پاسخ به پرسش ها
محسن يكى از پسران حضرت زهرا(س) و مدارك آن
1ـ سوال: يكى از پسران حضرت فاطمه زهرا(س) محسن(ع) است كه هنگامى كه در رحم مادرش بود, پيامبر(ص) نام او را محسن ناميد, هنوز در رحم مادر بود كه بر اثر فشارى كه بين در ديوار بر فاطمه(س) وارد گرديد, سقط شده و به شهادت رسيد, در يكى از نامه ها, دانش آموزى سوال كرده كه دبير ما به سر كلاس آمد, و چنين فرزندى را براى حضرت زهرا(س) منكر شد و گفت هيچ مدركى بر وجود چنين فرزندى نداريم, لطفا مدارك بودن فرزندى به نام محسن براى حضرت زهرا(س) را ذكر كنيد.
پاسخ:
مدارك فراوانى از كتب اهل تسنن و شيعه, دليل بر اين است كه حضرت زهرا(س) پسرى به نام محسن (ع) داشته است (و در بعضى از مدارك به جاى محسن, محسن (سين مشدد) ذكر شده است) بخشى از اين مدارك در كتب اهل تسنن عبارتند از:
1ـ تاريخ طبرى, ج5, ص153, 2 ـ كامل ابن اثير, ج2, ص440, 3ـ اسدالغابه ج5, ص70, 4 ـ الاصابه ابن حجر, ج6, ص191, 5ـ تهذيب الكمال, ج20 ص479, 6ـ انساب الاشراف بلاذرى, ج2, ص411 و…
و بخشى از مدارك شيعه عبارتند از: تلخيص الشافى, ج3, ص156, معانى الاخبار ص206, دلائل الامامه طبرى ص134, الاختصاص شيخ مفيد ص185, الاحتجاج طبرسى ج1, ص212, اثبات الوصيه ص155, مناقب ابن شهر آشوب ج3, ص358, البدء والتاريخ ج5, ص2, مإساه الزهرإ ج2, ص111, موسوعه الامام على بن ابى طالب ج1, ص116 و 122, تفسير على بن ابراهيم ص116 و 117 (به نقل بحار, ج7, ص329 و ج12, ص6 و ج23 ص131), بحارلانوار ج53, ص23 و… و در مدارك شيعه كه ذكر شد, غالبا نام محسن(ع) در ماجراى سقيفه و هجوم به در خانه حضرت زهرا(س) و شكستن در, و قرار گرفتن حضرت زهرا(س) بين فشار در و ديوار, و سقط شدن حضرت محسن(ع) ذكر شده است.
بنابراين ادعاى اين كه نام محسن به عنوان فرزند سقط شده حضرت زهرا(س) بدون مدرك است, چنان كه ملاحظه نموديد, باطل و بى اساس است.
اختلاف فتواها چرا؟
2ـ سوال: با اين كه دين يكى است و خدا يكى است, و مبانى دين يعنى قرآن, سنت (سخنان چهارده معصوم و فعل و تإييد آنها), اجماع و عقل, آشكار است, چرا فتواهاى مراجع در امور مختلف و احكام, مختلف و متفاوت است؟
پاسخ:
با توجه به چند مطلب, پاسخ اين سوال را درمى يابيم:
1ـ مراجع تقليد در اصول و ضروريات و كليات, اختلاف نظر ندارند, اختلاف در پاره اى از مطالب فرعى و جزيى است كه زيانى به جامعه مسلمين و دين نمى رساند.
2ـ مجتهدين و مراجع نهايت كوشش خود را براى استنباط احكام از مبانى خود مى كنند, ولى در چگونگى مدارك, و چگونگى استنباط و فهم مطالب, به خاطر ابهام اسناد بعضى از روايات يا ابهام مدلول آنها و يا تعارض روايات, اختلاف نظر پيدا مى شود, آنها از روى هوى و هوس و دلخواه خود فتوا نمى دهند, بلكه با توجه فقهى و علمى به همه جوانب, نظرشان متوجه يك سو مى گردد, و گاهى در طريق استنباط و فهم چه از نظر سند, و چه از نظر مفهوم و مدلول, توان آن را نمى يابند تا به طور جزم فتوا دهند, در آنجا بر طبق احتياط واجب, يا احتياط مستحب, حكم الهى را بيان مى كنند. چنان كه در ميان متخصصين علوم ديگر نيز, چنين اختلافاتى در بعضى از موارد ديده مى شود, مثلا دو پزشك متخصص, گاهى در مورد تشخيص بيمارى يك نفر بيمار, اختلاف نظر پيدا مى كنند, و گاهى در درمان آن نظريه متفاوتى دارند. در مورد نظريات مجتهدين نيز چنين است, به عنوان مثال گاهى معنى مختلف يك كلمه از نظر لغت, و يا تفاسير مختلفى كه از امامان(ع) درباره آن نقل شده, موجب اختلاف نظر مى شود, مثلا قرآن درباره مسح پا در وضو مى فرمايد: ((وامسحوا برئوسكم و ارجلكم الى الكعبين; و سر و پاها را تا برآمدگى پا (يا بند پا) مسح كنيد.))(1) در مورد اين كه منظور از واژه كعب چيست, در لغت و روايات دو نظريه آمده, يكى اين كه منظور برآمدگى روى پا است, دوم اين كه منظور مفصل و بند پا(2) است, و همين اختلاف موجب اختلاف فتواها شده, بعضى مسح تا برآمدگى روى پا را كافى مى دانند, و بعضى مى گويند بايد تا بند پا مسح كرد, و بعضى مسح تا بند پا را, احتياط واجب نموده اند. البته بايد توجه داشت كه حكم خدا در عالم واقع, تابع فتواى مجتهد نيست, بلكه حكم خدا در ظرف واقع, بىآسيب است, منتها مجتهد در راه به دست آوردن حكم خدا, گاهى نظرش مطابق با واقع است, و گاهى خطا مى كند, ولى چون اين خطا از روى هوى و هوس نيست, نه تنها اشكال ندارد, بلكه به خاطر كوشش مجتهد در راه استنباط, داراى پاداش نيز هست, نيز بايد توجه داشت كه همه اين مطالب در مورد مجتهدى است كه جامع شرايط تقليد, از عدالت, و تخصص فقهى باشد.
حوض كوثر چيست
و ساقى آن كيست؟
3ـ سوال: در رواياتى كه از طريق اهل تسنن و شيعيان نقل شده, سخن از حوض كوثر, در موارد متعدد به ميان آمده است, نيز طبق بعضى از روايات و نظر مفسران در ذيل واژه كوثر, در سوره كوثر, يكى از اقوال در معنى آن را, حوض كوثر مى دانند, منظور از كوثر و ساقى آن چيست؟
پاسخ:
واژه كوثر يك معنى جامع و وسيعى دارد و به معنى خير فراوان است, مفسران در ذيل آيه ((انا اعطيناك الكوثر; ما به تو كوثر عطا كرديم)) معانى (3)و مصداق هاى مختلف و متعدد ذكر نموده اند, يكى از آنها اين كه منظور از آن حوض كوثر است, در روايت آمده وقتى كه سوره كوثر نازل شد, پيامبر(ص) بر فراز منبر رفت و اين سوره را تلاوت كرد, وقتى كه پايين آمد, اصحاب عرض كردند: ((كوثر چيست كه خداوند به تو عطا كرده است؟)) آن حضرت در پاسخ فرمود: ((نهرى است در بهشت, سفيدتر از شير و صاف تر از قدح (بلور), در دو طرف آن قبه هايى از در و ياقوت قرار دارد…))(4) نيز روايت شده: انس بن مالك مى گويد: رسول خدا(ص) به ميان ما آمد, او را خوشحال ديديم, از راز آن پرسيديم, فرمود: هم اكنون سوره اى بر من نازل شد, آنگاه سوره كوثر را خواند, سپس فرمود: آيا مى دانيد كوثر چيست؟ عرض كرديم خدا و رسولش بهتر مى داند, فرمود: ((كوثر نهرى است كه خداوند خير و بركت فراوانى آن را به من خبر داده است, آن نهر همان حوضى است كه امت من در روز قيامت, در كنار آن مىآيند, در كرانه آن ظرف هايى به عدد ستارگان آسمان وجود دارد, گروهى از امت من كنار آن مىآيند, به خدا عرض مى كنم: ((اين ها, از امت من هستند)) (پس اجازه بده از آب اين حوض بنوشند) خداوند مى فرمايد: تو ندانى كه اين افراد بعد از تو (با خاندانت) چه كردند, و چه حادثه هاى تلخى پديدار ساختند؟))(5)
توضيح بيشتر درباره حوض كوثر
از روايات اهل تسنن و تشيع, فهميده مى شود كه حوض كوثر بخشى از بهشت است كه در روز قيامت پديدار مى شود, و بسيار عميق و بزرگ و وسيع است, به طورى كه بين مشرق و مغرب را فرا گرفته است, آب آن بسيار شيرين, زلال, لطيف و صاف است, هر كس از آن بنوشد, ديگر تشنه نمى گردد, و از كسانى است كه وارد بهشت مى شود, ساقى اصلى كوثر, شخص رسول خدا(ص) است, و آن حضرت در همان جا, حضرت على(ع) را جانشين خود در آب دادن به افراد نموده است, و طبق بعضى از روايات, خود حضرت على(ع) ساقى كوثر است, و شيعيان و دوستانش را از آب كوثر مى نوشاند, ولى دشمنان و منافقان را از آنجا طرد مى كنند, بىآن كه آنها از آن آب بنوشند, با اين كه سخت تشنه هستند. و در تعبير ديگر آمده: آن حضرت, منافقان و مخالفان را با عصاى عوسج (كه از درخت تيغ دار به دست آمده) آن چنان از حوض كوثر دور مى كند, كه شتر گم شده و غريب را صاحبش از آب دور مى سازد.
از ابن عباس روايت شده: هنگامى كه سوره كوثر بر رسول خدا(ص) نازل شد, على(ع) از آن حضرت پرسيد: ((كوثر چيست؟)) پيامبر(ص) در پاسخ فرمود: ((نهرى است كه خداوند به وسيله آن بر من كرامت و امتياز بخشيده است.)) على(ع) عرض كرد: اى رسول خدا! اين نهر, بسيار ارجمند است, آن را براى ما تعريف كن, پيامبر (ص) فرمود: ((آرى اى على! كوثر نهرى است كه در زير عرش الهى جريان دارد, آب آن سفيدتر از شير, و شيرين تر از عسل, و لطيف تر از روغن است, ريگ هاى درون آن از زبرجد و ياقوت و مرجان است, علف آن زعفران, و خاك آن مشك خوشبو و پايه هاى آن در زير عرش استوار شده است.)) سپس رسول خدا(ص) دستش را آرام بر پهلوى على(ع) زد و فرمود: ((اى على! اين نهر براى من و براى تو و براى دوستان تو بعد از من مى باشد. )) و مطابق روايت ديگر از ابن عباس, عمق اين حوض به اندازه هفتاد هزار فرسخ است. (6)
در اين جا براى روشن شدن بيشتر, نخست نظر شما را به چند روايت ـ كه از طريق روايات اهل تسنن نقل شده, و بيانگر برترى حضرت على(ع) بر همه اصحاب, و خلافت آن حضرت مى باشد ـ جلب نموده و سپس به نقل چند روايت از شيعه مى پردازيم:
1ـ رسول خدا(ص) به حضرت زهرا(س) فرمود: ((يا فاطمه! انى غدا مقيم عليا على حوضى و صاحب لواى…; اى فاطمه! من فرداى قيامت, على(ع) را بر حوض كوثر منصوب مى كنم, كه او پرچمدار من است.))(7)
2ـ نيز فرمود: ((إعطيت فى على خمسا هن احب الى من الدنيا و ما فيها… و اما الثالثه فوقف على عقر حوضى, يسقى من عرف من إمتى; در مورد على(ع) به من پنج امتياز داده شده كه آنها براى من محبوب تر است از دنيا و آنچه در دنيا است…, سومى آن اين است كه على(ع) بر پايانه حوض من مى ايستد, و آنان را كه از امت من به نيكى مى شناسد, از آب آن مى نوشاند.))(8)
3ـ نيز به على(ع) فرمود: ((انك غدا على الحوض خليفتى, و انك اول من يرد على الحوض; تو فرداى قيامت بر حوض كوثر جانشين من هستى, و تو نخستين كسى هستى كه در كنار حوض بر من وارد مى گردى.))(9)
4 ـ نيز فرمود: ((والذى نفسى بيده, انك لذواد عن حوضى يوم القيامه تذود كما يزاد البعير الضال عن المإ بعصا معك من عوسج; تو در قيامت واردين بر حوض من (از منافقان و كفار) را با عصاى عوسج كه به همراه دارى رد مى كنى, همان گونه كه شتر غريب و گم شده, از آب رد مى شود.))(10)
5ـ رسول خدا(ص) در ضمن گفتارى در شإن على(ع) فرمود: ((على(ع) صاحب حوض من است, دشمنانش را از آن دور مى كند, و به دوستانش از آب آن مى نوشاند, كسى كه از آن آب ننوشد, هميشه به طور ابدى, تشنه مى ماند, و هرگز سيراب نمى شود, و كسى كه از آن شربتى بنوشد, ديگر رنجى نمى برد, و هرگز تشنه نمى شود.))(11)
6ـ نيز فرمود: ((… كوثر, نهرى در بهشت است كه عرض وطول آن بين مشرق و مغرب است, هر كس از آن بنوشد ديگر تشنه نمى شود, هر كس با آب آن وضو بسازد, آن چنان پاك مى شود كه غبار بر او نمى نشيند, آن كس كه عهد مرا شكسته, و در قتل اهلبيت من شركت نموده باشد از نوشيدن آب آن محروم خواهد شد.))(12)
آخرين سخن آن كه پيامبر(ص) فرمود: ((من لم يومن بحوضى فلا إورده الله حوضى; كسى كه معتقد به وجود حوض كوثر من در قيامت نباشد, خداوند او را بر آن وارد نمى كند.))(13)
فكر گناه چرا بدتر از گناه است؟
4ـ سوال: طبق پاره اى از روايات فكر گناه, يا نيت گناه, بدتر از خود گناه است, و فكر و نيت كار نيك, برتر از خود كار نيك است, راز اين مطلب چيست؟
پاسخ:
آرى در روايات متعدد است كه بايد فكر گناه نكرد, حتى فكر گناه بدتر از خود گناه است, از جمله رسول خدا(ص) فرمود: ((نيه المومن خير من عمله, و نيه الفاجر شر من عمله; نيت مومن بهتر از عمل نيك او است, و نيت غير مومن از عمل او بدتر است.))(14) و در سخنى امام صادق(ع) فرمود: ((بنده اى در روز, نيت مى كند كه وقتى شب فرا رسيد, نماز شب بخواند, ولى شب فرا مى رسد, و خواب بر او غالب مى گردد, و مى خوابد, خداوند نماز شب را در نامه عمل او قرار مى دهد, نفس چنين كسى تسبيح است, و خواب او صدقه مى باشد.))(15)
نيز روايت شده, عيسى(ع) در نصيحت خود فرمود: ((موسى(ع) به اصحابش فرمود زنا نكنيد, من به شما مى گويم حتى فكر زنا نكنيد))(16) اما راز مطلب, اين كه نيت و فكر خوب نشانه حالت و روحيه ملكوتى و خوب است, و حاكى است كه كانون وجود او سرشار از معنويت است, و روشن است كه چنين كانونى, نورانى است و منشإ بركات و كارهاى نيك بسيار خواهد شد, ولى فكر بد و نيت ناشايسته بيانگر حالت بد و كانون آلوده وجودى است, و چنين كانونى منشإ زشتى ها و انحراف هاى بسيار خواهد شد, بنابراين كانون خوب بهتر از چند كار خوب بدون كانون خوب است, چنان كه كانون بد, بدتر از چند عمل بد است. به علاوه نيت و فكر بد, موجب تيرگى روح و روان خواهد شد, و كانون وجود را بدتر مى كند, چنان كه فكر و نيت نيك, قلب را نورانى, و كانون وجود را نورافشانى خواهد كرد. بر همين اساس, طبق روايت, وقتى كه عيسى(ع) فرمود: من مى گويم فكر زنا نكنيد, اين مطلب را با اين مثال بيان كرد, فرمود: ((اگر شخصى در اتاق نقاشى شده و زيبا, آتشى روشن كند, دود آن, اطاق نقاشى شده را دودآلود و سياه خواهد كرد, گرچه اطاق را نسوزانده است, فكر زنا نيز زيبايى چهره معنوى را تيره و تار مى كند, گرچه آن چهره را از بين نبرد.))(17) بر همين اساس اميرمومنان على(ع) فرمود: ((حسن النيه من سلامه الطريه; حسن نيت دليل پاكى روح و روان است.))(18)
از اين روايات فهميده مى شود كه هم نيت و فكر خوب موجب نورانى شدن روح و روان است, و هم حالت نيك روحى موجب فكر نيك است, چنان كه به عكس فكر و نيت بد, موجب تيرگى سيرت است, و حالت تاريك روحى باعث نيت و فكر بد خواهد شد, و نسبت به همديگر تإثير متقابل دارند. توجه به اين نكته نيز مهم است كه اعمال انسان با چگونگى نيت او سنجيده مى شود, هرچه نيت او برتر و خالص تر باشد, عمل او نيز برتر و خالص تر است, و هر چه درجات نيت او پايين تر باشد, عمل او نيز گرچه ظاهر زيبا داشته باشد, در باطن هماهنگ با نيت او است, تا آنجا كه رسول خدا(ص) فرمود: ((من غزا فى سبيل الله و لم ينو الا عقالا فله ما نوى; كسى كه در راه خدا به ميدان جنگ با دشمن آيد, ولى نيتش جز غنائم جنگى نباشد, پاداش او همان غنايم است, و پاداش ديگرى ندارد.))(19)
و به عكس اين مطلب را نيز بيان كرده آنجا كه فرمود: ((جمعى در مدينه ماندند و در ظاهر به منطقه جنگ نيامدند و زحمت حركت به سوى منطقه, و پست و بلندىهاى راه و رنج جنگ را نديدند, در عين حال در ثواب كار ما جهادگران شريك هستند.)) پرسيدند: چگونه آنها با ما هستند, با اين كه با ما در جنگ شركت نكردند, و در ميدان حاضر نشدند؟ پيامبر(ص) در پاسخ فرمود: ((نياتهم; آنها به خاطر نياتشان (كه هماهنگ با نيت ما بود) به ثواب ما رسيدند.))
پى نوشت ها:
1 . مائده, 6.
2 . تفسير مجمع البيان, ج3, ص163.
3 . كوثر, 1.
4 . مجمع البيان, ج10, ص549.
5 . صحيح مسلم, طبق نقل مجمع البيان, ج10, ص549.
6 . مجالس شيخ مفيد, ص;173 بحار, ج8, ص18 و 25.
7 . مناقب ابن مغازلى شافعى, ص151و 188.
8 . ذخائر العقبى, ص;155 فضائل الصحابه ابن حنبل, ج2, ص661.
9 . مناقب ابن مغازلى شافعى, ص238.
10 . تاريخ دمشق, ج42, ص;140 مناقب خوارزمى, ص109.
11 . امالى شيخ صدوق, ص;168 بحارالانوار, ج8, ص19.
12 . بحار, ج8, ص24.
13 . احتجاج طبرسى, مطابق مدرك قبل, ص19.
14 . كنز العمال, حديث7236.
15 . بحار, ج70, ص206.
16 و 17 . سفينه البحار, ج1, ص560.
18 . غرر الحكم, ترجمه محمد على انصارى, ج1, ص376.
19 . كنزالعمال, حديث7261.