« و إذ قال ربك للملائكة إني جاعل في الأرض خليفة، قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك، قال إني أعلم ما لا تعلمون »
( سوره بقره / آيه 30)
اى پيامبر، به ياد آور آنگاه كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: همانا من در زمين خليفه و جانشين قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند آيا در زمين كسى را مىگمارى كه در آن فساد كند و خونهائى را بريزد در حالى كه ما تو را حمد و سپاس مىگوئيم و تو را به پاكى ياد مىكنيم؟ خداوند فرمود: من مىدانم آنچه را شما نمى دانيد.
خداوند پس از بيان نعمت بزرگ آفرينش آسمانها و زمين، خلقت اولين انسان كه حضرت آدم مىباشد را بيان مىكند و به فرشتگانش خبر مىدهد كه اراده كرده است در زمين انسان را بيافريند.
ملائكه كه مىدانستند دنيا سرزمينى مادى است و از اطلاعات اوليهاى كه داشتند نتيجه گيرى كردند كه مادّه عوارضى در پى دارد زيرا موجب اجتماع است و اجتماع باعث بر تزاحم مىباشد و تزاحم مخلوقات مادى را به فساد و تباهى مىكشاند. و به عبارت ديگر انسان مخلوقى مادى است كه از آب و گِل خلق مىشود و مادّه محدود است. از اين روى مركز تزاحمها و درگيريها و كشمكش ها مى شود. چرا؟ براى اينكه عالَم مادّى هرچه گسترده و پهناور باشد طمعهاى انسان توسعه طلب را تأمين نمى كند.
مگر خود در اين جهان مادّى شاهد توسعهطلبىهاى مستكبران و ظالمان نيستيم؟ و مگر همين انسان طمّاع از تسلّط بر جهان قانع شده است؟ پس چرا دست درازى به ماه و كواكب مىكند و ميليارها دلار صرف كشف كواكب ديگر مىنمايد؟ و مگر آن كس كه در آن سوى جهان كه به اندازه اختلاف 12 ساعت زمانى با ما دور است همواره نعره نمى كشد كه خاور ميانه را – با زور -خاضع براى خويش سازد؟ ملائكه كه اين وضعيت را با اطلاعات كمى كه داشتند مىدانستند شگفت زده شدند كه چگونه خداوند در اين جهان مادى مىخواهد خليفه و جانشين براى خود قرار دهد، غافل از اينكه همين انسان كه داراى دو غريزه شهوت و غضب است و ممكن است با استفاده از اين دو غريزه فطرى خدادادى از يك درنده، خونخوارتر گردد و زمين را پر از فساد و تباهى كند، همين انسان داراى عقل است كه اگر به كار بندد آن دو قوّه را چنان مهار مى كند و در برابر خدا آنچنان خاضع مىشود كه مقامش از صدها فرشته بالاتر مىرود.
ملائكه كه مىپنداشتند اين موجود مادى كه داراى دو نيروى مخرب است ممكن است جهان را پر از فساد و ظلم كند و با استفاده از خيرات و نعم آن و حس برترى جوئى همنوعان خود را از پا در آورد يا خاضع براى خود سازد و اين كار جز با فساد و خونريزى ميسر نيست پس حق داشتند كه از علت خلقت آدم بپرسند. البته ممكن است برخى از مفسرين اين را اعتراض بخوانند ولى قطعا اين سخن غلط و اشتباه است زيرا ملائكه بندگان محترم و مورد تقدير خداوند هستند و هرگز دمى از اطاعت و بندگى فروگذار نيستند ، و آنها تنها توضيح خواستند نه اينكه اعتراض كنند.
ملائكه خيال مىكردند مِلاك و معيار قرب بيشتر، عبادت و اطاعت بيشتر است و آنان كه براى عبادت آفريده شدهاند قطعا بهتر و بيشتر خدا را مىپرستند.
اينجا نقطه مهمى نهفته شده و آن اينكه عبادت يك انسان مادى كه خداوند در او نيروهاى فساد خواه قرار داده، در صورتى كه با وجود اين نيروها، آنها را مهار كند و به عبادت بپردازد قطعا ارزشمند تر و مهمتر است تا عبادت موجودى كه براى عبادت آفريده شده و نمى تواند خطا كند يا پا را فراتر بگذارد، هرچند اين موجودى است خاكى و او موجودى است نورى.
به عنوان مثال: شخصى به صورت زاهدانه زندگى مىكند زيرا پولى ندارد كه طغيان كند، او مهمتر است يا آن كس كه داراى پول فراوان است ولى مانند زاهدان و پارسايان زندگى مىكند آيا اين دو با هم برابرند؟
آرى، اين انسان است كه با وجود آن همه غرائز و نيروهاى مادى، آنچنان خدا را اطاعت مىكند كه روح القدس – مقرّب ترين فرشتگان خدا – در برابرش تعظيم مىنمايد.. و همين انسان ممكن است به جائى برسد كه از حيوان بدتر شود ( بل هم أضل ) بلكه بايد بگويم كه از شيطان هم پستتر و حقير تر گردد و به اسفل السافلين رود.
راستى چقدر عظيم و سترگى اى انسان و چه پست و بى ارزشى اى انسان. نتيجه گيرى:
1- نصب خليفه فقط از طريق خدا است لا غير، و اصلا كلمه ” خليفه ” با ” جعل ” الهى تمام مىشود و محقق مىگردد. پس خليفه را بايد خدا نصب كند نه مردم.
و همانا انسان خليفه دائمى خدا است بر روى زمين. و انسان از اينكه اشرف مخلوقات است خليفه خدا مىشود.
2- تسليم و اطاعت منافى با سؤال كردن و طلب توضيح نيست. پس بايد همواره پرسيد و نادانيها را با پرسش از بين برد.
3- تمام فرزندان آدم استحقاق و لياقت خلافت خدا را ندارند زيرا در ميان آنان كسانى هستند كه از حيوان بدتر است ولى كسانى هم هستند كه تا قاب قوسين به خدا نزديك مىشوند.
4- عبادت و تسبيح در جاى آرام دليل قرب و فضل بيشتر نيست.
5 – حاكم و خليفه خدا بايد عادل باشد و بر روى زمين فساد نكند. و اين آيه خود دليلى است روشن بر ضرورت عدالت و عصمت خلفاى راستين خدا.
6- تصور ملائكه اين بود كه انسان دائم الفساد است زيرا مىگفتند ” يفسد ” و ” يسفك ” و هر دو معناى استمراريت مىدهد. و چنيناند ظالمان و مستكبران كه به خاطر حفظ منافع خود پيوسته به ديگران ظلم مىكنند و فساد مىنمايند.
7- لازم است در داورى تند روى نكنيم بلكه همواره خوبيها و بديها را كنار هم بگذاريم و نتيجه گيرى كنيم نه چون ملائكه كه وضعيت مادى انسان را ديدند، از جنبه معنويش غفلت كردند. و السلام
پاورقي ها: