گفته ها نوشته ها
پوشش حرمت بخشيدن به زن
زن مسلمان, تجسم حرمت و عفت در جامعه است, حفظ پوشش به نوعى احترام گذاردن به زن و محفوظ نگهداشتن وى از نگاههاى شهوانى و حيوانى است. چنانچه زن, حدود را رعايت ننمايد هر بيماردلى به او طمع نموده و با نگاه آلوده اش حريم زن را مى شكند. آن شخصيتى كه بايد سالم بماند و نسل سالم تربيت كند, تحت تإثير ديدهاى آلوده به طرف شهوات سوق داده شده و در نتيجه هويت واقعى اش را فراموش كرده در چنگال بيماردلان و هوسبازان, گرفتار مىآيد و از منش انسانيش سقوط كرده و به غرقاب حيوانيت فرو مى رود.
فاطمه زهرا سلام الله عليها فرمود: بهترين زنان, زنى است كه مردى را نبيند و مردى هم او را نبيند.
تحمل مشكلات
على عليه السلام فرمود: ((در برابر دوستانت برخى از مشكلات را بر خود هموار ساز و تحمل كن, اگر قطع رابطه كرد تو قطع نكن, رابطه و مهربانى ها را تداوم بخش)).
(نهج البلاغه, نامه31)
دوستى هاى پايدار
دوستان واقعى و صميمى افرادى هستند كه در وقت نياز دوست, در انتظار بيان نيازش نمى مانند. امام سجاد عليه السلام از كسى كه درباره دوستى خود با ديگران سخن مى گفت و از آن ستايش مى نمود پرسيد: ((آيا دوستى شما به جايى رسيده است كه دست خود را در جيب يا كيسه يكديگر كنيد و به مقدار نياز بدون اطلاع يكديگر برداريد و بار ديگر آنچه را برداشته ايد برگردانيد؟ آن شخص عرض كرد: نه, حضرت فرمود: پس شما هنوز دوست كامل و واقعى نيستيد.))
(كيف يكسب الاصدقإ, ص199)
دو نوع سخاوت
آورده اند كه روزى امام حسين از كنار جماعتى از كودكان گذشت كه چيزى مى خوردند كودكان گفتند: اى امير همراه ما باش و انگشت بر نمك زن. امام از اسب پايين آمد و با ايشان غذا خورد و به ايشان گفت: من با شما غذا خوردم اكنون شما نيز با من همراهى كنيد و به خانه من آييد پس آن كودكان را به خانه برد و فرمود كه بخشندگى ايشان بيشتر بود چرا كه اول ايشان بخشش نمودند و ديگر آنكه آنچه داشتند پيش آوردند.(جوامع الحكايات محمد عوفى)
دنيا و آخرت
از اميرى نقل كنند كه پيش از آنكه به مقام فرمانروايى برسد روزى يك تاى اطلس براى وى آوردند و خواست كه آن را براى خود بدوزد, هشتاد دينار آن را قيمت كردند آن را به دست بماليد گفت: درشت است و تن من تحمل درشتى آن ندارد. چون بر تخت شاهى نشست بفرمود تا نايى از گليم از بازار بياوردند و گفتند بهاى آن شش درم است آن را نيز بماليد بعد گفت نرم است اگر اين را بپوشم از رنج درويشان بى جامه كه در حمايت من اند بى خبر مى مانم.
وزير مى گويد: من او را از اين تفاوت آشكار عجب داشتم. امير در روى من تبسم كرد و گفت: بدان كه مرا نفسى است شريف و همتى بلند دارم. هيچ درجه اى نيابم كه به درجه بالاتر از آن كوشم, آن روز دنيا را خواهان بودم, و به دنبال آن بودم و امروز خواهان آخرتم و به دنبال آنم.(جوامع الحكايات محمد عوفى)
نوشته خوب
شيخ صدوق از حضرت رسول اكرم(ص) نقل مى كند: هرگاه مومنى از دنيا رخت بربندد و تنها يك ورق از خود يادگار بگذارد كه علمى در آن ثبت شده باشد در روز رستاخيز همين ورق به صورت مانع و پرده اى درخواهد آمد كه ميان آتش دوزخ و نويسنده آن حائل خواهد بود و در برابر هر حرفى كه نوشته, شهرى به او عطا مى شود كه از دنيا و محتويات آن وسيع تر باشد.(امالى صدوق)
علم پيامبر و على
موسى بن عمران و خضر (ع) در كنار دريا ايستاده بودند مرغى آمد و با منقار خود قطره اى از آب دريا بلند كرد و به سمت مشرق انداخت و قطره ديگر بلند كرد و به سمت مغرب انداخت قطره اى به سمت آسمان و قطره اى به سمت پايين. موسى و خضر نفهميدند معنى اين كار چيست, به آنها فهماندند كه علم اهل آسمانها و زمين, مشرق و مغرب عالم در برابر علمى كه خداى تعالى به پيغمبر آخر زمان و وصى او داده مثل اين قطره است و دريا.(انوار نعمانيه, محدث جزايرى)
بركت صدقه
آورده اند كه روزى عزرائيل در نزد حضرت داوود نشسته بود, جوانى با جمال و كمال نيز در آنجا حضور داشت آن حضرت از عزرائيل پرسيد اين جوان را چگونه مى بينى؟ گفت: اين جمال را چه سود كه بعد از هفت روز جان او را قبض خواهم كرد.
چون هفت روز گذشت, حضرت جوان را به سلامت ديد چون از عزرائيل پرسيد گفت: آن ساعت كه از نزد شما رفت براى رضاى خدا صدقه به درويش داد و آن درويش در حق او دعا كرد كه در عمر او بركت آرد, پس دعاى وى مستجاب شد و هر روز آن جوان به سالى مبدل مى شود تا همنشين تو باشد از بركت آن صدقه.
(جامع التمثيل, ص136)
زنى از بهشت
در حالات ام ايمن آمده كه اين زن كنيز آمنه مادر پيغمبر بود پس از فوت آن مجلله به رسول خدا رسيد و رسول خدا او را آزاد كرد شوهر كرد, و پسرى به نام ايمن از او متولد شد, با اين كه آزاد شده بود باز خانه زهرا را رها نمى كرد و به عنوان يك كنيز خدمت دختر پيامبر بود, رسول خدا فرمود: هر كه بخواهد با زنى از زنهاى بهشت ازدواج كند, ايمن را بگيرد. و بعد از شوهر اولش, زيد بن حارث او را گرفت و اسامه بن زيد هم از اين مخدره است.
(زندگانى فاطمه زهرا, اثر شهيد دستغيب, 142)
دنيا و مردمان
ابوالربيع زاهد به داود طائى گفت: مرا پندى ده. گفت: از دنيا روزه بگير و افطارت را آخرت نه. از مردمان نيز چونان بگريز كه از شير شرزه. (كشكول بهايى)
نامه طبيبانه
طبيبى به جنگى, همراه پادشاه بود, هنگامى كه پيروزى حاصل شد, شاه را نويسنده اى همراه نبود تا خبر بنويسد. از اين رو طبيب را گفتند كه نامه اى نويسد و وزير را خبر پيروزى دهد. وى بنوشت: اما بعد با دشمن در حلقه اى چون دايره بيمارستان آن سان نزديك بوديم كه اگر آب دهانى مى انداختم به رگ فصد دستشان فرو مى افتاد. به اندازه جنبش يكى دو نبض كه بگذشت, دشمن به بحرانى سخت دچار شد و تمامشان به سعادت تو, اى معتدل المزاج, هلاك شدند.(كشكول, ص283)