امام حسن عسکری «عليهالسلام» در گفتار دیگران
حجتالاسلام سیدجواد حسینی
برای شناخت و عظمتِ
مقام و جایگاه یک فرد راههای مختلفی وجود دارد؛ گاه از طریق شناخت انساب و اجداد
و والدین فرد میتوان در حدی به عظمت او پی برد، راه دوم این است که آثار علمی و
شاگردانی را که از خود به یادگار گذاشته است، وسیلة شناخت فرد قرار دهیم. راه سوم
نیز این است که شخصیت علمی و اخلاقی و سیرة عبادی و تربیتی فرد را مورد توجه قرار
دهیم و از این راهها به عظمت فرد پی ببریم. راه چهارم این است که اعترافات
مخالفان و حتی دشمنان او را مورد توجه قرار دهیم و از این راه به عظمت علمی،
اخلاقی و معنوی فرد آگاهی پیدا کنیم. شخصیت حضرت امام حسن عسکری «ع» از هر روشی که
مورد توجه و واکاوی قرار گیرد، در اوج قرار دارد.
آنچه پیش رو دارید،
نگاهی به اعترافات بیگانگان و مخالفان و حتی دشمنان حضرت امام حسن عسکری«ع» دربارة
عظمت و مقام آن حضرت است.
معتمد عباسی
معتمد عباسی سومین
خلیفة عباسی بود که چهار سال از دوران امامت حضرت عسکری«ع» در دوران او سپری شد.
او مردی عیاش و خوشگذران بود(1) که در دشمنی با حضرت تا آنجا پیش رفت که آن حضرت را به شهادت
رساند؛ همو گاهی به عظمت و مقام والای آن حضرت اعتراف میکند:
«جعفربنعلی
هادی«ع» معروف به جعفر کذّاب از معتمد خواست که او را به امامت نصب کند و مقام
برادرش حضرت امام حسن عسکری«ع» را به او اعطا کند، معتمد در جواب او گفت: بدان که
مقام برادرت از سوی ما بهوجود نیامده است، … ما [سخت] تلاش کردیم که منزلت او
را از بین ببریم ولی خداوند ابا کرد جز آنکه هر روز بر مقام و منزلت او افزوده شد
به خاطر خودنگهداری، نیکو بودن نیت و روش و علم و
عبادتی که داشت. و آری تو در نزد شیعیانِ برادرت منزلت داری و نیازی به ما [برای
رسیدن به امامت] نداری و اگر در نزد آنها منزلتی نداری و اگر آنچه (از اوصاف نیکو)
برادرت دارد تو نداری ما نمیتوانیم هیچ کمکی نسبت به تو داشته باشیم.»(2)
مستضرباله
اربلی در «کشفالغمّه»
نقل کرده است که مُستَضِر خلیفة عباسی، سالی برای زیارت قبور اجداد خود [و تفریح]
به سامرا رفت. ابتدا به زیارت عسکریین«علیها السلام» مشرف شد و سپس به مقبرة خلفای
عباسی رفت. دید آنجا خراب شده است و پرندگان [و حیوانات] قبور خلفا را آلوده کردهاند.
از این مسئله متأثر شد. یکی از همراهان گفت: قدرت و ثروت در دست توست و خلیفه تو
هستی، دستور ده که قبور پدرانت را مرتب کنند! همچنانکه قبور این علویین [عسکریین]
را مشاهده میکنی که دارای صحن و بارگاه و فرش و چراغ و خدمه و زوار هستند.
مستضر گفت: این امر
آسمانی است که با تلاش ما به دست نمیآید، اگر مردم را مجبور به این کار کنیم
(احترام قبور پدرانمان را) نمیپذیرند و انجام نمیدهند.(3)
عبداله وزیر معتمد
جعفر کذّاب دست از
تلاش برنمیداشت. بعد از شهادت امام حسن عسکری«ع» جعفر نزد عبیداله، وزیر معتمد
عباسی رفت و از او خواست که: منصب برادرم را به من واگذار، من در برابر آن سالیانه
«بیستهزار دینار» به تو میدهم. وزیر به او پرخاش کرد و گفت: «احمق! خلیفه آنقدر
به روی کسانی که پدر و برادر تو را امام میدانند، شمشیر کشید تا بلکه بتواند آنان
را از این عقیده برگرداند، ولی نتوانست و با تمام کوششهایی که کرد توفیقی بهدست
نیاورد، اینک اگر تو در نظر شیعیان امام باشی، نیازی به خلیفه و غیرخلیفه نداری و
اگر تو در نظر آنان چنین مقامی نداشته باشی، کوشش ما در این راه کوچکترین فایدهای
نخواهد داشت.»(4)
اعتراف طبیب دربار
عباسی
روزی امام حسن
عسکری«ع» به طبیب متوکل «بختیشُوع» سفارش کرد که یکی از یارانش را بفرستد تا آن
حضرت را «حِجامَت» کند. بختیشوع نیز یکی از پزشکان نصرانی و همکار خود را به حضور
حضرتش فرستاد و به او گفت: ابنرضا کسی (و پزشکی) را خواسته که نزد او رود، پس تو
نزد او میروی در حالی که او امروزه داناترین انسان زیر آسمان است آنچه امر میکند
انجام دهی.» در حدیث آمده که حضرت به طبیب معالج دستور داد در وقت ظهر آن هم از رگ
مخصوص خون بگیرد! که این نوع خون گرفتن تا آن زمان سابقه نداشت.
پزشک نصرانی در
چندین نوبت به امر آن امام به حجامت پرداخت و خون زیاد از بدن مبارک آن حضرت بیرون
کشید!! که گاهی خون آن حضرت مانند نمک سفید بود!!
پس از پایان معالجه
پزشک نصرانی نزد استادش بختیشوع آمد و جریان را به اطلاع او رساند. او طبیب معالج
را همراه نامه نزد عالم دانشمند نصارا که در «دیرالعاقول» زندگی میکردند فرستاد و
چون پزشک گزارش را به دانشمند مسیحی داد، او گفت: تو حجامت کردهای؟ جواب داد: «بله،
راهب گفت: خوشا به حال مادرت! و با سرعت بر مرکبش سوار شد و همراه طبیب معالج خود
به خانة امام عسکری «ع» رساند. هنوز اذان صبح نشده بود. غلام سیاهی از منزل امام
خارج شد و گفت: کدامتان راهب دیرالعاقول هستید؟ راهب خودش را معرفی کرد و داخل
خانه شد. غلام به طبیب معالج گفت: مواظب مرکبها باش و خود غلام با راهب به حضور
امام «ع» رفت.
مدتی گذشت تا آفتاب
طلوع کرد. ناگهان راهب لباس سفید و پاکیزه بر تن کرد و لباس مسیحیت را کنار گذاشت
و خدمت امام حسن عسکری «ع» به اسلام تشرف یافت… بعد که نزد بختیشوع رسید، پرسید
چرا مسلمان شدی؟ و از دین مسیحیت اعراض کردی؟ در پاسخ گفت: من دیگر مسیح را پیدا
کردم! و به دست خود او مسلمان شدم! این مرد [امام حسن عسکري«ع»] مسیح یا نظیر او
است، تا به حال در دنیا هیچکس چنین حجامتی نکرده است مگر مسیح.»(5)
در این داستان، هم پزشک دربار و هم بزرگترین دانشمند مسیحی اعتراف میکنند که در
زیر آسمان بالاتر از او در آن دوران وجود نداشته است.
منشی خلیفه، انوش
نصرانی
از ابیجعفر احمد
قصیر بصری نقل شده است که ما در نزد آقای خود ابیمحمد عسکری«ع» در لشکرگاه (و
پادگان) بودیم که ناگهان خادمی از سوی خلیفه نزد آن حضرت آمد، عرض کرد:
امیرمؤمنان!! (خلیفه) خدمت شما سلام میرساند و میگوید: کاتب و منشی ما انوش
مسیحی تصمیم دارد که دو فرزندش را پاکیزه (و ختنه) کند، ما از شما درخواست داریم
که بر مرکب سوار شده به خانة او بروی و برای سلامتی و بقای فرزندان او دعا کنی. و
من [خادم] دوست دارم که شما سوار بر مرکب شده این کار را انجام دهی. ما بنای زحمت دادن
شما را نداشتیم، چه کنیم که انوش گفته دوست داریم که با دعای نسل باقی از نبوت و
رسالت متبرک شویم.
حضرت عسکری«ع»
فرمود: ستایش خدای را که مسیحیان را به حق ما آشناتر قرار داد از مسلمین (این
زمان). بعد فرمود: «اسب را برایم زین کنید». حضرت سوار شد تا نزد انوش رسیدیم. او
سربرهنه و پابرهنه در حالی که کشیشها و راهبان و… دور او را گرفته بودند و
بر سرش کتاب انجیل بود، جلوی در با حضرت برخورد کرد و عرض کرد: ای آقای من به این
کتاب انجیلی که شما به آن از من آشناتری به شما توسل میجویم که از گناه زحمتی که
به شما دادم بگذری و به حق مسیح فرزند مریم و آنچه از انجیل آورده است از نزد
خداوند قسمات میدهم. ما از امیرالمؤمنین شما را درخواست نکردیم مگر به این جهت
که در انجیل، شما را [از نظر مقام] همانند مسیح یافتیم. آنگاه حضرت فرمود: این
پسرت باقی میماند و دیگری بعد از سه روز میمیرد و این باقیمانده مسلمان میشود
و مسلمان خوبی هم میشود و دوستدار ما اهلبیت خواهد بود. انوش عرض کرد: آقای من
به خدا قسم حرف شما حق است و مرگ این پسرم را به راحتی میپذیرم، بهخاطر اینکه
فرمودی دیگری مسلمان و دوستدار شما اهلبیت میشود.
بعضی از کشیشها
گفتند: [تو با این فکری که داری] چرا مسلمان نمیشوی. انوش گفت: من مسلمانم و
مولایم این را میداند. سپس مولایم«ع» فرمود: راست میگوید (انوش) و اگر حرف مردم
نبود که ما به وفات پسرت خبر دادیم و اینگونه نمیشد (آنوقت مردم اعتراض میکردند
که حرفش خلاف واقع درآمد) از خداوند میخواستم که پسرت را زنده و باقی بدارد. انوش
گفت: من آنچه شما اراده نمودهای (قبول دارم و همان را) اراده میکنم.(6)
ابوجعفر احمد قیصر
میگوید: بهخدا قسم دقیقاً پسر بعد از سه روز از دنیا رفت و دیگری مسلمان شد و تا
وفات حضرت عسکری«ع» با آن حضرت بود.
ابنصباغ مالکی
یکی از بزرگترین
علمای اهل سنت دربارة عظمت و مقام حضرت عسکری«ع» اینچنین اعتراف میکند: او آقای
اهل زمانش و پیشوای تمامی اهل روزگارش بود. سخنانش محکم و کارهایش پسندیده بود.
اگر فضلای زمان ایشان همچون قصیده بودند، او بسان شاهبیت این قصیده بود. اگر
دُرها را به نظم آورند (و به نخی بکشند) او در وسط آنان (درخشنده) است. تکسوار
(میدان) علوم بود که همسانی نداشت و روشنگر و بیانکنندة پیچیدگیهای علوم بود که
قابل تغییر و جدل نیست. کشفکنندة حقایق (علوم) با نظر بدون خطایش بود و آشکارکنندة
دقتهای (بلندی) با فکر ژرفاندیشش بود. در مجالس پنهانی اسرار پنهانی را بیان میکرد.
اصل و نفس و ذاتش پاکیزه و بزرگ بود. (7)
9ـ علاّمه محمدابوالهدی
افندی
دربارة تکتک
امامان از جمله امام حسن عسکری«ع» که واسطة میان خدا و مردم هستند و پیشوایان الهی
و اولیای خدا بعد از رسول خدا«ص» هستند میگوید: مسلمانان در شرق و غرب میدانند
که سردمداران اولیا (الهی) و پیشوایان برگزیده بعد از او (رسول خدا «ص») از نسل او
و اولاد طاهرین او هستند که نسلی بعد از نسلی و سلاله بعد از سلاله آمدند تا زمانمان
ادامه دارند و آنها بدون شک اولیا (الهی) هستند (و بدون شک) آنها رهبران مردم به سوی
خداوند متعال هستند و از ناپاکی و عیب محفوظاند و کیست در بین اولیای صدر اسلام
بعد از طبقهای که مشرّف به همراهی نبی بزرگوار بودند، مثل حسن و حسین و سجاد و
باقر، کاظم و صادق و جواد و هادی و تقی و نقی و عسکری«ع» که اظهار وجود کنند.(8)
10ـ علاّمه شبراوی
شافعی
او که نیز یکی از
علمای اهل سنت و نویسندگان آنها هستند چنین میگوید: یازدهمین امام، حسن خالص است
و ملقب به عسکری نیز هست… و در شرف او همین بس که امام مهدی منتظر از اولاد
اوست. خدا خیر دهد به این خاندان شریف و نسب عالی و بخشنده و بلندمرتبه، همین
افتخار و مرتبة عالی او را بس… خوشا به حال این بیت عالیرتبه و بلندمرتبه، بهراستی
رتبه این خانه از سقف آسمان هم بالاتر و رفیعتر است. از دو ستارة فرقدین با منزلتتر
و برتر است و همة صفات کمال را داراست و هیچ کمالی با کلمة «غیر» و الّا از او
استثنا نشده است. این امامان در بزرگی صف کشیدهاند همچون درّی که بهنظم کشیده
شده است و در شرافت ردیف شدهاند. اولی با بعدی مساوی هستند چه بسیار قومی که تلاش
کردند منار (رتبة بلند) آنها را پایین آورند، ولی خداوند آن را رفعت داده است.(9)
در این اعتراف هم
علاوه بر فضایل و مناقب مهم آن حضرت به این ویژگی آن حضرت که حضرت مهدی«عج» از
نسل اوست اشاره شده است و همینطور به این نکته نیز اشاره شده است که بنیامیه و
بنیعباس و امثال آنان تلاش کردند که رتبه و درجة آنان را پایین بیاورند و آنها را
از چشم مردم بیندازند، ولی نه تنها موفق نشدند که هر روز بر مقام آنها افزوده شده
است.
پینوشتها
1ـ تاریخ سیاسی
اسلام، دکتر ابراهیم حسن، مترجم: ابوالقاسم پاینده، انتشارات جاویدان، چهارم،
1360، ج 2، ص 378.
2ـ بحارالانوار،
محمدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسه الوفاء، ج 52، ص 50، الخرائج و الجرائح، قطب راوندی ج
3، ص 1109.
3ـ تاریخچه عسکریین
(ع)، سید مصلحالدین مهدوی، فردوس اصفهانی، 1381 ق، اول، ص 36، کشفالغُمّه، علیبنعیسی
اربلی، تبریز، مکتبه بنیهاشمی، اول، 1381، هـ.ق، ج 2، ص 518.
4ـ اصول کافی،
محمدبن یعقوب کلینی، تهران، مکتبه الصدوق، اول، 1381 هـ.ق، ج 1، ص 503، الارشاد
شیخ مفید، قم، مکتبه بصیرنی، اول، ص 338؛ کشف الغُمّه، علی بن عیسی الاربلی،
تبریز، مکتبه بنیهاشمی، اول، 1381 هـ.، ج 3، ص 197؛ مناقب آل ابیطالب، ابنشهر
آشوب، ج 4، ص 422.
5ـ اصول کافی، ج 1،
ص 512، ج 24؛ بحارالانوار، ج 50، ص 260 و ج 59، ص 132، اثبات الهداه، ح 3، ش 63.
6ـ سفینهالبحار،
شیخ عباس قمی، دارالاسوه، چهارم، 1427 ق، ج 2، ص 203، مدینه امعاجز، بحرانی، قم،
بنیاد معارف اسلامی، اول، بیتا، ص 583، حلیله الابرار، بحرانی، قم، بنیاد معارف
اسلامی، اول، ج 2، ص 498، اعلام الهدایه، ج 13، ص 25 – 26.
7ـ الفصول المهمه
فی معرفه الائمه، ابن صبّاغ مالکی، بیروت دارالاضواء، دوم، 1409، ص 275، اعلام
الهدایه، مجمع العالمی لاهل البیت (1)، الاولی، 1422، ج 2، ص 27، شبیه این عبارت
در کشفالغمه، ج 2، ص 433 آمده است.
8ـ تذکره الخواص،
سبط ابنجوزی، نجف، مشورات المطبعه الحیدریه، 1383 هـ .ق، ص 362، اعلام الهدایه، ج
13ص 27.
9ـ اَلاِتحافُ
بِحُبّ الاِشراف، شیخ عبدالله الشبراوی الشافعی، دارالکتاب الاسلامی، قم، ج اول،
1423 ق، ص 61. (۷)
سوتيتر :
1-
«جعفربنعلی
هادی«ع» معروف به جعفر کذّاب از معتمد خواست که او را به امامت نصب کند و مقام
برادرش حضرت امام حسن عسکری«ع» را به او اعطا کند، معتمد گفت: بدان که مقام برادرت
از سوی ما بهوجود نیامده است، … ما [سخت] تلاش کردیم که منزلت او را از بین
ببریم، ولی خداوند ابا کرد جز آنکه هر روز بر مقام و منزلت او افزوده شد.