استاد اصغر طاهر زاده
هر چند امام خمینی در ۱۴ خرداد سال ۱۳۶۸ از بین ما رفت، با بسط شخصیت خود در انسانی که فضای تاریخی ایشان را میشناخت، عملاً به حکم «اَلْعُلَمَاءُ بَاقُون» بهنحوی دیگر در تاریخ ما باقی ماند، در آن حد که دوست و دشمن اقرار دارند رهبری آیتالله خامنهای ادامه حضور تاریخی حضرت امام است و بر همگان روشن شد برای باقیماندن بر عهد امام راه دیگری جز پیروی از رهبری ایشان وجود ندارد. در این زمینه لازم است که از چند نکته غفلت نشود.
رهبر انقلاب بهخوبی نشان دادند فهم ایشان از اندیشه و راه امام بسیار متعالیتر از فهم دیگران است. ایشان در همان روزهای اول رحلت حضرت امام فرمودند: «خمینی حقیقت همیشه زنده تاریخ ماست و نه یک رهبر سیاسی معمولی» و پس از رحلت امام در اولین پیام خود در ۱۸ خرداد سال ۱۳۶۸ یعنی در اولین روزهای رحلت حضرت امام فرمودند:
«امام خمینى شخصیتى آنچنان بزرگ بود که در میان بزرگان و رهبران جهان و تاریخ بهجز انبیا و اولیا و معصومین«ع» بهدشوارى مىتوان کسى را با این ابعاد و این خصوصیات تصور کرد. آن بزرگوار قوت ایمان را با عملصالح و اراده پولادین را با همت بلند و شجاعت اخلاقى را با حزم و حکمت و صراحت لهجه را با صداقت و متانت و صفاى معنوى و روحانى را با هوشمندى و کیاست و تقوا و ورع را با سرعت و قاطعیت و ابهت و صلابت رهبرى را با رقت و عطوفت و خلاصه بسى خصال نفیس و کمیاب را که مجموعه آنها در طی قرنها بهندرت ممکن است در انسان بزرگى جمع شود، همه را با هم داشت. الحق شخصیت آن عزیز یگانه شخصیتى دست نایافتنى و جایگاه والاى انسانى او جایگاهى دور از تصور و اساطیرگونه است.»
و در تاریخ ۲۱/ ۱۱/ ۹۰ یعنی بعد از سالهای متمادی که از رحلت امام میگذرد، مىفرمایند:
«امام عزیز ما، آن مرد عظیمى که بلاشک خداوند لمعهاى و لمحهاى از انوار طیبه نبوت را در وجود او قرار داده بود».
لذا خداوند ادامه انقلاب اسلامی را از طریق کسی اراده فرموده است که حقیقتاً امام را درک کرده و به همین جهت تعبیراتی را در مورد امام بهکار میبرد که حکایت از عمق بینش ایشان نسبت به امام دارد. کسی این سخنان را میگوید که اولاً در هوش و فراست زبانزد خاص و عام است. ثانیاً نشان داده است که الفاظ را در جای مناسب خود به کار میبرد.
حال چنین فردی است که میگوید: «خداوند از همان نوری که به انبیای خود داد، به حضرت امام داده است.» این سخن را یک آدم عامی نمیگوید که نفهمد نور انبیا یعنی چه. هیچ یک از اهل فکر در این سطح چنین تعبیراتی را برای حضرت امام به کار نبردهاند، لذا باید بپذیریم مقام معظم رهبری فضایلی را در شخصیت امام دیدهاند که کمتر کسی در این حد دیده است. همان فضایلی که شهدا و سرداران، اندکی از آنها را دیدند و خود را در شخصیت امام ذوب کردند.
روایات نیز ما را متوجه وجود افرادی در اسلام میکنند که به نور نبوت منورند. هنر ما این است که بتوانیم آنها را درک کنیم. از پیامبر خدا داریم که انسان اگر با قرآن و فرهنگ قرآن مأنوس شد به جایی میرسد که: «فَکَأَنَّمَا أُدرِجَتِ النُّبُوَّه بَینَ جَنبَیهِ وَ لَکِنَّهُ لَا یُوحَى إِلَیه»(۱) گوئی نبوت در بین دو پهلوی او درج شده، ولی به او وحی نمیشود.
راز ریزشهای انقلاب، اعم از ریزش بعضی از مبارزان قبل از انقلاب و ریزش بعضی از روحانیون را باید در تفاوت نگاه آنها با نگاه مقام معظم رهبری نسبت به امام جستجو کرد. بعضی از مراجع تصور کردند شخصیت حضرت امام در مجتهد بودن ایشان محدود است، لذا گفتند امام مجتهدند، ما هم مجتهدیم و نفهمیدند که امام یک شخصیت اشراقی است که راز نجات جهان اسلام و جهان بشریت بر قلبش اشراق شده است. در این راستاست که اساتید اخلاق و مراجع تقلید اگر در ذیل شخصیت حضرت امام قرار گیرند، اخلاق و فقهشان معنا پیدا میکند و از تاریخ بیرون نمیافتند.
این بسیار شبیه آن است که رسول خدا«ص» فرمودند: «وَ مَن مَاتَ وَ لَم یَعرِف إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَه جَاهِلِیَّه»(۲) هرکس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است. با اینکه ممکن است کسی به نبوت رسول خدا«ص» و به قرآن ایمان داشته باشد، ولی اگر امام زمان خود را نشناسد هویت اسلامی خود را در زمان خود شکل نداده است. حضرت امام به همین معنا در این تاریخ، هویت اسلامی ما به حساب میآیند و در همین راستا و در ذیل شخصیت حضرت امام، امروز مقام معظم رهبری هویت اسلامی ما محسوب میشوند.
این نکته را وقتی درست درک میشود که جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی شناخته شود. آنهایی که جایگاه تاریخی اسلام را که مرحله عبور از جاهلیت آن زمان بود نشناختند، عملاً با غفلت از شخصیت علی«ع»، در جاهلیت آن زمان ماندند و راه را برای حزب اموی هموار کردند. هنر شیعه این بود که در ذیل شخصیت علی«ع» به اسلام ناب رجوع کرد.
اکنون نیز قصه از همین قرار است و رجوع به رهبری حضرت آیتالله خامنهای در ذیل شخصیت امام، ما را ادامههندگان تاریخی میسازد که با غدیر شروع شد.
قصه آنان که بعد از رحلت امام متوجه بسط روح نهضت امام در شخصیت رهبری نشدند، شبیه قصه کسانی است که متوجه روح اسلام در شخصیت حضرت علی«ع» نگشتند. آنها نگفتند اسلام را قبول نداریم، ولی متوجه حساسیت چگونگی ادامه اسلام بعد از رسول خدا«ص» نبودند و از این موضوع مهم بهسادگی گذشتند و پیام غدیر را که اولاً با پیام «اَلْیَومَ أَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ أَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الإِسلامَ دیناً» همراه شد، متوجه نشدند و ثانیاً برایشان روشن نشد چرا تنها در حاکمیت شخصیت علی«ع» است که خداوند فرمود: «الیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِن دینِکُم»(۳) یعنی این روز که علی«ع» به تاریخ معرفی شد، روزی است که کافران از اینکه دین شما عقیم و بیآینده بماند، ناامید شدند. راستی امروز فریاد سازشناپذیری با جریان کفر و استکبار از کدام حنجره بیرون میآید تا نقشههای بیرنگکردن فضای ضداستکباری انقلاب را خنثی کند؟
اگر انقلاب اسلامی تاریخ عبور از فرهنگ استکباری است و نه سازش با آن، و اگر امام عزیز چنین فرهنگی را به بشریت این دوران عرضه داشت و اصول انقلاب اسلامی را حمایت از محرومین و مستضعفین و مبارزه با ثروتاندوزان و مرفهین بیدرد معرفی کرد، چه کسی جانشین حقیقی این فرهنگ است و چه کسانی مدعی میراثخواری فرهنگ حضرت امام هستند؟
اگر هویت انقلاب اسلامی عبور از باتلاقهای گندیده آرمانهای کوتاه سطحینگری، به کمک نور توحید الهی است، آیا آنهایی که میخواهند آینده انقلاب را بهنوعی اشرافیگری گره بزنند، میتوانند وارث کسی باشند که در مقابله با نظام استکباری اعلام کرد «اگر من هم برگردم ملت اسلام برنمىگردد. اشتباه نکنید، اگر خمینى هم با شما سازش کند، ملت اسلام با شما سازش نمىکند»؟(۴)
آیا ادامه چنین رویکردی جز در سیره و سخن رهبری یافت میشود که با تمام وجود مواظب است بین انقلاب اسلامی و خط فریبکارانه نظام استکباری سازشی صورت نگیرد؟ حاصل این سازش و آشتی جز نفی هویت انقلاب اسلامی چیز دیگری نخواهد بود. شیوه حضرت روح اللّه را که برای حفظ اسلام ناب محمدی آمادگی ورود به هر خطری را در خود داشت، باید در آخرین پیام ایشان دنبال کرد که فرمود:
«ما هنوز در قدمهاى اول مبارزه جهانى خود علیه غرب و شرقیم. مگر بیش از این است که ما ظاهراً از جهانخواران شکست مىخوریم و نابود مىشویم؟ مگر بیش از این است که ما را در دنیا به خشونت و تحجر معرفى مىکنند؟ مگر بیش از این است که با نفوذ ایادى قاتل و منحرف خود در محافل و منازل، عزت اسلام و مسلمین را پایکوب مىکنند؟ مگر بیش از این است که فرزندان عزیز اسلام ناب محمدى در سراسر جهان بر چوبههاى دار مىروند؟ مگر بیش از این است که زنان و فرزندان خردسال حزباللّه در جهان به اسارت گرفته مىشوند؟ بگذار دنیاى پست مادیت با ما چنین کند، ولى ما به وظیفه اسلامى خود عمل کنیم.»(۵)
امام در این پیام راهی را به ما نشان داد که برای ورود به آینده بزرگی که در فراروی تشیع قرار دارد، باید آمادگی از دستدادن همهچیزمان را در مقابل نظام استکباری داشته باشیم. آیا این نحوه سلوک را جز در روش مدیریت رهبری در جای دیگری میتوان دید؟
۴- حرکتی پیشتازانه
وقتی روشن شد که ما هویت دینی خود را تنها در ذیل تاریخی میتوانیم به منصه ظهور برسانیم که امام راه آن را گشوده است، باید بدانیم برای گشودن افقهایی که انقلاب اسلامی باید در تاریخ بگشاید، لازم است حرکت پیشتازانه داشته باشیم، آن هم در شرایطی که نه ابزارهای دستیابی به آن افقها را داریم و نه حتی تصویری روشن و عینی از آنچه بناست رخ بدهد، میشناسیم، مگر به اجمال. ولی اگر نسبت خود را با شخصیت اشراقی امام، درست تعریف کنیم و اگر تعبیراتمان نسبت به امام از جنس تعبیراتی باشد که مقام معظم رهبری یافتهاند، همانند ایشان در سختترین شرایط و حتی در کوران جنگ نرم و شبیخون فرهنگی هم بهترین تصمیمات را میگیریم، بی آنکه مرعوب برنامههای دشمنی شویم که فقط چهار صد سال تجربه تمدنی دارد و با همه ساز و کارهایش به جنگ انقلاب اسلامی آمده است.
در جنگ بین ماده و معنا، قطعاً ماده محکوم به شکست است، به شرط آنکه وفادار به اشراقی باشیم که از آسمان آمده تا زمین را آسمانی کند. همان طور که دست انسان به عنوان یک پدیده مادی در مقابل اراده او به عنوان یک پدیده معنوی نمیتواند مقاومتی از خود نشان دهد و اگر انسان اراده کند دست خود را بالا بیاورد، دست هیچ قدرتی از خود ندارد، مسلماً جنگ بین ماده و معنا به پیروزی معنا ختم میشود.
چنین جبههای از طریق حضرت امام در تاریخ جدید گشوده شد و توانست در دفاع هشت ساله با نمایش ایمان و ایثار، پیروز میدان باشد. اگر با همان رجوع ملکوتی به اشراق امام، کار را ادامه دهیم، در جبهه خطرناک جنگ نرم و در زمینههای فرهنگی و اقتصادی نیز پیروز میدان خواهیم بود، بی آنکه در این جبهه که دوست از دشمن بهراحتی شناخته نمیشود، توسط کسانی که اصرار دارند که آمریکا را نمیتوان نادیده گرفت، به خود شلیک کنیم و به اسم واقعگرایی از آرمانگرایی منطقی خود دست برداریم و خود را محکوم به سبکی از زندگی کنیم که غرب الگوی آن است.
۵- یک نگاه به حضرت امام این استکه ایشان انسان خوب و وارستهای بود، ولی او فکر دارد، ما هم فکر داریم و حالا که ایشان رحلت کرده و زمانه عوض شده، وقت آن است که ما روی فکر خود تأکید کنیم تا با نظر به واقعیت آمریکا، کشور را نجات دهیم. اینها به زبان بیزبانی میخواهند بگویند رهبری اشتباه میکنند و باید کمکشان کرد تا از اصرارشان بر نگاه حضرت امام عدول کنند و واقعیتها را ببینند. این هم نگاه برخی است که اتفاقاً خود را دوست امام و رهبری هم میدانند و مثل آن آقا که میگفت: «اَنَا زَمیلُ مُحَمَّد»(۶) من دوست محمدم، ولی کار خود را میکرد، معتقدند که ما به رهبری احترام میگذاریم، ولی کار خودمان را میکنیم. اینها معتقدند باید از اهدافی که امام برای انقلاب تعریف کرد عدول کرد.
رهبری در این زمینه در تاریخ ۳/۵/۹۱ بحث آرمانگرایی و واقعگرایی را برای کارگزاران نظام اسلامی مطرح و روشن کردند که اگر در مقابل آمریکا کوتاه بیاییم، نه واقعگرایی است و نه آرمانگرایی.
عدهای میپرسند چرا مقام معظم رهبری پا جای پای امام میگذارند؟ ایشان معتقدند امام یک مرد اشراقی است که حقیقت این دوران را آورده است و لذا بهکرات در انجام بعضی از کارها میفرمایند چون امام عزیز آن را انجام دادند من هم انجام میدهم. یعنی امام را ملاک قرار میدهند. آقای هاشمی میگوید: «من دوست رهبری هستم و هر هفته خدمتشان میرسم و با هم گفتگو داریم.»، ولی خود رهبری در نماز جمعه ۲۹ خرداد سال ۸۸ فرمودند: «من البته در موارد متعددی با آقای هاشمی اختلاف نظر دارم که طبیعی هم هست.»
بنابراین صرف دوستبودن با رهبری نشانه نگرش یکسان به مسائل نیست. این نکته بسیار مهمی است که نباید از آن ساده گذشت، زیرا در حال حاضر عدهای معتقدند نگاه مقام معظم رهبری در بعضی از موارد واقعبینانه نیست. اینها عملاً کار خودشان را میکنند و سخنان ایشان را نادیده میگیرند.
۶- دلیل اینکه مقام معظم رهبری بهترین انتخاب و بهترین عمل را در دوران معاصر انجام دادهاند، این است که نسبت ایشان با راه امام غیر از نسبتی است که عدهای در عین احترام به امام با ایشان برقرار کرده، ولی کار خودشان را میکنند. تعبیرات مقام معظم رهبری از حضرت امام نشان میدهد که ایشان متوجهند که امام در تاریخ ما دارای جایگاهی هستند که خداوند اراده کرده است تا تاریخ ما در ذیل شخصیت ایشان به گشایش خاص خود برسد. لذا اگر بتوانیم جایگاه تاریخی امام را به همان شکلی که خداوند ایشان را پرورانده است، بفهمیم مثل آن است که با شهدا زندگی کنیم. البته به شرطی که مثل شهدا نگاهمان به امام نگاهی اشراقی باشد و ملکوتی را بسازیم که بتواند در ذیل ملکوت حضرت امام قرار گیرد.
در این صورت است که درست عمل خواهیم کرد و وارد یک نوع اتحاد قدسی با همدیگر میشویم که مطلوب همه انبیا بوده است. در چنین شرایطی گروههای وفادار به انقلاب با هر سلیقهای، در ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام بهراحتی همدیگر را درک و رهنمودهای رهبری را تصدیق میکنند، تفاوت سلیقهها هرگز کدورت به وجود نمیآورد، بلکه منجر به درک فکر همدیگر میشود. این آن نکته مهمی است که رهبری معظم انقلاب بر آن تأکید دارند.
خطر انقلاب اسلامی منهای سیرۀ امام
این روزها نقشههای عجیبی برای ما کشیدهاند که شخص امام را از ما بگیرند و در این زمینه صرفاً بر تئوری انقلاب اسلامی تأکید میکنند و نه سیره حضرت امام، تا بعداً هر طور خواستند امام را تفسیر کنند. نمونه آن را در فتنه سال ۸۸ دیدیم که عدهای سنگ حضرت امام را به سینه زدند، ولی نظام اسلامی را تا حد براندازی پیش بردند. اگر شخص امام و سیره او را از ما بگیرند، از آن اتحاد قدسی که به دنبالش هستیم محروم میشویم و نمیتوانیم با افراد، هرچند از یاران انقلاب اسلامی باشند، تفاهم کنیم.
امیرالمؤمنین«ع» در نامه ۷۷ نهجالبلاغه با تأکید به سیره حضرت رسول«ص» به ابنعباس میفرمایند: «لَا تُخَاصِمهُم بِالْقُرآنِ فَإِنَّ الْقُرآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ تَقُولُ وَ یَقُولُونَ: وقتی میخواهی با خوارج بحث کنی، به قرآن و آیات آن استناد نکن، بلکه به سیره رسول خدا«ص» که نمود تحقق قرآن است، استناد کن. با استناد به قرآن و آیات قرآن با آنها محاجه و مباحثه نکن، زیرا قرآن وجوه مختلفی را تحمل میکند و لذا تو یک چیز میگویی و آنها چیز دیگری. تو یک آیه میآوری و آنها آیه دیگری میآورند: «وَ لَکِن حَاجِجهُم بِالسُّنَّهِ فَإِنَّهُم لَن یَجِدُوا عَنهَا مَحِیصاً»، و لکن تو با سنت رسول خدا«ص» با آنها محاجه کن که به عنوان حرکتی عینی نمیتوانند از آن فرار کنند. یعنی شخص رسول خدا«ص» را به عنوان نمونه کامل قرآنی در میان بیاور.
در همین راستا انقلاب اسلامی هم بدون سیره و شخصیت امام، عملاً انقلاب اسلامی، منهای انقلاب اسلامی است. اگر سیره حضرت امام – که رهبری بر آن تأکید دارند- به حاشیه برود هرگز به آن «وحدت قدسی» که شدیداً به آن نیاز داریم نمیرسیم و تفاوت سلیقهها منجر به تخاصم بین افراد میشود که این نقطه ضعف اصلی ماست، ولی وقتی متوجه بودیم که انسانهای متعالی، تاریخی متعالی را بنیان مینهند و نفسهای جانبخش آنهاست که میتواند از گوشها بگذرد و بر جانها بنشیند و منادی رستگاری باشد، میفهمیم که هرگز نمیتوانیم از امام بگذریم، زیرا او را خداوند برای جهتگیری ما به سوی نور مقدر کرده است.
۷- امام صورت تفکر تاریخی ماست. بر این اساس است که اگر قرار باشد جامعه به تفکر مناسب تاریخیاش برسد، باید ذهنها را متوجه روحی کرد که در این تاریخ ظهور دارد و باید مانند رهبر انقلاب بر آن تأکید کرد. افراد جامعه در هر زمانی حسی دارند که اگر به آن حس پاسخ درست داده شود و از آن مهمتر به این نکته توجه شود که فکر افراد جامعه تنها در حس تاریخیشان شکوفا میشود، با مردم درست برخورد خواهد شد.
مردم ما به حضرت امام که صورت عملی آرمانشان است رجوع دارند و از این جهت ایشان را بهعنوان مبدأ فکر و عمل خود پذیرفتند. حضرت امام نیز همان احساس مردم را در خود داشتند. مقام معظم رهبری نیز چندین بار گفتهاند که هنر امام این بود که مردم را فهمید. ایشان در سومین نشست اندیشههای راهبردی با موضوع زن فرمودند:
«اصلاً نمیشود نقش زنان را محاسبه کرد و من اقرار میکنم اولین کسی که این نقش را فهمید، امام بزرگوار ما بود. مثل خیلی چیزهای دیگر که اول ایشان فهمید، در حالیکه هیچکدام از ماها نمیفهمیدیم. همچنان که امام نقش مردم را فهمید. امام در آن وقتی که هیچ کس درک نمیکرد، تأثیر حضور مردم را درک کرد. بزرگانی با تعبیرات زشتی به ما میگفتند شما فکر میکنید با این مردم میشود کار بزرگی انجام داد؟ آنچنان با تحقیر حرف میزدند، که آن کسی که به او اشاره میکردند، کأنه اصلاً انسان نیست! اما امام نه. امام قدر مردم را دانست. مردم را شناخت،توانائیهای آنها را درک و کشف کرد.»(۷)
چرا ایشان بر این نکته اصرار دارند که امام عزیز ما زمانی مردم را درک کرد که هیچکسی درک نمیکرد؟ و چرا این موضوع در ذیل شخصیت امام برایشان روشن شد؟ ایشان در واقع میخواهند بگویند این کشف، صاحب دارد و صاحب آن حضرت امام است. یعنی یک حقیقتی در عالم جاری بود که قلب مردم آن را حس کرد و حضرت امام آمد و براساس شعور تاریخی مردم، کار را شروع کرد و عملاً باید گفت کار را خدا با قلب مردم شروع و حضرت امام آن را کشف کرد.
اگر این نکته روشن شود، وظیفه ماست تا همان طور که حضرت امام، زبان حضور تاریخی بودند که حضرت حق اراده کرده است، این مردم را در مورد انقلاب اسلامی و وظایفی که دارند خطاب قرار دهیم و نقطه اصلی اشتراک حضرت امام و مقام معظم رهبری در این نکته مهم است.
این اراده الهی را میتوان آشکارا احساس کرد. البته احساس اراده الهی چیز سادهای نیست که با مطالعه و درس و بحث حاصل شود، بلکه باید با رویکرد مخصوص به خود حس شود. نسبت مقام معظم رهبری با حضرت امام نشان میدهد که ایشان چگونه توانستهاند قله تاریخیای را که حضرت امام بر فراز آن قرار دارند، بهخوبی احساس کنند. ایشان در نهضت امام از ابتدا حاضر و کاملاً در صحنه بودند و طوری سخن میگویند که گوئی دارند با فهم امام این تاریخ را ادامه میدهند.
امام توانستند نسبت به حضور مردم کشفی خاص در تاریخ داشته باشند و بسیار مطمئن بودند که این مردم در صحنه میمانند و حرف امام را میفهمند و لذا دائماً مردم را مخاطب قرار میدادند و میفرمودند اگر شما مردم را مخاطب قرار دهید، آنها بر خلاف روشنفکران و خواص که بیرون از روح انقلاباند، سخن شما را میفهمند.
انقلاب اسلامی و عصر توبه بشریت
۸- اهداف اصلی انقلاب اسلامی در راستای پیام اصلی شریعت محمدی«ص» آزادشدن از تاریخی گناهآلوده است. نگاه شهید آوینی که با نظر به وجوه ملکوتی حضرت امام«ره» ظهور کرد، در زمینه درست دیدن این دوران، نگاه درستی است.
شهید آوینی عصر کنونی را عصر توبه بشریت مینامید و ظهور انقلاب دینی را تجسم این توبه تاریخی و معنوی میدانست. او بعد از قرنها هبوط، انقلاب اسلامی را رستاخیز تاریخی انسان و یک توبه تاریخی نامید، توبه از خطایی که بشر با تاریخ غرب مرتکب گردیده و آن خطا وانهادن ولایت الهی و تبعیت از طاغوت نیستانگاری است. جوانان ما این نیستانگاری را با گوشت و پوست خود احساس میکنند. غایات انقلاب اسلامی هرگز اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نیست، بلکه انقلابی فرهنگی است، آن هم در جهانی که به صورت یک دهکده با یک فرهنگ واحد یعنی فرهنگ غرب، درآمده است.(۸)
شهید آوینی بر این باور بود که با وقوع انقلاب اسلامی و ظهور انسان کاملی چون امام خمینی بشر وارد عهد تاریخی جدیدی شده است، عصری که به انقلاب جهانی امام عصر«عج» و ظهور «دولت پایدار حق» منتهی خواهد شد.
شهید آوینی دریافته بود که ظهور انقلاب اسلامی به عنوان یک انقلاب طلیعهدار، دلالت و اشارتی است به اینکه بشر، به منظور عبور از هبوط و گناه اعراض از حق، حرکتی را آغاز کرده است و او این حرکت و این آغاز گذار تاریخی را «عصر توبه بشریت» نامید.
او میگفت همان گونه که حضرت آدم هبوط کرد و توبه و سعی کرد در مسیر رستگاری قرار بگیرد؛ فرزندان او و بشر نیز بعد از رنسانس، هبوط تاریخی کردند.
اندیشه شهید آوینی صورت تفصیلی دیدگاههای امام در مورد رسالت انقلاب اسلامی در برابر دنیاست. بیشتر صحبتها و مطالب امام بر تمدنسازی و رسالت جهانی انقلاب اسلامی و نجات مستضعفین عالم متمرکز شده است. شهید آوینی در راستای نجات جوانان از مکر لیل و نهار، بر رسالت جهانی انقلاب اسلامی تاکید ویژه داشت و معتقد بود حقیقت انقلاب با این رسالت شکوفا می شود. او وجه رسالت جهانی انقلاب را وجه تفکیکناپذیر انقلاب اسلامی میدانست.
یکی از راههای مسخ آرمانهای انقلاب و نادیدهگرفتن جوهره اصلی انقلاب، اندیشهای است که قصد دارد با برجستهکردن مشکلات اقتصادی در داخل، ما را از عزم تمدنسازی انقلاب اسلامی باز دارد. عزمی که با نظر به مبادی این تاریخ، امکان ادامه دارد و این جوانان گناهآلود که خودشان از همه بیشتر از گناهشان متنفرند، آمادهاند تا تبدیل به یک سرباز انقلابی متعهد شوند. این همان توبه تاریخی بشر امروز است.
شهید آوینی به افقهای بلند انقلاب اسلامی اشاره دارد و بهخوبی متوجه است که این اهداف تنها با روحیه و شخصیت امام خامنهای امکان تحقق مییابد. لذا باید دلیل موافقتها و مخالفتهای افراد و جریانها با رهبری حضرت ایشان را در وفاداری به اهداف اصلی انقلاب یا مخالفت با آنها جستجو کرد. اهدافی بس متعالی که تفکر حقیقی را به جامعه ما برمیگرداند.
بالاترین تفکر
۹- همه حرف در نسبت ما با امام نهفته است. این نسبت باید بدون هرگونه تقلیدی کشف شود. از آنجا که آنچه رخ داده هنوز از نتایج سحر است، اهل فکر باید با نظر به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی، تفکر را شروع کنند و به استقبال اراده الهی در این دوران بروند.
حضور متفکرانهای فراتر از انقلاب اسلامی در این زمانه ممکن نیست. با فهم انقلاب اسلامی در ذیل شخصیت امام خمینی، درک حضوری مشیت الهی ممکن خواهد شد و این بالاترین تفکری است که امروز میتوان به آن دست یافت.
مگر واقعیترین تفکر، تفکر بر واقعیترین واقعیات نیست؟ هرچند ظاهربینان همیشه از دیدن آن محروماند و مستکبران سعی در ندیدن آن دارند، اما ارزش جایگاه رهبری انقلاب را میتوان بهخوبی با ملاحظه واقعیتهای امروز جهان دید، نگاهی که غیر از نگاه غرب و غربزدگان است.
تفکّر به معنای جداشدن از واقعیت نیست. انسان متفکر همیشه باید با واقعیت زندگی کند، اما نه در سطح واقعیت، بلکه در گوهر واقعیت که همان مشیت الهی در هر زمان و در هر عصر است. پس متفکر، نه در بیرون از زمان زندگی میکند و نه گرفتار زمانزدگی است، تا بتواند به شرایطی ماورای وضع موجود بیندیشد و گمان نکند که خداوند، ما را به خود واگذاشته است. اوج بیفکری است که کسی تصورکند هرکاری خواست میتواند در این عالم انجام دهد، زیرا از واقعیترین واقعیتها که سنت الهی در این عصر و زمانه است، غافل مانده است.
مقام معظم رهبری در نگاه به واقعیتهای جهان، ماورای نگاههای مرعوب از غرب، با ما این گونه سخن میگویند: «واقعیت جامعه جهانی بر اساس خواست آمریکاییها پیش نمیرود.» ایشان معتقدند برخلاف خواسته دشمن، واقعیتهای جهان امروز به نفع جهان اسلام و جمهوری اسلامی تغییر پیدا کرده است:
«وقتی ما واقعیتها را کنار هم میگذاریم، احساس میکنیم که راه ملت ایران به سوی آرمانهای بلند، یک راه گشوده است. این راه، چالش دارد، اما باز است. بنبستی وجود ندارد. هدف جبهه مخالف نظام اسلامی و انقلاب اسلامی و دشمن ما این است که راه را بنبست نشان بدهد».(۹) و ما امروز سخت نیازمند چنین نگاهی هستیم تا بتوانیم انقلاب اسلامی را در مسیری که حضرت روح اللّه گشود، جلو ببریم.
پینوشتها:
۱ـ «الکافی»، ج ۲، ص ۶۰۴
۲ـ إعلام الورى بأعلام الهدى، ص ۴۴۲
۳ـ مائده/ ۳
۴ـ صحیفه امام، ج۱، ص ۳۰۳
۵ـ صحیفه امام، ج۲۱، ص ۳۲۸
۶ـ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ، ج۱۲، ص۱۲۱-۱۲۲
۷ـ ۱۴/۱۰/۱۳۹۰
۸ـ سید مرتضی آوینی، رستاخیز جان، تهران، نشر ساقی، ۱۳۷۹، صص ۹۹-۱۰۳
۹ـ سخنان مقام معظم رهبری در تاریخ ۳/۵/۱۳۹۱
سوتیترها:
۱٫
قصه آنان که بعد از رحلت امام متوجه بسط روح نهضت امام در شخصیت رهبری نشدند، شبیه قصه کسانی است که متوجه روح اسلام در شخصیت حضرت علی«ع» نگشتند. آنها نگفتند اسلام را قبول نداریم، ولی متوجه حساسیت چگونگی ادامه اسلام بعد از رسول خدا«ص» نبودند و از این موضوع مهم بهسادگی گذشتند.
۲٫
اگر انقلاب اسلامی تاریخ عبور از فرهنگ استکباری است و نه سازش با آن، و اگر امام عزیز چنین فرهنگی را به بشریت این دوران عرضه داشت و اصول انقلاب اسلامی را حمایت از محرومین و مستضعفین و مبارزه با ثروتاندوزان و مرفهین بیدرد معرفی کرد، چه کسی جانشین حقیقی این فرهنگ است و چه کسانی مدعی میراثخواری فرهنگ حضرت امام هستند؟
۳٫
امام توانستند نسبت به حضور مردم کشفی خاص در تاریخ داشته باشند و بسیار مطمئن بودند که این مردم در صحنه میمانند و حرف امام را میفهمند و لذا دائماً مردم را مخاطب قرار میدادند و میفرمودند اگر شما مردم را مخاطب قرار دهید، آنها بر خلاف روشنفکران و خواص که بیرون از روح انقلاباند، سخن شما را میفهمند.