دانستنى هايى از قرآن
انقطاع الى الله در عبادت
بسم الله الرحمن الرحيم
((قل امر ربى بـالقسط و اقيموا وجـوهكم عند كل مسجـد و ادعوه مخلصـين له الدين كـما بـداكـم تـعـودون)) (سـوره اعـراف, آيه7 بـگو ـ اى پـيامبـر ـ پـروردگارم بـه عدالت فرمان داده است و همانا در هر مسجدى (هنگام عبادت)روى دلتان را به سوى او بداريد و او را بـخوانيد در حالى كه دينتان را بـراى او پاك و پيراسته مى داريد. همچنان كه شما را آفريد, به سوى او بـاز خواهيد گشت.
قسط: راغب در مفردات مى گويد: ((القسط هو النصيب بالعدل)) قسط يعنى نسبت به هر كس با عدالت رفتار شود و بـه كسى تعدى و تجاوز نشود. پس قسط همان عدل است و اصل عدل عدول است. بـنابـراين اگر اين عدول به سوى حق باشد, عدل است, و اگر به سوى باطل باشد جور اسـت. و اين واژه دو مصـدر دارد كه يكى همان قسـط اسـت و ديگرى اقساط.
در اين مورد اهل لغت گفتـه اند: قسط الرجل اذا جار و اقسط اذا عدل ـ قسط يعنى ظلم و تـجاوز كرد و اقسط يعنى بـه عدالت رفتـار نمود كه در مورد اول در قرآن آمده است: و ((اقسطوا ان الله يحب المقسطين)) ـ بـا قسط رفتـار كنيد زيرا خداوند عدالت خواهان را دوسـت دارد. و در مورد دوم فـرموده: ((و اما القاسـطون فـكانوا لجـهنم حـطبـا)) و اما قاسـطان پـس بـراى دوزخ هيزم مى بـاشـند. بنابـراين مقصود از قسط رفتار بـه عدالت است در تمام امور كه نه انسان طرف افراط را بگيرد و نه طرف تفريط را و قسط در عبادت به اين معنا است كه انسان اخلاص داشته بـاشد و فقط قصد تقرب الى الله كند و جز خداوند ديگرى را بـراى پـرستش نپـذيرد چه بـت هاى مادى و سنگى باشد و چه بت هاى مردمى.
و اءقيموا وجوهكم: ظاهر اين جمله معطوف بـر جمله اقسطوا است. چون خدا امر بـه قسط كرده پس شما بـه قسط رفتار كنيد و اخلاص در عبادت داشته باشيد زيرا معناى اين جمله همان دستور به رفتار با عدالت است. و مقصود از اقامه وجوه يعنى بـه جاآوردن عبـادت بـا تمام وجود و بدون هيچ كم و كاستى و بـدينسان معنايش اين است كه انسان هنگام عبادت و خاصه در مسجد كه برگزيده ترين جايگاه بـراى پـرستش است, بـايد بـا تمام وجود توجه داشته بـاشد و از غير او منقطع شـود كه اين را در اصـطلاح اهل معرفت ((انقطاع الى الله)) گويند و در جمله بعد نيز بر همين معنا تاءكيد شده بـلكه تفسيرى براى اين جمله است كه مى فرمايند: ((وادعوه مخلصين له الدين)).
در مناجـات شعبـانيه مى خوانيم: ((رب هب لى كمال الانقطاع اليك)) نه تـنها انقطاع الى الله در اين مناجـات مطرح است بـلكه حـضرت امير عليه السلام كه اولين عارف بالله است كمال انقطاع الى الله را از خدا مى طلبد كه جز او هرگز بـه ديگرى روى نياورد و از هيچ كس جز او استمداد نكند و تـنها بـر او تـكيه نمايد و فقط او را بـخواند. البـته در اين مورد مفسرين احتمالات زيادى نقل كرده اند كه هر يك قابـل بـررسى است و در اين خـلاصه جـاى بـحـث آن نيست.
كما بداءكم تعودون: در موارد بـسيارى كه خداوند در قرآن بـحث تـوحـيد و خـداشناسى بـه ميان آورده بـلافاصله اشاره بـه معاد و بازگشـت نموده اسـت و اين قـسـمت از آيه كـه بـيان شـد يكـى از زيباترين و فصيح ترين و رساترين موارد ذكر معاد و روز قيامت است كه در كوتاهترين جمله آفرينش انسان و بـازگشتش بـه ميان آمده و در مورد اصل آفرينش بـراى دوبـاره زنده شدن و بـازگشتن استدلالى دندان شكن شده است كه هيچ جـاى اعتـراض و استـنكار نمى ماند. در مورد دو كلمه بـدا و عود اهل لغت گفتـه اند: ((البـدا فعل الشىء اءول مره و العود فعله ثـانى مره)) يعـنى بـداء عبـارت اسـت از انجام دادن كارى در نخستين بار و عود انجام دادن همان كار بـراى بـار دوم است. مى فرمايد: هم چنان كه در آغاز شما را آفريد و از عدم بـه وجـود آورد, فرداى قيامت نيز بـه همان نحو شما را بـاز مى گرداند و زنده مى سازد. ضمنا از اين آيه معاد جسمانى نيز ثابت مى شود كه انسان بـه همان نحو و همان كيفيت بـاز مى گردد. منكرين معاد كه نمى توانستند بپـذيرند انسان پـس از مردن و زير خروارها خاك رفتن و ذرات جسمش جزء خاك شدن, دوبـاره بـاز مى گردد, و بـا همين جـسم دنيوى محـشور مى شود خـداوند بـه اصل خـلقت و آفرينشش استدلال مى كند كه اگر از نيستـى او را بـه وجود آورديم بـه طريق اولى بـازگرداندنش آسان تـر است. ((و هو اءهون عليه)) . البـتـه واضح است كه بـراى خـداوند فرقى ندارد و هيچ امرى بـرايش دشوار نيسـت. ((انما امره اذا اراد شـيئا ان يقول له كن فيكون)) كافى است امر كند و مشيتش تعلق بـگيرد كه آن امر بـدون در نظر گرفتن زمان محقق مى گردد ولى بـراى تـقريب اذهان مى فرمايد اين كار از اصل آفرينش ـ بـه حـسب تـفكر شما مردم ـ آسان تـر و سهل تـر است.
آرى! همان گونه كه قبلا جز يك نطفه نبوديد و طبق بـرنامه دقيق و منظم ذرات وجودى شما بـه هم پيوست و در زمان محدود و معين از شما انسانى ساخـت بـا آن همه امكانات محـيرالعقول كه هنوز دنيا كوچكتر از آن است كه پى به كوچكترين حقيقت از حقايق تكوين بـشر ببرد اينك نيز مشكلى نيست كه پس از گسسته شدن اين ذرات دوبـاره بـه هم آميخته و پـيوند بـخورد و تو را اى انسان بـه عالم وجود بـازگرداند. پس چه جاى تكبـرورزى و خودخواهى است؟! چرا بـه خود نمىآئيد و در برابر پروردگارتان با خضوع و خشوع سجده نمى كنيد و او را نمى پرستيد. واضح است كه كمال پرستش در همين است كه انسان در تمام زمينه ها فقط خدا را بـخواهد و بـخواند و بـر او توكل و تـكيه كند. مگر ما هر روز چـندين بـار در نمازهاى يوميه تـكرار نمى كنيم: ((اياك نعبـد و اياك نسـتـعين)) ما فقط تـو را عبـادت مى كنيم و فقط بـر تو تكيه مى نمائيم. اين را بـايد در عمل ثابـت كنيم اگـر نه هر روز در نماز دروغ گـفـتـه ايم والعـياذ بـالله.
خدايا ما را جزء راستگويانى قرار ده كه فقط تو را بـخوانيم و فقط از تو استمداد جوئيم.
آمين رب العالمين