شرح دعاى كميل

شرح دعاى كميل
قسمت دوم

حجه الاسلام والمسلمين حسين انصاريان


كميل بن زياد نخعى
دانشمندان و علماى بزرگ چه شيعه مسلك, و چه سنى مذهب كميل را به قوت ايمان, و قدرت روح, و انديشه پاك, و خلوص نيت, و متخلق به اخلاق حميده, و آراسته به اعمال شايسته ستوده اند.
بزرگان هر دو مسلك بر عدالت و جلالت و عظمت و كرامت او اتفاق نظر دارند.
كميل از خواص و بزرگان اصحاب اميرالمومنين و حضرت مجتبى عليهما السلام است. (1)
اميرالمومنين عليه السلام كميل را يكى از ده نفر ياران مورد اطمينانش به حساب آورده است.(2)
كميل از بهترين شيعيان و عاشقان , و محبان , و علاقه مندان به اميرالمومنين عليه السلام بوده است.(3)
مسائل و سفارشات و وصايايى كه اميرالمومنين به كميل داشته از ايمان عظيم و معرفت فوق العاده كميل حكايت دارد.(4)
حتى اهل سنت, كميل را در همه امور مورد اطمينان معرفى كرده اند.(5)
عرفا و صاحبدلان, و اهل سير و سلوك, و مشتاقان لقاى محبوب كميل را صاحب سر اميرالمومنين, و خزينه معارف معنوى مولى الموحدين مى شناسند.
كميل هيجده سال روزگار نورانى, و عصر بابركت پيامبر بزرگ اسلام را دريافت و از انوار ملكوتى مقام نبوت بهره مند شد.
كميل انسانى بزرگوار, و موجودى شريف و پاك است, كه به خاطر لياقتش به دست حجاج بن يوسف ثقفى به شرف شهادت نايل آمد, شهادتى كه محبوبش على عليه السلام از وقوعش به او خبر داد.
حجاج بن يوسف خونخوار, زمانى كه از جانب حاكم ستمگر اموى والى عراق شد به جستجوى كميل برخاست تا او را به جرم محبت اهل بيت, و به گناه شيعه بودن كه در فرهنگ بنى اميه بالاترين گناه بود به قتل برساند.
كميل خود را از حجاج پنهان داشت, حجاج حقوق منسوبان و اقوام كميل را از بيت المال قطع كرد, زمانى كه كميل از قطع حقوق اقوامش آگاه شد, گفت از عمر من چيزى نمانده, شايسته نيست وجود من سبب قطع رزق و روزى گروهى شود, لذا از محل و مركزى كه پنهان بود درآمد و به نزد حجاج رفت, حجاج گفت براى به كيفر رساندنت در جستجوى تو بودم, كميل گفت : آنچه از دستت برآيد انجام ده, از عمر من جز زمانى اندك نمانده است, در اين نزديكى بازگشت من و تو به سوى خداست, مولاى من به من خبر داده, كه قاتل من توئى, آنگاه حجاج فرمان داد تا سر مقدس آن مرد الهى و چهره ملكوتى را در حالى كه در آستانه سن نود سالگى قرار داشت , از بدن جدا كردند, اكنون مرقد مطهر او در منطقه ثويه بين نجف و كوفه معروف خاص و عام, و زيارتگاه اهل دل است.

دعاى كميل
عارفان عاشق, و عاشقان عارف, بيدار دلان منصف, و شايستگان به حقايق متصف, جايگاه دعاى كميل را در ميان همه دعاها چون جايگاه انسان در ميان همه موجودات مى دانند, يعنى چنانكه انسان را اشرف خلايق به حساب مىآورند, دعاى كميل را اشرف دعاها مى شمارند و از آن تعبير به انسان الادعيه مى كنند.
نظر و رإى دقيق علامه كم نظير, محقق خبير و حديث شناس آگاه حضرت مجلسى بر اين است كه دعاى كميل بهترين دعاهاست.
مجلسى بزرگوار در كتاب ((زادالمعاد)), به نقل از كتاب ((اقبال)) سيد بن طاوس مى نويسد: كميل گفته: روزى در شهر بصره خدمت مولايم على عليه السلام نشسته بودم, سخن از شب پانزدهم شعبان به ميان آمد, حضرت فرمود: هر كه آن شب را به عبادت زنده بدارد, و دعاى حضرت خضر را بخواند يقينا دعايش مستجاب مى شود, وقتى حضرت به منزل بازگشت, خدمتش مشرف شدم, چون مرا ديد فرمود: براى چه كارى آمده اى؟ گفتم به طلب دعاى خضر به حضورت آمده ام. فرمود: بنشين, سپس به من خطاب كرد: اى كميل هنگامى كه اين دعا را حفظ كنى در هر شب جمعه يا ماهى يكبار, يا سالى يكبار, يا به عمر يكبار بخوان, خواندن اين دعا تو را از شر دشمنان كفايت مى كند, يارى مى شوى, روزيت مى دهند, و گناهانت آمرزيده مى شود.
اى كميل طول مصاحبت و خدمتت سبب شد كه تو را به چنين نعمت و كرامتى سرافراز كنم, سپس فرمود بنويس و دعا را به من تلقين فرمود.
عالم ربانى, مناجاتى عارف, مرحوم كفعمى, در كتاب باعظمت مصباح صفحه 555 مى نويسد: اميرالمومنين عليه السلام اين دعا را در حال سجده قرائت مى كرد!!
خواننده اين دعا در شب جمعه پس از رعايت شرايط دعا بهتر است دعا را به سوى قبله, و با بدنى فروتن, و دلى خاشع, و نيتى خالص و چشمى اشكبار , و صدايى محزون قرائت كند, بدون شك دعا با چنين كيفيتى به مقام اجابت نزديك, و ظهور آثارش حتمى است.(6)
چشم اشكبار در پيشگاه حضرت حق از اعتبارى عظيم, و ارزشى والا برخوردار است, و اشك چشم, و گريه با سوز, سبب آمرزش گناه, و خاموش شدن آتش غضب رب, و عامل جذب رحمت حق به سوى گريه كننده است.(7)
از حضرت صادق عليه السلام روايت شده: چيزى نيست مگر اينكه براى آن پيمانه و وزنى است جز گريه, قطره اى از آن درياهائى از آتش را خاموش كند, هنگامى كه چشم به اشك بنشيند, چهره تيرگى و خوارى نبيند, و چون اشك روان گردد, خدا آن را بر دوزخ حرام گرداند, به راستى اگر در امتى يك گريان باشد, همه مورد ترحم قرار گيرند.(8)
و نيز آن حضرت فرمود: هر ديده اى در قيامت گريان است مگر سه ديده, ديده اى كه از آنچه خدا حرام كرده بر هم نهاده شده, و ديده اى كه در راه خدا بيدارى كشيده, و ديده اى كه در دل شب از بيم خدا گريسته.(9)
بسم الله الرحمن الرحيم
شروع دعاى شريف كميل با منبع نورى بى نهايت چون بسم الله, احتمال دارد به سبب چند دليل باشد:
1ـ اميرالمومنين(ع) از رسول خدا(ص) و رسول خدا از پروردگار جهانيان روايت كرده كه: پروردگار فرمود: ((كل إمر ذى بال لم يبدء ببسم الله فهو إبتر;(10) هر كار بزرگى كه در آن ابتدا به نام خدا نشود, تباه و ضايع است, و به محصول و نتيجه نمى رسد.))
2ـ طبرسى در كتاب پرقيمت ((مكارم الاخلاق)) از موسى بن جعفر(ع) روايت مى كند: ((ما من احد دهمه إمر نعمه إو كربه كربه فرفع رإسه الى السمإ ثم قال ثلاث مرات بسم الله الرحمن الرحيم الا فرج الله كربته و اذهب غمه; هيچ كس نيست كه او را غم و غصه اى فرا گيرد و سر خود را به آسمان بردارد و سه بار بسم الله الرحمن الرحيم بگويد, مگر اين كه خدا ناراحتيش را برطرف كند, و غصه اش را از ميان بردارد.))
3ـ در حديث بسيار مهمى آمده: ((لا يرد دعإ إوله بسم الله الرحمن الرحيم; دعايى كه ابتدايش بسم الله الرحمن الرحيم باشد, مردود درگاه حق نمى شود.))
4ـ رسول خدا(ص) زبانه هاى آتش دوزخ را نوزده عدد شمرده اند و فرموده اند: كسى كه بخواهد خداى تعالى او را از اين نوزده زبانه رهايى بخشد, اشتغال به خواندن بسم الله الرحمن الرحيم كه نوزده حرف است پيدا كند, تا خداى مهربان هر حرفى از آن را سپر و حايلى از آن نوزده زبانه قرار دهد.
5ـ از رسول خدا(ص) روايت شده: هرگاه آموزگارى بسم الله الرحمن الرحيم را به كودكى بياموزد, خداى تعالى براى آن كودك و پدر و مادر و آموزگارش برات آزادى از دوزخ ثبت كند.
6ـ از پيامبر اسلام روايت شده: امتم را در قيامت به جايگاه محاسبه اعمال نگاه دارند, و اعمالشان را به ترازوى سنجش نهند, خوبيهايشان بر بديهايشان سنگينى كند, امت هاى گذشته فرياد برآورند كه با خوبيهاى اندكشان, چرا كفه خوبيها از بديها سنگين تر آمد؟ پيامبرانشان پاسخ گويند: براى اينكه ابتداى گفتارشان سه نام از نام هاى حق بوده: الله, رحمن, رحيم. كه اگر آن نام ها را در كفه اى نهند, و ديگر حسنات و سيئات بنىآدم را در كفه اى, كفه آن سه نام سنگين تر آيد.
7ـ از حضرت رضا(ع) روايت شده كه بسم الله الرحمن الرحيم (اسم اعظم حق) از سياهى چشم به سپيدى آن نزديك تر است.
بدون شك, اگر دعا (بخصوص دعاى كميل) با اسم اعظم حق شروع شود, يقينا به اجابت مى رسد و خواننده اش همراه با خواسته هايش مورد پذيرش حق قرار گيرد.
بسم الله شراب طهورى است كه وقتى كام جان و گلوى قلب از دست ساقى عشق سر كشد, وجد و حالى و نشاط و شورى بيرون از توصيف پيدا مى كند و مجذوب جاذبه معشوق مى شود و تا رسيدن به وصال محبوب سر از پا نشناخته بدون خستگى و سستى راه را طى مى كند.
از مى عشق مست خواهم شد
وز نگاهى ز دست خواهم شد
پيش بالاى سر و بالايى
خواهم افتاد و پست خواهم شد
غمزه يار اگر بود ساقى
باده ناخورده مست خواهم شد
گر از اين دست باده اى خواهد
مى كش و مى پرست خواهم شد
در ره او زپاى خواهم ماند
رفته رفته زدست خواهم شد
گرچه در عشق نيست گشتم فيض
باز از عشق مست خواهم شد

دورنمايى از اشارات و لطائف بسم الله
كلمه اسم بنا به اعتقاد بزرگان علم صرف و نحو, برگرفته از سمو به معناى رفعت و بزرگى و بلندى و برترى است.
خداى مهربان, لفظ اسم را با اتصال به حرف (با) در اين كلام نورانى و اثربخش آورد, تا انسان به هنگام جارى كردنش بر زبان توجه داشته باشد كه مى خواهد با ذكر اسم دوست به حضرت دوست متوسل شود و بداند كه توسل به دوست با جارى كردن اسم او فقط به زبان ميسر نمى شود, بلكه تا صفحه دل را از آلودگيهاى اخلاقى و آئينه جان را از ناپاكيهاى معنوى پاك نكند و زبان را به آب استغفار از سخنان ياوه و بيهوده و ذكر اغيار نشويد, روح توسل و زمينه جلوه محبوب بر باطن وجود فراهم نگردد, و به اين معناى مهم و حقيقت اهم عنايت داشته باشد كه بدون طهارت دل و پاكى جان و اخلاص در نيت و توجه به فقر ذاتى خود, و بى نيازى حضرت دوست, جارى كردن نام مباركش بر زبان كمال بى ادبى و گستاخى است.
هزار بار بشويم دهان به مشك و گلاب
هنوز نام تو بردن كمال بى ادبى است
حضرت حق در برترين مراتب پاكى و تقدس است و انسان خاكى در پست ترين مقام تعلق و تدنس, و اين پست ترين مقام, بدون واسطه و سبب از مرحله رذالت به اوج عزت و جلالت ترقى نمى كند. به همين خاطر, خداى مهربان بسم الله را بين خود و انسان وسيله و واسطه قرار داد تا انسان با اتصال به معنا و مفهوم اين كلام عرشى, و تجلى دادن حقايق آن در جان فرشى, قدم همت بر نردبان رفعت نهد و زمينه جلوه قابليت مشاهده جمال و جلال از روزنه غيب بر او فراهم آيد.
عارفى عاشق و صاحبدلى آگاه گفته: حرف (يا) اشاره به هدايت و شروع حركت و سلوك است, و از (با) تا حرف سين ـ كه رمزى از سر معرفت است ـ بيابانى بيكران و باديه اى بى پايان است. محو شدن (الف) اسم در بيابان بيكران و باديه بى پايان بين (با) و (سين), اشاره به اين دارد كه سالك اين راه تا انانيت و منيت و خودى و خوديت را در پرتو انوار توحيد محو نكند و در آتش عشق و محبت دوست نسوزاند و جز حال تسليم و بندگى از او باقى نماند, به سر معرفت نرسد و در عرصه نورانى (ميم) مراد راه نيابد.
گروهى از اهل حال برآنند كه (با) اشاره به بر و نيكى او به همگان است و اغلب به عوام از مردم تعلق دارد كه اهل نفوسند, و (سين) عبارت از سر او به خواص است كه ارباب قلوبند, و (ميم) نشانه محبت اوست كه نصيب اخص الخواص است كه اصحاب اسرارند.
در كتاب شريف كافى, توحيد صدوق, معانى الاخبار و تفسير عياشى از حضرت صادق(ع) روايت شده كه هر حرفى از اين حروف سه گانه, اشاره به اسمى از اسمإ حسنى است: (با) بهاى الهى (سين) سماى الهى است كه به معناى بلندى و رفعت نور اوست, و (ميم) مجد و بزرگوارى حضرت حق است.
جمعى از مجذوبان عاشق گفته اند: (با) اشاره به بصير, و (سين) كنايه از سميع, و (ميم) گوياى كلمه محصى يعنى شماره كننده است.
گويا قرائت كننده بسم الله را به اين معانى آگاهى مى دهد كه بصيرم; پس ظاهر و باطن همه اعمال و كارهايت را مى بينم, و سميعم; در نتيجه همه گفته ها و دعاهاى تو را مى شنوم, و محصيم ; نهايتا نفس هايت را شماره مى كنم. بنابراين, در سايه بصيرتم از ريا و خودنمايى در عمل اجتناب كن تا تو را لباس پاداش ابدى بپوشانم, و در سايه سميعى ام از گفتار بيهوده و باطل بپرهيز تا تو را خلعت فيض و صفا و غفران و اصلاح دهم, و در سايه محصى بودنم, يك نفس غافل مشو تا عوض آن حضور لقايت بخشم.
عارفان عاشق و سالكان مجذوب و سوختگان آتش محبت محبوب مى گويند: از معانى و مفاهيم ملكوتى و عرفانى و عرشى بسم الله, كسى بهره مند شود كه بر بلاى دوست صبر كند و سر و باطن خود را به سلوك در صراط مستقيم فنا مشغول سازد, تا به فضاى نورانى (ميم) مشاهده برسد.
تا به دامان تو ما دست تولا زده ايم
به تولاى تو بر هر دو جهان پا زده ايم
تا نهاديم به كوى تو صنم روى نياز
پشت پا بر حرم و دير و كليسا زده ايم
در خور مستى ما رطل و خم و ساغر نيست
ما از آن باده كشانيم كه دريا زده ايم
همه شب از طرب گريه مينايى و جام
خنده بر گردش اين گنبد مينا زده ايم
تا نهاديم سر اندر قدم پير مغان
پاى بر فرق جم و افسر دارا زده ايم
جاى ديوانه چه در شهر ندادند هما
من و دل چند گهى خيمه به صحرا زده ايم
كلمه مباركه الله, اسم جامع و نام كاملى است براى ذات مقدسى كه مستجمع همه صفات كمال است. و گفته اند: سه معنا در آن مندرج است:
1ـ دايم ازلى, قائم ابدى و ذات سرمدى است.
2ـ عقول و اوهام, در معرفت او متحير و سرگردانند و ارواح و افهام در طلب او سرگشته و ناتوانند.
3ـ مرجع رجوع و بازگشت همه خلايق و موجودات است.
اصحاب لطائف و اشارات گفته اند: الله, اسم اعظم است و اساس توحيد بر آن است, و كافر به سبب گفتن اين كلمه از پستى كفر به اوج ايمان انتقال يابد, البته در صورتى كه نيت صادقانه دلش, گفتار زبانش را بدرقه كند.
كافر با گفتن اين كلمه از دنياى غفلت و ناپاكى, و از عرصه تنهايى و وحشت به دايره هشيارى و پاكى و انس و امنيت درآيد. اگر به جاى لااله الا الله, لا اله الا الرحمان يا نام ديگر گويد, از كفر بيرون نيايد و وارد دايره اسلام نشود, رستگارى و فلاح بندگان در گرو ذكر اين نام نورانى و كلمه طيبه و اسم عرشى است.
منقبت كمال ذاكران به شرف اين اسم, كامل و تمام است, شروع و ابتداى هر كار به آن درست آيد, و پايان و اختتام به آن انتظام يابد. استحكام قواعد رسالت به اوست كه: محمد رسول الله, و استوارى و تإييد پايه هاى ولايت به آن است كه: على ولى الله از خواص اين اسم آن است كه چون الف آن را حذف كنند ((لله)) باقى مى ماند كه ((لله الامر من قبل و من بعد)). و اگر لام اول را بيندازند ((له)) باقى خواهد ماند كه ((له الملك و له الحمد)). و اگر لام دوم را بيندازند ((هو)) باقى ماند كه دلالت بر ذات دارد, ((قل هو الله احد)) پس نامى كه اين همه ويژه گى دارد, اسم اعظم است.
خوشا آن سر كه سوداى تو دارد
خوشا آن دل كه غوغاى تو دارد
ملك غيرت برد, افلاك حسرت
جنونى را كه شيداى تو دارد
دلم در سر تمناى وصالت
سرم در دل تماشاى تو دارد
فرود آيد به جز وصل تو هيهات
سر شوريده سوداى تو دارد
چو ماهى مى طپم بر ساحل هجر
كه جانم عشق در پاى تو دارد
چگونه تن زند از گفت و گويت
چو در سر فيض هيهاى تو دارد
كلمه رحمن ريشه و پايه اش لغت ((رحمت)) است, و بنا به عقيده بزرگان علم نحو و صرف و آگاهان لغت شناس, صيغه مبالغه است و دلالت بر كثرت دارد. نزد دانشمندان دين و متخصصان معارف الهيه نيز به معناى بخشنده رحمت عام است بر همه موجودات و مخلوقات, بى سابقه خدمت و عبادت. و در زبان اهل كشف و يقين به معناى افاضه وجود و كمالات به كل ذرات به حسب مقتضاى حكمت و تحمل قابليت است كه اگر اين افاضه نبودى, نه از وجود خبرى بود نه از كمال اثرى!
اهل بصيرت گفته اند: معناى رحمن اراده حق است به رساندن خير و دفع شر از همه موجودات.
همه نعمت هاى ظاهرى و باطنى از جهتى جلوه رحمانيت حق است و گوشه اى از اين جلوه رحمانى در آيات سوره مباركه الرحمن بيان شده است:
اول دفتر به نام ايزد دانا
صانع و پروردگار و حى و توانا
اكبر و اعظم خداى عالم و آدم
صورت خوب آفريد و سيرت زيبا
از در بخشندگى و بنده نوازى
مرغ هوا را نصيب و ماهى دريا
حاجت مورى به علم غيب بداند
در بن چاهى به زير صخره صما
جانور از نطفه مى كند شكر از نى
برگ تر از چوب خشك و چشمه زخارا
از همگان بى نياز و بر همه مشفق
از همه عالم نهان و بر همه پيدا
بارخدايا مهيمنى و مدبر
وزهمه عيبى منزهى و مبرا
سعدى از آنجا كه فهم اوست سخن گفت
ورنه كمال تو وهم كى رسد آنجا؟
كلمه ((رحيم)) به عقيده اربابان علوم عربيت, صفت مشبهه است و از اين جهت دلالت بر ثبات و دوام دارد; يعنى خدايى كه رحمت و مهربانيش هميشگى و ثابت است.
اهل دين گفته اند: رحمت رحيميه ويژه مردم مومن و صاحبان يقين است كه به سبب پذيرش هدايت و رعايت حلال و حرام حق و آراسته بودن به حسنات اخلاقى و سپاسگزارى در برابر نعمتها سزاوار و شايسته آن شده اند.
در آثار اسلامى آمده كه رحمت رحمانيه, به معناى روزى بخشيدن به عموم موجودات و همه انسانها (چه مومن و كافر, و چه نيك و بد) است. و رحمت رحيميه به معناى افاضه كمالات معنوى به نوع انسان, و به معناى آمرزش اهل ايمان در دنيا و آخرت است. در رحمانيت و رحيميت, معناى عافيت مندرج است: يكى عافيت دنيوى, و ديگر عافيت اخروى.
البته رحمت رحيميه شامل مطيعان است, به قبول حسنات و عبادات, و شامل عاصيان از اهل ايمان است به آمرزش و محو سيئات.
لذا نيكان و نيكوكاران به سبب بندگى, به انتظار نزول رحمتند و بدان و بدكاران به علت نيازمندى و مفلسى و بيچارگى و شرمندگى, اميدوار اين موهبتند.
ابن مبارك گفته: رحمان آن است كه چون از او درخواست كنى دست گيرد, و رحيم آن كه اگر چيزى از او نطلبى خشم گيرد!
عارفى فرموده: رحمان است به روزى دادن به جانداران, رحيم است به آمرزش سيئات اهل ايمان, در رزق و روزى به رحمانيتش اعتماد كن, ولى كسب و تجارت را از دست مگذار كه خلاف شرع و عقل است, و در آمرزش گناهان به رحيميتش تكيه كن نه بر عمل خود, ولى عمل را ترك مكن كه خلاف خواسته حق و همراهى با شيطان است.
گروهى از اهل سر گفته اند: بنده را سه حالت است: اول حالت معدومى كه نياز به هستى داشت, دوم حالت هستى و موجوديت كه محتاج به اسباب بقاست, سوم: حالت حضور در قيامت و احتياج به آمرزش و مغفرت, و اين سه حال, در اين سه اسم مندرج است: الله يعنى مستجمع همه صفات كمال اوست, انديشه كن كه چگونه ترا از ديار نيستى و عدم به عرصه هستى و وجود آورد, رحمان اوست, بنگر كه چگونه اسباب و ابزار بقا و زندگيت را فراهم آورد. رحيم اوست, باش تا فرداى قيامت ببينى كه ترا در پناه رحيميت آورد و پرده آمرزش بر گناهانت فرو پوشد.
اربابان بصيرت, و صاحبان درايت و عاشقان حقيقت گفته اند: انسان را قلب و نفس و روح است; نفس را هواى رزق و احسان است, و قلب را تمناى معرفت و ايمان, و روح را درخواست رحمت و رضوان; و هر يك از آنها به اسمى از اين اسمإ نصيب خود گيرند, قلب از نام الله ذوق معرفت و ايمان يابد, و نفس از اسم رحمن به رزق و احسان رسد, و روح از اثر رحيم پوشيده به رحمت و رضوان شود.
كسى كه قلب و جانش با مفاهيم اين سه نام مبارك درآميزد, از بندگى و عبادت هر معبودى جز خدا خلاصى يابد, و نسبت به بندگان خدا منبع بخشايش و بخشندگى شود و همه را از لطف و مهربانى خود بهره مند كند.
ذكر اين كلام نورانى, و گنجينه فيض ربانى, در تمام اوقات بيدارى و ابتداى هر كارى مطلوب و محبوب است, و گوينده چون با توجه به معانى آن و با خلوص نيت و به قصد توسل به حضرت حق, و به خاطر تصفيه باطن از كدورات ماديات و تعلقات بيجا و رفع تإلمات و مشكلات گويد, از آثار عظيمه و فائده هاى ارزنده آن بهره مند شود.
از رسول خدا(ص) روايت شده كه هر كس روزى ده بار بسم الله الرحمن الرحيم و لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم گويد, از گناهان پاك گردد, و خداى متعال او را از هفتاد بلا كه از آن جمله برص و جذام و فلج است حفظ كند!
و نيز از آن حضرت روايت شده كه هر كس بسم الله را بخواند, حق تعالى به عدد هر حرفى از آن چهار هزار حسنه براى او بنويسد و چهار هزار سيئه را از او محو كند.
در روايت آمده است: هر كس هنگام غذا خوردن بسم الله بگويد شيطان هم غذاى او نشود ولى اگر مشغول غذا خوردن شود و از خواندن آن غفلت ورزد, شيطان رفيق او گردد.(11)
اى كرمت هم نفس بى كسان
جز تو كسى نيست كس بى كسان
بى كسم و هم نفس من تويى
رو به كه آرم كه كس من تويى
اى زجمال تو جهان غرق نور
نور به طوق تو حجاب ظهور
جز تو كسى نيست به بالا و پست
ما همه هيچيم تويى هر چه هست
اى دو جهان محو تماشاى تو
جز تو كسى نيست شناساى تو

پى نوشت ها:
1- مستدركات علم الرجال ج6, ص314.
2- رسائل سيد مرتضى.
3- بحار, ج33, ص399.
4- همان, ج77, ص266.
5- مستدركات علم الرجال, ج6, ص314.
6- محجه البيضإ, ج2, ص288 ـ 295.
7- محجه البيضإ, ج2, ص288 ـ 295.
8- اصول كافى, ج6, ص54 ـ 56.
9- اصول كافى, ج6, ص54 ـ 56.
10- اين روايت در اكثر كتب تفسير و منابع حديث نقل شده است.
11- شرح و تفصيل حقايق و اشارات و لطائف مربوط به بسم الله الرحمن الرحيم را مى توانيد در كتابهاى كافى ـ معانى الاخبار, توحيد صدوق, مفاتيح الغيب, تفسير فاتحه الكتاب تإليف يكى از دانشمندان پس از عصر فيض كاشانى ملاحظه كنيد.