قسمت اول مقدمه
يكى از مسائل بسيار مهم و اساسى قبل از ازدواج، در نظر گرفتن معيارهايى براى انتخاب همسر است. به جرأت مىتوان گفت بيشترين مشكلاتى كه در زندگى مشترك به وجود مىآيد، اين است كه زن و مرد، همسر مناسب خود را انتخاب نكردهاند و پس از چند سال زندگى متوجه مىشوند اين دو مناسب يكديگر نبودهاند.
تحقيقات نشان مىدهد عوامل اصلى طلاق عبارتند از: اعتياد، دخالت اطرافيان، ناسازگارى، مسائل مالى، فقر فرهنگى و شيوههاى سنتى انتخاب همسر، كه بيشتر متكى بر شانس و تصادف است و به جدائىها دامن مىزند.
انتخاب همسر، سنگ زيربناى يك زندگى موفق است و بايد گفت كه اكثر شكستها در زندگى مشترك، از بناگذارى نامناسب اين سنگ زيرين ناشى مىشود. اين كه يك زندگى شيرين پس از مدتى به تلخى و سردى مىگرايد، اين دريافت ويرانگر هر يك از زوجين را در متن خود دارد كه «ما اصلاً براى هم مناسب نبوديم»، يعنى به اين نتيجه مىرسند كه در مرحله «گزينش» اشتباه كردهاند.
روانشناسان و متخصصان خانواده معتقدند كه هر اندازه زن و مرد قبل از ازدواج، اطلاعات صحيحتر و دقيقترى نسبت به يكديگر داشته باشند، بهتر مىتوانند موفقيت و يا شكست زناشويى خود را پيشبينى نمايند. بنابراين، اين موضوع را نبايد ساده انگاشت، بلكه براى آن امر خطير «انتخاب همسر» لازم است وقت بگذاريم و با دقت و مطالعه كافى، اقدام كنيم. در اين راستا روانشناسان و متخصصان خانواده، ناصحان خيرانديش كه راهنمايى نسل جوان را وظيفه خود مىدانند و براى رهايى دختران و پسران جوان از يك زندگى سرد و بىروح و يا يك جدايى اجتنابناپذير، دل مىسوزانند، آنان را به ريشههاى مشكلات احتمالى توجه دادهاند و از اين طريق سعى كردهاند كه اشتباهات را به حداقل ممكن كاهش دهند.
يكى از مهمترين اين موارد «انتخاب مناسب همسر» است. قبل از هر چيزى لازم است همسرى را كه براى زندگى آينده انتخاب مىكنيم به خوبى بشناسيم. اگر اين انتخاب درست و هشيارانه صورت بگيرد، مشكلات بعدى كه خواهناخواه در هر زندگى به وجود خواهد آمد، با درايت و گذشت برطرف مىشود؛ زيرا در صورت انتخاب صحيح، زندگى مشترك بر اين باور عميق تكيه خواهد داشت كه «اصل تصميم در مورد شروع زندگى مشترك و انتخاب همسر، درست بوده است» يعنى پشتوانه زندگى، يك تصميم درست و منطقى و يك انتخاب آگاهانه بوده است و ستون محكم اين زندگى هرگز فرو نخواهد ريخت.
به هر حال، بايد توجه داشت كه انتخاب همسر، غير از انتخاب لباس و يا گزينش نوكر و كلفت است؛ زيرا، شخص با انتخاب همسر مىخواهد شريكى در زندگى خانوادگى براى خود برگزيند؛ شريكى كه تا پايان عمر همراه و همراز او باشد و از مصاحبت با او لذت ببرد. مىخواهد او را شريك مال و زندگى خود و مهمتر از همه، محرم اسرار خويش نمايد. از اينرو، عقل سليم حكم مىكند كه انسان بايد درباره همسر آيندهاش تحقيق كند و از هرگونه عجلهكارى و اغماض در جوانب قضيه بپرهيزد، ويژگىهاى اخلاقى و روحى همسر مورد انتخاب را بشناسد و بنگرد كه چه كسى را براى همسرى برمىگزيند. ازاينرو، مرحله بررسى و شناخت جهت گزينش همسر، اهميت بسزايى در زندگى انسان دارد؛ زيرا، تجربه نشان داده كه بيشتر اختلافات خانوادهها و طلاقها و از همپاشيدگىها، منشأ آن شتابزدگى در انتخاب همسر بوده است. بنابراين، پيشوايان معصوم (ع) درباره اين امر خطير و سرنوشتساز دستور دادهاند كه هنگام انتخاب همسر، ابتدا وضو بگيريد و دو ركعت نماز بجاى آوريد و آنگاه از خداوند مهربان درخواست نماييد كه همسرى شايسته كه از لحاظ اخلاق و پاكدامنى و نگهدارى مال و آبروى شوهر و زيبايى و فرزندآورى سرآمد زنان است، نصيب شما گرداند و سپس به سراغ انتخاب همسر برويد.(1)
اين دستور معصوم (ع) بيانگر اين است كه فكر و انديشه انسان به تنهايى كافى نيست، بلكه بايد در اين امر مهم به حق تعالى پناه برد و از او استمداد نمود.
شريعت اسلام براى گزينش همسر معيارها و ضوابطى را معين كرده است كه زن و مرد (جوانان) در انتخاب همسر بايد آن معيارها را مراعات نمايند. در اين نوشتار مختصر سعى شده، اصولىترين معيارها و ملاكهاى انتخاب همسر شايسته، به جوانان عزيز معرفى شود تا به گونهاى همسر برگزينند كه با يكديگر «همتا» و «متناسب» باشند، تا در زندگى مشترك، روابط فى ما بين همسران بهتر، سالمتر، پرجاذبهتر، شيرينتر و با صفاتر گردد. بزرگان و رهبران دينى ما، صاحبنظران، روانشناسان، متخصصان خانواده، شرايط و ملاكها و ويژگىهايى را براى ازدواج موفق توصيه مىكنند. اين توصيهها را مىتوان به دو دسته تقسيم كرد. شرايط و ويژگىهاى فردى
مهمترين مسائلى كه در ازدواج مطرح مىشود، زمان و سن مناسب و ميزان رشد فرد براى ازدواج است. در اينباره، سه شرط اساسى را به اختصار مىتوان نام برد:
شرط اول: بلوغ جسمانى، روانى، عاطفى، اجتماعى، اخلاقى، اقتصادى، ذهنى، فرهنگى و آرمانى.
شرط دوم: داشتن هدف و انگيزه براى ازدواج.
شرط سوم: داشتن اطلاعات لازم در مورد انتظارات، تكاليف و وظايف در زندگى زناشويى.
معيارها و ملاكهاى ازدواج
1- ايمان و تقوى (كفو بودن)
بدون شك پايبندى به ارزشهاى اسلامى، يكى از عوامل مهم خوشبختى در زندگى زناشويى است. ايمان به عنوان يك عامل درونى، افراد را از ارتكاب به اعمال خلافِ انسانى باز مىدارد. افزون بر اين زن و مرد با ايمان و تقوى، از هر جهت براى تربيت فرزندان صالح، شايستهترند.
بىگمان از مهمترين عوامل پيوند پايدار و ازدواج موفق و زندگى آرام، همشأن بودن زن و مرد است. اسلام به همشأن بودن زوجين در امر خطير ازدواج تأكيد فراوان كرده و با واژه «كفو» از آن ياد كرده است؛ «كفو» در لغت به معناى شبيه و مانند است، در مسئله ازدواج تا حدّى بايد از نظر ظاهر و باطن بين زن و مرد شباهت وجود داشته باشد.
مهمترين مرحله شباهت، بايد در چهره ديندارى جلوه كند به اين معنا كه به فرهنگ پاك حق، مؤمن هم كفو مؤمنه، و ديندار شبيه و مانند ديندار است.چنان كه قرآن كريم مىفرمايد: «الخَْبِيثات لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ وَ الطيِّبات لِلطيِّبِينَ وَ الطيِّبُونَ لِلطيِّباتِ…؛(2) زنان خبيث و ناپاك از آن مردان خبيث و ناپاكند! و مردان ناپاك نيز تعلق به زنان ناپاك دارند…» .
در اين كه مراد از «خبيثات» و «خبيثين» و نيز «طيبات» و «طيبين» در اين آيه شريفه چه كسانى هستند، بين مفسران اختلاف است:
1- گاه گفته شده منظور سخنان ناپاك و تهمت و افترا و دروغ است كه تعلق به افراد آلوده دارد و به عكس سخنان پاك از آن مردان پاك و با تقوا است ، و «از كوزه همان برون تراود كه در او است.»
2- همچنين گفته مىشود «خبيثات» به معنى «سيئات» و مطلق اعمال بد و كارهاى ناپسند است كه برنامه مردان ناپاك است و به عكس «حسنات» تعلق به پاكان دارد.
«خبيثات» و «خبيثون» اشاره به زنان و مردان آلوده دامان است ، به عكس «طيبات» و «طيبون» كه به زنان و مردان پاكدامن اشاره مىكند و ظاهراً منظور از اين آيه شريفه همين است؛ زيرا قرائنى در دست است كه معنى اخير را تأييد مىكند:
الف) اين آيات به دنبال آيات «افك» و همچنين آيه «الزانى لا ينكح الا زانية او مشركة والزانية لا ينكحها الاّ زان او مشرك و حرّم ذلك على المؤ منين»(3) آمده و اين تفسير هماهنگ با مفهوم آن آيات است.
ب) جمله «اولئك مبرئون مما يقولون» در پايان آيه، آنها (زنان و مردان پاكدامن) از نسبتهاى ناروائى كه به آنان داده مىشود، منزه و پاكند، قرينه ديگرى بر اين تفسير مىباشد.
ج) افزون بر اينها، در روايتى از امام باقر(ع) و امام صادق (ع) نقل شده كه اين آيه همانند: «الزانى لا ينكح الا زانية اومشركة» است؛ زيرا گروهى بودند كه تصميم گرفتند با زنان آلوده ازدواج كنند، خداوند آنها را از اين كار نهى كرد، و اين عمل را ناپسند شمرد.
د) در روايات كتاب نكاح نيز مىخوانيم كه ياران ائمه (ع) گاه سؤال از ازدواج با زنان «خبيثه» مىكردند كه با جواب منفى روبهرو مىشدند، اين بيانگر اين است كه «خبيثه» اشاره به زنان ناپاك است.(4)
همچنين در آيهاى ديگر مىفرمايد: «فَانْكِحُوا ماطابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ؛(5)پس با زنان پاك ازدواج كنيد.»
اين پاكى در زنان و مردان در مرحله اول پاكى و پاكيزگى باطن است، كه عبارت از ايمان به خدا و قيامت و نبوت و قرآن و ملائكه و متخلّق بودن به اخلاق الهى است.
بنابراين، مرد مسلمان و مؤمن حق ازدواج با زنان غيرمسلمان و غيرمؤمنه را ندارد، و اگر اين ازدواج انجام بگيرد، باطل است و فرزندان آنان بدون شك زاده زنا هستند، و همچنين زن مؤمنه حق ندارد با انسان غيرمؤمن ازدواج كند، زيرا از نظر شرعى اين ازدواج باطل و حرام و فرزندان آنان زاده حرامند.
مؤمن و مؤمنه همكفو غيرمؤمن و غيرمؤمنه نيستند، كه اگر اين ازدواج باطل صورت بگيرد درى از عذاب قيامت بر روى هر دو باز شده!!
قرآنكريم از ازدواج انسان پاك، يعنى انسان مؤمن با انسان ناپاك به شدت منع كرده است: «و لا تنكحوا المشركات حتّى يؤمنَّ و لامة مؤمنة خير من مشركة و لو اعجبتكم و لا تنكحوا المشركين حتّى يؤمنوا و لعبد مؤمن خير من مشرك ولو اعجبكم اولئك يدعون الى النّار و الله يدعوا الى الجَّنة و المغفرة باذنه ويبيِّن آياته للناس لعلَّهم يتذكَّرون؛(6)با زنان مشرك تا ايمان نياوردهاند ازدواج نكنيد، كنيزان با ايمان از زن آزاد مشركه بهتر است، اگرچه زيبائى يا ثروت او شما را به شگفتى اندازد.»
و زنان خود را نيز به مردان مشرك مادامى كه ايمان نياوردهاند، ندهيد هر چند ناچار شويد آنها رابه همسرى غلامان (بنده) با ايمان درآوريد، زيرا، يك غلام با ايمان از يك مرد آزاد مشرك بهتر است، هر چند، مال و موقعيت و زيبايى او، شما را شگفتزده كند. مشركان دعوت به آتش مىكنند، و خدا دعوت به بهشت و آمرزش به فرمان خود مىنمايد، و آيات خود را براى مردم بيان مىكند شايد اهل تفكّر و انديشه شوند.
بنابراين زن با ايمان با مردى كه اهل حق و حقيقت نيست، و در لجنزار انكار واقعيات دست و پا مىزند، نبايد ازدواج كند. والدين توجه داشته باشند كه براى جوان پاك و مؤمن خود، دخترى را كه منكر اصول الهى است به همسرى انتخاب نكنند كه شرط اول در صحت ازدواج ايمان زوجين است تا دو نور و دو پاك و دو پاكيزه و دو مؤمن به هم برسند، و از به هم رسيدن آنان ثمرات شايسته و پاك كه همان فرزندان صالحند به وجود آيند.
تصور نشود كه زيبائى و مال و موقعيّت در مردى كه ايمان ندارد، و در زنى كه آراسته به حقيقت نيست، موجب سعادت و سلامت و نشاط و دوام در زندگى است. البته بر خانوادهها لازم است در مسئله همكفو بودن، سختگيرى نكنند، وقتى پسر و دختر از نظر اعتقاد و اخلاق و عمل اسلامى، و از نظر قيافه و هيكل ظاهر نزديك به هم باشند، اين دو از نظر شرع مقدس همكفو و شبيه و همانند يكديگرند، و در ازدواج آنان رحمت و بركت حق تجلّى خواهد كرد.
درباره مسئله «كفو و همتا» بودن در منابع روايى، روايات فراوانى وجود دارد كه به جهت اختصار به ذكر چند روايت بسنده مىكنيم:
رسول اكرم (ص) مىفرمايد: «اِذا جائَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ دينَهُ وَ اَمانَتَهُ يَخْطُبُ اِلَيْكُمْ فَزَوِّجُوهُ اِنْ لا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِى الاَْرْضِ وَ فَسادٌ كَبيرٌ»(7)كسى كه براى خواستگارى نزد شما آمد و نسبت به دين و امين بودن وى رضايت داشتيد، حتماً زمينه اين ازدواج را فراهم نمائيد، كه منع ازدواج كفو با كفو از جانب شما زمينهساز فتنه در روى زمين و فساد بزرگ است.
آرى، سختگيرى در ازدواج، و ايجاد موانع، و تكيه بر عادات و رسوم غلط، و پيگيرى شرايط سخت، و طلب جمال و ثروت و مقام، از طرف خانوادهها براى پسران و دختران خود، علت ازدياد استمناء، لواط، زنا، فشارهاى عصبى، و بيماريهاى روانى در دختران و پسران است، و اين همه فتنه و فساد، عواقب و توابعش در دنيا و آخرت گريبانگير آن پدران و مادران و اقوام و خانوادههائى است كه در مسئله ازدواج سختگيرى مىكنند.
«جُوَيْبِر» مردى است كه از يمامه به مدينه آمده و مسلمان شده بود. او مؤمنى متعهد، ولى در عين حال سياه پوست، كوتاه قد، مستمند و بىخانمان بود. روزى پيامبر(ص) به او فرمود: «چرا ازدواج نمىكنى؟» عرض كرد: «چه كسى به اين بينوا زن مىدهد؟» فرمود: «اسلام، هر خوار و ذليلى را عزيز كرده است.» نزد «زياد بن لُبَيْد» كه از اشراف انصار است، برو و دخترش را خواستگارى كن. جويبر نزد زياد آمد و از قول آن حضرت دختر او را خواستگارى كرد. زياد گفت: «ما دختران خود را فقط به همرديفان خود از انصار مىدهيم و با آنها وصلت مىكنيم». جويبر، نزد پيامبر(ص) آمد و جريان را عرض كرد؛ آنگاه حضرت به «زياد» فرمود: «اى زياد! جويبر مؤمن است و هر مرد مؤمنى، كُفو زن مؤمنه و هر مرد مسلمانى كُفو زن مسلمان است.»(8)
ايمان و تقوا در پسر و دختر مايه همكفويست، و بر پدران و مادران و خانوادهها واجب اخلاقى است، هر چه زودتر و سريعتر و با آسانگيرى كامل و پرهيز از شرايط غيرالهى و سنن غيراخلاقى زمينه ازدواج دو همكفو را فراهم آورند، تا رضا و خوشنودى و رحمت و لطف حق را نسبت به خود جلب كنند.
امام باقر (ع) مىفرمايد: «ما مِنْ رُزْءَة أَشَدَّ عَلى عَبْد اَنْ يَأْتِيَهُ اِبْنُ اَخيهِ فَيَقُولَ زَوِّجْنى فَيَقُولَ لا اَفْعَلُ أَنَا أَغْنى مِنْك»(9)مصيبتى از اين شديدتر نيست كه جوان مؤمنى دختر برادر مؤمنش را خواستگارى كند، و پدر دختر پاسخ دهد، من از اين ازدواج عذر مىخواهم، زيرا تو از نظر مالى در رتبه من نيستى!
در مسئله ازدواج عصبيّت قومى، شهرى، قبيلهاى نبايد لحاظ شود، زيرا اينگونه تعصّبات در آئين الهى مردود شناخته شده و باطل اعلام شده است.
فقر و غنا، اين شهر و آن شهر، اين قبيله و آن قبيله را ملاك ازدواج قرار ندهيد، مردان و زنان همه و همه دختران و پسران يك پدر و مادرند، و براى هيچ يك بر ديگرى، جز به تقوا و پرهيزكارى امتياز نيست.9بنابراين، بايد توجه داشت كه مراد از كفو بودن زوجين، همسطح بودن در مسائل اقتصادي نيست، بلكه مقصود همسويى بينشها و باورهاى دينى و پايبندى عملى آنان به ارزشها و معارف الهى است؛ و گرنه شخص همين كه بتواند مخارج زن و فرزندش را بپردازد و از نظر دينى باهم، همعقيده باشند، كفوند. لزومى ندارد كه اگر زن ثروتمند است، مرد نيز حتماً ثروتمند باشد؛ از همينروست كه امام صادق (ع) فرمود: «الكفو ان يكون عفيفاً و عنده يسار»(10)شرط كفو بودن اين است كه عفيف باشد و بتواند مخارج اهلش را بپردازد. بر همين اساس، پسران و دختران خداباور و پاك انديش در آرزوى داشتن همسرى مؤمن و نيك سيرت و عامل به ارزشهاى قرآنى هستند. چنين گرايشى در امر ازدواج، برخاسته از نهاد پاك و فطرت كمالجوى انسان است و خداوند متعال بهترين ازدواج را وصلت پاكان و متقيان با يكديگر مىداند.(11) پيامبر اكرم(ص) دراينباره مىفرمايد: «مَن تَزَوَّجَها لِدينِها جَمَعَ اللّه لَه ذلك»(12) كسى كه به خاطر دين و ايمان زنى، با او ازدواج كند، خداوند نيز دنيايش را براى او فراهم مىكند.
در روايت آمده كه فردى به امام حسن(ع) عرض كرد: دخترى دارم، مىخواهم بپرسم كه، او را به ازدواج چه كسى درآورم؟ حضرت فرمود: «زوجها من رجل تقى، فانه ان احبها اكرمها، و ان ابغضها لم يظلمها»(13)براى همسرى دخترت مردى باتقوا و مؤمن انتخاب كن؛ زيرا اگر او را دوست بدارد، اكرامش مىكند و اگر از او خوشش نيايد، به وى ستم روانمىدارد.
به يقين اگر پدر آينده براى هر خانواده كه به عنوان مدير خانواده محسوب مىشود، فردى با ايمان و صالح باشد، همسر و ساير اعضاى خانواده را در پرتو مهر و محبت كه ريشه در ايمان او دارد قرار داده و در اثر شايستگىهاى معنوى خويش، كانون خانواده را به محيطى أمن و باصفا تبديل نموده و زمينه رشد و تربيت فرزندانى با ايمان و مسئوليتپذير را فراهم خواهد.(14)
عفت و پاكدامنى، امانتدارى، وفاى به عهد، تقيّد به امر به معروف و نهى از منكر، رعايت حقوق ديگران، اجتناب از ظلم و تعدّى، حجاب و دورى از نامحرم، نجابت و حيا از جمله صفاتى است كه مىتواند دليل روشنى بر ايمان و تقواى هر شخص باشد.
نكته شايان توجه اين است كه اگر مىبينيم اولياء الهى دستور دادهاند كه با متدينين و معتقدين به خدا ازدواج كنيد(15)و يا در آيات و روايات اسلامى از ازدواج با كفار حربى چه به صورت دائم و چه به صورت موقت نهى شده است و از ازدواج با كفار اهل كتاب به طور دائم ممنوع گرديده است، همه اين تأكيدات و توصيهها و فرامين به خاطر همين مسئله اعتقادى و كفو بودن زن و شوهر است زيرا دين، اصول زندگى و اخلاق، ركن بهزيستى است.
به هر حال، زن و مرد با ايمان و تقوا، شايسته يكديگرند و در صورت ازدواج، سعادتمند خواهند شد.
ازدواج شايسته هماره مايه آرامش روح و روان و آسايش جسم و جان است. قرآنكريم مىفرمايد: «وَ مِنْ آياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً لِتَسْكُنُوا اِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً اِنَّ فى ذلِكَ لآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُون»(16) و از نشانههاى اوست كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد و ميان شما دوستى و مهربانى قرار داد؛ همانا در اين كار، نشانههايى است براى گروهى كه تفكّر مىكنند.
اگر مرد و زنى كه همشأن نيستند، اقدام به ازدواج نمايند، نگرانىها و ناراحتىها و اختلافات فراوانى در زندگى خانوادگى دامنگير آنان خواهد شد. مگر اين كه يكى همرنگ ديگرى شود و با بىاعتنايى به معيارهاى اصولى، بنيان خانواده را بنا كنند، كه البته چنين زندگىاى همانند ساختمانى است كه پايه آن را كج بنا نهادهاند و هرلحظه احتمال ريزش دارد. افزون بر اينها، دو همسر مىخواهند يك عمر با هم زندگى كنند، و در همه فراز و نشيبهاى زندگى يار و غمخوار يكديگر باشند. ازاينرو، تحت تأثير افكار و عقايد يكديگر قرار خواهند گرفت و روحيات پسنديده و يا ناپسندشان به يكديگر منتقل مىشود. همسر ديندار سعى مىكند همسرش را به عمل صالح و خداباورى و خدا ترسى، تقوا، اخلاق نيك و ترك گناه تشويق و ترغيب كند و از نافرمانى و سهلانگارى در دستورات و احكام خدا باز دارد؛ او را به انجام مقررات و آداب و رسوم مثبت اجتماعى تشويق و از خرافهپرستى و موهومات باز دارد؛ مال، آبرو و حرمت يكديگر را حفظ كنند؛ اما همسر بىدين، چه بسا زن يا شوهر را با محبت كاذب، تفريح، مجالس مهمانى و شبنشينىها و يا حتى اجبار و تهديد، منحرف كرده و از او فردى بىقيد و لاابالى مىسازد و از آنجا كه زن و مرد تحت تأثير محبتهاى يكديگرند و به خاطر رضامندى همديگر سعى در جلب رضايت و تشديد وابستگى و دلبستگى، به خود دارند، چنين تحولات و تأثيراتى به دور از انتظار نيست. 2- اصالت و نجابت خانوادگى
خانه و خانواده، نخستين محيط اجتماعى است كه كودك را تحت سرپرستى و حضانت قرار مىدهد. ازاينرو، بيش از ساير محيطهاى اجتماعى، در رشد و تكامل فرد تأثير دارد و كودك پيش از آنكه از اوضاع اجتماعى خارج متأثر گردد، تحت تأثير خانواده قرار مىگيرد.
آغاز بيشتر عادتها و نظريات فرد از خانه شروع مىشود كه يك نظر اجمالى به اين عادات و نظريات، اهميت تأثير خانواده را بسى روشن خواهد ساخت. عادتهايى از قبيل: طرز غذا خوردن، سخنگفتن، راه رفتن، روشهاى عادى، رفتار با ديگران، همچنين نظر فرد نسبت به حقوق ديگران و … همه را شخص از محيط خانه و خانواده كسب مىكند.
اصالت و شرافت خانوادگى زن و مرد، يكى از اساسىترين ملاكهاى ازدواج، به ويژه در جوامع اسلامى است. كلمه اصالت از اصل گرفته شده و اصل به معناى ريشه آمده است. يعنى زن و مرد از خانوادههايى باشند كه داراى اصل و ريشهاند.
شناخت خصوصيات و وضعيت تربيتى و فرهنگى خانواده همسر آينده، در ايجاد تفاهم بين زوجين در زندگى، نقش اساسى را ايفا مىكند و مىتواند ملاك قابل اعتمادى براى چگونگىتربيت فرزندان و ارتباطات متقابل در زندگى زناشويىتلقىشود.
توصيههاى اسلام در اينباره آن است كه تا حد امكان، خانواده همسر پاك و عفيف باشند؛ زيرا اخلاق و رفتار خانواده، جنبههاى عقلى آن از لحاظ هوشمندى و كودنى و زمينههاى اعتقادى آن، در زندگى جديد و نسل، اثر مىگذارد.
از ديدگاه قرآن، زنان فقط وسيله ارضاى غريزه جنسى نيستند، بلكه آفريدگار جهان آنان را به گونهاى آفريده كه وسيلهاى براى بقاى نسل و حفظ حيات نوع بشر و مركز ثقل پرورش و تربيت فرزندان صالح و شايسته باشند:
«نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ اَنّى شِئْتُمْ وَ قَدّموا لاَِنْفُسِكُمْ»(17) زنان شما، محل بذرافشانى شما هستند؛ پس هر زمان كه بخواهيد، مىتوانيد نزد آنان برويد و (سعى نماييد از اين فرصت بهره گرفته، با پرورش فرزندان صالح) اثر نيكى براى خود، از پيش بفرستيد!
قرآنكريم در اين آيه شريفه، زنان را تشبيه به كشتزار نموده و مىفرمايد: «نِسائُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ؛ زنان شما مانند كشتزارى براى شماها هستند». زيرا كشتزار است كه بذر را پرورش مىدهد و به ثمر مىرساند.
در اينجا ممكن است اين سؤال مطرح شود كه اسلام نسبت به زنان بىاحترامى كرده و آنان را از مقام انسانى؛ تنزّل داده است. ولى غافل از اين كه با طرح اين مسئله معلوم مىشود قرآن بقاى نسل بشر را منوط به وجود زن مىداند و معتقد است اگر زن نبود، بذر مردان بزرگى كه تاريخ بشر و دنيا را عوض كردهاند، به ثمر نمىرسيد.
نطفه، ماده اوليه تشكيل دهنده جنين از جنبهها و خصايص وراثتى والدين و حتى اجدادشان متأثر است. اگر آنها ناسالم باشند، اميدى به اصلاح فرزند نيست؛ مگر در مواردى بسيار نادر.
اگر خانواده را به درختى تشبيه كنيم، فرزندان به منزله بار و بر آن هستند و اگر به يك زمين تشبيه نماييم، فرزندان به منزله گياهان آن مىباشند، و روشن است كه هر درختى ميوه سالم و شيرين نمىدهد و هر زمينى لاله و سنبل برنمىآورد.
برخى از درختان ميوه تلخ و ناسالم و بعضى از زمينها خار و خس مىپرورانند.
قرآنكريم دراينباره مىفرمايد: «والبلد الطيب يخرج نباته بأذن ربه و الذى خبث لايخرج الّا نكدا كذالك نصرف الآيات لقوم يشكرون»(18) گياه سرزمين پاك به فرمان پروردگارش مىرويد، و زمينهاى ناپاك (گياه آن) جز به سختى در نيايد، بدينسان آيهها را براى گروهى كه سپاس مىدارند گوناگون مىكنيم.
و نيز در آيهاى ديگر مىفرمايد: «مگر نديدى خدا چگونه مثلى زد، سخن نيك همانند نهال نيك است كه ريشهاش در زمين و شاخهاش در آسمان است، هميشه به اذن پروردگارش ميوه مىدهد. خداوند براى مردم اين گونه مثل مىزند، تا شايد پند و اندرز گرفته و متذكر گردند.»(19)
آرى، زمين شوره، سنبل برنيارد!.
در خانوادههاى اصيل و شريف كمتر اتفاق مىافتد كه فرزندان ناصالح و نانجيب پرورانيده شوند و در خانوادههاى غيراصيل و ناصالح، كمتر اتفاق مىافتد كه فرزندان صالح و نجيب، پرورش يابند.
اصالت و شرافت خانوادگى از آن جا حائز اهميت است كه مىتواند در رديف معيارها درآيد و در بسيارى از موارد، به عنوان يك معيار اطمينانبخش مورد استفاده قرار گيرد.
وقتى انسان مشاهده مىكند در خانوادههاى اصيل و شريف، اكثر افراد، داراى شخصيت مقبول و دوست داشتنىاند، به طورى كه كمتر نقطه ضعفى در آنها پيدا مىشود و اگر هم پيدا شود، آن قدر نقطه قوت در آنها هست كه جبران آن ضعف را مىكند و به طور كلى آن را مىپوشاند، چرا از اصالت خانوادگى به عنوان يك معيار مورد اطمينان استفاده نكند.
در نهج البلاغه نامهاى است كه امام على (ع) در پاسخ خودستايىهاى «معاويه» نوشته و طى آن ميان دو خانواده بنىهاشم و بنىاميه مقايسه كرده و نشان داده است كه در برابر هر فضيلت و امتياز و برجستگى در خانواده بنىهاشم، يك رذيلت و انحطاط در خاندان بنىاميه وجود دارد. حضرت در فرازى از آن سخنان مىفرمايد: در خاندان ما «پيامبر»(ص) است و در خاندان شما «ابوجهل» كه كارش تكذيب حق بود.
ما «حمزه» شير خدا داريم و شما ابوسفيان، شير پيمانهاى باطل داريد. حسن و حسين، دو سرور جوانان بهشت از ماست و كودكان جهنم (فرزندان مروان) از شما.
«فاطمه»(س)، بهترين زنان عالم از ما و همسر «ابولهب» به نام امجميل كه قرآن او را هيزمكش خوانده از شماست و از اين قبيل چيزها كه به نفع ما و به زيان شماست!»(20)
دكتر آلكسيس كارل فرانسوى دركتاب «راه و رسم زندگى» از خانوادهاى سخن مىگويد كه طبق آمار، اكثر افراد آن دزد و جانى و مدير مراكز فساد و… بودهاند.
آرى، كرمها و انگلها، همواره در لجنزار به وجود مىآيند و رشد مىكنند. خانواده شايسته و سالم، زمينه بسيار مناسبى براى پرورش فرزندان سالم و شايسته است و خانواده ناشايسته و ناسالم، زمينه بسيار مناسب براى پيدايش و بار آمدن فرزندان ناسالم و ناشايسته است.
به همين جهت است كه براى تشكيل خانواده، حتماً بايد به دنبال آن شريكى براى زندگى بود كه از سلامت جسمى و فكرى و اخلاقى برخوردار باشد و در خانوادهاى پاك و سالم پرورش يافته باشد.
به هر حال در ازدواج بايد به انتقال ويژگىهاى پدر و مادر به فرزندان توجه نمود. چنان كه پيامبر اكرم (ص) مىفرمايد: «تَزَوَّجوا فى الحِجرِ الصّالح فَانَّ العرِقَ دَسّاسٌ»(21) با خانواده خوب و شايسته وصلت كنيد؛ زيرا خون اثر دارد.
و نيز در روايتى ديگر مىفرمايد: «تَخَيَّروا لنُطَفكُم فَانكِحوا الاكفاءَ و انْكَحوا إلَيْهِم»(22) براى نطفههاى خود گزينش كنيد و با كسانى كه همتاى شمايند، ازدواج نماييد.
و همچنين درباره اهميت اين موضوع مىفرمايد: «تَخَيَّروا لِنُطَفِكُم فإنَّ النّساءَ يَلِدْنَ أشباهَ إِخْوانِهِنَّ و أخْواتِهِنَّ»(23)براى نطفههاى خود گزينش كنيد؛ زيرا، زنان بچههايى همانند برادران و خواهران خود به دنيا مىآورند.
زن و مرد بايد در خانوادههايى رشد يافته باشند كه پدر و مادرى عاقل و دلسوز، با همه وجود در رشد و تعالى فرزند كوشيده باشند. بر خلاف خانوادههايى كه والدين، فرزندان را به حال خود رها كرده و در پى هوى و هوسهاى خود هستند و يا اين كه در كانون خانوادگى آنان بويى از محبت و احترام به شخصيت ديگران استشمام نمىشود. بنابراين، زن و مرد كه در پى انتخاب همسر مىباشند، بايد سعى كنند تا حدى كه برايشان ميسر است با خانوادههايى شريف و اصيل وصلت نمايند و از ازدواج با خانوادههاى پست و فرومايه جداً خوددارى نمايند؛ زيرا، غالباً با مشكلاتى روبهرو خواهند شد.
در خانوادههاى اصيل، والدين كوشيدهاند از نظر اخلاقى و رفتارى براى فرزندان خود نمونه و الگو باشند و بدون ترديد پدر و مادر صالح از نظر ارثى نيز سرمايههاى بس گرانبهايى را به فرزندان خود انتقال مىدهند.
افرادى كه در خانوادهاى اصيل رشد مىيابند، سجاياى اخلاقى را از پدر و مادر خود به ارث مىبرند و در برخورد با دشواريها و فراز و نشيبهاي زندگى، هرگز از جاده درستى و راستى خارج نمىشوند.
بنابراين در انتخاب همسر بايد دقت بسياري نمود كه از خانواده اصيل و نجيب، خوشنام و خوشسابقه باشد، و تنها به قيافه ظاهرى و زيبايى و يا مدرك تحصيلى او اكتفا نشود؛ زيرا فرزندان، معمولاً وارث پيشينههاى سوء خانواده و والدين خويشند. پاورقي ها:پىنوشتها: – 1. وسائل الشيعه، ج14، ص 79. 2. سوره نور، آيه 26. 3. همان، آيه 3. 4. تفسير نمونه، ج14، ص 422. 5. سوره نساء، آيه 3. 6. سوره بقره،آيه 221. 7. بحارالانوار، ج100، ص 372. 8. اين حديث به طور مشروح در فروع كافى، ج 5، ص 340 آمده است. 9. ازدواج در اسلام، ص 32. 10. سوره حجرات، آيه 13. 11. وسائل الشيعه، ج 14، ص 52؛ فروع كافى، ج5، ص 347؛ بحارالانوار، ج 100، ص 372. 12. سوره نور، آيه 26. 13. وسائل الشيعه، ج 20، باب 14، ص 51. مكارم الاخلاق، ص 233،المستطرف، ج 2، ص 218. 14. همان، ج 14، ص 30. 15. جواهرالكلام، ج 30، ص 27. 16. سوره روم، آيه 21. 17. سوره بقره، آيه 223. 18. سوره اعراف، آيه 58. 19. سوره ابراهيم، آيه 24. 20. نهج البلاغه، نامه 28. 21. ترجمه ميزان الحكمه، ج 5، ص 2258، ح 7848. 22. همان، ح 7849. 23. همان، ح 7850.