است و حجاب خودبینى از جمیع حجب ضخیمتر و ظلمانىتر است و خرق این حجاب از تمام حجب مشکلتر و خرق همه حجب را مقدمه است بلکه مفتاح مفاتیح غیب و شهادت خرق این حجاب است،() این توجه به خود شامل دو امر است یا اینکه انسان عملى که انجام میدهد آن را از خود ببیند و براى خود در انجام آن استقلالى قائل باشد و یا این است که دائم توجه و وجه ه باطنش به تهذیب ظواهر و معطوف به شهوات و لذات و نفسانیات بوده باشد. حضرت امیرالمؤمنین که از قهرمانان وادى عبودیت حقتعالى است در بیانى گوهربار مىفرمایند”:الهى کفى بى عزآ ان تکون لک عبدآ و کفى بى فخرآان اکون لى ربآ”() پروردگارا این عزت براى من بس که بنده تو باشم و این افتخار براى من بس که تو رب ومالک من باشى.امام خمینى مىفرمایند: باز تذکر میدهم که در هر حال به خود امیدى نداشته باشد که غیر از حقتعالى از کسى کارى بر نمیآید و از خود حق تعالى با تضرّع و زارى توفیق بخواه که تو را در این مجاهده اعانت فرماید تا بلکه ان شاءاللّه غالب آیى.()
-نتیجه عبودیت حقیقى :
“قال الصادق(ع):العبودیه جوهره کنه ها الرّبوبیّه”.() وقتى انسان به وظیفه بندگى عمل کند و به تمام معنى خود را در مملوکیت خدا در آورد و دل را تسلیم حق کند در این صورت خداوند نیز او را به بندگى مىپذیرد و به این مقام مفتخر مىکند؛پس از وصول سالک به مقام فنا که عبارت از عبودیت کامل است، خداوند به مرتبه ولایت خود در چنین بندهاى تصرّف مىکند و در نتیجه بندهاى که به فنا رسیده و ذات او در ذات حق فانى شده است به ولایت خدا در عالم تصرّف کرده و به ربوبیّت حق در عالم ربوبیّت دارد.به همین خاطراست که حقتعالى در قرآن کریم هدف خلقت جن وانس را،عبادت بیان کرده است.” و ما خلقت الجنّ والانس الّا لیعبدون”() زیرا که تنها با عبادت حقیقى است که مىتوان به جوار قرب و رحمت خداوند رسید.
امام مى فرمایند :کسى که با قدم عبودیت سیر کند و داغ ذلت بندگى را در ناصیه خود گذارد وصول به عزّ ربوبیّت پیدا کند.() در هر حال عبودیت و عبادت حقیقى زمانى براى سالک دست میدهد که هیچ منفعت طلبى و هواى نفسى در آن نباشد. حتى اگر عبادت براى دورى از دوزخ و یا رسیدن به بهشت باشد، نزد عرفا عبادت واقعى تلقى نمىشود. زیرا که در مسلک عرفا اینگونه عبادت نیز از روى هواخواهى و منفعت طلبى است و در نظر اولیاء الله این نوع عبادت نوعى شرک محسوب شده و جز دورى از خدا براى عابد نتیجهاى نخواهد داشت. کما این که امام خمینى(ره) مىفرمایند: تا رسوم عبودیت و غیریت و انانیت باقى است و عابد و معبود و عبادت و اخلاص و دین در کار است شوب به غیریّت و انانیّت است و این شرک است پیش ارباب معرفت.()
-نکته :۹ توجه به حضور خداوند
مؤمن آن کسى است که قلبش حضور حق و احاطه قوى آن ذات
مقدّس را دریافته باشد و عظمت و جلال او را وجدان کرده باشد.()
در باب حقیقت ایمان و شرایط آن از دیر باز گفت و گوهاى دامنه دارى در میان پیروان مکاتب الهى به ویژه متکلّمان مسلمان صورت گرفته است، در قرآن کریم و روایات که دو منبع اصلى اخلاق اسلامیاند در بیان اهمیّت و جایگاه ایمان گفته هاى فراوانى وجود دارد. در بیان منزلت و جایگاه رفیع ایمان همین بس که پیامبر در نصایح خود به ابوذر غفارى مىفرماید: اى ابوذر، هیچ چیز در نزد خداوند محبوبتر از ایمان به او و خوددارى از آنچه نهى مىکند نیست.() و نیز امام صادق(ع) در توصیف منزلت و جایگاه مؤمن مىفرماید: هرگاه حجاب از چشمان مردم برداشته شود و به وصل میان خداوند و بنده مؤمن او نظر کنند، هر آینه گردنهاى آنان در مقابل مؤمنان خاضع، امور مؤمنان براى آنها سهل و اطاعت از ایشان برایشان نرم و لطیف خواهد شد.()
-نکته: مراتب ایمان
باید دانست که حقیقت ایمان داراى مراتب و درجات و قابل نقصان وکاهش است.پس از آنکه فرد اسلام آورده و شهادتین را به زبان جارى کرد چون حقیقت شهادتین رابه قلب خود برساند داخل در ایمان اصغر که پایینترین مراتب ایمان است شده است. همچنان که حقتعالى در وصف گروهى که از حد اسلام زبانى خارج نشده و به ایمان نرسیدهاند مىفرماید: “قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا”() چون بنده از حد ایمان قلبى خارج شده و به ایمان بااعضا و جوارح روى آورد داخل در ایمان اکبر، و چون ایمان را به روح و جان خود رسانید به ایمان کبرى رسیده است. بنابراین به همه این افراد مؤمن مىگویند منتهى با احتساب درجات بطورى که از روایات و آیات معلوم مى شود، عوامل بسیارى در کاهش یا افزایش ایمان در انسان مؤثرند؛ به عنوان مثال خداوند در سوره انفال آیه ۲ مىفرماید: مؤمنان آن کسانى هستند که چون یاد خدا شود، دلهایشان بلرزد و چون آیات او بر ایشان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید و بر پروردگار خود توکل کنند.
امام صادق به یکى از پیروان خود فرمود: اى عبدالعزیز به راستى ایمان ده درجه است به مانند نردبان که بایست پله پله از آن بالا رفت. پس کسى که داراى دو درجه از ایمان است به آنکه داراى یک درجه از ایمان است نباید بگوید تو را ایمانى نیست و همینطور تا به دهمى برسد و آن را که در درجه پایینتر از توست نباید ساقط از ایمانش پندارى که اگر چنین باشد آنکه در درجه بالاتر از توست مىبایست تو را ساقط از ایمان پندارد.()
انسان مؤمن چون به درجه فناى فى الله رسید و ذات خود و ذوات همه عالم را نابود و فانى در ذات حقتعالى دید، خدا را همه جا مشاهده کرده و احاطه و قدرت و علم و سایر اسماء و صفات او را در همه جاى این عالم به عینه مشاهده خواهد کرد. نتیجه این شهود که همانا عبارت اخراى وصول به مرتبه حق الیقین است همان است که نه تنها از این بنده گناهى سر نمیزند، که حتى فکر گناه هم نخواهد کرد زیرا چنین کسى از آنهایى است که دائم (چه ایستاده،چه نشسته،چه خوابیده) به یاد خدابوده و هر لحظه بر ایمانشان افزوده
مى شود، بنابراین مؤمن واقعى کسى است که احاطه پروردگار را با تمام وجود احساس کرده و در نتیجه هیچگاه نافرمانى مولاى خود را نکند.
-آثار و فواید ایمان
از مهمترین فواید و آثار ایمان که خداوند براى مؤمنان بیان کرده و در قرآن به آنها اشاره فرموده مىتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱ـ آرامش روحى: “هوالذى انزل السکینه فى قلوب المؤمنین لیزدادوا ایماناً مع ایمانهم.”()
۲ـ روشن بینى وتشخیص حق ازباطل:” یا ایّها الذین آمنوا ان تتقوالله یجعل لکم فرقانآ”.()
۳ـ برکات دنیوى”:ولو انّ اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الأرض.”()
۴ـ محبوبیت دربین مردم”:انّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودآ.”()
۵ـ فلاح و رستگارى اخروى”:یا ایّها الذین آمنوا هل ادلّکم على تجاره تنجیکم من عذاب الیم تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبیل اللّه باموالکم وانفسکم ذلکم خیرلکم ان کنتم تعلمون”()
امام مىفرمایند:ایمان فقط این نیست که ما اعتقاد داشته باشیم که خدایى هست و پیغمبرى هست وچه..،نه ایمان یک مسئلهاى بالاتر از این است این معانى را که انسان ادراک کرده به عقلش، باید با مجاهدت به قلبش برساند که قلبش آگاه بشود، بیابد مطلب را.خیلى چیزهاست که انسان به برهان مى داند که فلان قضیه فلان طور است یا فلان طورنیست لکن چون ایمان نیامده است تأثیر نمىکند مثلا نوع مردم این طور هستند که در یک شب تاریکى اگر یک مردهاى در محلى باشد پیش او مىترسند بخوابند و همه عقیدهشان هم این است که مرده هیچ اثرى ندارد هیچ کارى از او نمیآید عقلشان مىگوید که این مرده است. لکن این مطلب به قلب نرسیده این فرق مابین ادراک عقلى و ایمان است. اگر مسأله عقلى را قلبش نفهمیده باشد، باورش نیامده باشد آن مسأله عقلى تأثیرش کم است.ایمان عبارت ازاین است که آن مسائلى را که شما با عقلتان ادراک کردهاید آن مسائل را قلبتان هم به آن آگاه شود، باورش بیاید، این محتاج به یک مجاهدهاى است تا به قلب، شما بفهمید.()
-نکته :۱۰ تعریف دنیا
مقصود از دنیا هر چیزى است که انسان را از حقتعالى به خود مشغول کند.()
با توجه به کلمات بزرگان دنیا و آخرت در نقطه مقابل هم قرار دارند.انسان به طور کلى اعمال خود را یا براى دنیا انجام میدهد و یا براى آخرت و به عبارت دیگر انسان در قلب خود یا محبت دنیا دارد و یا محبت آخرت. همچنان که پیغمبر فرمود”:حبّ الدنیا و حب اللّه لا یجتمعان فى قلب ابدآ.”()
باید توجه داشت که دنیا به زمین و آسمان و درخت و خوراک و پوشاک و امثال آن اطلاق نمى شود. این همه از نعم الهى و از مظاهر رحمت و قدرت اوست. دنیا چیزى است که انسان را از خدا منقطع و از یاد او غافل گرداند، یعنى هر چیزى که انسان مستقلا به
آن توجه کند و میل و گرایش و علاقهاى به آن پیدا کند و این میل و گرایش در عرض توجه به خدا قرار گیرد؛ حال این توجه یا از امور دنیوى است و یا حتى مىتواند از امور اخروى باشد که با اهداف دنیا طلبانه انجام مىگیرد. اگر توجه نفس به امور دنیوى رو به فزونى گیرد رفته رفته بر غفلت او از خدا افزوده مىشود تا آنجا که دیگر مجالى براى توجه به ذات مقدس حقتعالى باقى نمى ماند.
–
پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ
. آداب الصلاه،امام خمینى،ص .۲۲۰
. سوره کهف، آیه .۲۸
. همان، آیه .۲۴
. سوره حشر،آیه .۱۹
. سوره بقره، آیه .۱۵۲
. سوره مجادله، آیه .۱۹
. سوره زخرف، آیه .۳۶
. سوره طه، آیه .۱۲۴
. همان.
. سوره جن، آیه .۱۷
. سوره ذاریات، آیات ۲۱ و .۲۲
. سوره اسراء، آیه .۹
. پرواز در ملکوت، امام خمینى، ج ۱، ص .۱۹۹
. شرح چهل حدیث، ص ۲۹۲ و .۲۹۳
. شرح حدیث جنود عقل و جهل، امام خمینى، ص .۲۰۴
. آداب الصلاه، ص .۳۷۳
. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص .۱۲۴
. سوره احزاب، آیه ۴۰ و .۴۱
. سوره انفال، آیه .۴۵
. سوره رعد، آیه .۲۸
. سوره آل عمران، آیات ۱۹۰ و .۱۹۱
. سوره انفال، آیه .۲
. اصول السته عشر، عده محدثین، ص .۶۶
. کافى، شیخ کلینى، ج ۲، ص .۵۰۱
. همان، ص .۴۹۸
. چهل حدیث، ص .۱۶۰
. سوره انعام، آیه .۱۰۲
. همان، آیه .۱۸
. همان، آیه .۵۹
. سوره غافر، آیه .۶۰
. پرواز در ملکوت، ج ۱، ص.۲۷۴
. چهل حدیث، ص .۱۶۱
. پرواز در ملکوت، ج ۱، ص .۴۵
. همان.
. بحارالأنوار، علامه مجلسى، ج ۷۷، ص .۴۰
. چهل حدیث، ص .۱۲
. شرح الاسماء، الحسنى، ملاهادى سبزوارى، ص .۵
. سوره ذاریات، آیه .۵۶
. آداب الصلاه، ص .۸
. چهل حدیث، ص .۳۲۹
. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص .۹۲
. امالى، شیخ طوسى، ص ۵۳۱، ح .۱۱۶۲
. کافى، ج ۸، ص ۳۶۵، ح .۵۵۶
. سوره حجرات، آیه .۱۴
. خصال، شیخ صدوق، ص ۴۴۷، ح .۴۸
. سوره فتح، آیه .۴
. سوره انفال، آیه .۲۹
. سوره اعراف، آیه .۹۶
. سوره مریم، ص .۹۶
. سوره صف، آیات ۱۰ و .۱۱
. صحیفه نور، ج ۱۱، ص ۸۱ و .۸۲
. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص .۳۰۰
. تنبیه الخواطر، ورام بن ابى فراس، ص .۳۶۲