غلامرضا گلیزواره
ولادت و ایام کودکی
روزی که عبدالمطلب جان فرزند خود عبدالله را با تقدیم یکصد شتر در راه خداوند نجات داد، وی بیست و چهارسالگی را سپری میکرد. چون فرزند مطلب در کشاکش دو نیروی قوی ایمان و عاطفه قرار گرفته بود، بلافاصله تصمیم گرفت این احساسات تلخ را به وسیله ازدواج عبدالله با آمنه جبران کند، پس در حالی که از قربانگاه بازمیگشت، یکسره به سوی خانه وهب بن عبدمناف بن زهره رفت و دخترش آمنه را که به پاکی و عفت معروف بود به عقد و ازدواج عبدالله درآورد و نیز در همان مجلس، دلاله، دختر عموی آمنه را خود تزویج کرد. حمزه محصول ازدواج عبدالمطلب با دلاله بود که دو سال و به قولی چهار سال زودتر از ولادت حضرت رسول اکرم«ص» در حجاز دیده به جهان گشود.(۱)
حمزه دوران شیرخوارگی را در دامن خود دلاله یا هاله فرزند اهیب بن عبدمناف سپری کرد و چون شیر والدهاش کفایت نمیکرد، مدت چهار ماه از سنیدی ثوبیه کنیز ابولهب شیر نوشید و چون این بانو چندی بعد به رسول اکرم«ص» هم شیر داد، آن حضرت برادر رضاعی حمزه هم به شمار میآمد.
حمزه در میان قبیله بنیسعد هم شیرخواره بود و چون حلیمه سعدیه که قبلاً به حمزه شیر داده بود، رسول خدا را از شیر خود برخوردار ساخت، لذا حمزه از دو جهت برادر رضاعی پیامبر بود. وقتی به حضرت محمد«ص» پیشنهاد گردید با دختر حمزه ازدواج کند، فرمود: عمویم برادر رضاعی من هم به شمار میرود و به وسیله رضاع همان کسانی که از طریق نسب محرماند، محرم میشوند.(۲)
واژه حمزه به معنای شیر است و در لغت عرب از حمازه به معنای سختی و پایداری و یا چیرگی بر خواستهها گرفته شده است. کنیه حمزه، ابوعماره و ابدیعلی بوده است و وی را با القابی چون اسدالله و اسد رسوله و سیدالشهداء ستودهاند.
حضرت رسول اکرم«ص» به شخصی که درباره نامگذاری نوزاد خود از آن وجود مبارک سئوال کرد، فرموند: «او را به محبوبترین نامها نزد من، حمزه بگذار.»(۳)
دوران نوجوانی و جوانی
ستاره حمزه در کهنسالترین کانون توحید و خداپرستی و در میان خاندان شریف و با اصالت مکه، عبدمناف چهار سال قبل از عامالفیل درخشیدن گرفت. او ایام صباوت را در دامن پرمهر و عطوفت دختر اهیب فرزند عبدمناف و در آغوش زعیمی بزرگ و شخصیت باصلابتی چون عبدالمطلب سپری کرد و به سوی کمالات و فضایل گام نهاد.
حمزه و فرزند برادرش حضرت محمد«ص» هر دو متعلق به یک نسل و از لحاظ سن به یکدیگر نزدیک بودند. این دو از سنین کودکی با هم بزرگ شدندو از همن ایام پایههای دوستی و الفت میان آنان استوار گردید.
در دوران نوجوانی و جوانی، حمزه به زیستن میان همسالان خود و برخورداری از امکانات زندگی و در میان سران قریش روزگار میگذرانید و محمد«ص» به سازندگی معنوی و آمادگی برای دیدار با حق توجه داشت. با وجود این حمزه«ع» برای لحظهای فضایل و مکارم برادرزاده همسال خود را که از آیندهای درخشان نوید میداد، از یاد نمیبرد.
حمزه از مواهب کمنظیر بدنی و روحی برخوردار بود. او جوانی میانبالا و با سینهای فراخ، عضلاتی ورزیده و شانههایی پهن بود، بهعلاوه از پختگی فکری، قوت اراده و همتی والا بهره داشت. وی از خاندان نامدار هاشم و قبیله قریش و فرزند کسی بود که ساکنان مکه به او لقب ابراهیم دوم داده بودند.
در محیط خانواده مهربان و با عطوفت بود. مهماننوازی، راستگویی، پاکدامنی، حمایت از محرومان و بینوایان و نیز پناه دادن به مظلومان و رنجدیدگان از خصال برجسته او بود.
به روزگار جوانی از لوث هرگونه شرک، بتپرستی، خباثت جاهلی و آلودگیهای خلافکاران آن عصر آشفته دور بود. همرنگ محیط مردابگونه نگردید و به منظور اجتناب از این فضای متعفن، روزها راه کوهساران را در پیش میگرفت و ضمن پرداختن به تیراندازی، اسب سواری، صید و شکار از طبیعت لذت میبرد.
آن پشتوانه عظیم صحنههای ایثار، ذخیره روزهای درماندگی و افتخار قبیله قریش، هنوز شرایط شایستهای برای آشکار ساختن این همه کمالات انسانی را به دست نیاورده بود،لکن طلوع خورشید وحی، این جوان سلحشور را تا مقام اسداللهی و نیل بر بلندای منزلت سید شهیدان و طلایهدار حماسه و ایثار و مدافع راستین ارزشهای الهی ارتقا داد. اگر فرمان الهی از زبان مقدس احمدی، کائنات را منور نمیکرد، حمزه سیدالشهدا از خاطرهها رفته بود و نامش را در منابع تاریخی، روایی در کنار معصومین«ع» و به لسان پیامبر و ائمه«ع» نمیدیدیم.(۴)
حراست از بوستان توحید
زمانی که نبی اکرم«ص» از غار حرا به سوی مکه آمد، فریاد توحید و رستگاری برآورد و بدینگونه با بعثت خویش، پرتوافشانی آیین اسلام را نوید داد. عده اندکی به دعوت او پاسخ مثبت دادند که طلایهدار آنان امیرمؤمنان«ع» و خدیجه کبری بودند. حمزه«ع» در آغاز همچون برادر مهترش، رئیس دودمان قریش، ابوطالب به پیامبر اکرم«ص» ایمان آورد، اما مدتی این باور درونی را از دیگران پنهان داشت و کوشید در این باره سکوت اختیار کند.
هنگامی که پیامبر رحمت در مکه به ترویج اسلام پرداخت، آزار بتپرستان و مشرکان این شهر نسبت به ساحت مقدس او اوج گرفت. روزی ابوجهل در حوالی کوه صفا، با آن وجود بزرگوار برخورد کرد و همراه با دیگر اعوان کافرش به قدری رسول خدا را آزرد که سبب پریشانی یکی از زنان خدمتگزار قریش گردید. آن بانوی کنیز که ناظر این صحنه جسارتآمیز بود و مظلومیت پیامبر اکرم«ص» را در آن حالت میدید، گریهکنان به خانه بازگشت. از آن سوی، حمزه دلاور با تیر و کمان خود از شکار برگشته و هنوز به مسجدالحرام نرسیده بود که شیون این زن از پشت سر توجه او را به سوی خود جلب کرد، بیاختیار برگشت، کنیز فریاد زد: ای ابوعماره! کاش لحظاتی قبل اینجا بودی و میدیدی ابوالحکم (ابوجهل) با پسر برادرت چه رفتاری داشت.
حمزه از شنیدن این حادثه سخت برآشفت و بدون اینکه با کسی سخن گوید یکسره وارد مسجدالحرام شد. ابوجهل را دید که در میان جمعی از افراد قبیله خود کنار خانه کعبه نشسته و چون همیشه مجلس گرمی میکند.حمزه خود را به او رساند و با کمان تیراندازی محکم بر پیشانی او کوبید بهنحوی که از محل ضربه خون جاری شد. همراهان ابوجهل از جا بلند شدند و حمزه را مورد توبیخ قرار دادند که آیا تو هم به آیین برادرزادهات گرویدهای؟ او باصلابت پاسخ داد: آری، گواهی میدهم که او فرستاده الهی است و آنچه بر زبان میآورد عین حقیقت است و هرگز از یاری او مضایقه نمیکنم.
جماعتی از بنی مخزوم (قبیله ابوجهل) مهیا شدند تا از حمزه به دلیل مجروح کردن ابوجهل انتقام بگیرند، حمزه همچون شیری در مقابل تهاجم آنان ایستاد و گفت امروز آشکارا میگویم که برادرزادهام رسول خداست و چون حق میگوید از او پیروی میکنم. سوگند به خدا از عقیدهام دست برنمیدارم و بر دفاع از او ایستادگی میکنم.
بعد از وقوع این ماجرا، حمزه به محضر حضرت محمد«ص» شرفیاب گردید و گفت: برادرزادهام! من در امر دشواری حیران گردیده و با تنگناهایی روبهرو گردیدهام، مرا راهنمایی کن، سخت تشنه اندرزهای ارزندهات میباشم. رسول اکرم«ص» با شوق تمام از عموی خود استقبال و او را موعظه کرد و آیاتی از قرآن کریم را که پرهیزکاران را به نعمتهایی بشارت و گناهکاران را به عذابهایی بیم داده بود برایش تلاوت کرد. حمزه با شنیدن این آیات، بار دیگر اعتقاد خود را به آیین محمدی اعلان داشت و گفت: گواهی میدهم تو در دعوت خود راستگو هستی، پس آیین خود را آشکار ساز.
همگامی حمزه با رسول اکرم«ص» در مکه توفان سهمگینی را به وجود آورد و مخالفان را متوجه این حقیقت کرد که نیرویی عظیم به پشتیبانی وی برخاسته است که هیچ قدرتی نمیتواند آن را دچار زوال و اختلال سازد. بهعلاوه اسلام آوردن حمزه عامل مشوق و محرک ثمربخشی برای بسیاری از افراد سرزمین حجاز گردید.
او از روزی که اسلام را پذیرفت، تمام توان، امکانات و قدرت خود را وقف این آیین و پیشرفت و نشر آن کرد. از آن سوی ایمان حمزه به شدت مشرکان مکه را نگران کرد که نکند دامنه اسلام بیش از این توسعه و گسترش یابد.(۵)
مهیای مقاومت در برابر مخالفان
روزی رسول خدا«ص» در مکه بر روی سنگی نشسته بود که مشرکین به آزارش کمر بستند و بچهدان شتری را بر سرش انداختند، بدان قصد که آسیبی به جان پیامبر وارد سازند. حضرت به حالت غمگین به خانه آمد و ناگزیر ماجرا را برای ابوطالب باز گفت. حمزه و ابوطالب شمشیر به دست به کنار خانه کعبه آمدند و حمزه همان بچهدان شتر را بر سر یکیک مشرکان کشید و آنان از شدت هراس جرئت مقاومت و عکسالعمل نداشتند.
در یکی از روزها ابولهب اشیای کثیفی را جلوی خانه رسول خدا«ص» ریخت. حمزه آنها را با نوک شمشیر خود برگرفت و بر سر ابوالهب ریخت، او ناگزیر کثافتها را با دست خود دور کرد و بر خویشتن نفرین فرستاد که چرا حمزه باید چنین حمایتی را از خود نشان دهد.(۶)
سرانجام دشمنان تصمیم گرفتند به وسیله محاصره اقتصادی از نفوذ و نشر اسلام بکاهند و پایهگذار این آیین و حامیان او را در شرایط مشقتآوری قرار دهند. فرزندان هاشم و برخی از یاران پیامبر به شعبابیطالب انتقال یافتند و در آنجا به مدت سه سال روزگار سختی را سپری کردند. برای جلوگیری از حملات ناگهانی مشرکان به آنان، چند نفر آماده هرگونه فداکاری بودند که در رأس آنان حمزه قرار داشت. او در مدت اقامت در این دره، لحظهای رسول خدا را ترک نگفت و مراقب جان او و یارانش بود. هنگامی که رسول اکرم«ص» میخواست پیمان عقبه را با اهالی مدینه ببندد، چون ابوطالب در گذشته بود، عباس عموی پیامبر و بزرگ خاندان بنیهاشم وظیفه خود دید که به دنبال رسول خدا برود و حافظ او باشد، لکن حمزه و حضرت علی«ع» مسلح و آماده رزم در گردنه کوه منی ایستادند. دشمنان که دیدند آنان مهیای جانبازی هستند، از حمله منصرف شدند(۷) و درصدد برآمدند تا ناامنی و آشوب را بر منطقه حاکم سازند.
در یکی از سالها که قحطی و کمآبی حجاز را تهدید کرد، پیامبر تصمیم گرفت به عموی بزرگوار خود حضرت ابوطالب کمک کند و هزینه زندگی او را پایین آورد، از این جهت قرار شد هرکدام از عموها یکی از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببرند، عباس جعفر را پذیرفت و رسول اکرم«ص» هم علی«ع» را به منزل خویش برد.(۸)
موقعی که رسول اکرم«ص» میخواست خدیجه کبری را به عقد و ازدواج خود درآورد، حمزه به همراه ابوطالب به خواستگاری این بانو رفت. در مجلس نکاح خدیجه نیز حمزه حضوری مؤثر و فعال داشت و خطاب به حاضران تأکید کرد ادب را مراعات کنید، کمتر سخن بگویید و آماده هرگونه خدمتی باشید، زیرا مجلس حاضر متعلق به گزیده خداوند، مزین به انوار الهی، صاحب هیبت و وقار است. در همین مراسم، یکی از خویشاوندان عروس بر زبان آورد که داماد از مال دنیا بهرهای ندارد و مرد فقیری است و این سخن را به نحوی حقارتآمیز مطرح کرد. حمزه نتوانست این وضع را تحمل کند، پس به حالت عصبانی از جای برخاست و او را مورد مذمت و انتقاد گزندهای قرار داد و به وی تأکید کرد گویا در جهالت به سر میبری و از خِرد و رشد فکری نصیبی نداری که برای رسول خدا محرومیت از بضاعت مالی را به عنوان کاستی مطرح میکنی، زیرا او در کمالات صوری و معنوی و فضایل آسمانی نظیر ندارد و ما خاندان او نه تنها اموالمان، بلکه جانهایمان را به او تقدیم میکنیم.(۹)
پرچمدار پیامبر اکرم«ص»
در روزهایی که یاران پیامبر و حامیان آن حضرت برای مهاجرت به یثرب آماده میشدند، کفار برای آنان مزاحمتهای جدی فراهم میکردند تا مانع از این هجرت شوند. حمزه«ع» برای دفاع از مسلمانان باب مذاکره با مشرکان را گشود و آنان پذیرفتند که افراد مسلمان، دارایی خویش را در مکه برجای نهند و خود شهر را ترک کنند. بعد از آن ثروتمندانی که به پیامبر اکرم«ص» ایمان آورده بودند، اموال خود را در وطن برجای نهادند و عازم یثرب شدند، ولی افرادی که مالی در اختیار نداشتند، از ترس خشم مخالفان ماندند و موفق نشدند با مهاجران بروند. سرانجام پیامبر«ص» به حمزه فرمان داد مهاجرت کند، و تمام کسانی که از هجرت بازمانده بودند، با او همراه شدند و مشرکین از بیم او نتوانستند کاری کنند. واقدی نقل میکند: «چون حمزه به یثرب رفت، به خانه کلثوم بن هدم وارد شد، اما برخی دیگر گفتهاند او مهمان سعدبن خیثمه گردید.»(۱۰)
با هجرت مسلمانان به مدینه، فراهم کردن محیط کار و تلاش و رونق فعالیتهای اقتصادی، ضرورتی اجتنابناپذیر به شمار میآمد. رسول اکرم«ص» در راستای تحقق این برنامه با کمک مسلمانان، زمینهای بایر و سنگلاخ را به اراضی مستعد کشاورزی مبدل ساخت و بازاری را بر اساس رهنمودهای اسلام در مدینه بنا نهاد. یهودیان ساکن مدینه این وضع را تهدیدی برای خود دیدند. مشرکان مکه نیز از این بابت نگران شدند،زیرا امکان داشت مردم با شنیدن این اوصاف مکه را ترک کنند و به مدینه بروند و اسلام را بپذیرند. این دو دشمن آشکار هر لحظه برای مهاجرین و انصار ناامنی به وجود میآوردند و این شایعه را پخش میکردند که سپاه عظیم قریش برای نابودی مدینه از راه رسیده است. رسول اکرم«ص» با خونسردی لباس رزم میپوشید، سلاح برمیگرفت و بر مرکب مینشست و با قیافهای مطمئن و آرام به حوالی شهر میرفت و با لبانی متبسم به شهر بازمیگشت و خطاب به همگان میفرمود آرام باشید. هیچ خبری نیست و چون توطئه خصم تکرار میشد، حمزه را مأمور میکرد تا با قوای خود پیرامون مدینه مشغول گشتزنی باشد تا حیله یهود بیاثر گردد.(۱۱)
حضرت رسول «ص» برای نشان دادن الغای امتیازهای نژادی و تبعیضهای طبقاتی در مدینه، عموی خود حمزه را با غلام آزادکرده خود زیدبن حارثه برادر قرار داد و بین این دو عقد اخوت بست و حمزه با طیب خاطر بر این برادری و برابری رضایت داد.(۱۲) به همین دلیل حمزه در هنگام غزوه احد به زیدبن حارثه وصیت کرد.(۱۳)
حمزه در همان ماههای آغازین ورود به مدینه، به فرمان رسول اکرم«ص» در اولین مأموریت نظامی شرکت کرد و در سرّیهای که در کنار دریای سرخ روی داد، علمدار و فرمانده قوای مسلمانان گردید. به گفته مسعودی، در ماه رمضان المبارک و هفت ماه پس از اقامت در مدینه، نخستین پرچمی که پیامبر اکرم«ص» برافراشت به دست حمزه بود. او با سی سوار از مهاجران به عیصن جهینه واقع در کرانه بحر احمر رفت تا راه را بر کاروانی که از شام میآمد و به مشرکان مکه تعلق داشت، ببندد. این گروه سیصد مرد از اهالی مکه به سرپرستی ابوجهل عمروبن هشام بن مغیره بودند. حمزه با آنان روبهرو شد، اما نبردی صورت نگرفت. حمزه«ع» میگوید: «به فرمان رسول خدا اولین کسی بودم که پرچم اسلام را برافراشتم.» مجدی بن عمرو الجهنی که با طرفین درگیری سابقه دوستی و آشنایی داشت، واسطه شد و از بروز جنگ جلوگیری کرد و آنان بدون زد و خورد از هم جدا شدند.(۱۴)
هنوز مدتی از این واقعه نگذشته بود که برای دومین بار حمزه در رکاب رسول اکرم«ص» در غزوه ابواء، محلی بین مکه و مدینه شرکت جست. آنان در حالی که پرچم نبرد به دست حمزه بود، برای بررسی وضع قوای مشرکین مکه با شصت تن از مهاجرین به این ناحیه آمدند. پیامبر«ص» و یارانش پانزده شب در ابواء اقامت گزیدند. در غزوه مزبور، مصالحهای بین نیروی اسلام و طایفه بنی ضمره صورت گرفت و این گروه متعهد گردیدند عزم نبرد با مسلمانان را نداشته باشند، به کسانی که قصد درگیری با جامعه اسلامی را دارند نیرو ندهند و دیگران را هم وادار به جنگیدن با مسلمانان نکنند. این غزوه بدون درگیری و خونریزی خاتمه یافت.(۱۵)
فداکاری تا مرز شهادت
کاروانی از مشرکان مکه از شام بازمیگشتند و عازم مکه بودند. رسول اکرم«ص» فرصت را مناسب دید و مسلمانان را به نبرد با کفار فراخواند. رزمندگان اسلام شامل مهاجرین و انصار که به سیصد و سیزده نفر بالغ میگردیدند، آماده نبرد شدند و در کنار چاههای آب در منطقه بدر، در محلی بین مکه و مدینه با هم به مصاف پرداختند. در این نبرد، کافران و مشرکان با وجود اینکه از نظر عِده و عُده بر مسلمانان فزونی داشتند، شکست سختی خوردند. طلایهداران سپاه اسلام در این نبرد، حضرت علی«ع»، حمزه«ع» و عبیده بن حارث بودند. در این جنگ سه تن از بزرگان دشمن به نامهای شیبه، عتبه و ولیدبن عتبه توسط این سرداران به هلاکت رسیدند.(۱۶)
این غزوه که با پیروزی و سرافرازی مسلمانان پایان پذیرفت، کفار را با ذلت و سرافکندگی مواجه ساخت بهنحوی که در سال سوم هجری برای انتقامجویی و تلافی کشتههای خود در جنگ بدر، با تمامی قوا عازم مدینه شدند. پیامبر از این ماجراجویی باخبر شد و شورای نظامی را تشکیل داد. عدهای از سالخوردهها و منافقان به سرکردگی عبدالله بن ابی نظرشان این بود که در داخل شهر با کفار بجنگند، مردها در بیرون خانه و زنها و کودکان از بالای بام به سوی دشمنان سنگ پرتاب کنند، اما نظر حمزه و عدهای دیگر از بزرگان مهاجر و انصار این بود که درگیری به بیرون شهر انتقال یابد، چون مشرکان، جنگ در داخل مدینه را حمل بر ترس مسلمانان میکردند و بر جرئت آنان برای قساوت و جنایت افزوده میشد. حمزه خطاب به نبیاکرم«ص» عرض کرد: «سوگند به خدایی که قرآن را بر سینهات فروفرستاده است، امروز غذایی تناول نخواهم کرد تا با شمشیرم در بیرون شهر با کفار بجنگم.».
پیامبر اسلام رأی حمزه را پسندید و لباس رزم بر تن کرد و بعد از اقامه نماز عصر عازم منطقه عملیاتی شد. حمزه در روزهای جمعه و شنبه و تا زمان شهادت و در حال نبرد روزهدار بود.
نبرد شدیدی درگرفت و با رشادت و دلاوری حضرت علی«ع»، پرچمداران قریش یکی پس از دیگری کشته شدند. در آغاز، جنگ به نفع مسلمانان پیش رفت. تپهای به نام عینین در سمت چپ لشکر اسلام بود که امروز به جبل رماه مشهور است. پیامبر پنجاه نفر تیرانداز را به سرکردگی عبدالله بن جبیر بر فراز آن قرار داد و تأکید فرمود چه پیروز شویم چه شکست بخوریم، شما هرگز جای خود را ترک نکنید، اما برخی از این افراد به قصد دسترسی به غنایم جنگی، این محل حساس را ترک کردند و زمینههای رخنه دشمن را به قلب لشکر اسلام را فراهم آوردند. حمزه رجز میخواند و دشمن را به نبرد فرامیخواهند و چون شیری خشمگین به قلب سپاه دشمن یورش میبرد و با ضربات محکم، آنان را به خاک هلاکت میافکند.
هند، همسر ابوسفیان به انتقام هلاکت پدرش عتبه که در جنگ بدر به دست حمزه به قتل رسیده بود، با وحشی غلام جیربن مطهم (که او هم عموی خود را در جنگ بدر از دست داده بود) قرار گذاشت که اگر حمزه را بکشد، او را آزاد خواهد کرد. وحشی با وجود شهرت در جنگیدن، قدرت مبارزه با حمزه را به صورت رو در رو نداشت، پشت سنگی مخفی شد و در گرماگرم نبرد، در فرصتی مناسب، نیزه خود را محکم به تهیگاه حمزه نشانه رفت. شدت اصابت به قدری بود که نیزه از آن سوی بدن حمزه بیرون آمد. سرانجام آن یار باوفای پیامبر و مدافع صادق اسلام بعد از اینکه یک تنه، سی و یک نفر از کفار را در نبردی دلاورانه و جوانمردانه به هلاکت رسانده بود، با زبان روزه در پانزدهم شوال المکرم سال سوم هجرت به شهادت رسید.
دشمنان وقتی از شهادت حمزه مطلع شدند، به جنایت فجیع دیگری دست زدند و برای دلخوشی خود، در انتقامگیری از سپاه اسلام، بدنش را مثله کردند. هند همسر ابوسفیان نیز جگر حمزه را از بدنش بیرون کشید …
رسول اکرم«ص» برای شهادت حمزه بسیار متأثر شد؛ پیکرش را رو به قبله نهاد و سخت بر او گریست. اولین شهیدی که آن حضرت بر جنازهاش نماز اقامه کرد حمزه بود. بعد از آن هر شهیدی که را که میآوردند همراه پیکر حمزه بر او نماز میگزاردند. بدین ترتیب هفتاد مرتبه بر بدن حمزه نماز خوانده شد.
تمام شهدای غزوه احد بدون غسل و کفن دفن شدند، بجز حمزه که با پارچهای پشمی که قد رشیدش را نمیپوشاند دفن شد و پیامبر گیاهانی خوشبو را در بالای سر و پایین پایش قرار داد.
هنگامی که مسلمانان وارد مدینه شدند، از تمام خانهها صدای شیون و ناله در سوگ شهیدان بلند بود. رسول اکرم«ص» وقتی مشاهده کرد برای همه کشتهها میگریند، اما کسی نیست که برای حمزه عزاداری کند، فرمود: «امروز کسی نیست که بر فقدان حمزه بگرید.» انصار با شنیدن این فرمایش پیامبر به زنان خود گفتند قبل از سوگواری برای شهدای خود، برای حمزه سوگواری کنند و آنان چنین کردند.
این رسم تا سالیان متمادی در مدینه باقی ماند، زیرا اهالی مدینه در سوگ عزیزان خود بر حمزه نوحه میکردند. حضرت فاطمه زهرا«س» بعد از رحلت پدر بزرگوارش هفتهای دو بار به زیارت قبر عمویش حمزه میشتافت و برای او ندبه میکرد.
مسلمانانی که در حجاز به زیارت حرم شریف نبوی مشرف میشوند، بعد از زیارت مرقد مطهر نبی اکرم و ائمه بقیع، به زیارت قبور شهدای احد و در رأس آنان حمزه میروند و آن را توفیقی بزرگ برای خود میدانند، زیرا پیامبر اکرم«ص» فرمود هر کس مرا زیارت کند و به زیارت قبر عمویم حمزه نرود، بر من ستم کرده است.(۱۷)
در وصف معصومین«ع»
هیچ یک از اصحاب رسول اکرم«ص» بعد از حضرت علی«ع» از نظر استقامت در ایمان، پارسایی و حماسهآفرینی مانند حمزه«ع» نبودهاند. بهعلاوه حمزه اسدالله و سید شهیدان و از بهترین عموهای حضرت نبیاکرم«ص» جز ابوطالب و نیز برادر رضاعی آن وجود مبارک است.
در روایتی آمده است که پیامبر اکرم«ص» فرمودهاند: برگزیدهترین مردم سه نفرند؛ علیبن ابیطالب«ع»، حمزه و جعفر(۱۸) و نیز آن حضرت تصریح نمودهاند: هر پیامبری را خداوند متعال به وزیرانی اختصاص داده است و برای من چهار وزیر درنظر گرفته است. دو وزیر در آسمان (جبرئیل و میکائیل) و دو وزیر در زمین (علیبن ابیطالب و حمزه)(۱۹).
رسول اکرم«ص» میفرمایند: در روز قیامت همه مردم در صحنه صحرای محشر پیادهاند مگر ما چهار نفر که من بر مرکب خود (براق) سوار میشوم، حضرت صالح بر ناقهاش، عموی بزرگوارم حمزه بر شتر عقبای من سوار میشود و وصی و برادرم علیبن ابیطالب بر شتری از بهشت سوار شده و در این حال بیرق حمد را به دست خواهد گرفت.(۲۰)
رسول خدا«ص» در روایت دیگری میفرمایند: «خداوند مرا با سه نفر از خاندانم برگزید که من برترین و پرهیزگارترین ایشان هستم. دو نفر دیگر علیبن ابیطالب و حمزه هستند.»(۲۱)
همچنین آن حضرت نوید دادند که دوستداشتنیترین عموهایم حمزه فرزند عبدالمطلب است.(۲۲) در حدیث نبوی مسطور است که وقتی حضرت علی«ع» در روز قیامت وارد میشود، حضرت حمزه«ع» در سمت راست او، جعفر در طرف چپ وی، فاطمه زهرا«س» پشت سرش و امام حسن و امام حسین«ع» بین آنان دیده میشوند.(۲۳) و نیز میفرمایند در روز قیامت پرچم تهلیل را امیرمؤمنان«ع»، علم تکبیر را حمزه«ع» و لوای تسبیح را جعفر بین ابیطالب به اهتزار درمیآورند.(۲۴)
در عقبه دوم گروه کثیری از مسلمانان یثرب که به انصار موسوم گردیدند به مکه آمدند تا بعد از تشدید این پیمان و قراردادی مبنی بر دفاع از جان پیامبر و یاری او، آن حضرت را با خود به این شهر ببرند. آنان برای طرح و امضای این مسئله در منزل عبدالمطلب جمع شدند و رسول اکرم«ص»، حضرت علی و حمزه را به عنوان محافظان این جلسه مهم برگزید و جلوی در ورودی گماشت تا از هجوم مشرکان مکه جلوگیری کنند.(۲۵)
از فضایل و مکارم حمزه همین قدر بس که ائمه هدی وجود شریفش را از افتخارات و موجب سرافرازی خاندان خویش تلقی کردهاند. حضرت علی«ع» در پاسخ به نامه معاویه بن ابیسفیان که در آن دعاوی نادرست و سخنان بیهودهای را گوشزد کرده بود، به شخصیتهایی از خاندان خود افتخار کرد و فرمود:
وقتی حمزه به شهادت رسید، پیامبر دربارهاش فرمود مهتر کشتهشدگان در راه خدا و هنگام نماز بر پیکرش، هفتاد اللهاکبر تلاوت کرد و فرمود آری از ماست اسدالله (لقب حمزه اسدالله بوده است).(۲۶)
وقتی حضرت علی«ع» شنید عمروعاص با معاویه همگام شده و آن دو قرار گذاشتهاند که اگر بر آن امام همام غلبه یابند، حکومت مصر دراختیار عمروعاص باشد، بهشدت ناراحت شد و یادی از دلاوری عمویش حمزه و برادرش جعفر کرد و فرمود اگر این دو نفر در قید حیات بودند، فرزند ابوسفیان هرگز ستاره پیروزی را بالای سر خود نمیدید.(۲۷)
آن حضرت فرمودند: حضرت محمد«ص» پیامبر خدا، برادر مهربان من و سرور شهیدان (حمزه) برادر من است.(۲۸) امیرمؤمنان«ع» تصریح نمودند: سوگند به خداوند اگر حمزه و جعفر در قید حیات بودند، غاصبان خلافت برای رسیدن به این منصب طمع نمیکردند، ولی ما به افرادی ضعیف و ناتوان مبتلا شدیم.(۲۹) درباره اعتقاد و التزام حضرت حمزه به ولایت و خلافت بلافصل امیرمؤمنان«ع» در منابع معتبر شیعه و اهل سنت احادیث متعددی آمده است.(۳۰)
در مجلسی که معاویه ترتیب داده بود، حاشیهنشینان و چاپلوسان برای خوشایند او با لحن مذمتگونه، یادی از حضرت علی«ع» کردند. امام حسن مجتبی«ع» از این بابت آزردهخاطر گردید و بر فراز منبر رفت و بعد از حمد و ثنای خداوند و صلوات بر خاتم رسولان الهی از خصال برجسته و امتیازات پدرش حضرت علی«ع» سخن گفت و افزود حمزه از افتخارات ماست که از طلوع بعثت، دعوت نبی اکرم را اجابت کرد. او و جعفربن ابیطالب در فداکاری و ایمان و اعتقاد و علاقه به رسول اکرم«ص» از میان آن همه یاران و پیروان پیامبر، مقام اول را به دست آوردند. بعد از شهادتشان با پیام امین وحی از جانب خداوند جهان، حمزه با مدال پرافتخار سالار شهیدان امتیاز یافت و به جعفر دو بال عطا شد. اینها همه نبود جز در پرتو خدمت به دین اسلام و آخرین فرستاده خدا.(۳۱)
حضرت امام حسین«ع» در روز عاشورا خطاب به دشمنان هشدار داد که به خود آیید و ببینید آیا قتل و درهم شکستن حریم من برایتان رواست. بعد از افتخارات خاندان خویش سخن گفت و فرمود: أوَلَیس حمزه سیدالشهداء عمَّ أَبی؟(۳۲) آیا حمزه سیدالشهداء عموی پدر من نیست؟
حضرت امام سجاد«ع» در خطبه مشهور خود در دمشق فرمود: ما به هفت کس برتری یافتهایم. حضرت محمد«ص»، امیرمؤمنان«ع»، جعفر طیار، شیر خدا و شیر پیامبر حمزه و دو سبط این امت حسن و حسین«ع» از ما هستند.(۳۳)
روزی در محضر امام باقر«ع» درباره کوتاه آمدن حضرت علی«ع» بعد از رحلت رسول اکرم«ص» سخن به میان آمد. یکی از اصحاب فرمود: یابن رسوالله فدایتان گردم، در آن روز دلاوران بنیهاشم کجا بودند که این امر محقق نگردید؟ امام فرمود: سوگند به خداوند اگر در آن اوقات حمزه شجاع و جعفر دلاور در محضر حضرت علی«ع» حضور داشتند، اهل شورای سقیفه هرگز به خواستههای خود نمیرسیدند، آن دو بزرگوار از جان خودشان میگذشتند، ولی اجازه نمیدادند صاحب اصلی این مقام خانهنشین شود.
امام باقر«ع» فرمودند: در عرش اعلی با خط جلّی نوشته شده است: حمزه فرزند عبدالمطلب شیر خدا و رسول او و سید شهداست.(۳۴)
پینوشتها
۱ـ تاریخ المرسل و الملوک، طبری، ج ۲، ص ۴، فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج اول، ص ۱۴۰، رجال شیخ طوسی، ص ۳۵، نهایه الادب فی فنون لادب، ج ۱، ص ۶۶.
۲ـ تاریخ پیامبر اسلام، محمدابراهیم آیتی، ص ۵۸ـ۵۷، مناقب ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۱۱۹، طیفات، محمدبن سعد کاتب واقدی، ج ۳، ص ۶.
۳ـ کافی، کلینی، ج ۶، ص ۱۹، دائرهالمعارف تشیع، ج ۶، ص ۵۲۰.
۴ـ شهداء الاسلام فی عصر النبوه، علی سامی النشار مصری، ص ۴۸ـ۴۵، آیینهداران آفتاب، سید محمدرضا موسوی گرمارودی، صص ۴۴۴ـ۴۴۰.
۵ـ اعلام الوری، طبرسی، ص ۴۸، سیره ابنهشام، ج ۱، صص ۲۹۴ـ۲۹۳، الکامل فیالتاریخ، ابن اثیر، ج ۳، ص ۵۹.
۶ـ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۳۶۲، اعلام قرآن، خزائلی، صص ۹۳ـ۹۰، دائرهالمعارف تشیع، ج ۱، ص ۴۳۷، فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج ۱، ص ۲۷۶.
۷ـ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۷۸، سیره بن هشام، ج ۱، ص ۳۵۰، قاموس الرجال، ج ۶، صص ۳۴۳، ۴۲۸ و ۴۳۰.
۸ـ مقاتل الطابیین، ص ۲۶، کامل ابن اثیر، ج ۱، ص ۳۷.
۹ـ مستدرک سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۰۱، سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۲۰۵، تاریخ پیامبر اسلام، ص ۶۹، یادنامهای بر سوگ حمزه، حسن اکبری مرزناک، ص ۵۱.
۱۰ـ طبقات، ج ۳، ص ۴.
۱۱ـ یادنامهای بر سوگ حمزه، ص ۶۵ـ۶۴.
۱۲ـ شهداء الاسلام فی عصر النبوه، ص ۵۲، دائرهالمعارف تشیع، ج ۶، ص ۵۲۱.
۱۳ـ طبقات، ج ۳، ص ۴.
۱۴ـ التنبیه و الاشراف، مسعودی، ص ۲۱۳، طبقات، ج ۳، ص ۴.
۱۵ـ با یاران پیامبر، محمد نقدی، صص ۲۲ـ۲۱، به نقل از المواهب المدینه، قسطانی، ج اول، ص ۳۳۸ـ۳۳۶.
۱۶ـ بحارالانوار، ج ۱۹، ص ۲۰۶، منتهی الامال، ج ۱، ص ۱۱۶، تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۴۸،
۱۷ـ شهداءالاسلام فی عصر النبوه، صص ۶۱ـ۵۸، طبقات، ج ۴، ص ۳۷، مغازی، واقدی، ج ۱، صص ۲۱۵ـ۲۰۳، مستدرک سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۰۵ـ۴۰۲، فیض العلام فی عمل الشهور و وقایعالایام، محدث قمی، ص ۷۵
۱۸ـ بحارالانوار، ج ۲۱، ص ۶۲.
۱۹ـ همان، ج ۳۹، ص ۱۲۹.
۲۰ـ دائرهالمعارف تشیع، ج ۶، ص ۵۲۰.
۲۱ـ مستدرک سفینه البحار، ج ۲، ص ۳۹۹.
۲۲ـ همان، ص ۴۰۰.
۲۳ـ بحارالانوار، ج ۴۰، ص ۶۵.
۲۴ـ همان، ج ۳۸، ص ۳۱۹.
۲۵ـ الاستعیاب، ج ۱، ص ۲۷، طبقات، ج ۱، ص ۶۷.
۲۶ـ نهجالبلاغه، نامه ۲۸، صص ۸۹۴ـ۸۹۳.
۲۷ـ شهداء الاسلام فی عصر النبوه، ص ۶۲.
۲۸ـ الغدیر، علامه عبدالحسین امینی، ج ۲، ص ۳۵.
۲۹ـ تحفه الاحباب، محدث قمی، ص ۱۲۰.
۳۰ـ دائرهالمعارف تشیع، ج ۶، ص ۵۲۰.
۳۱ـ جلاءالعیون، علامه مجلسی، ج ۱، ص ۳۵۰ـ۳۴۹، کلمه الامام الحسن«ع»، سیدحسن شیرازی، ص ۸۹.
۳۲ـ موسوعه کلمات الامام الحسین، ص ۴۱۹.
۳۳ـ مقاتل الطابیین، ص ۱۲۰.
۳۴ـ الاصامه، ج ۱، ص ۳۵۳، سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۳۳۸ و سفینهالبحار، ج ۱، ص ۳۳۸.
سوتیترها:
۱٫
در دوران نوجوانی و جوانی، حمزه به زیستن میان همسالان خود و برخورداری از امکانات زندگی و در میان سران قریش روزگار میگذرانید و محمد«ص» به سازندگی معنوی و آمادگی برای دیدار با حق توجه داشت. با وجود این حمزه«ع» برای لحظهای فضایل و مکارم برادرزاده همسال خود را که از آیندهای درخشان نوید میداد، از یاد نمیبرد.
۲٫
موقعی که رسول اکرم«ص» میخواست خدیجه کبری را به عقد و ازدواج خود درآورد، حمزه به همراه ابوطالب به خواستگاری این بانو رفت. در مجلس نکاح خدیجه نیز حمزه حضوری مؤثر و فعال داشت و خطاب به حاضران تأکید کرد ادب را مراعات کنید، کمتر سخن بگویید و آماده هرگونه خدمتی باشید، زیرا مجلس حاضر متعلق به گزیده خداوند، مزین به انوار الهی، صاحب هیبت و وقار است.
۳٫
حضرت رسول «ص» برای نشان دادن الغای امتیازهای نژادی و تبعیضهای طبقاتی در مدینه، عموی خود حمزه را با غلام آزادکرده خود زیدبن حارثه برادر قرار داد و بین این دو عقد اخوت بست و حمزه با طیب خاطر بر این برادری و برابری رضایت داد، به همین دلیل حمزه در هنگام غزوه احد به زیدبن حارثه وصیت کرد.
۴٫
هیچ یک از اصحاب رسول اکرم«ص» بعد از حضرت علی«ع» از نظر استقامت در ایمان، پارسایی و حماسهآفرینی و دفاع از ارزشهای اسلامی مانند حمزه«ع» نبودهاند. بهعلاوه حمزه اسدالله و سید شهیدان و از بهترین عموهای حضرت نبیاکرم«ص» جز ابوطالب و نیز برادر رضاعی آن وجود مبارک است.