زن و سلوك عرفانى
حضرت آية اللّه جوادى آملى
تهيه و تدوين: حجةالاسلام والمسلمين محمدرضا مصطفى پور
تذكر
در شماره پيشين ذيل عنوان (زن و عرفان) پس از تعريف عرفان نظرى و عملى و نگاه عارفان به زن به مبانى عرفان و سير و سلوك اشاره شده كه با توجه به آن مبانى، زن اين استعداد و قابليت را دارد كه در مسير سلوك گام بر دارد چنان كه مردان نيز در مسير سلوك گام بر مىدارند حال سؤال اين است كه اگر انسانى بخواهد اين سير را آغاز كند نقطه شروع آن سير كجاست و پايان آن كجا خواهد بود كه در اين مقاله به اين نقطه شروع كه همانا نقطه بيدارى و نقطه پايانى كه همانا توحيد است مىپردازد و در پايان نمونههايى از زنانى كه در مسير سلوك طى طريق كردهاند و مقاماتى را بدست آوردهاند معرفى خواهند شد.
زن و سلوك عرفانى
عرفان كشف و شهود حقيقت است از راه تهذيب نفس و قطع علايق از دنيا و امور دنيوى و توجه كامل به امور روحانى و فوق همه اينها توجه كامل به مبدأ متعالى و حقيقت هستى.
بر اساس اين بيان هر انسانى اگر بخواهد مىتواند به مقام كشف و شهود حقيقت نايل آيد. زيرا همه انسانها قابليت تهذيب نفس و قطع علايق از دنيا و توجه كامل به خدا را دارند، چه زن باشد و چه مرد. بنابراين اگر زنها نيز بخواهند به اين مقام نايل شوند بايد منازل و مراحل سلوك را طى كنند.
براى طى كردن مسير سلوك و منازل وصال به حقيقت، عارفان منازل و مقاماتى را تنظيم كردهاند كه افراد مىتوانند اين منازل را يكى پس از ديگرى به پيمايند و به نهايت سير برسند و مقام ولايت را كسب نمايند و به عبارت ديگر: زن و مرد در تأمين توشه سفر و نردبان عروج تفاوتى ندارند و در تحصيل مقام خلافت و ولايت ميدان براى زن و مرد باز است و هر دو به طور يكسان به دستاورد اين سفر الهى دست خواهند يافت.
از اين جهت پيامبر اكرم(ص) فرمود: «افضل نساء اهل الجنة خديجة بنت خويلد و فاطمه بنت محمد و مريم بنت عمران و آسيه بنت مزاحم امرأة فرعون.»(1)
در روايت ديگرى پيامبر(ص) فرمود: «ان اللّه تعالى اختار من النساء اربع: مريم و آسيه و خديجة و فاطمه»(2) خداى سبحان از بين زنان چهارتن را برگزيد، مريم، آسيه، خديجه و فاطمه بر اساس اين دو روايت زنان زيادى وارد بهشت مىشوند. اما افضل آنان اين چهارتن هستند و يا از بين همه زنان اين چهار تن را برگزيد.
اگر كسى بپرسد چرا در بين زنان عالم تنها اين چهار تن به اين مقام رسيدهاند گويا همه زنان توان دست يابى به اين مقام را ندارند؟
در جواب مىگوييم: اولاً بسيارى از زنان هستند كه فضائل آنها در تاريخ ثبت نشده است. علاوه ذكر اين چهار نفر گوياى انحصار نيست و اگر جامعه رشد كند و شرايط و امكانات ترقى و سعادت در اختيار هر دو صنف قرار دهد زنان مىتوانند پا به پاى مردان در مسير سلوك گام بردارند.
چنان كه ملاحظه مىشود دختر عظماى فاطمه زهرا(س) حضرت زينب(س) با همه مصائبى كه ديده وقتى در برابر دژخيمى چون عبيداللّه بن زياد قرار مىگيرد و با خطاب كه كار خدا را با برادرت حسين چگونه ديدى؟ با شهامت بگويد: «ما رأيت الّا جميلاً» من غير از زيبايى و جمال از خدا چيزى نديدم خداى سبحان براى آنها شهادت را مقرر فرموده و آنان به خوابگاه ابدى خود شتافتند.(3)
اگز زينب(ع) در مقام سلوك به مقام وصال نرسيده بود چنين جمله بلندى را نمىگفت كه من جز جمال و زيبايى چيزى نديدم البته در ادامه از زنانى ياد مىشود كه مقام سلوك را طى كرده و به ولايت رسيدهاند.
حال اگر زنى بخواهد مقام سلوك را طى كند همانند مردان بايد از كجا آغاز كند.
عارفان مىگويند در سير و سلوك عرفانى در آغاز بايد مانع زدايى كرد و شرائط لازم سلوك را فراهم نمود.
مهمترين مانع سلوك غفلت از سفر و مسافر بودن است زيرا اگر كسى عازم سفر است ولى نداند كه مسافر است و راهزن در كمين اوست مىخوابد و دچار رهزن مىشود در حالى كه اگر بداند مسافر است قهراً به فكر حركت و تحصيل زاد و توشه هماهنگ با مسير و مقصد خواهد بود.
اگر انسانى بخواهد با غفلت مبارزه كند بايد بيدار باشد از اين رو يقظه و بيدارى شرط لازم تهذيب نفس و سير و سلوك شمرده شده است.
انسان وقتى بيدار شد و فهميد كه مسافر است و بايد به سير بپردازد در جهت مانع زدايى تلاش مىكند براى مانع زدايى ابتداء بايد توبه كند و با توبه و انابه به جبران گذشته زهد را سر لوحه كار خود قرار دهد و براى رسيدن به مقام زهد و ترك وابستگى به دنيا بايد اهل رياضت و تمرين باشدو در مسائل اخلاقى به تمرين بپردازد و در تمام اوقات به مراقبه و نگهبانى از خويشتن اقدام كند و پيوسته از خود محاسبه و حسابرسى داشته باشد تا به تقوا برسد كه نتيجه تقوا همانا منع از ورود غير خدا به دل است.
مقامات عارفان
انسانى كه مانع زدايى كرد و دل را از غير خدا زدود حال بايد به سير باطنى و عمودى بپردازد تا به حق واصل شود اولين مقام سير و سلوك پس از مانع زدايى ايمان به خدا و قيامت و راهى است كه او را به بهشت خواهد رساند البته اين ايمان زمانى نيست كه آدمى به زبان بگويد: من خدا و قيامت را قبول دارم بلكه ايمان قلبى است كه در پرتو آن به اطمينان دست يابد و بداند جهان مبدأى دارد به نام خدا و پايانى دارد به نام معاد و رهبرانى مانند انبياى الهى و كتابى به نام قرآن دارد.
مؤمن كسى است كه وقتى نام خدا برده مىشود دلهاى آنها به شوق مىتپد و آن گاه مىآرمد. «انما المؤمنون الذين اذا ذكر اللّه وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايماناً و على ربهم يتوكّلون؛الذين يقيمون الصلوة و مما رزقناهم ينفقون اولئك هم المؤمنون حقاً، لهم درجات عند ربّهم و مغفرة و رزق كريم»(4) مؤمنان تنها كسانى هستند كه هرگاه نام خدا برده شود دلهاشان ترسان مىگردد و هنگامى كه آيات او بر آنها خوانده مىشود، ايمانشان افزونتر مىشود و تنها بر پروردگارشان توكل مىكنند.
آنها كه نماز را بر پاى مىدارند و از آن چه به آنها روزى دادهايم انفاق مىكنند، آرى مؤمنان حقيقى آنها هستند. براى آنان درجاتى نزد پروردگارشان است و براى آنها آمرزش و روزى بى نقص و عيب خواهد بود.
ثبات و استوارى
مرحله دوم سير و سلوك ثبات و استوارى است. تنها ايمان براى سير و سلوك كافى نيست بلكه سالك بايد به مقام ثبات در اعتقاد و ايمان برسد. قرآن كريم يكى از اوصاف برجسته سالكان كوى حق را ثبات مىداند و مىفرمايد: «يثبت اللّه الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحيوة الدنيا و فى الآخرة»(5) خداوند كسانى را كه ايمان آوردند به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان استوار مىدارد هم در اين جهان و هم در سراى ديگر.
نيت
نيت روح عمل است و ممكن است انسانى ثابت قدم باشد ولى كار را بدون روح آن انجام دهد از اين رو رسول اكرم(ص) فرمود: «فانما لكل امرء مانوى»(6) هر كسى باندازه نيتى كه دارد طرفى مىبندد. نيت از اعمال باطنى و از روزىهاى معنوى انسان است.
صدق
مرحله چهارم سلوك صدق و راستى است البته صدق فقط در گفتار نيست بلكه در نيت و عمل نيز هست از اين رو خدا از كسانى كه به عهدشان وفا مىكنند به عنوان صادق ياد مىكند: «من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه عليه»(7) از مؤمنان مردانى هستند كه در رعايت و عهد و پيمانشان صادقاند.
اخلاص
مرحله ديگر سلوك اخلاص است كه آدمى قلبش را مخصوص حق كند تا احدى جز مقلّب القلوب در حرم دل او راه نيابد خداى سبحان فرمود: «و ما امروا الّا ليعبدوا اللّه مخلصين له الدين حنفاء»(8) مردم هيچ مأموريتى ندارند جز آن كه دستورهاى دين را مخلصانه براى خدا انجام دهند يعنى فهمشان و عملشان براى خدا باشد و محصول اخلاص نيز لقاء بهشت است البته اين مسير بايد تا رسيدن به مقام توحيد ادامه يابد.
مقام توحيد
يكى از منازل سلوك مقام توحيد است در اين مقام انسان سالك مىيابد كه چيزى را مالك نيست و چيزى ندارد كه آن را به خدا بسپرد، به جايى مىرسد كه مىگويد: «لا يملك لنفسه نفعاً و لاضراً و لاموتاً و لاحيوةً و لانشوراً»(9) يعنى به جايى مىرسد كه به خوبى مىيابد مالك سود و زيان و زندگى و مرگ و حشر و نشر خود نيست. خدا نه تنها مالك آسمانها و زمين است مالك انسان است، مالك ملك و سلطنت و نفوذ هم هست به هر كه بخواهد اين نفوذ را اعطا مىكند و از هر كه بخواهد آن را مىستاند.
توحيد داراى دو مرحله است. در ابتدا توحيد يكى گفتنى است يعنى مؤمن مىگويد: لا اله الّا اللّه و به آنها ايمان دارد و غير خدا را موجودى شايسته عبادت نمىداند اما بالاتر از آن يكى كردن و آن اين كه بداند جز خدا مالك چيزى نيست و اگر انسان بداند جز خدا مالكى نيست به طور طبيعى خود را مالك چيزى نمىداند و چون خود را مالك چيزى نمىداند خود را تسليم او مىكند و از اين جا فقر او ظهور مىكند.
چون همه كمالات نفسانى و اخلاقى انسان بر اساس توحيد صحيح تنظيم مىشود محور اصلى نزاهت روح را توحيد ناب تأمين مىكند.
راههاى رسيدن به توحيد
براى راهيابى به مقام والاى توحيد راههاى فراوانى وجود دارد، دين براى استحكام توحيد در جان موحّد سالك حدودى را معين كرده است، حدود الهى يعنى امور ممنوعه، و اين امور ممنوعه براى عدّهاى محرمات و معاصى است و براى عدّهاى ديگر كه بالاترند علاوه بر محرمات و معاصى مشتبهات و امور شبهه ناك است و براى عدّهاى كه از اين وارستهترند مباحات است و اين حدود براى رسيدن به توحيد است و بهترين راه براى پيمودن اين راه عبوديت و بنده خالص خدا بودن است و بنده خالص خدا پيوند خود را با غير خدا قطع مىكند.
يكى از راههاى رسيدن به اين مقام نزديك شدن به كسانى است كه به آن منزلت راه يافتهاند به گونهاى كه ولايت آنها را در دل بپروراند و به سنت و سيرت آنان عمل كند و آنان اهل بيت عصمت و طهارت و همه انبياء و اولياء الهى هستند كه انسان پس از شناخت آنان بايد آنها را الگوى خود قرار دهد و به آنها اقتدا كند و از اين راه مقام توحيد را در خود تثبيت نمايد.
نمونه هايى از زنان عارف
ناگفته اين مراحلى كه براى سلوك ذكر شد كه برخى تا صد منزل و برخى تا هزار منزل ذكر كردهاند هم مردان مىتوانند اين منازل را طى كنند و هم زنان مىتوانند اين مراحل را طى كنند و در تاريخ فراوانند زنانى كه داراى ذوق عرفانى بودهاند و آن ذوق را در خود شكوفا كردهاند.
1- رابعه عدويه
رابعه از اهل بصره بود و از كسانى كه مسير سلوك را طى كرده و به مقاماتى نايل آمده است.
يكى از كسانى كه با او مراوده داشت واز موعظه و دعاى او بهره مىبرد سفيان بود. روزى سفيان بر او وارد شد و دست به دعا برداشت و گفت: «اللهم انى اسئلك السلامة» خدا از تو سلامت مسئلت و درخواست مىكنم. رابعه به گريه افتاد. سفيان به او گفت سبب گريه تو چيست؟ گفت: تو مرا به گريه وادار كردى، سفيان گفت چرا؟ رابعه گفت: نمىدانى سلامت از دنيا در ترك دنياست و تو به آن آلودهاى.
اين سخن در واقع معرّف مقام زهد است كه انسان بايد با رسيدن به اين مقام از تعلق و وابستگى به دنيا و آلوده شدن به آن خود را سالم نگهدارد.
سخن ديگرى از او نقل شده است كه وى گفت: هر چيزى را ثمره و ميوهاى است و ثمره و ميوه معرفت روى به خداى متعالى آوردن است.
وى گفت: «استغفر اللّه من قلّة صدقى من استغفر اللّه» از خدا استغفار مىكنم از كمى صداقتم در استغفار از خدا.
در واقع اين معرفت بلندى است كه آدمى كار خوب عبادى و غير عبادى خود را خوب مىداند، خيال مىكند كه كارى كرده است و نمىداند كه به بركت لطف الهى اين توفيق براى او حاصل شده است. روزى سفيان از او پرسيد: بهترين چيزى كه بنده به آن به خداى تعالى تقرب جويد كدام است؟ در جواب گفت: آن كه بداند از دنيا و آخرت غير وى را دوست نمىدارد. در واقع فقط خدا را دوست داشته باشد.(10)
2- مريم بصريه
اين زن نيز از اهل بصره و همزمان با رابعه مىزيست و با وى نيز ارتباط داشت: جملهاى از وى نقل شده است كه گفت: از وقتى كه اين آيه را شنيدهام كه: «وفى السماء رزقكم و ماتوعدون»(11) روزى شما در آسمان است و آن به شما وعده داده مىشود هرگز غم روزى نخوردم و در طلب آن رنج نكشيدم.
انسانى كه به مقام يقين رسيده و مىداند روزى انسان در خزانه الهى است كه او بايد نازل كند و او وعده داده است كه انسان را تأمين كند پس چرا آدمى بايد غم و غصّه بخورد و اين غم و غصّه او را به خود مشغول كند و وى مرا وادار به رنج طلب كند.(12)
3- معاذه عدويه
معاذه يكى از اقران رابعه بود كه مىگويند: چهل سال روى خود را به آسمان نكرد و هرگز در روز چيزى نخورد و در شب خواب نكرد به او گفتند: به نفس خود زياد ضرر و زيان وارد مىكنى: در جواب گفت: هيچ به خود ضرر نمىرسانم زيرا به جاى شب روز را مىخوابم و به جاى خوردن در روز، شب غذا مىخورم.
در واقع اين زن دائم در سجده بود و دعا و از كسانى بود كه شبها به شب زنده دارى مىپرداخت و روزها را روزه مىگرفت.(13)
4- زنى بود از شاگردان سرّى سقطى از عارفان معروف كه آن زن پسرى داشت و پيش معلّمى درس مىخواند، روزى آن معلم پسر را به آسيا فرستاد اما وى به آب افتاد و غرق شد، معلم از آن واقعه سرّى را با خبر كرد وى گفت: برخيزيد و با من بياييد تا پيش مادر او برويم. آنها پيش مادر او رفتند و با او به سخن گفتن پرداختند و از مقام صبر و رضا سخن گفتند، زن گفت:اى معلم مقصودتان از بيان صبر و رضا چيست؟ گفت پسر تو غرق شده است. زن گفت پسر من را خداى سبحان غرق نكرده است، اما شيخ باز در صبر و رضا سخن گفت. زن گفت: برخيزيد و با من بياييد، برخاستند و با وى رفتند تا به جوى آب رسيدند. پرسيد در كجا غرق شده است محل غرق شدن را به او نشان دادند وى به آن جا رفت و فرزندش محمّد را صدا زد و او جواب دادو آن زن به آب رفت و دست پسر را گرفت و از آب بيرون آورد و به خانه برد شيخ به جُنيد گفت: اين چيست؟ جُنيد گفت: اين زن هرچه را كه خداى بر وى واجب گرداند مراعات مىكند و هركه چنين باشد، هيچ حادثه و رويدادى نسبت به وى ايجاد نمىشود جز آن كه آن را به وى اعلام كنند و چون او را به فوت پسر اعلام نكردند و دانست كه آن حادثه رخ نداده است از اين رو انكاركرد و گفت: خدا پسر مرا غرق نكرده است.(14)
اين قصه نشان مىدهد كه اگر كسى واجبات الهى را رعايت كند و وظيفهاش را در برابر خداوند به درستى انجام دهد رويداد تلخى براى او پيش نمىآيد و يا از وقوع آن حادثه و رويداد مطلع مىگردد.
5 – فاطمه نيسابورى
يكى از زنان بزرگ عارف فاطمه نيسابورى است كه در مكّه مجاور بود و گاه به بيت المقدس مىرفت و به مكه باز مىگشت روزى وى براى ذوالنون مصرى چيزى فرستاد امّا او قبول نكرد و گفت: پذيرش چيزى از زنان مذلّت و كاستى است. فاطمه در جواب گفت: در دنيا هيچ عارفى بهتر و بزرگتر از آن نيست كه وسيله و واسطه در بين مشاهده نكند و دهنده واقعى را ببيند در واقع اعطا كننده خداست و تو خدا را نمىبينى و واسطه را كه يك زن است مىبينى و چنين سخن مىگويى پس بايد معطى واقعى يعنى خداى سبحان را بنگرى و فرستاده او را بپذيرى.
ابويزيد نيز گفت: در عمر خود فقط يك مرد و يك زن ديدم و آن زن همانا فاطمه نيسابورى بود كه همه غيبها براى او عيان و آشكار بود.
يكى از افراد از ذوالنون پرسيد: چه كسى از عارفان را بزرگ ديدى؟ در جواب گفت: در مكّه زنى بود كه او را فاطمه نيسابورى مىگفتند كه در فهم معانى قرآن سخن مىگفت كه شگفتى مرا بر مىانگيخت و مىگفت: هر كه خاطرش با خدا نباشد به هر ميدانى پاى مىنهد و به هر زبانى سخن مىگويد و آن كه خاطرش با خدا باشد او زبانش را از هر سخنى جز راستى فرو بندد و وى را بر آزرم داشتن از او و اخلاص وا مىدارد.
همو گفته است: صادق متقى امروز در دريايى است كه امواجش را به كام مىكشد و او چون غرقه شدگان خدا را مىخواند و از او خلاص و نجات مىخواهد.
بازوى گفت: هر كه عمل براى خدا مىكند و او را مىبيند عارف است و هر كه عمل براى خدا مىكند و تنها او را ناظر خويش مىداند مخلص است.(15)
6- رابعه دختر اسماعيل
در شرح حال اين زن آمده است: گاهى حالى براى او پيش مىآمد كه اهل بهشت را مىديد و مىگفت: «رأيت اهل الجنة يذهبون و يجيئون و ربما رأيت حورالعين يستترن منى باكما مهنّ» اهل بهشت را ديدم كه در بهشت رفت و آمد مىكردند و چه بسا حورالعين را ديدم كه با آستينهايشان خود را از من مىپوشاندند.(16)
چنان كه مردانى هستند كه خود را از ائمه مستور مىدارند اين زنان كه نامبرده شده، نمونهاى از سالكان واصلاند كه نشان مىدهد زن و مرد مىتوانند در مسير سلوك حركت كنند و به كمالاتى نايل شوند.
نتيجهگيرى
سير و سلوك و حركت در مسير تهذيب نفس براى همه انسانها ميسّر است خواه زن باشد و خواه مرد ولكن افرادى در اين مسير قرار مىگيرند كه بيدار شوند و غفلت زدايى بكنند زاد و توشه سفر بردارند و اراده كنند و مراحل سلوك را يكى پس از ديگرى طى كنند تا به مقام توحيد نايل شوند چه توحيد ذاتى و چه توحيد صفاتى و چه توحيد افعالى و چه توحيد عبادى.
پىنوشتها: –
1. نورالثقلين، ج 5.
2. بحارالانوار، ج 43، ص 19.
3. الملهوف، ص 67.
4. سوره انفال، آيه 2 – 3 – 4.
5. سوره ابراهيم، آيه 27.
6. بحار، ج 67، ص 186.
7. سوره احزاب، آيه 22.
8. سوره بيّنه، آيه 5.
9. مفاتيح الجنان، تعقيب نماز عصر.
10. نفحات الانس، ص 613 – 614.
11. سوره ذاريات، آيه 22.
12. نفحات الانس، ص 614- 615.
13. همان، ص 615.
14. همان، ص 622.
15. همان، ص 618 – 619.
16. درّالمنثور فى طبقات ربّات الحذور، ص 203.