مقدمه
يكى از رخدادهاى شگرف و شگفتانگيز كه در صدر اسلام و براى شخص پيامبر اكرم (ص) اتفاق افتاد، سفر اعجازآميز «معراج» است كه يكى از بزرگترين معجزههاى رسول اكرم (ص) بوده و عقول بشرى از درك حقيقت آن عاجز است. اين معجزه الهى در سايه عبوديت و بندگى خالص نبوى (ص) حاصل شده است و آيات و روايات بسيارى، از آن با عظمت و شكوه ياد كرده است.
در حقيقت معراج، سفر رسول اكرم (ص) از زمين به سوى عرش بود. در اين باره اختلافها زياد است، بعضى معتقدند كه اين سفر جسمانى بود و عدهاي بر اين باورند كه سفرى روحانى بود.
در اين نوشتار مختصر بر آنيم تا با مطالعه در آيات الهى و روايات اسلامى ضمن بيان عظمت اين سفر اعجازآميز، به برخى از ابهاماتى كه درباره اين موضوع مهم اسلامى وجود دارد، پاسخ دهيم. مفهوم معراج
عروج به معناى بالا رفتن است. به شبى كه دعا بالا رود ليلة المعراج گويند؛(1) و نيز حركت (با جسم) در زمين و بر روى زمين را گويند،(2) و «اسار و اسراء» به معناى راندن است، يا سير در شب را گويند،(3) و معناى روح و جسم هم روشن است. راغب اصفهانى، روح را به معناى نفس گرفته است.(4) بنابراين، حقيقت معراج، سير در زمين و جهانهاى بالا و دوردست است.
نكته درخور توجه در اينجا اين است كه داستان معراج پيامبر اكرم(ص) مركب از دو قسمت بوده، قسمت نخست آن سفر با مركب فضاپيمايى به نام «براق»(5) از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى بود كه آن حضرت در مدت كوتاهى در آن نقطه پايين آمد، و از نقاط مختلف مسجد، و «بيت اللحم» كه زادگاه حضرت عيسى (ع) است و منازل انبياء و آثار و جايگاه آنها ديدن كرد؛ و در برخى از منازل دو ركعت نماز گزارد. البته ناگفته نماند آن حضرت اين مسير را در يكى از شبها در دوران رسالت در مكه از طريق اعجاز طى كرده است، كه اين قسمت را اصطلاحاً در كتابها و تواريخ «إسراء» مىنامند و قسمت دوم داستان معراج، سير آن حضرت از مسجدالاقصى به آسمانها انجام شده و «ستارگان و نظام جهان بالا را مشاهده كرد؛ و با ارواح پيامبران و فرشتگان آسمانى سخن گفت، و از مراكز رحمت و عذاب (بهشت و دوزخ) بازديدى به عمل آورد؛ درجات بهشتيان و اشباح دوزخيان را از نزديك مشاهد فرمود.»(6) اين قسمت سفر اعجازآميز آسمانى را اصطلاحاً «معراج» مىنامند.
رسول اكرم (ص) در اين سير آسمانى (معراج) با رموز هستى و اسرار شگفتانگيز دستگاه عظيم آفرينش و وسعت عالم خلقت و آثار قدرت بىپايان خداوند كاملاً آگاه گشت. سپس به سير خود ادامه داد، و به «سدرة المنتهى»(7) رسيد، و آن را سراپا پوشيده از شكوه و جلال و عظمت ديد. در اين هنگام برنامه سفر اعجازآميز وى پايان يافت، سپس مأمور شد از همان راهى كه پرواز نموده بود بازگشت نمايد. در برگشت نيز در «بيتالمقدس» فرود آمد، و روانه مكه و وطنش گرديد. معراج در آينه آيات و روايات
هر موضوعى را كه قرآنكريم بدان اشاره فرموده است از ضروريات دين در ميان مسلمان مىباشد. داستان نيز اين چنين است. يعنى، معراج اجمالاً يكى از ضروريات دين و صريح قرآن و جمله مسلمات در ميان تمام فرق اسلام است؛ پس انكار آن، انكار ضرورى دين و موجب ارتداد است؛ بنابراين، هر فرد مسلمان كه معتقد به قرآن و روايات اسلامى و اتفاق مسلمانان باشد، نمىتواند آن را انكار نمايد؛ زيرا، معراج ريشه قرآنى دارد و در دو سوره از قرآنكريم به سرگذشت اين سير جسمانى و روحانى تصريح شده است.
اول: سوره اسراء، كه شروع اين سفر اعجازآميز را متذكر است:
«سبحان الذى اسراى بعبده ليلاً من المسجدالحرام الى المسجدالاقصى الذي باركنا حوله لنريه من آياتنا إنه هو السميع البصير»(8)پاك و منزه است آن خدايى كه بندهاش را در يك شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصى كه در سرزمين مبارك و مقدسى واقع شده برد، تا آيات و نشانههاى (عظمت) ما را ببيند، او شنوا و بينا است.
دوم: سوره «النجم» كه به قسمتهايى از اين سفر آسمانى اشاره دارد كه در ضمن 6 آيه، از آيه 13 تا 18 قسمت دوم معراج، يعنى سير آسمانى را بيان مىكند. آنجا كه مىفرمايد: «و لقد رءاه نزلة اُخرى، عند سدرة المنتهى، عندها جنة المأوى، اذ يغشى السدرة ما يغشى، مازاغ البصر و ما طغى، لقد رأى من آيات ربّه الكبرى» آيا با او درباره آنچه (با چشم خود) ديده مجادله مىكنيد؟! و بار ديگر نيز او را مشاهده كرد، نزد «سدرة المنتهى»، كه «جنت المأوى» در آنجاست. در آن هنگام كه چيزى (= نور خيره كنندهاى) سدرة المنتهى را پوشانده بود، چشم او هرگز منحرف نشد و طغيان نكرد (آنچه ديد واقعيت بود). او پارهاى از آيات و نشانههاى بزرگ پروردگارش را ديد.
غالب مفسران، آيات سوره «النجم» را هم در ارتباط با قضيه معراج پيامبر (ص) دانستهاند.(9)
همچنين در آيه ديگرى از قرآنكريم به صورت اشاره، برخى از تماسهاى پيامبر(ص) را در شب معراج تأييد مىكند و آن آيه 45 سوره «زخرف» است: «و سئلْ مَن ارسلنا مِن قبلك من رسلنا اجعلنا من دون الرحمن ءالهةً يُعبدون؛ اى پيامبر! از پيامبرانى كه قبل از تو فرستاديم بپرس: آيا ما براى آنها معبودانى غير از خداى رحمان براى پرستش قرار داده بوديم؟!»
آيا پرسش پيامبر اكرم (ص) از انبياى گذشته به جز با رويارويى با آنها ممكن است؟ و در كدام مجمعى غير از آن شب معهود اين امر مواجهه ميسر شد؟
روايتى هم از امام باقر (ع) در تفسير اين آيه شريفه به همين معنا وارد شده است و نيز علامه مجلسى در «جلد 18 بحارالانوار، باب اثبات المعراج» اين آيه شريفه را در زمره آيات معراج مطرح نموده است.
ناگفته پيداست كه با امعاننظر در مطالب ياد شده، بدون مراجعه به روايات تفسيرى معراج، تنها از تأمل در آيات سوره «اسرا» و «النجم» به تصوير نسبتاً روشنى از اين سفر مبارك اعجازآميز رسول خدا (ص) دست مىيابيم.
در منابع روايى اسلام روايات زيادى درباره معراج وارد شده كه بسيارى از علماى اسلام، تواتر يا شهرت آن را تصديق كردهاند،(10) كه به عنوان نمونه و رعايت اختصار به دو روايت و آن هم از طريق فريقين اشاره مىكنيم:
1- امام باقر (ع)در ضمن روايتى كه طولانى است فرمود: «و لكنّه اسرى به… و اشار بيده الى السماء؛ و لكن پيامبر را از مسجدالحرام تا آسمانها سير داد.»(11)
2- زمخشرى حديثى را نقل نموده است كه در قسمتى از آن چنين آمده است: «و قد عرج به الى السماء فى تلك الليله… و انه لقى الانبياء و بلغ البيتالمأمور و سدرةالمنتهى؛ در حالى كه سير داده شده بود بسوى آسمان در اين شب و عجائب آسمان به او نشان داده شده، و انبياء را ملاقات نموده بود و تا بيتالمأمور و سدرةالنتهى سير نمود.»(12) در اين حديث «عرج به»، به معراج جسمانى اشاره دارد؛ از اينجا معلوم مىشود رواياتى كه فقط دلالت بر معراج روحانى دارد، چون مخالف ظاهر قرآن كريم است، قابل اعتماد نيست.
سخن از اين كه آيا تنها روح بزرگ پيامبر (ص) در خواب و مكاشفه در اين سفر همراه جبرئيل بوده و يا آن حضرت با اين بدن خاكى دعوت به عالم بالا شده است، مورد اختلاف است. با اين كه صريح قرآن و روايات اسلامى گواهى قطعى بر جسمانى بودن آن مىدهد؛ چنان كه فقيه و مفسر بزرگ شيعه، مرحوم طبرسى، در تفسير «مجمع البيان» اتفاق علماء را بر جسمانى بودن معراج نقل مىكند.(13)
همچنين محدث عاليقدر شيعه، علامه مجلسى (ره)، و مفسر معروف اهل سنت، فخررازى، معتقدند كه اهل تحقيق بر اين باورند كه به مقتضاى دلالت قرآنكريم و روايات متواتر شيعه و سنى، خداى متعال روح و جسد پيامبر اسلام (ص) را از مكه به مسجدالاقصى و سپس از آنجا به آسمانها برد و انكار اين مطلب، يا تأويل آن به عروج روحانى، يا وقوع آن در خواب، ناشى از كمى تتبع يا سستى دين و ضعف يقين است.(14)
براى اثبات اين موضوع دلائل و شواهدى وجود دارد كه:
1- كلمه «عبد» نشان مىدهد،(15) كه اين سفر در بيدارى و اين سير، جسمانى بوده است؛ چون وقتى گفته مىشود: فلان شخص را به فلان نقطه بردم، يعنى خودش را با همان جسم و روح، نه اين كه در عالم خواب و خيال برده؛ مگر قرينهاى برخلاف باشد. بنابراين، از باب آن كه قرآن خود مفسر خود است مىبينيم در سوره «جن» آيه 19 مىفرمايد: «و انّه لمّا قام عبدالله يدعوه» و در سوره «علق» آيه 10 مىفرمايد: «عبداً اذا صلى» از عبد اراده مجموع روح و جسم شده است. يعنى پيامبر اسلام (ص) با تن و جسم خود به عالم بالا عروج كرده است و اين سير جسمانى و روحانى بوده است، نه روحانى تنها، و معلوم است چنين سيرى، از مسجدالحرام تا بيتالمقدس (حدود يكصد فرسخ) در صورتى يك ارزش و معجزه حساب مىشود كه با جسم بوده باشد.
همچنين در تأييد و تقويت بيشتر اين نظر (جسمانى بودن معراج) آيت ا… سبحانى مىفرمايد: «قريش از شنيدن اين كه پيامبر ادعا نمود من در ظرف يك شب همه اين اماكن (سير به مسجدالاقصى و عروج به آسمانها) را سير نمودهام، سخت ناراحت شدند، و جداً به تكذيب او برخاستند؛ به طورى كه جريان معراج وى در همه محافل قريش موضوع روز شد؛ هرگاه سير اين عوالم به صورت يك رؤيا بود، معنا نداشت كه قريش به تكذيب حضرت برخيزند، و جنجالى راه بيندازند؛ زيرا گفتن اين كه من در شبى از شبها در هنگام خواب، چنين خوابى را ديدهام، هرگز موجب نزاع و اختلاف نمىگردد، چون سرانجام هر جه هست خواب است، و تمام امور محال و غير ممكن و به دور از ذهن، در خواب به صورت ممكن درمىايد.»
ايشان مىافزايد: «اين نظر (معراج در خواب و عالم مكاشفه بود) آن قدر ارزش ندارد، كه ما آن را دنبال كنيم؛ ولى افسوس اينجاست كه برخى از دانشمندان مصرى، مانند «فريد وجدى»(16) اين نظر را پسنديده و با سخنان بىاساس، به تحكيم آن پرداخته است. با اين همه، بهتر آن است كه از اين مطلب بگذريم.»(17)
شيخ طوسى (ره) در تفسير «التبيان»، ذيل اين آيه شريفه مىفرمايد: «علماى شيعه معتقدند كه خداوند در همان شبى كه پيامبرش را از مكه به بيتالمقدس برد، او را به سوى آسمانها عروج داد، و آيات عظمت خويش را در آسمانها به او ارائه فرمود؛ و اين در بيدارى بود، نه در خواب.»
2- لفظ «سبحان» كه در ابتداى سوره اسراء آمده حكايت از اعجازگونه بودن اين جريان مهم دارد كه خداوند متعال براى رفع استبعاد مردم، خود را از هرگونه عيب و نقص و ناتوانى تنزيه مىكند و گرنه سير روح منهاى جسد كه از محدويتهاى عالم مادى رها باشد، اين تعبير را نمىطلبد.
3- آنكه در سوره «النجم» ماده «رؤيت» بكار رفته: «ما زاغ البصر و ماطغى، لقد رأى من آيات ربه الكبرى»؛ چشم پيامبر(ص) دچار خطا و انحراف نشد. او نشانههاى بزرگ خداى خود را مشاهده كرد. اين دو آيه شريفه به روشنى مىرساند كه اين رؤيت با همين و حالت بيداري پيامبر(ص) رخ داده، نه در حالت خواب و عالم مكاشفه.
سؤالى كه در اينجا مطرح مىشود اين است كه بر اساس تناسب بين رائى و مرئى (بيننده و ديده شده)، اين چشم مادى تنها آنچه را كه از جنس خود باشد را مىبيند نه روح مجرد را و فرشتگانى كه در ذات وجوشان طبيعت مادى راه ندارد. بنابراين، ديدارهاى پيامبر(ص) با انبياى گذشته و برپا شدن نماز جماعت در بيتالمقدس كه آن تمامى انبياء و رسل به خاتم خود (پيامبر اسلام) اقتداء كردند و حجت با فرشتگان و رؤيت اهل بهشت و جهنم كه شرحش در اخبار آمده، چگونه صورت گرفته است؟
پاسخ آن است كه: اين امر با تمثل ارواح در ابدان مناسب خود، و مفارقت نوريه در قالبهاى مثالى، شدنى است؛ چنان كه جبرئيل(ع) در برابر حضرت مريم به صورت مردى ظاهر گشت. ناگفته نماند كه ما اين برخوردها را در نقل رواياتى كه در اينباره رسيده، تا جايى مىپذيريم كه برهان عقلى آن را مردود نداند و بر اين اصل، آن قسمتهايى كه در پارهاى از روايات، مراحل نهايى و اوج صعود حضرت را بازگو مىكند كه ملاقات با پروردگار است و چگونگى آن كه ملازم است با جسميت خداي متعال، به هيچ وجه پذيرفته نيست؛ به عنوان نمونه: ابن هوازن قشيرى (متوفى 465) در كتاب معراجش روايت مىكند كه پيامبر (ص)، پروردگارش را با همين چشم سر ديد، يا آن كه از پيامبر نقل كرده است كه: خداى خود را ديدم در حالى كه دو كفش از طل در پاى وى بود و در نوشتههاى برخى از خاورشناسان آمده است: در آخرين آسمان، پيامبر (ص) به خداوند به اندازهاى نزديك شد كه صداى قلم خدا را مىشنيد و مىفهميد كه خدا مشغول نگاهدارى حساب افراد مىباشد.(18)
متأسفانه جريان معراج پيامبر (ص) مانند بسيارى ديگر از جريانهاى صحيح تاريخى، از روى غرضورزى يا سادهلوحى و اعمال سليقههاى شخصى در طول تاريخ آميخته با خرافات عجيب و غريبى شده است كه قيافه اصلى آن را از نظر كسانى كه مطالعه كافى در اين قسمت ندارند، ناپسند نشان داده است.
درباره مطالب مزبور (ديدن خداوند و…) مىگوييم: لازمه رؤيت با چشم، محدود بودن مرئى است و هر محدودى، محدودكنندهاى بايد، پس او نمىتواند واجب الوجود باشد و آيا نشنيدهايد اين كلام امام على (ع) را كه در جواب «ذعلب يمانى» فرمود: «لاتدركه العيون بمشاهدة العيان و لكن تدركه القلوب بحقايق الايمان…»(19) و فرازى ديگر از كلام 182 مىفرمايد: او مكان ندارد و با حواس ظاهرى ادراك نگردد و با مردمان مقايسه نشود. او با موسى سخن گفت و آيات خويش را به او نماياند، بدون آن كه از اعضا و جوارح و ابزارى همانند بشر استفاده كرده باشد.
آخرين ابهام و يا سؤالى كه در باره معراج مطرح مىشود اين است: آيا معراج پيامبر(ص) به عنوان يك بشر، از نظر علوم طبيعى امكانپذير است؟
در پاسخ، مقدمه ذكر مىكنيم: اساساً اعتقاد ما بر آن است كه شريعت حياتبخش اسلام و قوانين نورانى آن از طرف خالق هستىبخش حكيم، تنظيم و توسط بهترينها كه انبيا، و ائمه معصومين (ع) هستند به بشر ابلاغ شده است. ازاينرو، آنچه كه جنبه خرافى داشته و با عقل و علم و حكمت منافى باشد در آن راه ندارد. ما پيرو مذهبى هستيم كه علوم روز آن را تأييد مىكند، بلكه اين مذهب پويا خود، دانشهايى را پايهگذارى كرده است، ولى بايد متوجه بود كه منظور از علوم تنها آن دسته از مسائلى است كه صد در صد جنبه قطعى به خود گرفته، نه هر آنچه كه به عنوان علم مطرح شود؛ زيرا ممكن است در پرتو اكتشافات ديگرى دير يا زود دگرگون شود و اين دسته در ميان علوم كم نيستند.
كوتاه سخن آن كه ما مىگويى ميان عقائد مسلمان مذهبى و مسائل قطعى علوم، رابطه تنگاتنگ وجود دارد و هر كدام ديگرى را تقويت مىكند.
از اين مقدمه نتيجه مىگيريم كه بسيارى از موانع سفر انسان به فضا با اختراعات و اكتشافات علم روز از ميان بر داشته شده است و امورى كه زمانى غيرمعقول انگاشته مىشد با پيشرفت بشر در عرصههاى علمم و صنعت و فناورى به امرى ممكن و معقول مبدل شد و انسان در اين عصر تسخير فضا و … توانست بر مشكل جاذبه زمين، پرتوهاى خطرناك شهابهاى آسمان، فقدان اكسيژن، مشكل بى وزنى فائق آيد.
ولى سخن در اين است: آيا تنها اين موجود ضعيف (بشر) كه سراپا فقر و نياز است، و پس از گذشت قرنها تلاش و كوشش طاقتفرسا با تجهيزات كذائى، توان سفر به كرات آسمانى را دارد؟ و آيا خالق قادر متعال او از ابداع وسيلهاى كه بهتر از سفينههاى فضايى مدرن، اين مأموريت را انجام دهد، عاجز است؟!
روى سخن با مسلمانان است آيا هيچ فرد خداپرستى كه ايمان به قدرت لايزال و بىپايان الهى دارد. (ان الله على كل شىء قدير) مىتواند انكار كند؟ آيا براى خداى متعال مانعى دارد كه وسيله مرموزى كه از فكر محدود بشر بيرون است در اختيار پيامبرش بگذارد تا بتواند در آسمانها سير كند و عجائب آيات پروردگارش مشاهده نمايد؟ جواب البته منفى است. چه مانعى در مقابل عظمت و قدرت خداى متعال مىتواند ابراز وجود كند!
جايى كه بشر با اين فكر محدود در پرتو صنعت و تكنولوژى، همه موانع را برطرف كرد و توانست فضانوردانى را در قمر (كرات آسمانى) پياده كند و در ماوراء جوّ به حركت درآورد، به يقين پيامبران الهى مىتوانند با عنايت خداوند بزرگ كه قدرت او مافوق قدرتها است و خالق تمام موجودات و قدرتهاست بدون اسباب ظاهرى و خارجى ايجاد كنند.
پيامبر اسلام (ص) با عنايت خداوند بزرگ به معراج رفته است. هرگاه برنامه سير تاريخى پيامبر، در پرتو عنايت الهى انجام گرفته باشد، به طور مسلم تمام اين قوانين طبيعى در برابر اراده قاهره وى تسليمند، و هر آنى در قبضه قدرت او هستند؛ از اين رو، چه اشكالى دارد: خدايى كه به زمين جاذبه داده است و به اجرام آسمانى اشعه كيهانى بخشيده، بنده برگزيدهاش را به وسيله قدرت نامتناهى خويش، بدون اسباب ظاهرى و خارجى از مركز جاذبه خارج نمايد، و اشعههاى خطرناكى كه در ماوراء جو وجود دارد، مانند اشعه ماوراءبنفش، اشعهايكس و اشعه كيهانى، مصون بدارد. پاورقي ها:پىنوشتها: – 1. حسين راغب اصفهانى، المفردات، دفتر نشر الكتاب، دوم 1404ق، ص 329. 2. همان، ص 247. 3. احمد سياح، فرهنگ جامع ، تهران: كتاب فروشى اسلام، 1354، ج 1- 2،ص 690. 4. مفردات راغب، ص 205. 5. براق نام مركوبى است كه بنا بر روايات، حضرت رسول(ص) شب معراج برپشت او آسمانها را درنورديد. 6. طبرسى، مجمع البيان، سوره اسراء،ج 3، ص 395. 7. سدره يا سدرة المنتهى، نام درخت كُنار بزرگى است كه بنابر روايات اسلامى بر بالاى آسمان هفتم قرار دارد و برگش مانند گوش فيل و ميوه اش مانند كوزه است. علم ملائكه و ساير مخلوقات به آن منتهى شود و از آن درنمى گذرد. هيچ موجودي، بجز پيامبر اسلام (ص) در شبِ معراج از آن درنگذشته است و آنچه وراى آن است جز خداى نداند. از پاى اين درخت رودهايى از آب صاف روشن و شير تازه و باده خوشگوار، براى نوشندگان روان مى گردد. دربارة آن گفته اند كه اسب سوار، در سايه اش هفتاد سال راه مى پيمايد و يك برگ از آن روى تمام مردم سايه مى افكند.(جعفر ياحقّى، دكتر جعفر محمّد: فرهنگ اساطير و اشارات در ابيّات فارسى، ص 241 – 242.) 8. سوره اسراء، آيه 1. 9. ر.ك: محمود زمخشرى، الكشاف، دارالكتاب العربى، بيروت، چ سوم، 407 ق، ج4، ص 419. 10. تفسير نمونه، ج 12، ص 12. 11. محسن فيض كاشانى، تفسير صافى، بيروت: مؤسسة الاعلمى مطبوعات، ج 3، ص 166-171. 12. الكشاف، ج 2، ص 647. 13. مجمع البيان، ج7، ص 395. 14. بحارالانوار، چاپ مؤسسه الوفاء، بيروت، ج 18، ص 289 فخررازى، مفاتيح الغيب، ج 5، ص 540 – 546. 15. تفسير نمونه، ج 12، ص 9. 16. دايرة المعارف، ج 7، ص 329، ماده «عرج». 17. آيت اللّه جعفر سبحانى، فروغ ابديت، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم چاپ نهم، 1373، ج1، ص 386. 18. «محمد پيامبرى كه از نو بايد شناخت»، ص 125. 19. نهج البلاغه صبحى صالح، كلام 179.