منظومه اهل بیت «علیه السلام»

گریه نه، شیعه غروری ازلی می‌خواهد…

گفتم اي عشق ببين،
كفر، سوارِ بخت است

با نفس‌سوختگان، حرفِ
رسيدن سخت است

 

داس رقصيد و زمين از
طپش گندم ماند

قبر بي‌معجر و بي‌گوشه‌ي زهرا گم ماند

 

آتشِ زردِ طلا آمد و
غيرت يخ زد

چشم در منبرِ بي‌حيدرِ
حيرت يخ زد

 

يادشان رفت حديث
ثقليني بوده است

حسن و زينب و عباس و
حسيني بوده است

 

يادشان رفت كه سلمان و
ابوذر دارند

تشنه مردند و نديدند
كه كوثر دارند

***

عشق فرمود: عَلَم كج
شده، سجاد كه هست

نَفَسَت سوخته در
حنجره، فرياد كه هست

 

عشق فرمود: شب واقعه
سر مي‌گردد

دارد اين شام به خون
خفته سحر مي‌گردد

 

به خداوند قسم تيغِ
علي منتظر است

اسب، همراه سواري است
ولي منتظر است

 

به خداوند اگر روز
مقرر آيد

واي اگر واي، اگر صبر
علي سر آيد

 

تيغ در دست به فتح دو
جهان مي‌خيزد

خون اصحاب ستم را به
زمين مي‌ريزد

 

گر جهان خسته و بي‌قوت
به خود مي‌پيچد

«مرد» مي‌آيد و طاغوت
به خود مي‌پيچد

 

آخر از حنجره‌ي كوه
صدا مي‌خيزد

به خداوند كه عباس به
پا مي‌خيزد

***

آي اي عصر به خون خفته
«ولي» منتظر است

آخرين وارثِ شمشير علي
منتظر است

 

گريه نه، شيعه غرورِ
ازلي مي‌خواهد

سپر حمزه و شمشير علي
مي‌خواهد

 

سوره‌ي واقعه در كشتن
دشمن ماييم

«لو نشاء لجَعَلناهُ
حُطاماً» ماييم

 

بسته با پهلوي بشكسته‌ي
زهرا عهدي

كيست پيغمبرِ شمشيرِ
علي جز “مهدي”

«محمد رضا برامکه»

 

خورشید
من بر آی

دل
را ز بی‌خودی سر از خود رمیدن است

جان
را هوای از قفس تن پریدن است

 

از
بیم مرگ نیست که سرداده‌ام فغان

بانگ
جرس زشوق به منزل رسیدن است

 

دستم
نمی‌رسد که دل از سینه برکنم

باری
علاج شکر گریبان دریدن است

 

شامم
سیه‌تر است ز گیسوی سرکشت

خورشید
من برآی که وقت دمیدن است

 

سوی
تو این خلاصه گلزار زندگی

مرغ
نگه در آرزوی پرکشیدن است

 

بگرفت
آب و رنگ زفیض حضور تو

هرگل
در این چمن که سزاوار دیدن است

 

با
اهل درد شرح غم خود نمی‌کنم

تقدیر
قصه دل من ناشنیدن است

 

آن
را که لب به دام هوس گشت آشنا

روزی
(امین) سزا لب حسرت گزیدن است

«مقام معظم رهبری»

 باید
برای دیدن تو مهزیار شد….                                                                                                         

برگرد ای توسل شب زنده‌دارها

پایان بده به گریه‌ی چشم انتظارها

 

از یک خروش ناله‌ی عشاق کوی تو

حاجت روا شوند هزاران هزارها

 

یک‌بار نیز پشت سرت را نگاه کن

دل بسته این پیاده به لطف سوارها

 

از درد بی‌حساب فقط داد می‌زنم

آیا نمی‌رسند به تو این هوارها

 

ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن

خیری ندیده‌ایم از این اختیارها

 

باید برای دیدن تو “مهزیار” شد

یعنی گذشتن از همگان “محض یار” ها

 

دیگر برای تو صدقه رد نمی‌کنم

بیهوده نیست اینکه گره خورده کارها

 

یک‌بار هم مسیر دلم سوی تو نبود

اما مسیر تو به من افتاد بارها

 

شب‌ها بدون آمدنت صبح می‌شوند

برگرد ای توسل شب زنده‌دارها

 

این دست‌ها به لطف تو ظرف گدایی‌اند

یا ایها العزیز تمام ندارها

«علی‌اکبر لطیفیان»

 

آقا ببخش…

وقتی میان نفس و هوس جنگ می‌شود

شیطان دوباره دست به نیرنگ می‌شود

نقشه کشیده است مرا دشمنت کند

با لشگر گناه هماهنگ می‌شود

دارد حنای توبه و شرمی که داشتم

پیشت عزیز فاطمه بی‌رنگ می‌شود

با هر گناه فاصله می‌گیرم از شما

کم‌کم وجب وجب، دو سه فرسنگ می‌شود

 

اشکم چه شد؟! به جان تو باور نداشتم

روزی دلم ز فرط حسد سنگ می‌شود

 

آقا ببخش، بسکه سرم گرم زندگیست

کمتر دلم برای شما تنگ می‌شود

«وحید قاسمی»

 

«ارث مادری»

شرط نزول کوثر رحمت دعاي توست

اصلاً تمام خلقت عالم براي
توست

 

بالاتري ز درک تمام جهانيان

وقتي که انتهاي جهان ابتداي
توست

 

حتي نداشت روح‌الامين اذن پر
زدن

آنجا که از ازل اثر رد پاي
توست

 

بي‌حب تو کسي به سعادت نمي‌رسد

رمز نجات اهل زمانه ولاي توست

 

آسوده خاطران هياهوي محشريم

وقتي رضاي حضرت حق در رضاي
توست

 

فردوس ماست تا به ابد روضة
الحسين

تنها بهشت اهل ولا، کربلاي
توست

 

در آستانة تو کسي نااميد نيست

صحن امير علقمه‌دار الشفاي
توست

 

از ابتداي صبح ازل فضل مي‌کني

ما را گداي دست اباالفضل مي‌کني

 

وقتي که هست دوش نبي آسمان تو

يعني تو از پيمبري و او از آن
تو

 

فرزند خويش را به فداي تو
کرده است

بسته‌ست جان حضرت خاتم به جان
تو

 

معلوم کرد نزد همه حرمت تو را

با بوسه‌هاي دم به دمش بر
دهان تو

 

فرمود هفت مرتبه تکبير عشق را

تا بشنود ترنم عشق از زبان تو

 

آواي «من أحب حسينا» وزيده
است

هر روز پنج مرتبه از آستان تو

 

ما از در حسينيه جايي نمي‌رويم

هستيم تا هميشه فقط در امان
تو

 

هر شب نشسته فطرس اشکم به راه
عشق

آنجا که صبح مي‌گذرد کاروان
تو

 

 

اين اشک‌ها براي دلم توشه مي‌شود

اذن طواف مرقد شش گوشه مي‌شود

 

حال و هواي قلب من امشب
کبوتريست

وقتي که کار صحن و سراي تو
دلبريست

 

شب‌هاي جمعه عکس حرم زنده مي‌شود

تصوير رقص پرچم و گنبد چه
محشريست

 

ما را اسير عشق تو کرده،
تفضلت

با اين حساب کار شما ذره
پروريست

 

با تربت تو کام دلم را گشوده‌اند

آقا ارادتم به شما ارث
مادريست

 

در ماتم تو محفل اشک است چشم
ما

اصلاً بناي هيأت ما روضه
محوريست

 

ما سالهاست در غم تو گريه مي‌کنيم

هم ناله با محرم تو گريه مي‌کنيم

«یوسف رحیمی»