از منظر قرآن و روايات و همچنين مطالعه ابعاد وجودى انسان در مىيابيم كه وى موجودى اجتماعى است و براى رشد و تكامل به ارتباط با ديگران نياز دارد. انسان به تنهايى نمىتواند، تمام نيازمنديهاى خود را جبران نمايد. او نمىتواند بدون پدر و مادر، هم كلاسها، دوستان و آشنايان، زندگى مطلوب و ايده آلى داشته باشد.
على (ع) مىفرمايد: «الغريب من لم يكن له حبيب؛ غريب (و تنها) كسى است كه دوست (و همدمى) نداشته باشد.»(1)
نتيجه تنهايى، عقب ماندگى و تباهى است. اسلام و قرآن ستايشگر دستهايى است كه گرماى محبت در آنها احساس مىشود و چهره هايى كه به لبخندهاى دوستى آراستهاند. على(ع) فرمود: «اعجز النّاس من عجز عن اكتساب الأخوان و اعجز منه من ضيّع من ظفر به منهم؛ ناتوانترين مردم كسى است كه در دوستيابى ناتوان، و از او ناتوانتر كسى است كه دوستانى را كه بدست آورده (و بر آنها دست يافته) از دست بدهد.»
آن حضرت فرمود: «من لاصديق له لاذخرله؛(2) آن كس كه دوست ندارد، (براى آينده) اندوختهاى ندارد».
در حديث ديگرى مىخوانيم: «اتّخذ الف صديقٍ الفٌ قليل ولاتتّخذ عدواً و الواحد كثيرٌ؛(3) هزار دوست بگير، و هزار كم است، ولى يك دشمن نگير، كه يكى هم زياد است.»
نقش دوستان
تأثير رفيق، چون با انتخاب و علاقه خود انسان صورت مىپذيرد، در ساختار وجودى انسان و در روش و منش او از پدر و مادر و معلم و…بيشتر است. در تأييد اين امر تعبيراتى در منابع دينى ما آمده كه به برخى از آنها اشاره مىشود:
1. پيامبر اكرم (ص) فرمود: «المرء على دين خليله و قرينه؛(4) انسان بر دين دوست و رفيق خود است».
2. على (ع) فرمود: «سمّى الرّفيق رفيقاً لانّه يرفقك على صلاح دينك فمن اعانك على صلاح دينك فهو الرّفيق الشّفيق؛(5) رفيق را از اين رو رفيق ناميدند كه با تو در آنچه صلاح دينت در آن است موافقت و همراهى مىكند. آن كس كه تو را در دينت يارى رساند، رفيق شفيق است».
به همين علت يكى از علل موفقيت انسانهاى موفق و هدايت يافته، دوستان خوب و مناسب بوده است همان طور كه انحرافات، اعتيادها، و ناهنجاريهاى اجتماعى، غالباً در اثر رفاقتهاى ناباب و دوستان منحرف تحقق يافته است. به خاطر نقش كليدى دوست در ساختار وجودى انسان است كه فاطمه زهرا (س) براى تربيت كودكان خويش، از كودكى به اين امر توجه نموده و خطاب به كودكش امام حسن(ع) مىفرمايد:
اشبه أباك يا حسن
واخلع عن الحقّ الرّسن
واعبد الهاً ذاالمنن
ولا توال ذا الاحن
اى حسن! مانند پدرت على باش و ريسمان را از گردن حق بردار! خداى احسان كننده را پرستش كن و با افراد دشمن و كينه توز دوستى مكن!.(6)
اين جملات نشان مىدهد كه از كودكى بايد به كودك تلقين شود كه از دوستان نامناسب پرهيز كند آرى:
صحبت صالح تو را صالح كند
صحبت طالح تو را طالح كند
مىرود از سينهها در سينهها
از ره پنهان صلاح وكينهها
نشانه شخصيّت
انسان موجودى است كه مىتواند شخصيت واقعى خود را پشت پردههاى مختلف پنهان كند، لذا گاهى شناخت افراد مشكل خواهد بود. يكى از بهترين معيارهاى واقعى افراد، دوستان و رفقاى اويند، چون انسان به كسانى روى مىآورد كه از نظر باطنى و «شاكله درونى» با آنان همسان باشد:
كبوتر با كبوتر باز با باز
كند هم جنس با هم جنس پرواز
يا به فرموده امير مؤمنان على(ع): «كلّ امرء يميل الى مثله؛(7) هر شخصى به سوى همانند خود تمايل پيدا مىكند.»
در منابع اسلامى سخنان زيبا و نغزى در اين رابطه آمده كه به برخى از آنها اشاره مىشود:
1. سلمان محمدى از قول پيامبر اكرم(ص) مىگويد: «لاتحكموا على رجل بشىء حتى تنظروا الى من يصاحب، فانّما يعرف الرّجل باشكاله و اقرانه و ينسب الى اصحابه و اخوانه؛(8) درباره كسى قضاوت نكنيد تا به دوستانش نظر بيفكنيد، چرا كه انسان بوسيله ياران و دوستانش شناخته مىشود و به ياران و برادرانش منسوب مىگردد.»
تو اول بگو با كيان زيستى
پس آنگه بگويم كه تو كيستى
2. پيامبر اكرم(ص) فرمود: «ايّاك و قرين السّوء فانّك به تعرف؛ از همنشينى بد دورى كن، زيرا تو بوسيله او شناخته مىشوى».
3. على(ع) فرمود: «من اشتبه عليكم امره ولم تعرفوا دينه فانظروا الى خلطائه فان كانوا اهل دين اللّه فهو على دين اللّه و ان كانوا على غير دين اللّه فلا حظّ له من دين اللّه؛(9) (وضع)هر كسى بر شما مشتبه شد و دين او را نشناختيد، به دوستانش نظر كنيد، اگر اهل دين خدا بودند، او (نيز) پيرو آيين خداست و اگر بر آيين خدا نبودند او (نيز) بهرهاى از دين خدا ندارد.»
4. و چه زيبا فرمود على(ع): «كلّ جنسٍ يميل الى مثله؛(10) هر جنسى (و هر كسى) به دنبال مثل خود ميل مىكند.»
ناريان مر ناريان را جاذبند
نوريان مر نوريان را طالبند
5. نيز على(ع) مىفرمايد: «خليل المرء دليل عقله و كلامه برهان فضله؛(11) دوست هر كس نشان (اندازه) خرد اوست و سخنش نشانه فضل (دانش) او.»
6. و فرمود: «الاصدقاء نفسٌ واحدةٌ فى جسوم متفرّقةٍ؛(12) دوستان روح واحدى در جسمهاى پراكندهاند.»
خطرات دوستان ناباب
هيچ عاقلى به ضرر و زيان خود و خانواده خويش قدم بر نمىدارد. حال چرا عدهاى به ظاهر عاقل حاضر مىشوند تن به دوستى رفقاى ناباب بدهند كه به زيان خود و خانواده آنها تمام مىشود. در پاسخ بايد گفت:زمينه دوستى با دوستان ناباب به سبب عواملى بروز خواهد يافت كه برخى از آنها عبارتند از:
1. ناهماهنگى و فقدان محبت و عاطفه در كانون خانواده كه باعث كشانده شدن فرزندان به سوى دوستان ناباب مىشود.
2. محبتهاى كاذبى كه هماهنگ با خواستههاى جوانان باشد. على (ع) فرمود: «قلوب الرّجال و حشية فمن تألّفها اقبلت عليه؛(13) دلهاى مردم هراسان است، هر كس با آنان مأنوس شود به سوى او رو مىآورند.»
3. ناآگاهى والدين و خود جوانان از خطرات دوستان ناباب.
نتيجه رفاقتهاى نامناسب در قرآن
در اين بخش خطرات و زيانهاى دوستى، با رفيقان نامناسب را از ديدگاه قرآن مورد بررسى قرار مىدهيم.
1. حسرت ابدى
«عقبه» و «ابى» با هم رفيق بودند. عقبه به حج مشرف شد و پس از بازگشت با دعوت پيامبر(ص) براى وليمه حج خويش، اسلام اختيار كرد، ولى رفيقش ابى او را ملامت و تحريك نمود تا از اسلام برگردد. او نيز سخن رفيقش را پذيرفت و با اهانت به پيامبر اكرم(ص) از دين اسلام برگشت و «مرتد شد» و سرانجام در جنگ بدر كشته شد.(14)
قرآن از زبان «عقبه» در روز قيامت چنين مىگويد:
«و يوم يعضّ الظالم على يديه يقول ياليتنى اتخذت مع الرّسول سبيلاً يا ويلتى ليتنى لم اتخذ فلاناً خليلاً* لقد اضلّنى عن الذّكر بعد اذ جاءنى…؛(15) و (به خاطر آور) روزى را كه ستمكار دست خويش را به دندان مىگزد و مىگويد: «اى كاش با رسول خدا راهى برگزيده بودم. واى بر من!كاش فلانى را دوست انتخاب نكرده بودم! او مرا از ياد حق گمراه ساخت، پس از آنكه بسويم آمد.»
2. خطرناكترينها
همان طور كه رفيق خوب و متدين در شكلگيرى شخصيت صحيح و منطقى انسان نقش به سزايى دارد، دوست نامناسب نيز در تخريب شخصيت اخلاقى انسان بسيار مؤثّر و خطر ساز است.
اين خطر عظيم را از مقايسه دو سوره «فلق» و «الناس» به خوبى مىتوان يافت. در سوره فلق از چهار خطر بسيار بزرگ و مهلك به پناهگاهى عظيم، يعنى «رب فلق» پناه مىبريم: «بگو پناه مىبرم به پروردگار سپيده صبح، از شرّ تمام آنچه آفريده و از شر هر موجود شر در هنگامى كه شبانه وارد شود، و از شر آنها كه با افسون (و سحر) در گرهها مىدمند (هر تصميمى را سست مىكنند) واز شر حسود هنگامى كه حسد مىورزد».(16)
ولى در سوره «ناس» از خطر رفيق بد و ناباب به پناهگاه بسيار محكمى پناه مىبريم كه در واقع از سه رويه مستحكم برخوردار است.
«بگو پناه مىبرم به 1. پروردگار مردم 2. به مالك و حاكم مردم 3. به معبود مردم، از شر و وسوسه گر پنهان كار كه در درون سينه انسانها وسوسه مىكند، خواه از پريان باشد يا از انسان.»(17)
مقايسه اين دو سوره كه در اولى از چهار خطر عظيم به يك پناهگاه به نام «ربّ فلق» پناه مىبريم و امّا در دومى از بيم خطر يعنى وسوسه گران پنهان كار از آدمى باشد يا جنيان، به يك پناهگاهى بسيار مستحكمكه در واقع از سه لايه و مانع برخوردار است پناه مىبريم نشان مىدهد كه رفيق بد از خطر مار و عقرب و دزدانى كه شبانه مىآيند، و هر خطر ديگرى چون: سحر و حسادت و چشم زخم و… و خلاصه از هر خطرى كه قابل تصور است خطرناكتر، وحشتناكتر و شكنندهتر است.(18)
3.زيبا ديدن زشتيها
«و قيّضنا لهم قرناء فزيّنوا لهم ما بين ايديهم و ما خلفهم…؛(19) ما براى آنها (گمراهان) همنشينانى قرار داديم كه (زشتىها را) از پيش رو و پشت سر آنها در نظرشان زيبا جلوه دادند.»
4. دخول در آتش جهنم
از اهل جهنم پرسيده مىشود: چرا وارد دوزخ شديد؟ آنان مىگويند: يكى از علتها اين بود كه: «…و كنّا نخوض مع الخائضين؛(20) و پيوسته با اهل باطل همنشين بوديم.»
تا توانى مىگريز از يار بد
يار بد، بدتر بود از مار بد
مار بد تنها تو را بر جان زند
يار بد بر جان و هم ايمان زند
رفاقتهاى نامناسب در روايات
عامل اكثر فسادهاى اجتماعى، مفاسد جنسى، سرقتها و اعتيادها، رفاقتهاى نامناسب و نارواست. به همين علت معصومان ما را سخت از رفاقت با انسانهاى ناشايست بر حذر داشتهاند:
1. پاره آتش
پيامبر اكرم(ص) فرمود: «ايّاك و صاحب السّوء فانّه قطعةٌ من النّار لاينفعك ودّه ولايفى لك بعهده؛(21) از دوست بد دورى كن، زيرا او همانند پاره آتش است(كه ايمان سوز است) دوستى او به تو نفعى نمىرساند و به پيمانش نسبت به تو وفا نمىكند.»
2. همرنگ سازى
على(ع) فرمود: «لاتواخينّ الفاجر فانّه يزيّن لك فعله و يودّ لوأنّك مثله؛حتماً با فاجز، دوستى نكن، زيرا او كار (خلاف) خود را براى تو زيبا جلوه مىدهد و دوست دارد تو همرنگ او باشى.»
با بدان كم نشين كه درمانى
خوىپذير است نفس انسانى
3. محو دين
على(ع) فرمود: خلطة أبناء الدّنيا تشين الدّين و تضعف اليقين؛(22) (دوستى و) رفت و آمد با فرزندان دنيا، دين را معيوب مىسازد و يقين را ناتوان مىكند.»
4. شمشير برهنه
امام جواد(ع) فرمود: «ايّاك و مصاحبة الشّرير، فانّه كالسيف المسلول يحسن منظره و يقبح اثره؛ از همنشينى با انسان شر بپرهيز كه همچون شمشير برهنه است، ظاهرش زيبا و اثرش بسيار زشت است.»
اى فغان از يار ناجنس اى فغان
همنشين نيك جوييد اى مهان
مهر پاكان در ميان جانشان
دل مده الا به مهر دلخوشان
دست زن در ذيل صاحب دولتى
تاز افضالش بيابى رفعتى
رفاقت يك شبه
روزى ابوسعيد ابوالخير از راهى مىگذشت. كناسان مشغول پاك كردن مبرز(مستراح) بودند و نجاسات را با خيك بيرون مىبردند. صوفيان (و شاگردان او) چون به آنجا رسيدند، به شدت از بوى تعفن آن گريختند. شيخ به آنان گفت: اين نجاسات با زبان حال با من سخن چنين مىگويند: «ما آن طعامهاى خوش بوى لذيذيم كه شما زر و سيم بر ما مىفشانديد و جانها از بهر ما نثار مىكرديد و سختىهاى فراوان را در راه بدست آوردن ما تحمل مىكرديد، اما همين كه به يك شب با درون شما صحبت (و رفاقت) داشتيم، به رنگ باطن شما درآمديم!
چرا از ما مىگريزيد و بينى فرا مىگيريد؟ ما رنگ و بوى درون شماييم!
چون شيخ اين سخن را گفت، فرياد از جمع برآمد و بسيار بگريستند!»
علتهاى تأثيرپذيرى
در منابع اسلامى درباره پرهيز از دوستان و همنشينان بد و خطرناك به اعلام خطرهاى كلى بسنده نشده، بلكه در روايات فراوانى به اوصاف و ويژگىهاى ريز آن نيز اشاره شده است. قبل از بيان اين اوصاف پرسش اين سؤال ضرورى است كه چرا همراهى دوستان بد بر زندگى انسان تأثير بدى دارد و به عكس رفاقت با دوستان خوب تأثير خوب و نيك؟
1. روان كاوان مىگويند: افراد، آگاهانه يا ناآگاهانه آنچه را در دوستان و نزديكان خود مىبينند، حكايت مىكنند. افراد شاد ناآگاهانه شادى را به اطرافيان خود تزريق مىكنند، افراد مأيوس دوستان خود را مأيوس و افراد بدبين، همنشينان خود را بدبين بار مىآورند و «افسرده دلى افسرده كند انجمنى را».
2. مشاهده مداوم بدى و زشتى، از قبح آن مىكاهد و كم كم به صورت امرى عادى در مىآيد. بايد دانست كه يكى از عوامل مؤثر در ترك گناه و زشتيها،احساس قبح آن است.
3. تأثير تلقين در انسانها غير قابل انكار است و دوستان بد، همنشينان خود را معمولاً زير بمباران تلقينات مىگيرند. همين امر سبب مىشود كه گاه بدترين اعمال در نظر آنان زيبا جلوه كند و حس تشخيص را به كلى دگرگون سازد.
4. معاشرت با بدان، حس بدبينى را در انسان، تشديد مىكند و سبب مىشود كه انسان نسبت به همه كس بدبين باشد و اين بدبينى يكى از عوامل سقوط در پرتگاه گناه و فساد است.(23)
با بدان كم نشين كه صحبت بد
گرچه پاكى تو را پليد كند
آفتاب ار چه روشن است آن را
پاره ابر ناپديد كند
اوصاف دوستان ناشايست
1. مجرمان
قرآن كريم از زبان اهل آتش و خطاكاران در روز قيامت چنين نقل سخن مىكند: «و ما اضلّنا الّا المجرمون؛(24) ما را جز تبهكاران گمراه نكردند.»
2. بخيل، دروغگو…
على(ع) فرمود: «ايّاك و مصادقة الاحمق فانّه يريد ان ينفعك فيضّرك ايّاك و مصادقة البخيل فانّه يقعد عنك احوج ما تكون اليه، ايّاك و مصادقة الفاجر فانّه يبيعك بالتافه و ايّاك و مصادقة الكذّاب فانّه كالسّراب يقرّب عليك البعيد و يبعّد عليك القريب؛(25) از دوستى با احمق بپرهيز، چرا كه وقتى بخواهد به تو نفعى برساند، ضرر خواهد رساند. از دوستى با بخيل بپرهيز، زيرا چيزهايى را كه شديداً به آن نياز دارى از تو باز مىدارد. بر حذر باش از دوستى با گناهكار، چرا كه تو را به چيز كم مىفروشد. و از دوستى با دروغگو بپرهيز، زيرا دروغگو چون سراب است، دور را در نظر تو نزديك و نزديك را براى تو دور جلوه مىدهد.»
3. اشرار
على(ع) مىفرمايد: «مجالسة الاشرار يوجب سوء الظّن بالاخيار؛(26) همنشينى با اشرار باعث بدگمانى به خوبان مىشود و نيز فرمود: «من صحب الاشرار لم يسلم؛(27)كسى كه با اشرار (و فاسدان) رفاقت كند،(از شرارت آنان) سالم نمىماند.»
4. بدكاران
امير مؤمنان(ع) مىفرمايد: «احذر مصاحبة الفساق و الفجّار و المجاهرين بمعاصى اللّه؛(28) بپرهيز از رفاقت با فاسقان، وبدكاران، و كسانى كه علنى و آشكارا خدا را معصيت مىنمايند.»
5. جاهل
على(ع) مىفرمود: «صديق الجاهل متعوب منكوب؛(29) دوست انسان نادان سختى داده شده و رنج رسيده است.» و امام هشتم فرمود: «صديق الجاهل فى تعبٍ؛ دوست انسان نادان در رنج است.»
6. انسانهاى بىحيا
على(ع) فرمود: «ايّاك و مقاربة من رهبته على دينك عرضك؛(30) از نزديك شدن به كسى كه از او بر دين و آبروى خود بيمناكى بر حذر باش.»
7. اهل هوا
و فرمود: «مجالسة اهل الهوى منساةٌ للايمان و محضرة للشّيطان؛(31) هم نشينى با اهل هوا و هوس، سبب فراموشى ايمان و حضور شيطان است.»
8. منافقان
على(ع) به كميل فرمود: «واهجر الفاسقين و جانب المنافقين و لاتصاحب الخائنين؛(32) از فاسقان دورى كن، و از منافقان فاصله بگير، و با خيانت پيشه گان دوستى نكن.»
9. ظالمان
على(ع) فرمود: «ايّاك و تطرق ابواب الظّالمين و الاختلاط بهم؛(33) از كوبيدن درب خانه ستم پيشگان، و رفت و آمد با آنان بر حذر باش.»
10. اغفالگران
على(ع) فرمود: «ايّاك و صحبة من الهاك و اغراك فانّه يخذلك و يوبقك؛(34) بر حذر باش از همراهى كسى كه تو را اغفال مىكند و فريبت مىدهد، زيرا چنين شخصى تو را خوار و هلاك مىكند.»
11. وسوسه گران
امام صادق(ع) فرمود: «من جالس اهل الرّيب فهو مريب؛(35) هر كس با اهل شك همنشين شود، پس او نيز مردد مىشود.»
12. بدعت گزاران
در روايت مىخوانيم: «لاتصحبوا اهل البدع ولاتجالسوهم فتصيروا عند النّاس كواحدٍ منهم؛(36) اهل بدعت را همراهى نكنيد، و با آنان همنشين نشويد، چرا كه شما نيز در نزد مردم جزء آنان بحساب مىآييد.»
13. معصيت كاران
امام صادق(ع) فرمود: «لاينبغى للمؤمن ان يجلس مجلساً يعصى اللّه فيه ولايقدر على تغييره؛(37) سزاوار نيست براى مؤمن كه در مجلسى كه خداوند در آن معصيت مىشود و قدرت بر تغيير آن ندارد بنشيند.»
در روايت ديگرى مىخوانيم: «ايّاك و مواطن التّهمة و المجلس المظنون به السّوء فانّ قرين السّوء جليسه؛(38) بر تو باد دورى جستن از جايگاههاى تهمت و مجلسى كه به آن گمان بد مىرود، زيرا همراه بد، همنشين خود را تغيير مىدهد (و هم رنگ خود مىسازد).»
14. مرفّهين بى درد
پيامبر گرامى اسلام (ص) فرمود: «اربع يمتن القلب الذّنب على الذّنب و مجالسة الموتى و قيل له يا رسول اللّه و ماالموتى؟ قال كلّ غنىٍّ مترفٍ؛(39) چهار چيز قلب انسان را مىميراند، تكرار گناه… همنشينى با مردگان، از پيامبر سؤال شد: اى رسول خدا! مردگان كيانند؟ فرمود: ثروتمندانى كه مست ثروتند.»
15. بد عقيده
سليمان بن جعفر جعفرى مىگويد: خدمت امام هفتم(ع) رسيدم! حضرت فرمود: چه شده كه تو را نزد عبدالرحمان بن يعقوب مىبينم؟ عرض كردم: او دايى من است. فرمود: «او اعتقاد نادرستى درباره خدا دارد: «فامّا جلست معه و تركتنا و امّا جلست معنا و تركته؛(40) پس يا با او بنشين و ما را رها كن و يا با ما بنشين و او را ترك كن.»
همچنين عنوان بصرى يكى از شيعيان امام صادق(ع) نزد حضرت مشرف شد، ولى چون با مالك بن انس از عالمان اهل سنت رفت و آمد داشت، حضرت به او اعتنا نكرد، عنوان بصرى مىگويد: من مالك را رها نمودم و در نزد قبر پيامبراكرم(ص) دعا و تضرّع نمودم تا قلب امام صادق(ع) بر من مهربان شود و سپس خدمت حضرت رفتم. امام با گرمى از من استقبال كرد و آنگاه سخنان گرانبهايى درباره حقيقت علم برايم بيان نمود.
اين فرمايشات با عنوان «حديث عنوان بصرى» معروف است و توشه گرانبهايى است براى سالكان و عارفان كوى دوست.(41)
زيد بن محمد، معروف به «زيدالنار» برادر حضرت رضا(ع) ادّعاى امامت كرد و حضرت رضا(ع) قسم ياد كرد تا زمانى كه زنده است با او سخن نگويد. روزى زيد بر حضرت سلام كرد، حضرت جواب سلام او را نداد. عرض كرد: من پسر پدرت هستم، جواب سلام مرا نمىدهى؟ امام هشتم فرمود: «انت أخى ما أطعت اللّه فاذا عصيت اللّه لا أخاء بينى و بينك؛(42)تو برادر من هستى تا زمانى كه خدا را اطاعت كنى، پس هنگامى كه خدا را نافرمانى كردى، بين من و تو برادرى نيست.»
16. بد زبان
امام صادق(ع) دوستى داشت كه همواره در محضر آن حضرت بود. روزى دوستش به غلامش گفت: اى زنا زاده كجا بودى! حضرت دستش را بر پيشانى خود زد و فرمود: سبحان اللّه! آيا نسبت ناروا به مادرش دادى؟ من تو را با تقوا مىدانستم، ولى اكنون مىبينم كه تقوا ندارى! او عرض كرد: «فدايت شوم! مادر اين غلام از اهالى سِند (سرزمين هند) و بت پرست است (بنابراين ناسزا به او اشكال ندارد). حضرت فرمود: آيا نمىدانى كه هر امّتى بين خود قانون ازدواج دارند؟ آنگاه فرمود: از من دور شو! پس از اين حادثه هرگز امام صادق(ع) با او ديده نشد تا اين كه مرگ بين او و آن حضرت جدايى افكند.»(43)
17. سخن چين
امام صادق(ع) فرمود: «احذر من النّاس ثلاثة: الخائن و الظّلوم و النّمّام لانّ من خان لك و من ظلم لك سيظلمك و من نمّ اليك سينمّ عليك؛(44) از سه گروه از مردم دورى كن، خائن، ستمگر و سخن چين؛ زيرا كسى كه به نفع تو خيانت كند و به سود تو ستم روا دارد، به زودى در حق تو (نيز) ستم مىكند و فردى كه به سود تو سخن چينى نمايد، به زودى عليه تو سخن چينى خواهد كرد.»
18. خلاف كار
على(ع) مىفرمايد: «واحذر مصاحبة من يفيل رأيه و ينكر عمله فانّ الصّاحب معتبر بصاحبه؛(45) از دوستى با بى خرد و خلافكار بپرهيز، زيرا همراه (شخصى) با رفيق خود سنجيده (و شناخته) مىشود.»
19. دنيا پرستان
على(ع) فرمود: «خلطة أبناء الدنيا تشين الدّين و تضعف اليقين؛(46) با دنياپرستان در آميختن دين را معيوب مىسازد و يقين را تضعيف مىكند.»
20. غافلان اهل باطل
در دعاى ابوحمزه ثمالى مىخوانيم «او لعلّك رأيتنى فى الغافلين فمن رحمتك ايستنى…أو لعلّك رأيتنى الف مجالس البطّالين فبينى و بينهم خلّيتنى؛(47) شايد مرا در ميان اهل غفلت يافتى و بدين جرم مرا از رحمتت مأيوس كردى… و يا شايد ديدى در مجالس اهل باطل الفت گرفتهام پس مرا در ميان آنها واگذاشتى.»
21. بى انصاف
پيامبر اكرم(ص) فرمود: «لاخير لك فى صحبة من لايرى لك مثل الّذى يرى لنفسه؛(48) خيرى براى تو در همراهى كسى كه آنچه براى خود روا مىدارد، براى تو روا نمىدارد، نيست.»
22. كسى كه يارى و هدايت نكند
على(ع) فرمود: «من لم يصحبك معيناً على نفسك فصحبته و بال عليك ان علمت؛كسى كه در دوستىاش با تو براى هدايتت تلاش نكند، اگر بدانى، اين رفاقت وزر و بال براى تو است.»
23. دشمن دوست
على(ع) فرمود: «لاتتخذنّ عدوّ صديقك صديقاً؛(49) هرگز دشمن دوست خود را به دوستى انتخاب مكن.» پاورقي ها:پىنوشتها: –
1. نهج البلاغه، نامه 31. 2. منتخب ميزان الحكمه، محمد محمدى رى شهرى، سيد حميد حسينى(قم، دارالحديث، 1422 ق، ص 290. 3. وسائل الشيعه، شيخ حر عاملى،(بيروت داراحياء التراث العربى) ج 8، ص 407، روايت 2 و 3. 4. اصول كافى، محمد بن يعقوب كلينى، ترجمه مصطفوى، كتاب فروشى اسلاميه، ج 4، ص 82. 5. غررالحكم، عبدالواحد آمدى، شرح خوانسارى (چاپ دانشگاه تهران) ج 3، ص 79، حديث 3878. 6. فرهنگ سخنان حضرت فاطمه زهرا، محمد دشتى، قم انتشارات مشهور، چاپ اول 1380، ص 135 – 136. 7. غررالحكم، عبدالواحد آمدى(دانشگاه تهران)، ج 2، ص 545، ش 38. 8. سفينة البحار، شيخ عباس قمى، مكتبة السنايى، ج 2، ص 27 و تفسير نمونه، ج 15، ص 73. 9. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، تهران، دارالكتب الاسلامية، ج 74، ص 197 و تفسير نمونه، ج 15، ص 73. 10. غررالحكم، ج 1، ص 545، ش 37. 11. همان، ص 399، ش 51. 12. منتخب ميزان الحكمة، محمدى رى شهرى، سيد حميد حسينى، قم، دارالحديث، 1422 ق، ص 290. 13. بحارالانوار،(چاپ بيروت)، ج 6، ص 175. 14. نهج البلاغه، ص 634، حكمت 50. 15. تفسير نمونه، ج 15، ص 69. 16. سوره فرقان، آيه 27 – 29. 17. سوره فلق، آيه 1 – 5. 18. سوره ناس، آيه 1- 6. 19. اقتباس از سخنان آيت اللّه حسين مظاهرى. 20. سوره فصلت، آيه 25. 21. سوره مدثر، آيه 42 – 45. 22. كنزالعمال، على متقى هندى، بيروت مؤسسة الرساله، ج 9، ص 45، ش 24855. 23. غررالحكم، ص 397، ش 35. 24. پيام قرآن، ناصر مكارم شيرازى و همكاران مدرسه على بن ابى طالب، ج 1، ص 163. 25. سوره شعراء، آيه 99. 26. نهج البلاغه، ص 632، حكمت 38 و اصول كافى، مترجم (همان) ح 4، ص 85. 27. بحارالانوار، ج 74، ص 198. 28. غررالحكم، ص 587، ش 644. 29. منتخب الميزان (همان)، ص 290، حديث 3496. 30. همان، روايت 3498. 31. دانشنامه امام على، على اكبر رشاد، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، ج 4، ص 446. 32. همان، نهج البلاغه، خطبه 86. 33. نهج البلاغه، فيض الاسلام، ص 1145. 34. مستدرك الوسائل (همان)، ج 2، ص 67. 35. غررالحكم، ص 152. 36. بحارالانوار، ج 74، ص 197. 37. اصول كافى، دارالكتب الاسلامية، ج4، ص83. 38. همان، ج4، ص82. 39. وسائل الشيعه، ج 2، ص 270. 40. اصول كافى مترجم، ج2، ص 274 41. بحارالانوار، داراحياء التراث، ج 1، ص 226. 42. همان، ج 49، ص 221. 43. وسائل الشيعه، ج11، ص 331. 44. على بن شعبه، تحف العقول، ص 316. 45. نهج البلاغه، محمد دشتى، نامه 69، ص 610. 46. غررالحكم، ص 397، ش 35. 47. مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى، دعاى ابوحمزه ثمالى. 48. منتخب ميزان الحكمة، ص 290، روايت 3494. 49. نهج البلاغه، محمد دشتى، نامه 31، ص 534.