جامعيت و كمال قرآن

جامعيت و كمال قرآن
قسمت دوم
حجه الاسلام والمسلمين دكتر نقى پورفر


اشاره:
در مقال پيش تحت عنوان جامعيت و كمال قرآن به معيارهاى جامعيت از جمله توجه به تمام ابعاد وجودى انسان اشاره شد. هم چنين برشمرديم كه انسان در بعد مادى چه نيازهايى دارد و در بعد معنوى چه نيازهايى. و در اين مقوله به توجه قرآن كريم به ارتباط منطقى بين نيازها و پرداختن به راههاى منطقى و عملى در تإمين اين نيازها اشارت رفت.
اينك در ادامه به ترتب و مراحل تحقق دين مى پردازيم.

ما چه كرده ايم؟
اگر بخواهيم نسلى و فردى اصلاح شود, بايد پدر و خصوصا مادر آن نسل و آن فرد, قبل از انعقاد جنين و در زمان حمل در معرض آموزش باشد. خود كودك هم از دوسالگى مى تواند تحت آموزش هاى قرآنى قرار گيرد. قرآن كتاب جان است و آموزش محورى كودك بايد بر مبناى قرآن باشد.
اگر افراد از سنين كودكى در معرض آموزش هاى قرآنى باشند, قرآن در جان آنها جذب مى شود و در سنين بلوغ, اعجوبه هاى قرآنى متولد مى شوند.

سن بلوغ, سن تولد انسانيت است يعنى فرد از حالت غريزى صرف خارج مى شود. سن بلوغ, تجلى آدميت است و به اين معناست كه انسان مى تواند به حضور خدا شرفياب شود.
((سيدبن طاووس)) به اين مناسبت كه بالغ شده و خدا او را به حضور پذيرفته بود, جشن تكليف گرفت! متإسفانه جشن تكليف هايى كه امروزه در كشور ما برگزار مى شود, عمق لازم را ندارد. اگر از نوجوانان شركت كننده در اين مراسم بپرسيم كه ((آيا شما به اين نكته كه قرآن كتاب خداست علم داريد؟)) نمى توانند جواب بدهند. گاهى معلم آنها هم نمى تواند پاسخ دهد!
در اين حال آيا توقع داريم كه اين افراد در مقابل تهاجم فرهنگى مصونيت داشته باشند؟!
به همين دليل است كه تا مسائلى مانند ماهواره و اينترنت و … مطرح مى شود, به مشكل برمى خوريم.
در حالى كه قرآن خود كه كتاب نجات است, اهرم مصونيت را نيز ارائه كرده است. ليكن ما آموزش ها را بر مبناى قرآن طراحى نكرده ايم. براى حل اين معضل, بايد مبناى كار آموزش و پرورش در سنين قبل از بلوغ, قرآن باشد و آشنايى تمام عيار كودك با قرآن (صوت و لحن, تجويد, روانخوانى, روخوانى, موسيقى قرآن) صورت گيرد. اگر جان كودك با موسيقى قرآن انس بگيرد, به هيچ وجه موسيقى فاسد را نمى پذيرد.
در اين صورت است كه مصونيت حاصل مى شود و در نتيجه, كارهاى آتى و مسئوليت هاى آينده در قبال او ساده تر خواهد بود و بسيارى از مشكلات و گرفتاريها حل خواهد شد.
در اولين مرحله, كودك بايد با موسيقى قرآن و دعا به عنوان نواهاى ملكوتى آشنا شود و جان او تغذيه گردد زيرا موسيقى قرآن, مبناى فهم قرآن است. بعد از آن با كلمات و موضوعات قرآن آشنا مى شود و به تدريج پيش مى رود.
اينكه موضوعات قرآن براى تربيت چگونه انتخاب شود, سوالى است كه پاسخ آن در خود قرآن آمده است. حجم آيات الهى در قرآن, دو محور را به عنوان محتواى اصولى تربيت, معين مى كند. اين دو محور كه حجم عظيمى از آيات را به خود اختصاص داده است, يكى قصص قرآن و ديگرى مبحث آخرت است. يعنى ((تجربه گذشته)) و ((وضعيت آينده))! (وضع موجود و وضع مطلوب)
بيش از نيمى از آيات قرآن در مورد قصه هاى قرآن و آخرت است! در كليه موضوعات مربوط به آخرت يعنى مرگ, برزخ, قيامت, بهشت و جهنم, بيش از يكهزار و پانصد آيه آمده است و تعداد آيات مشتمل بر قصه هاى قرآن هم بيش از هزار و پانصد آيه است.
اين حجم نشان دهنده دو مقوله اساسى براى آموزش است كه بر اساسCase Study و مورد كاوى است و محتواى آموزش از ((موردها)) استخراج مى شود.
بررسى وضعيت گذشته بشر و آينده اى كه در پيش دارد, تكليف انسان را در زمان حال, معين مى كند و او را براى اطاعت از امر پروردگار مصمم مى نمايد.
((قصص قرآن)) و ((آخرت)) دو موضوع است كه اگر درست تبيين شود, بنيان تدين بر آنها استوار مى شود.
تمام موضوعات و مسائل مبتلا به بشر به صورت عينى و عملى در اين دو مبحث متجلى است, و مى تواند در تعيين مواد آموزشى براى آموزش و پرورش مورد استفاده واقع شود.
اين موضوعات, تجربياتى از زندگى گذشته و وضعيت آينده بشر است كه خداوند در اختيار ما گذاشته است.
اطلاعاتى كه خداوند به ما مى دهد, قطعى است. تحليل هايى هم كه بر آنها ارائه مى كند, مسلم و قطعى است. خداوند وقتى تحليل مى كند, ظاهر و باطن قضيه را با هم مى بيند. تجارب گذشته, سرمايه اى است كه دست بشر به آنها نمى رسد.
وضعيت پس از مرگ هم از دسترس بشر خارج است پس اينها مقولات فوق عقلانى و سرمايه بسيار گرانقيمتى است كه توسط خداوند در اختيار بشر قرار گرفته است. اگر دنيا بخواهد انسان را فريب دهد, يا شرايط براى زندگى او مشكل باشد, با استفاده از تجربه گذشتگان و نگاهى به آينده, وضعيت خود را درك مى كند و راه براى ادامه حركت او هموار خواهد شد و انسان هميشه شاد و اميدوار خواهدبود.
نكته ديگر اين است كه از هر صنفى در قصص قرآن, الگو ارائه شده است. از فقير و بيچاره گرفته تا فرعون و ملكه و امپراتور زمان و اين الگوها يا در خط ولايت است يا در خط ضلالت.
براى آخرت هم به همين گونه است, از وضعيت طبقات مختلف در آخرت خبر داده است. خداوند در قرآن, گذشته و آينده را با هم ديده است و اين معنى (بررسى ويژگيهاى قصص و مباحث آخرت) از عوامل درك خدائى بودن قرآن است.
با مطالعه قرآن درمى يابيم كه گذشته و آينده براى قائل معنى ندارد. گاهى از اول خلقت مى گويد, گاهى از آخر خلقت و كليه اطلاعات او دقيق است.
اين اطلاعات و تحليل ها سرمايه اى است كه در حوزه علمى و معرفتى, بالاترين ارزش را دارد. در واقع قيمت آن را نمى توان تعيين كرد. اينها گنجينه هاى عظيم معرفتى است چرا كه سرنوشت بشر را در سطح معلومات و مقتضاى معرفتى ما بيان كرده است. اينها بهترين آموزش براى انسان, قبل از بلوغ و بعد از آن در تمام زندگى است.
اگر بخواهيم براى كودك,اثبات كنيم كه قرآن كتاب خداست, بايد ساير كتب مثل تورات و انجيل را هم به او معرفى كنيم و بعد تضادها و مشكلات آنها را براى او تبيين كنيم. همچنين بايد دلايل خدايى بودن قرآن را به او بگوئيم و اگر اينگونه عمل كنيم, او خواهد فهميد. اگر ما به اين روش عمل كنيم, مجتهدهاى پانزده ـ شانزده ساله خواهيم داشت و لشكر عظيم مجتهدهاى قرآنى پيدا خواهد شد.
ما الان بيست ميليون دانشآموز داريم و اگر به يك درصد آنها, اينگونه آموزش داده شود, دويست هزار نفر خواهد بود.
پدر دكتر محمدحسين طباطبايى كه در كار تربيت حافظان قرآن است, در عرض دو سال, يكصد و ده نفر كودك را حافظ كل قرآن كرده اند! اين معجزه است. البته حفظ قرآن هدف نيست! فهم قرآن هدف است اما متإسفانه امروز, قرآن معطل و مهجور مانده است ((يا رب ان قومى اتخذوا هذا القرآن مهجورا))(1)
بايد جامعيت قرآن مورد توجه و استفاده قرار گيرد. زيرا در ساير اديان, در كتابهاى دينى آنان هم كلمات و نكاتى از همان كتابهاى آسمانى تحريف نشده وجود دارد! و به قول علامه طباطبائى در ((اوپانيشاد)) كه كتاب بت پرستان است هم متنى شبيه به سوره توحيد پيدا مى شود! ولى آنچه اهميت سرنوشت ساز دارد اين است كه بايد جامعيت مد نظر باشد.
بعضى از اين بى دقتى ها ممكن است باعث شود كه بستر مساعدى براى بروز پلوراليسم(2) فراهم شود. بخشها و اجزإ ناقص و از هم گسسته اى كه ما مطرح مى كنيم, كم و بيش در نصارى هم پيدا مى شود! پس فرق ما و آنها چيست؟
از طرف ديگر گاهى اوقات اعمال و رفتار ناقص ما به نام قرآن تمام مى شود. و اينگونه القإ مى شود كه رفتار ما آينه تمام نماى قرآن است و نتيجه مى گيرند كه قرآن با تورات فرقى ندارد! و به اين ترتيب ضعف هاى ما راه فتنه و شيطنت را باز كرده است.
شيطان قوى نيست بلكه اين ما هستيم كه ضعيفيم ((ان كيد الشيطان كان ضعيفا))(3)
وقتى بدن سالم باشد, ميكروب نمى تواند در آن نفوذ كند ولى وقتى پوست بدن زخمى شد, ميكروب بر آن مى نشيند. ما هم اگر قوى باشيم, شيطان نمى تواند نفوذ كند. ولى متإسفانه ما اين بدن زخمى را علاج نمى كنيم و از اين جهت براى نفوذ فتنه مستعد است.
قرآن در اين باره اشاره مى كند كه شما دشمنان زيادى در بين مشركين و اهل كتاب داريد كه همواره عليه شما فتنه انگيزى مى كنند و درصدد آزار و صدمه زدن به شما مى باشند اما اگر تقوى و صبر داشته باشيد, اذيت و آزار آنان بسيار جزئى و بى اثر خواهد بود.(4)
اما اگر صبر و تقوى نداشته باشيم, در مقابل مكايد شياطين ضعيف خواهيم بود و كار بسيار دشوار مى شود و با مشكلات فراوانى روبرو خواهيم شد.
اگر امام راحل(ره) مى فرمايد: آمريكا هيچ غلطى نمى تواند بكند, اين حكم مطلق نيست.
اين بيان حضرت امام برگرفته از قرآن است چرا كه قرآن مى فرمايد: ((يا ايها الذين آمنوا عليكم انفسكم لا يضركم من ضل اذا اهتديتم))(5)
يعنى اگر شما به حال خودتان رسيدگى كرديد و مراقب خودتان بوديد و بر اساس قرآن هدايت يافتيد, آن وقت آمريكا هيچ غلطى نمى تواند بكند! يعنى قبل از شعار مرگ بر آمريكا بايد شعار ((مرگ بر تجمل گرايى, دنياپرستى, عدم رسيدگى به حال فقرا, عدم رسيدگى به احوال جوانان)) سرداد. در حالى كه در عمل چنين نيست و كمتر كسى به جوانها و مشكلات آنان توجه مى كند.
برخى از جوانهاى ما به خاطر عدم تدبير به مشكلاتى مانند فحشا و اعتياد دچار شده اند.
آيا اين وضع روحى و جسمى جوانان شايسته مقام خليفه اللهى آنهاست؟
متإسفانه يكى از رويه هايى كه براى اصلاح امر نوجوانان و جوانان رايج است اين است كه بدون ارائه يك روش تربيتى صحيح, در صورت تخلف و بروز بى تربيتى از سوى آنها, آنها را تنبيه مى كنيم!
از اول به فكر ادب و تربيت كودك و نوجوان نيستيم; او را به حال خود رها مى كنيم تا بى تربيت بار بيايد و بعد او را بدليل همين بى تربيتى شلاق مى زنيم؟! آيا اين كار منطقى است؟
قبل از انقلاب متدينين از غير متدينين كاملا جدا بودند و اگر فردى پيچ راديو و تلويزيون خود را مى بست و دل به مسجد و هيئت و كارهاى مذهبى مى سپرد, تا حدود زيادى از خطرات مصون بود. افراد مذهبى هم از هر قشرى كه بودند (كاسب, كارگر, دانشجو, معلم, طلبه و …) خود را موظف مى دانستند كه از مفاسد دورى كنند و خود را مصون بدارند.
اما امروز چنين نيست! جامعه حالتى از تواكل (بيكديگر واگذار كردن امور و سلب مسئوليت از خويش) دارد, همه از همديگر انتقاد مى كنند و مسئوليت را گردن ديگرى مى اندازند! اگر بخواهيم جامعه از مشكلات و آفات مصون باشد, بايد از خودمان شروع كنيم.
مثلا در قلمرو مديريت قدم اول اين است كه هر مديرى از خود و زيرمجموعه خودش شروع كند. اگر غيرت الهى خود را به كار انداختيم و به تكليف شرعى خود عمل كرديم و به ديگران هم تذكر داديم, مدد ربانى و عنايت خداوند هم به ما كمك مى كند و اوضاع سامان مى يابد.
در زمينه نسل جوان هم, همانطور كه قبلا گفته شد, بايد قبل از انعقاد نطفه و از آموزشهاى پدر و مادر شروع كرد و بعد از آن در سنين كودكى و تحصيلات آموزش و پرورش افراد را با كتاب خدا آشنا ساخت.
متإسفانه الان بعضى از مباحث درسى دانشآموزان نه تنها هيچ مشكلى از آنها را حل نمى كند بلكه باعث اتلاف وقت آنهاست. بايد مطالبى به جوانان آموزش داده شود كه در اعتقاد و اخلاق آنها اثر قطعى دارد. در اين زمينه پيشنهاد مى شود به صورت يك مدل آزمايشى, گروهى از دانشآموزان (حدود پانصد نفر) تحت آموزشهاى مبتنى بر قرآن قرار گيرند. اين طرح به عنوان يك فرضيه علمى و منطقى قابل اعتناست و بايد مورد توجه مسئولين آموزش و پرورش قرار گيرد و اگر جواب داد, به سرعت نظام آموزشى جامعه بر اساس آن اصلاح شود.
يك ركن اصلى آموزش, بحث خلاقيت و قدرت تفكر است. قرآن به ما مى گويد كه اساس تفكر شما بايد اصلاح شود ((قل انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله مثنى و فردى ثم تتفكروا))(6)
قرآن كتاب خلاقيت است و مى خواهد كه انسان را عاقل, متفكر و خلاق بار بياورد.
حتى قرآن تعريف كرده است كه اين موجود خلاق چگونه شكل مى گيرد و مراحل و محتواى آموزشى او كدام است؟
علاوه بر اين, از عقل بشرى و روانشناسى شخصيت نيز مى توان كمك گرفت و بدين ترتيب وحى و عقل را در خدمت آموزش انسان قرار داد.

مراحل تحقق دين:
نكته مهم ديگرى كه در زمينه اجراى احكام قرآن بايد مورد توجه قرار گيرد, مرحله بندى تحقق دين است.
مرحله اول در اين زمينه, اعتقادات, اخلاق و احكام انسانى است كه در قرآن كريم بيشتر آيات مكى به اين نكات اشاره دارد.
به طور مثال اگر به ده فرمانى كه در سوره انعام فهرست شده است توجه كنيم, مى بينيم كه اين فرمانها همان ده فرمانى است كه از اول خلقت مطرح بوده و مخصوص يك دين نيست بلكه جزء مشتركات كليه اديان الهى است.
اين ده مورد در آيات 151 تا 153 سوره انعام مطرح شده است و عبارت است از: ((توحيد, احسان به پدر و مادر, عدم قتل فرزند, عدم فحشا, عدم آدمكشى, عدم ظلم به يتيم, وفاى به عهد, عدم گرانفروشى, عدم قضاوت به ظلم (يا قضاوت به عدل) و حفظ وحدت)) تمام اين موضوعات, شامل احكام انسانى و مباحث عقلانى است و عقل بشر آنها را مى فهمد.
لذا اسلام در آغاز راه اين مسائل را ترويج مى كند و آنها را بسترى براى ((احكام))ى كه بيشتر آن مباحث فوق عقلانى است, قرار مى دهد.
مثلا نماز به عنوان يكى از احكام اسلامى و يكى از فروع دين, يك مقوله فوق عقلانى است. نماز يكى از معجزات اسلام است. نماز مركبى است كه انسان را تا ملكوت اعلى بالا مى برد و جالب اين كه در همين يك حكم, بالغ بر چهار هزار حد و حكم شرعى وجود دارد!
نماز مقوله اى است كه عقل بشر و حتى عقل پيامبر ـ كه عقل كل است ـ به آن نمى رسد. به همين دليل خداوند مى فرمايد: ((علمكم مالم تكونوا تعلمون))(7) به شما چيزى ياد داد كه نمى دانستيد!
يعنى پيامبر(ص) ابتدا مباحث عقلانى و اخلاقى را از جانب خدا مطرح كرد و سپس به سراغ مباحث فوق عقلانى و تعبدى رفت.
اين نكته, يك آموزش بسيار مهم براى ماست كه اگر امروز هم بخواهيم دين خدا را مطرح كنيم, در درجه اول بايد سراغ مشتركات و مباحث عقلانى برويم, همان نكاتى كه پيامبر(ص) و قرآن در مراحل اوليه بعثت و در مكه مطرح فرمودند.
اگر ما در قدم اول سراغ مسائلى مانند حجاب و قصاص و احكام بانوان و … برويم, مخاطب ما كه از اسلام شناختى ندارد, وحشت مى كند. از آن طرف دشمن هم آنها را تحريك مى كند و در نتيجه فرصت براى معرفى اسلام به صورت واقعى از دست مى رود. پس ((مرحله بندى)) يك نكته اصولى و اساسى در تحقق دين است.
امام باقر(ع) هم با اشاره به فرمانهاى اساسى ارائه شده در قرآن, استشهاد مى كند و مى فرمايد اين آيات وعده و وعيد دارد اما احكام ندارد.(8)
ما هم در جامعه خودمان بايد اين ترتب را در نظر بگيريم و بر اساس آن عمل كنيم. در حالى كه متإسفانه ديده مى شود كه در اين مسائل, بى دقتى صورت مى گيرد.
خداوند در اين زمينه راه را به ما نشان داده است و فرموده: ((لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه))(9) پيامبر الگوى كامل ماست. بايد اداره كردن مملكت را از او بياموزيم و عمل كنيم.

شيوه هاى حكومتى پيامبر, مشتمل بر عاليترين تدبيرها بود چرا كه مستقيما از طرف خداوند سبحان به ايشان نازل مى شد. پس وقتى پيامبر ترتب احكام را رعايت مى كند, ما به طريق اولى بايد رعايت كنيم.
اگر خداوند مى خواست كه از اول بعثت نماز را واجب كند, به پيامبر(ص) مى فرمود و او هم اعلام مى كرد. ولى خدا اين كار را نكرد؟ چرا؟
اگر به نظر مى رسد كه در جامعه امروز ما, برخى افراد حكم حجاب را نمى فهمند يا نمى پذيرند و آنرا پس مى زنند بايد دلايل آن را بررسى كنيم.
اگر پيامبر الگوى ماست ـ كه هست ـ بايد ترتيب و روش اجرايى پيامبر را بررسى كنيم, بياموزيم و بكار ببنديم.
پيامبر(ص), فرهنگ انفاق را ترويج كرد, با باندهاى فحشا از همان ابتداى حكومت, به جد مبارزه كرد, جامعه را تحت آموزش اخلاقى قرار داد, احكام مربوط به محرم و نامحرم و ارتباطات را در خانه و كوچه و بازار بيان كرد, بسيج ازدواج به راه انداخت و پس از آن آيات غلاظ و شداد و برخورد با متخلفان را به مردم عرضه كرد. يعنى اگر كسى بعد از آن همه آموزش و زمينه سازى و مساعدت, مرتكب فحشا مى شد, شلاق مى خورد! قرآن هم تإكيد مى كند كه در اين صورت, هيچگونه رحم و رإفتى در قبال متخلفان از خود نشان ندهيد.
((و لا تإخذكم بهما رإفه فى دين الله))(10)
در صحنه مجازات متخلفان, بايد مردم و مومنين جمع شوند و در اجراى مجازات هم جاى هيچ رحمى نيست چرا كه فرد مرتكب فحشا, هيچ بهانه اى نداشته است, بجز هوسبازى و كسى كه با وجود شرايط رفع نياز و به خاطر هوسبازى مرتكب فحشا شود, مستحق مجازات است.
قرآن كريم, به همه زنهاى مسلمان دستور حجاب مى دهد ((وليضربن بخمرهن على جيوبهن))(11)
يعنى سرپوش و روسرى خود را بر روى گريبان و سينه خود بيندازد ولى براى زنهاى متدينه و متشخصه دستور حجاب برتر و كامل مى دهد.
((يا ايها النبى قل لازواجك و بناتك و نسإ المومنين يدنين عليهن من جلابيبهن))(12)
((جلباب)) لباسى است كه نه تنها سر و سينه را مى پوشاند بلكه انتهاى آن از زانو هم پائين تر است يعنى اين آيه سند ((چادر)) است!
و كسانى كه مى خواهند حجاب كامل و برتر داشته باشند و رعايت ((تدين)) و ((تشخص)) را بنمايند, بايد به اين لباس درآيند.
((ذلك ادنى ان يعرفن فلا يوذين))(13) اين حجاب بيانگر شخصيت آنهاست و دليل اعتقاد و التزام آنها به حجاب و عفت است و از اين رو كمتر مورد توجه و افكار سوء اراذل و اوباش قرار مى گيرند.
خداوند سبحان مى خواهد از طريق رعايت حجاب كامل توسط بانوان, حجت بر مردم تمام شود و بهانه اى براى چشم چرانى و هوسرانى باقى نماند لذا در ادامه مى فرمايد:
((لئن لن ينته المنافقون و الذين فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدينه لنغرينك بهم ثم لا يجاورونك فيها الا قليلا ملعونين اينما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتيلا))(14)
اين آيات دستور اكيد براى برخورد بسيار سخت و شديد با كسانى است كه مزاحم نواميس مردم مى شوند.
ما هم اگر مانند پيامبر(ص) عمل مى كرديم, مسائل را درست تبيين مى كرديم و راه براى ازدواج جوانان هموار بود, بهانه اى براى هوسبازان وجود نداشت و در آن صورت مى شد با متخلفين به شدت برخورد كرد.
الان در جامعه ما وضع برعكس است. برخى از فضاهاى جامعه براى حضور زنان مشكل ساز است به نحوى كه برخى از متدينين جرإت نمى كنند ناموس خود را از منزل خارج كنند و از طرفى آنقدر موانع سر راه جوانان و ازدواج آنان وجود دارد كه نمى توان از آن چشم پوشى كرد. بدين ترتيب برخورد شديد و كامل با متخلفان نيز قدرى بازتاب منفى خواهد داشت.
در صورتى كه اگر ترتب در اجراى احكام رعايت مى شد و از ابتدا بستر فرهنگى كار را فراهم مى كرديم و براى حل مشكلات جوانان و تسهيل ازدواج آنان بسيج مى شديم, امروز مى توانستيم با متخلفين هوسباز به شدت برخورد كنيم و از هياهو و شيطنت كسى هم نمى ترسيديم.
((ان تصبروا و تتقوا لا يضركم كيدهم شيئا))(15)
وقتى جامعه نسبت به كارهاى ما توجيه باشد و خصوصا جوانان دليل اقدامات تربيتى نظام را بدانند, مشكلات بسيار كمتر خواهد بود.
اگر امروز از جوانان پرسيده شود كه ((نظرتان در مورد اجراى حكم شلاق براى مجرمين منكراتى و اخلاقى چيست؟)) چه حسى دارد؟
وقتى جوانى از يك طرف دلش به كسى بند است و مى خواهد ازدواج كند و از طرف ديگر مشكل اشتغال و مسكن و موانع بيشمارى سر راه ازدواج دارد, چه تكليفى دارد؟ آيا مجازات اسلامى برايش قابل قبول و توجيه است؟
ولى اگر مقدمات ازدواج فراهم شود. مشكلات اقتصادى و اشتغال جوانان حل شود به نحوى كه بتوانند به موقع اقدام به تشكيل خانواده كنند, در آن صورت است كه آحاد افراد جامعه, مجازات مرتكبين فساد و فحشا را انتظار دارند و اگر كسى مجازات شد, همه حمايت و تحسين مى كنند.
ما اگر خواهان پايگاه محكم براى اسلام هستيم, بايد به جوانان توجه كنيم چرا كه جوانان مركز ثقل اسلام هستند.
((فما آمن لموسى الا ذريه من قومه على خوف من فرعون و ملائه))(16)
حتى در زمان خوف و ترور فرعون , جوانها به حضرت موسى(ع) ايمان آوردند. امروز هم بسيارى از كشورها خصوصا كشورهاى پيشرفته, دنبال نيروهاى جوان هستند و ما با داشتن اين همه جوان برنامه مناسبى براى ساماندهى آنها و فعاليت هاى آنها نداريم و در اين ميان توجه به ترتب و مرحله بندى در اجراى احكام اسلام براى سامان دادن به امور جوانان بسيار موثر است, چرا كه مرحله بندى بر اساس اقتضائات است. يعنى در اجراى احكام الهى بايد ببينيم كه شرايط جامعه چه چيزى را اقتضا مى كند. در زمان پيامبر(ص) هم همينطور بود يعنى تا شرايط براى اجراى حكمى مهيا نبود, حكم ابلاغ نمى شد چرا كه احكام الهى, يك موضوع تئوريك نيست, براى عمل كردن است. از سوى ديگر, مطرح كردن مسئله اى كه نمى توان به آن عمل كرد, باعث وهن آن موضوع مى شود.
لذا بايد برنامه ريزى و زمان بندى كرد تا پس از انجام مقدمات, همه احكام الهى در زمان مقرر خود اجرا شوند.
همه قرآن بايد اجرا شود اما اين اجرا نيازمند توجه به اقتضائات هر جامعه و زمان بندى خـاص است.
در جامعه اى كه فحشا زياد است (و حتى شغل رسمى است!) در صورتى كه حكومت اسلامى برقرار شود, نمى توان همه را شلاق زد! بايد اول جلوى فحشا را گرفت و اين افراد را كه واقعا بيمارند, معالجه كرد, سپس به اجراى احكام پرداخت.
خداوند براى درمان بيمارى زنان بدكاره به پيامبر(ص) مى فرمايد: ((فامسكوهن فى البيوت))(17) آنها را در خانه نگهداريد نه زندان! يعنى محيط بازپرورى او بايد خانه باشد و طبعا در خانه, شوهر هم دارد.
از سوى ديگر مجرد ماندن در اسلام به شدت نكوهش و ازدواج بسيار تشويق و ترغيب شده است. ((من تزوج فقد احرز نصف دينه)) كسى كه ازدواج كند, نصف دين خود را حفظ كرده است.
لذا براى تحقق اين امر, بودجه فرهنگى بايد در دو بخش تخصيص يابد.
يكى ترويج و تسهيل ازدواج و ديگرى آموزش معارف قرآن و اين دو مقوله ارتباط مستقيمى با هم دارند.
اگر جوان در زمان مناسب و با شرايط آسان ازدواج كند, زمينه روحى و روانى او براى فهم معارف قرآن فراهم خواهد شد و متقابلا آموزش معارف قرآنى بر شكوفائى زندگى آنها تإثير سازنده خواهد داشت.
در زمينه تحقق و تسهيل ازدواج هم, اولا خود جوان مسئول است, بعد پدر و مادر او, بعد اقوام او, بعد هم محلى و همشهرى و نهايتا نظام جامعه.
اكنون شرايطى بر جامعه حاكم است كه جوانها مشكل دارند و از لحاظ شغل و مسائل مالى در مضيقه اند. لذا مراتب بعد, يعنى پدر و مادر و … و حكومت اسلامى بايد به تكليف شرعى خود در اين زمينه عمل كنند.
شايد بتوان گفت در اين زمينه دين را نيمه كاره تعريف كرده ايم. دليل اين نكته هم اين است كه مى بينيم تكليف هاى قرآنى, وسيع تر از رساله هاست.
مسائل اجتماعى اسلام بايد به صورت احكام اجرايى وارد رساله هاى عمليه شود و الا آخرت جامعه در معرض خطر قرار مى گيرد.ادامه دارد.
 

پى نوشت ها:
1-در آن روز (قيامت) رسول در پيشگاه خدا عرض مى كند: بارالها, امت من اين قرآن را بكلى متروك و رها كردند. قرآن كريم (فرقان30/)
2ـ تكثرگرايى
3ـ قرآن كريم (نسإ76/)
4ـ ((لتبلون فى اموالكم و انفسكم و لتسمعن من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و من الذين اشركوا اذى كثيرا و ان تصبروا و تتقوا فان ذلك من عزم الامور)) محققا شما را بمال و جان آزمايش خواهند كرد و بر شما از زخم زبان آنها كه پيش از شما كتاب آسمانى به آنها نازل شد آزار بسيار خواهد رسيد و اگر صبر پيشه كرده و پرهيزگار شويد (البته ظفر يابيد) كه ثبات و تقوى سبب نيرومندى و قوت اراده در كارهاست. قرآن كريم (آل عمران186/)
5ـ اى كسانى كه ايمان آورده ايد, شما مسئول خويشتنيد, اگر شما هدايت يافتيد گمراهى ديگران لطمه اى به شما نخواهد زد. قرآن كريم (مائده105/)
6ـ قرآن كريم (سبإ46/)
7ـ قرآن كريم (بقره239/)
8ـ اصول كافى ج ص
9ـ قرآن كريم (احزاب21/)
10ـ و هرگز درباره آنان در دين خدا رإفت و ترحم روامداريد. قرآن كريم (نور2/)
11ـ و سرپوش هاى خود را بر سينه هاشان بيندازند تا گردن و سينه پوشيده شود. قرآن كريم (نور31/)
12ـ اى پيامبر! به همسرانت و دخترانت و زنان مومنان بگو جلبابهايشان را بر خود بپوشند. قرآن كريم (احزاب59/)
13ـ اين پوشش براى اينكه ـ به پاكى ـ شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند, بهتر است. قرآن كريم (احزاب59/)
14ـ قرآن كريم (احزاب60/و61)
15ـ قرآن كريم (آل عمران120/)
16ـ قرآن كريم (يونس83/)
17ـ قرآن كريم (نسإ15/)