رابطۀ ادب با حَسب و نَسب در روایات

رابطۀ
ادب با
حَسب و نَسب در روایات

مرحوم حضرت آيت اله مجتبي تهراني(ره)

در روایات بسیاری معیار ارزشی انسان، ادب
اوست. این روایات همۀ معیارهای اعتباری، ظاهری و پیوندهای نژادی و خانوادگی را
کنار ‎می‌گذارند و می‎فرمایند ادب که یک پیوند روحانی
است، موجب ارزش انسان می‎شود و بر جمیع این معیارها تقدّم
دارد.

 

حُسن ادب، موجب زيبايي پيوندهاي خانوادگي
مي‏گردد

حتّی پیوندهای نژادی و خانوادگی كه از
امور واقعی و شریف محسوب می‏شوند، آن‌گاه بروز، ظهور، برجستگی و زینت پیدا می‌کنند
که همراه با معیار ارزشی ادب باشند، لذا در روایات آمده است که ادب، موجب زیبایی
حسب و نسب می‏گردد:
«عَلَيْكَ بِالْأَدَبِ فَإِنَّهُ زَيْنُ‏ الْحَسَبِ‏»؛(۲)
یا «طَلَبُ الْأَدَبِ جَمَالُ الْحَسَبِ»؛(۳) كسی كه به‏دنبال ادب می‏رود
و آن را به ‏دست می‏آورد، به پیوند شرافتمند خانوادگی‎اش چهره‏ای
زیبا می‎بخشد.

امّا پیوند خانوادگی در صورت نبود ادب،
هر چقدر هم شریف باشد، بالآخره فاسد می‏گردد: «فَسَدَ حَسَبُ‏ مَنْ‏ لَيْسَ‏ لَهُ‏
أَدَب»؛(۴) یعنی پیوند خانوادگیِ کسی که ادب ندارد فاسد و پوچ است.
«مَنْ وَضَعَتهُ دَنَائةُ أَدَبِهِ لَمْ يَرْفَعْهُ شَرَفُ‏ حَسَبِهِ‏»؛(۵)
کسی که زشتی ادبش او را زمین بزند، هیچ‎گاه شرافت خانوادگی‎اش نمی‎تواند او را بلند كند و سرافراز
نماید.

 

حُسن ادب، زشتي پيوندهاي خانوادگي را مي‏پوشاند

امّا اگر کسی ادب داشته باشد، این پیوند
روحانی، پیوند جسمانیِ به‌ظاهر زشت او را پوشش می‎دهد؛
یعنی اگر انسان از نظر روحی دارای پیوندی زیبا بود، ولی از نظر جسمانی پیوندی زشت
داشت، این زیباییِ پیوند روحانی، زشتیِ پیوند جسمانی او را می‎پوشاند. در روایتی آمده است كه: «حُسْنُ‏ الْأَدَبِ‏
يَسْتُرُ قُبْحَ النَّسَبِ‏»؛(۶)
یعنی ادبی که زیبا باشد، زشتی نسَب را می‎پوشاند.(۷)

در روایات، تعبیرات گوناگونی در این ‌باره
وجود دارند. پیغمبر اکرم«ص» می‎فرمایند: «کسی که از نظر روحی به
من نزدیک باشد، به من انتساب دارد». در این انتساب به‏ هیچ‏وجه مسئلۀ جسمانی یعنی
پیوند خانوادگی مطرح نیست، بلکه قرب به پیغمبراكرم، یک قرب روحانی است. معیار تنها
این است که شخص از نظر روحانی به آن حضرت نزدیک باشد، لذا ایشان روی این پیوند
تأکید می‌کنند.  نسب و حسب شریفی كه در
كنارش حسن ادب قرار دارد، نورانی و درخشان می‌شود.

زشتی‎هایی که
از یک شخص شریف صادر می‏شود، از زشتی‎هایی که از شخص غیرشریف صادر می‌شود،
زشت‎تر است. یعنی اگر شخصی که شرافت حسب و نسب دارد، سوء ادب
داشته باشد، افعال زشتی که از او صادر می‏شود بسیار زشت‌تر از ارتکاب همان کارها توسط
غیر اوست.

بزرگی می‌فرمود: «خطای مرد بزرگ، بزرگ
است. به بزرگی و کوچکی خطا نگاه نکن، ببین این خطا از چه کسی صادر شده است».  در روایات هم آمده است که: «أَفْضَلُ الشَّرَفِ الْأَدَبُ»؛(۸)
با فضیلت‏ترین شرافت‎ها ادب است. «لَا زِينَه
كَالْأَدَبِ‏»؛(۹) هیچ زیوری مانند ادب، انسان را نمی‎آراید.

 در روایات ادب به ‏عنوان یکی از بزرگ‌ترین
معیارهای ارزشی انسان مطرح شده است. اگر بخواهیم ارزش و بهای انسان را بسنجیم،
باید بر اساس میزان ادبش او را ارزیابی کنیم. ارزش هرکس، از ادب او شناخته می‌شود.

 

معنای لغوی ادب

ادب یعنی «روش رفتاری»

در علم لغت، معانی مختلفی برای ادب مطرح
شده‌اند. برخی می‏گویند: ادب به معنای «حُسن‏ خلق» است. عده‎ای هم
آن را به معنای «تربیت» گرفته‏اند. ولی به اعتقاد من ادب مفهوم عامی است که می‌تواند
جمیع این معانی و قالب‏هایی را که در آنها ریخته شده است در بر بگیرد. اگر ما ادب
را به «روش رفتاری» معنا کنیم، شامل تمام این موارد خواهد شد.(۱۰)

با توجه به این معنا، تأدّب به معنی
آموختن روش رفتاری و تأدیب به معنای آموزش دادن روش رفتاری است. رعایت یک سری از
قواعد هنگام سخن گفتن، یک نوع روش گفتاری است و یا رعایت قوانینی خاص به هنگام
نوشتن، یک نوع روش نوشتاری محسوب است که به آن «ادبیات» می‌گویند. ادب به این معنا
نیز یک نوع روش رفتاری به ‌شمار می‌آید.(۱۱)

البته تأدیب در برخی از موارد به معنای
«اصلاح شدن» نیز هست و در جایی‏ که كسی را عقوبت و کیفر می‌کنند، می‎گویند: او تأدیب شد. این معنا هم بی‏ارتباط با معنایی كه
گفتیم نیست، یعنی شخصی كه روش رفتاری ناصحیحی داشته و براساس آن تخلفی را انجام
داده است، عقوبت می‌شود تا روش رفتاری صحیح رفتاری را بیاموزد، لذا این معنای از
تأدیب هم با روش رفتاری ارتباط دارد.

 

ادب به معنای «علم» نيست

ادب به معنای علم نیست و علم و ادب
هركدام مفهوم خاص خود را دارند. در کتاب روضۀ کافی روایتی از مسعده ‌بن‌‎صدقه از قول امام صادق«ع» نقل شده است: «إِنَّ‏ خَيْرَ مَا
وَرَّثَ‏ الْآبَاءُ لِأَبْنَائِهِمُ الْأَدَبُ لَاالْمَالُ فَإِنَّ الْمَالَ
يَذْهَبُ وَ الْأَدَبَ يَبْقى‏»:
بهترین چیزی که پدران برای فرزندانشان به میراث می‎گذارند،
ادب است نه مال، چون مال از بین‌رفتنی است ولی ادب، باقی و جاودانه است. «قَالَ مَسْعَدَه:
يَعْنِي بِالْأَدَبِ الْعِلْمِ»؛(۱۲) مسعده در ادامۀ روایت می‌گوید:
منظور حضرت از ادب، همان علم است. البته ممکن است در این روایت، مفهوم پدر، یک
مفهوم عام باشد. مطلبی که امام«ع» می‎فرمایند یک مطلب کلی است كه شامل
هر پدر و فرزندی می‏شود. یعنی هر جا كه پدر و فرزندی وجود دارد، بهترین میراث ادب
است و ما ادب را روش رفتاری می‌دانیم، نه علم و دانایی. ادبی هم که در روایت آمده
به ‌معنای علم نیست.

هر انسانی یک روش رفتاری‌ای دارد که خواه‌
ناخواه به کسانی که با او مصاحبت دارند منتقل می‌شود. پدر و فرزند با یکدیگر از
نظر ظاهری رابطۀ تنگاتنگ دارند و رفتار پدر به فرزند منتقل می‌شود، چه قصد انتقال
داشته باشد چه نداشته باشد. به تعبیر دیگر چه قصد تأدیب و تأدّب در میان باشد چه
نباشد، روش رفتاری انتقال پیدا میک‌ند و آموزش و آموختن، محقّق می‌گردد. این یک
میراث قهری است.

 

بررسی گسترۀ مفهوم ادب

اقسام ادب: حُسن ادب و سوء ادب

ادب به ‌معنای روش رفتاری، روش صحیح و
غلط، رفتار سوء و رفتار نیک را در بر می‌گیرد. ادب مفهوم گسترده‎ای دارد و به حسن ادب و سوء ادب تقسیم می‎شود. به روش رفتاری صحیح، حسن ادب و به روش رفتاری ناپسند،
سوء ادب می‏گویند.

حُسن ادب به‏‏ معنای روش رفتاری صحیح،
یعنی «حفاظت از مرزهای شناخته شده در انسان» و نیازمند نوعی مرزشناسی است. یعنی
انسان قبل از اینكه بتواند از مرزها و حریم‌های انسانی خود حفاظت كند، باید آنها
را بشناسد و تنها پس از این شناسایی است كه می‌تواند با توجّه به مرزهای شناخته
شده، از گفتار و رفتار خود، مراقبت و روش رفتاری خویش را تصحیح کند.

 

مناقشه در تعریف ادب به «حسن خلق»

كسانی که ادب را «تربیت» معنا کرده‌اند،
آن را به‌معنای حُسن اخلاق گرفته‌اند.(۱۳)  از آنجا كه «حُسن ادب» مطلوب است، اینها نیز لفظ
ادب را فقط در یكی از مقسومات آن یعنی حُسن ادب به کار برده‌اند. البته عموماً
همین معنا فهمیده می‌شود و وقتی می‌گویند «ادب»، حُسن ادب به ذهن انسان می‌آید؛ نه
صرف روش رفتاری، ولی چون ادب، معنای عامی دارد و هم شامل حُسن ادب و هم شامل سوء
ادب می‌شود این معنا صحیح نیست.

در روایات می‌بینیم که لفظ ادب و مقسومات
آن یعنی حُسن ادب و سوء ادب، به صورت فراوان به‌كار رفته است.(۱۴)
نمونه‌های زیادی در مورد کاربرد لفظ ادب و اقسام آن آمده است. به‌عنوان مثال در
روایتی آمده است: «بِئْسَ‏ النَّسَبُ‏ سُوءُ الْأَدَب»:(۱۵) بدترین
پیوندها، پیوند روحی‏ای است که یك روش رفتاری زشت بر آن ملکه شده باشد: «لَا
شَرَفَ‏ مَعَ‏ سُوءِ أَدَب‏»؛(۱۶) با روش رفتاری زشت، هیچ شرافتی برای
انسان باقی نمی‌ماند. در این روایات «ادب» مقیّد به «سوء» شده  است. در روایات دیگری هم حسن ادب آمده است.
مثلاً فرمود: «حُسْنُ‏ الْأَدَبِ‏ يَسْتُرُ قُبْحَ النَّسَبِ‏»؛(۱۷)
حسن ادب، یعنی ادبی که زیبا باشد، زشتی نسَب را می‎پوشاند.

 

ادب از دیدگاه علمای اخلاق و اهل معرفت

ادب ريشۀ تمام فضائل و رذائل اخلاقی

ریشۀ تمام فضائل و رذائل اخلاقی در روش رفتاری یعنی
ادب است. خصائل و ملكات نفسانی به دو دستۀ فضائل و رذائل یا  ملكات زیبا و ملكات زشت تقسیم می‏شوند. اگر
خصلتی زیبا باشد، فضیلت است و اگر زشت باشد، رذیلت است. این خصلت‎ها هستند که فضیلت‎سازی و یا رذیله‎سازی می‏كنند.  

 

ادب از ديدگاه علماي اخلاق

علمای اخلاق بحث مستقلی تحت عنوان ادب ندارند زیرا
مباحث اخلاقی از ابتدا تا انتها ریشه در ادب دارند، یعنی تمام
مباحث اخلاقی می‌توانند تحت عنوان حُسن ادب و سوء ادب مطرح شوند، لذا علمای اخلاقی
مستقلاً به بحث ادب نپرداخته‌اند و حتی برخی ادب را به حسن خلق معنا کرده‌اند.

دلیلش هم این است که آنها از منظر و
دیدگاه عقل عملی بحث می‎کنند و معتقدند که عقل عملی است
که بر روش رفتاری انسان حاکم است. عقل عملی در هر انسانی وجود دارد و زیبایی و
زشتی روش‎های رفتاری او را روشن می‌کند و مثلاً می‌گوید: عدل زیبا و ظلم زشت است. محصول این نوع نگاه به
رفتار انسانی موجب می‌گردد که بگوییم: ادب مجموعه‌ای از روش‏های رفتاری است و دیگر
نیازی نیست که جدای از اخلاق مورد بحث قرار بگیرد.

در تأیید این نگاه باید بگوییم که یک
دسته از روایات ما نیز ادب و عقل را مرتبط با یکدیگر می‌دانند و به‌ رابطۀ مستقیم
اینها بر یکدیگر اشاره دارند: «لَا أَدَبَ‏ لِمَنْ‏ لَا عَقْلَ‏ لَهُ‏»؛(۱۸) کسی که عقل ندارد، ادب ندارد.
«الْأَدَبُ‏ فی الْإِنْسَانِ‏ كَشَجَرَه أَصْلُهَا الْعَقْلُ»؛(۱۹) ادب
در انسان مانند درختی است که ریشه‎اش عقل است.

 

ادب از ديدگاه اهل معرفت

امّا اهل معرفت برخلاف علمای اخلاق، بحث مستقلی در باب
ادب مطرح می‎کنند و می‎گویند:
ادب یکی از منازل سلوک إلی الله‌تعالی و مقامات والای معرفتی است. اینها طبق نگاه خاصی که
به مباحث معرفتی دارند، لازم می‌بینند که ادب را مستقلاً مورد بحث قرار دهند. آنان
نه عقل عملی را نفی می‌کنند و نه کاری به آن دارند. بحث آنها دربارۀ «ادب الهی»
است که سطح آن خیلی بالاتر از مسائلی است که در اخلاق مورد بررسی قرار می‌گیرد. آنها می‌گویند:
در
روش رفتاری انسان باید خدا حاكم باشد و مرزبندی‌ها را او مشخص نماید. این روش‌های رفتاری یا مرزبندی‎های الهی
که از آن به دستورات شرع تعبیر می‌شود، آداب شرعیه است. اهل معرفت به ‌دنبال رعایت و حفاظت از مرزهای شناخته شده از ناحیۀ الله تعالی
هستند و کاری به حکومت عقل عملی ندارند، هرچند که تضاد و تنافری میان حکم شارع و
حکم عقل نیست. با این تعریف می‌توانیم ادب را از دو منظر اخلاقی و معرفتی به دو
نوع انسانی و الهی تقسیم کنیم.

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ جلسه 1287، شنبه هشتم مرداد ماه 1373 هـ.ش
مطابق با بیستم صفرالمظفر 1415 هـ.ق.

۲ـ غررالحكم، ص443؛ «بر تو باد به ادب داشتن؛ چرا که ادب، زینت
حَسَب نیک است».

۳ـ غررالحكم، ص248.

۴ـ تحف العقول، ص92.

۵ـ غررالحكم، ص
599.

۶ـ غررالحكم،
ص248.

۷ـ یعنی زشتی
پیوند جسمانی را می‎پوشاند.

۸ـ غررالحكم،
ص247.

۹ـ غررالحكم، ص247.

۱۰ـ البته من این
‎را عرض می‎کنم که ادب هم راجع به گفتار است و هم راجع ‎به رفتار که من
این دو را از هم جدا می‏كنم‏.

۱۱ـ البته این مسبوق به آن معنا که انسان نسبت به
این روش آموزش ببیند.

۱۲ـ الكافی، ج‏15 ، ص 356.

۱۳ـ انشاءالله من در آینده می‎گویم که چرا این‎ها ادب را این‌گونه
معنا کرده‎اند.
این‎ها فقط بخشی از
معنای ادب را گرفته‌اند.

۱۴ـ البته در روایاتی که ادب به‌ تنهایی به‌کار
رفته است، منظور حسن ادب است.

۱۵ـ غررالحكم، ص248.

۱۶ـ غررالحكم، ص248.

۱۷ـ غررالحكم،
ص248.

۱۸ـ بحارالأنوار، ج ‏75، ص 101.

۱۹ـ غررالحكم، ص247.

 

 

 

سوتیترها:

1.

حُسن ادب به‏‏ معنای روش رفتاری صحیح،
یعنی «حفاظت از مرزهای شناخته شده در انسان» و نیازمند نوعی مرزشناسی است. یعنی انسان
قبل از اینكه بتواند از مرزها و حریم‌های انسانی خود حفاظت كند، باید آنها را بشناسد
و تنها پس از این شناسایی است كه می‌تواند با توجّه به مرزهای شناخته شده، از گفتار
و رفتار خود، مراقبت و روش رفتاری خویش را تصحیح کند.

 

2.

 

یک دسته از روایات ما نیز ادب و عقل را مرتبط با یکدیگر می‌دانند
و به‌ رابطۀ مستقیم اینها بر یکدیگر اشاره دارند: «لَا أَدَبَ‏ لِمَنْ‏ لَا عَقْلَ‏
لَهُ‏»؛(۱۸) کسی که عقل ندارد، ادب ندارد. «الْأَدَبُ‏ فی الْإِنْسَانِ‏ كَشَجَرَه
أَصْلُهَا الْعَقْلُ»؛(۱۹) ادب در انسان مانند درختی است که ریشه‎اش
عقل است.