به یاد آن یار سفر کرده
استاد اصغر طاهر زاده
در این امر تردیدی نیست که تاریخ ما با حضور امام(ره) از ظلمات شاهنشاهی رست و از عقل سکولارزده فرهنگ مدرنیته عبور کرد. برای تبیین این رویداد سترگ باید متذکر سیره آن مرد بزرگ بود؛ لذا به استناد دعای: «رَحِمَ الله اِمرَءً وَ عَلِمَ مِن اَینَ وَ فی اَینَ وَ اِلی اَینَ»(۱) خدا رحمت کند آن کسی را که بداند در کجا بود و در کجاست و به سوی چه هدفی رهنمون است؛ به نکاتی اشاره میکنیم.
درک درست از تاریخ معاصر
یک تمدن زمانی محقق میشود که «علم» و «فرهنگ» و «تاریخ» در یگانگی کامل در کنار هم قرار گیرند و ما سالهاست که از جدایی این سه مقوله رنج میبریم. با پیروزی انقلاب علیالقاعده زمینه یگانگی این سه عنصر ذیل فهم جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی فراهم شده است تا به جای ادامه عقلی که تنها با مفاهیم سر و کار دارد، علمی دنبال شود که در این عصر به کار میآید و عقل مفهومی در خدمت شرایط جدید تاریخی که روح انقلاب اسلامی متذکر آن است، قرار گیرد. قرار نیست این علم ادامه تجدد باشد، ولی بازگشت به گذشته هم نیست، بلکه با درک تاریخی که در آن هستیم شکل میگیرد و فرهنگ مناسب آن به صحنه میآید.
اگر درک درستی از تاریخی که در آن هستیم پیدا کنیم و متوجه شویم که با انقلاب اسلامی، تاریخ دیگری که ادامه غرب نیست برای ما مقدر شده است و با دقت در معادلات زمانه متوجه شویم که افق آینده روشن است؛ «تفکر» ظهور مییابد و تواناییهای ما بروز پیدا میکنند، زیرا «تفکر» و «توانایی» همزادند. بدون «تفکر»، افراط و تفریط و دست و پازدنهای بیهوده امکان بروز پیدا میکنند، آینده تیره و تار، جانها پژمرده و خردها افسرده و علیل میشوند. با تفکر و توانائی حاصل از آن است که به تعبیر مقام معظم رهبری میتوانیم «مفاهیم جریانساز و عملساز تولید کنیم.»(۲)
بازنگری خود
پیامبران نهتنها هدف انسانها را که اُنس با حضرت حق است، تبیین کردند که از آن مهمتر طریق نیل به آن را نیز در مقابل بشریت قرار دادند؛ از این رو، ادیان الهی آرمانهائی کاربردی را به بشریت هدیه دادند. برای فهم برهه تاریخیای که در آن قرار داریم، باید سلوک امام را که با خدای حی و حاضر مرتبط است مدنظر قرار دهیم. نیروهای ولایی باید در این فضا با یکدیگر تعامل کنند تا عقل قدسی امید به ادامه آینده انقلاب اسلامی ظهور یابد.
جلوههای خاص الهی در برهههای مختلف تاریخی
به حکم «کُلَّ یَومٍ هُوَ فی شَأنٍ» خداوند در هر تاریخی با حضوری خاص ظهور میکند و تنها با عقل آن تاریخ میتوان در آن تاریخ با خدا مأنوس شد. حال اگر کسی بخواهد فارغ از خدای مفهومی، با خدای این تاریخ مرتبط شود، باید راهکار این ارتباط را در دو چیز جستجو کند. یکی در دیدن انقلاب اسلامی و دیگر با درک و فهم درست جریانهای وفادار به انقلاب با هر عنوان و سلیقهای که باشند؛ زیرا اساسیترین هویت هر ملتی در تاریخ آن ملت نهفته است و هویت ملت ما، در حضور تاریخی زعیمی چون امام. از این رو با نگاهی دقیق به حضور تاریخی ایشان میتوان از چنگال روح تمامیتخواه مدرنیته آزاد شد و به جای ادامه مدرنیته، به ادامه خود پرداخت و زمینه «تفکر» را در جامعه خود بنا نهاد؛ تفکری که خاص این تاریخ است و حضرت امام متذکر آن بودند.
طلوع آیندهای ورای فرهنگ تجدد
کسانی که از یک طرف هنوز به ناتوانی عقل برآمده از فرهنگ تجدد و از سوی دیگر به عقلی که دستاورد انقلاب اسلامی است پی نبردهاند، تصور میکنند رفتار و کردار آنها با پذیرش عقل تجدد، رفتاری برتر از رفتار نیروهای انقلابی است. اینان با عقل و رفتار فرهنگ تجدد از ملت خود فاصله میگیرند بیآنکه در اردوگاه تجدد هم جایگاهی پیدا کنند.
در زمانه سیطره فرهنگ تجدد، اگر نتوانیم علل تزلزل این تمدن را احساس کنیم، مشکل بتوانیم متوجه «حضور تاریخی»ای شویم که انقلاب اسلامی در دوران معاصر فراهم آورده است؛ مگر آنکه تابع محض مشهورات دوران نباشیم و به امکاناتی که در ذات انقلاب اسلامی نهفته است بیندیشیم و هرچند در جهانی که همه مناسبات آن را فرهنگ تجدد معنا کرده است، غریب بمانیم، تصور نکنیم که راهی جز راه تجدد در مقابل ما نیست و به آیندهای که ماورای فرهنگ تجدد، در حال طلوع است نظر کنیم.
امیدی که امام آفرید
در دورانی که طراحی تاریخ به عهده غرب قرار گرفت و همه جهان از غرب پیروی کردند و پذیرفتند که باید زندگی خود را در زندان توسعهنیافتگی به روش غربی به پایان برسانند؛ امام به مدد انقلاب اسلامی راه خروج از این زندان توسعهنیافتگی را نشان داد و عقلانیتی ورای عقلانیت مدنظر غرب را فراروی بشر قرار داد؛ عقلی که انسان بتواند به کمک آن اراده حضرت حق را در این تاریخ احساس کند و ماورای عقل مفهومی به عالم نظر اندازد و با چشم دل به تاریخ خود بنگرد. این همان اکسیری است که از طریق انقلاب اسلامی به تاریخ بازگشت، شهدا آن را احساس و ره صد ساله را یکشبه طی کردند.
راه عبوراز فرهنگ منجمد تجدد
مشکل جهان کنونی تیرگی افق آینده است. آینده جهانی که ما با انقلاب اسلامی شروع کردیم با آینده جهان غرب فرق دارد. ما نمیخواهیم با توسعهیافتگی به روش غربی با همان مشکلاتی روبهرو شویم که غرب با آن دست به گریبان شده است. اینجاست که معنای امیدواری در متن انقلاب اسلامی به بشر این دوران برمیگردد. به عبارت دیگر«حقیقت» به جای «مصلحت» مینشیند و این همان معنایی است که زهرای مرضیه«س» با دغدغهای که در صدر اسلام برای جایگزینی مصلحت به جای حقیقت داشت، با حضور تاریخی خود عقلی را به میدان آورد که ورای حکمت و عرفان رسمی بود.
و این عقلی است که بسیجیان در شبهای حمله به دشمنان اسلام با رمز «یا زهرا«س» بدان منوّر بودند. این است راه گشودهای که انقلاب اسلامی برای عبور از انجماد فرهنگ تجدد جلوی ما گشوده است. ولی قدم گذاشتن در این راه، آدابی خاص و عقلی مخصوص را طلب میکند. امید است با نظر به رهنمودهای مقام معظم رهبری بتوانیم متذکر این ادب و آداب و عقل باشیم.
توجه اندیشمندان به زندگی مردم
کسانی که اندیشمندانه به مردم خدمت کردند متوجه عقلی شدند که در زمانه آنها ظهور کرد و متواضعانه به آن گوش جان سپردند. برهههائی از تاریخ فلسفه که در آنها فلسفه دارای شکفتگی و تازگی است، دورههائی هستند که اندیشمندان به زندگی مردمان نظر داشته، محدود به مفاهیم انتزاعی نبوده و این پرسشها برایشان مطرح بودهاند که در آن تاریخ نسبت آنان با جهان و گذشته و آیندهشان چیست؟ مقصد کجاست و از چه راهی میتوان به آن رسید؟ تا گام در راههای موهوم نگذارند.
حساسیت موضوع ما را بر آن میدارد که نسبت به جایگاه خود در متن انقلاب اسلامی با جدیت تمام بیندیشیم و به راهی که خداوند از طریق انقلاب اسلامی و حضرت امام در مقابل ما قرار داده، یعنی راهی که به وسیله آن میتوانیم هویت خود را در حضوری انقلابی در مقابل استکبار معنا کنیم، بیندیشیم.(۳)
اکنونی معلق بین تجدد و سنت
ما اینک در تاریخی قرار داریم که نه تجدد است و نه سنت. از یک طرف نمیخواهیم در «اکنونی» باشیم که معلق بین تجدد و دوران گذشته است و از سوی دیگر به دلیل تعلقی که به تجدد داریم، آیندهای را که با انقلاب اسلامی شروع شده است، جدی نمیگیریم. این درد دوران ماست که با درک گذشته خود و با توجه به امکاناتی که با انقلاب اسلامی پدید آمدهاند، میتوانیم از این درد آزاد شویم و نمیشویم. امید است با درک حقیقت دوران خود و جایگاه افکار و افراد در آن، درد و درمان را توامان بشناسیم.
معجزه تعامل با وفاداران به انقلاب اسلامی
ما هنوز متوجه نیستیم که انقلاب اسلامی مسئولیت بزرگی در فهم سایر اندیشههایی که وفادار به انقلاب هستند بر دوش ما گذارده است و از معجزه تعامل با این افراد و این افکار غافلیم، زیرا نمیدانیم چگونه عقلها در زمانه انقلاب اسلامی به هم پیوستهاند و همه افکار تنها در پیوستگی کامل است که صورت حقیقی انقلاب اسلامی را مینمایانند و معلوم میشود چه هستیم و چه داریم و چگونه میتوانیم باشیم. در صورت درک این مفهوم همه ما نگهبان تفکری خواهیم بود که با انقلاب اسلامی شروع شده است و میرود که به شکوفایی بنشیند. قوام این فکر به فهم اندیشههایی است که در زیر سایه انقلاب اسلامی مستقل از یکدیگر نیستند و خود را گرفتار توهمات فرقهای و گروهی و قبیلگی و حزبی نکردهاند. رهبر انقلاب در این باره روحیه «تحمل مخالف» را متذکر میشوند که همان معنای «رُحَماءُ بَینَهُم» است و نه به معنای سازش با دشمن.
حذف یا عبور از افکار بی تناسب با روح انقلاب اسلامی
وقتی متوجه حضور تاریخی انقلاب اسلامی شویم، در درک درست وظیفه خود سرگردان نمیشویم و روش حکیمانهای برای عبور از تنگناهای تاریخی پیشه میکنیم تا به جای حذف افکار بیتناسب با روح انقلاب اسلامی که در فضای سکولاریته یا لیبرالیته شکل گرفتهاند، راه عبور از آن فکر را پیشه کنیم و به جای تخاصمهای حزبی، مسیر دیگری را در پیش بگیریم.
تجدد در زمین و تاریخی دیگر شکل گرفته است
زندگی در سایه تجدد، ما را گرفتار انواع گسستگیها کرده است، زیرا تجدد در زمینی دیگر و در تاریخی دیگر شکل گرفته است. تجدد هر چند در جستجوی اهداف مقدسی نباشد، در زمین و تاریخ خود پیوستگی لازم را دارد، ولی اگر هزار سال هم برای تحقق تجدد در این کشور تلاش کنیم، باز هزار سال ناظر گسستگی بین علم و فرهنگ و دیانت خود خواهیم بود، مگر آنکه به خود برگردیم و روح تاریخ خود را در متن انقلاب اسلامی به فعلیت درآوریم.
ما تنها با معارف اسلامی و فقه و فلسفه و عرفانی استکه میتوانیم خود را بشناسیم و به انسجامی که هر جامعهای بدان نیاز دارد دست یابیم. امام راهی به سوی این مهم در مقابل ما گشودند. خطر آنجا رخ مینماید که از این راه غفلت کنیم و به عقلی متناسب با آن دست نیابیم.
سعه انقلاب اسلامی
درک درست انقلاب اسلامی ما را متوجه سعه آن میکند و اگر متوجه این امر باشیم خود را در افقی دور دست و با استحکامی قابل قبول احساس و بر این مبنا برای جامعه خود برنامهریزی میکنیم تا از گرفتاری گسست بین علم و فرهنگ و دیانت آزاد شویم و ناظر رنج دویست ساله این گسست نباشیم.
یکی از مأموریتهای علوم انسانی یافتن علت این گسست و نشان دادن این موضوع است که چرا ما نمیتوانیم از پژوهشگران و تحصیلکردههای دانشگاههای خود در امور کشور استفاده لازم را ببریم و جای فرهنگ قدسی در تصمیمات اداری ما کجاست؟ آیا جز این است که در ابتدای امر باید خود را در زمین خود جستجو کنیم و نه در زمین و تاریخی که تجدد در آن ظهور کرد؟ این امر تنها با توجه به حضور تاریخی انقلاب اسلامی و سلوک حضرت امام و عقل متناسب با این حضور، ممکن است.
مجال نقشآفرینی در انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی استعداد ایجاد تحول در روح و جان و دل مردم را دارد و زیر سایه آن، تحول لازم در علوم ما شدنی است. از این جهت با نظر به تقدیری که خداوند برای ما رقم زده و با جدیت و پافشاری در مورد انقلاب اسلامی به عنوان بستری که ساز و کار تداوم ما در آن قرار دارد، مجال نقشآفرینی در انقلاب اسلامی هست و به اعتبار آن مردم میتوانند با رجوع به انقلاب اسلامی با ملکوت امام (ره) مرتبط شوند.
این است آن اعتدال حقیقی که درآن نه عالم ظاهر مورد غفلت قرار میگیرد نه عالم باطن. حاصل این اعتدال، پایداری و حضور در آینده تاریخ زیر سایه انقلاب اسلامی است، زیرا مبادی این انقلاب، قلب وارسته امام است که نه تنها دریچه رجوع ما به عالم ملکوت است که ما را در عالم ناسوت به هماهنگی لازم در همه ابعاد نظام اجتماعیمان که از فقدان آن رنج میبریم، میرساند؛ زیرا وجه ملکوتی انقلاب اسلامی از وجه ناسوتی آن جدا نیست و این دو ملازم یکدیگرند و نظر به هر کدام، ما را به وجه دیگر رهنمون میشود.
مسیر خاص دسترسی به تفکر
انقلاب اسلامی در فضای روحانی روح دغدغهمند حضرت امام(ره) جوانه زد و رشد کرد. ما میتوانیم یا انقلاب اسلامی را انتخاب کنیم و به راه گشودهای که در مقابل ما نهاده است، قدم بگذاریم و یا میتوانیم به آن بیاعتنا باشیم، ولی باید بدانیم که با گام زدن در هر مسیری نمیتوانیم به نظم و هماهنگی و تفکری که اجتماع ما بدان نیاز دارد، دست یابیم، بلکه برای دستیابی به تفکر ضروری و مفید باید مسیر خاصی را انتخاب کنیم.
در مسیری که انقلاب اسلامی در مقابل ما گشوده شده است، اولاً در زمینه علم، باید نظر به جوهر قدسی آن داشته باشیم و در صدد برآئیم تا وجه قدسی علم را به عالم باز گردانیم. ثانیاً در معنای پیشرفت، سعی کنیم در یک حرکت فرهنگی، اصالت را به دیانت داده بدهیم، ولی نه با نگاه ایدئولوژیک و صوری شدن اعمال و افعال؛ زیرا تنها در صورتی که حکمت جای عقل تکنیکی را بگیرد و فقط «نظم اشیاء»، اندیشه و علم به حساب نیاید، جامعه از سرگردانی تاریخی خود رها میشود.
علمِ گرفتار ایجاد تکنیک برتر
تکلیف عقل تکنیکی یا وهمی را که بر جهان حاکم شده است، میل ما تعیین نمیکند؛ بلکه باید تفکری روحانی با نفحات خود آن را بههم بزند تا جهان دیگری آغاز شود، جهانی که انقلاب اسلامی پیشاپیش به استقبال آن رفته است. در آن صورت، دیگر تکنیک، تکلیف علم را تعیین نمیکند و مثل امروز، علم بدون نظر به هیچ حقیقتی، صرفاً در خدمت ایجاد تکنیک برتر قرار نمیگیرد.
ما در انقلاب اسلامی و با رهنمودهای امام بهخوبی به این نتیجه رسیدیم که ارزشهای قدسی را تنها مردم هستند که میتوانند پاسداری کنند و اگر در درون انسانها عهد قلبی نسبت به آن ارزشها وجود نداشته باشد، حکومتها از عهده حفظ آنها بر نخواهند آمد.
از سوی دیگر علمی که جهان تکنیکی را شکل داده است، ملتزم به دین و اخلاق نیست؛ حال اگر برای رشد زندگی تکنیکی، جای این گونه علم را فراخ کنیم، مجبوریم به لیبرالیسم فرهنگی تن بدهیم. از این رو اگر یکسره و بی چون و چرا تابع تکنیک باشیم و گمان کنیم میتوانیم با چنین تفکری انقلاب اسلامی را تداوم ببخشیم، با این غفلت، عملاً زندگی خود را با مخاطرات بیشتری مواجه کردهایم. این نگاه، به قدرت تکنیک و عقل تکنیکی آسیبی نمیرساند، ولی ارزشهای قدسی را تابع علمی میکند که التزامی به دین و اخلاق ندارد.
با توجه به این امر مهم، آیا جریانهای وفادار به انقلاب نباید به این نکته بیندیشند که اگر شیفته تکنیک شدند باید لوازم علمی را هم که منجر به تکنیک میشود بپذیرند؟ در آن صورت اگر پس از مدتی جامعه ما نسبت به انقلاب اسلامی تعهدی احساس نکرد، چه کسی جز خود را باید ملامت کنیم؟
بیاعتباری ضد ارزشها
دعوا و قدرتنمایی برای حفظ ارزشها، نشانه بی بنیاد دانستن ارزشهاست. کسی که به ارزشهای الهی اعتقاد قلبی دارد، اگر در جایی سستی ببیند موظف است از خود بپرسد این سستی چگونه پدید آمد و چگونه باید آن را علاج کرد. هیچ کس سستی ارزشها دوست ندارد، اما وقتی پیش آمد باید دید ضدارزشها در چه تاریخی و چگونه از رسمیت افتادند. بدیهی است که این بازنگری ما را به تاریخ به صحنه آمدن انقلاب اسلامی میرساند که عقلی ما ورای عقل مدرن را در منظر انسانها قرار داد.
تجدد و راه خروج از ظلمات آن
خداوند مشاهده دقیق جهان تجدد را و راه برون رفت از ظلمات آن را با کمک انقلاب اسلامی به ما نمایاند تا در این جهان پر آشوب و هیاهو، مسیر واقعی را بیابیم. مسلماً سیاستی که در زمان ما با علم همخانه شده است، نمیتواند آیندهای مستقل از علم و تکنولوژی را بسازد و لذا چنین سیاستی را نمیتوان خردمندانه تلقی کرد. در این فضا همه خود را برای انجام هر کاری محق میدانند و نام آن را هم تدبیر میگذارند، در حالی که چنین تدبیری به خیر و صلاح آینده بشر نیست، بلکه بیشتر توجیهکننده و نگهبان قدرت حاکم در جهان است.
از این رو امام راه خود را از این نوع سیاستورزی جدا و دعوت بازگشت به خویشتن و فهم درست از خود را حتی برای کسانی هم که در زیر سایه انقلاب اسلامی زندگی نمیکنند، ولی طالب خیر و صلاح بشر هستند، مطرح کرد، لذا قرار نیست تمام سلیقهها را تأیید کنیم، ولی لازم است آنها را بفهمیم.
عقل زمینی
مبنای دنیای جدید، زندگی بیولوژیک انسان و صورتی از به کارگیری عقل برای بر آوردن نیازهای زیستی اوست. این عقل به حقایق عالم قدسی بیاعتناست و بشریت را تماماً زمینی میداند و حاصل این نوع نگاه، همین جهانی است که با آن روبهرو هستیم. آیا معتقدین به انقلاب اسلامی به این نتیجه نرسیدهاند که برای عبور از چنین جهانی باید عقل دیگری به صحنه بیاید؟ عقلی که نه مفهومی و کلامی است و نه عقل تجدد، بلکه عقلی است که نظر به «وجود» دارد و امام به عنوان عقل صدرایی بر آن تأکید دارند. با این عقل است که میتوان از عقل تجدد عبور کرد.
انقلاب اسلامی در جایگاه حکومت
سیاست در تاریخ گذشته، محدود به حفظ مرزها بود و دین، نه به مدرسه و نان و آب مردم کاری داشت و نه به روابط آنان. وقتی دین از سیاست جدا میشود، جامعه معنای جدیدی پیدا میکند و دین در قوام آن دخالتی ندارد. در چنین جامعهای دینداران چارهای ندارند جز اینکه برای حفظ دینداری خود در سیاست شرکت کنند و نسبت به لوازم جامعه جدید یعنی دادگاهها و مراکز اقتصادی و مدیریت و آموزش و پرورش و آموزش عالی، از خود حساسیت نشان بدهند.
دلیل و معنای حضور انقلاب اسلامی به عنوان یک حکومت در این تاریخ همین است. حال اگر انقلاب اسلامی به تناسب خود در فکر و روح و جان متدینین تحولی را ایجاد نکند، خود ادامه جهان تجدد خواهد بود، مگر آنکه معتقدین به انقلاب اسلامی با جدیت تمام در روابط خود و در نگاه به یکدیگر و فهم هر کدام، از هویت قبیلگی آزاد شوند و در روح و فکر و جان خود، در صدد تحولی متناسب با این انقلاب برآیند؛ وگرنه خودیت خود را به عنوان انقلاب ادامه میدهیم، نه اینکه انقلاب را اصل بگیریم و حتی به قیمت نفی خود برای ادامه آن تلاش کنیم.
وقتی با انقلاب اسلامی تحولی اساسی در وجود آدمی و در فهم و معرفت او به وجود آید، مصالح و منافع برای جامعه معنای دیگری پیدا میکند و متوجه میشود که اگر تصمیم گرفته است به تاریخ خود صورت تازهای ببخشد، کار با خودرأیی پیش نمیرود، بلکه باید بستری را فراهم کرد که تحول در وجود انسانها شکل بگیرد، چون تنها با آرزو کردن، چیزی تغییر نمیکند.
جهان جدید با تفکر پدید آمده است، در نتیجه با تفکری دیگر پایان مییابد. ما میتوانیم از طریق انقلاب اسلامی در انتظار تفکر جدیدی باشیم. اصرار در به کرسی نشاندن رأیها بدون اندیشیدن به بستر پیدایش تفکرات مختلف، کار بیهودهای است. اگر صرف پیشنهاد دستورالعملهای اخلاقی برای عمل کافی بود، باید امروز در هیچ جا فساد اخلاقی وجود نمیداشت. وقتی هنوز عزم تحول در وجود افراد ظهور نکرده است، هر اندازه وعظ بیشتر شود، ادبار هم بیشتر میشود، مگر آنکه متوجه ضعف اساسی عقل تکنیکی شده باشیم و تا این حد آن را برجسته نکنیم، کاری که انقلاب اسلامی در ذات خود و امام در سیره خود متذکر آنند.
ساختن جهان با عقل تاریخی ناشی از انقلاب اسلامی
عقل تکنیکی عقلی نیست که در دوران گذشته حرفه و صنعت آن دوران را ظهور داد. آن حرفهها موجب بیگانگی افراد با زندگی نمیشدند، زیرا انسانها میدانستند چه میکنند و وجود خود را در چیزی که پدید آورده بودند نمیدیدند. در آن زمان، «کار» تنها برای زنده ماندن نبود، بلکه برای زندگی کردن بود و افراد با حاصل کار خود زندگی میکردند و خود را در آینه دسترنج خویش ارزشگذاری میکردند.
از این جهت نمیتوان گفت عقل تکنیکی ادامه عقل صنعتگران در دوران گذشته است. این امر ما را بدین باور میرساند که همچنان که در انسانها تحول به وجود آمد و درنتیجه آن تحول، عقل تکنیکی بر روح و روان آنها حاکم شد، باید با اشارات انقلاب اسلامی منتظر تحولی در وجود انسانها باشیم تا افق دیگری را در مقابلشان بگشاید. اینجاست که باید از خود بپرسیم: «چگونه تفکر به تاریخ ما بر میگردد؟» شهید آوینی میگوید: «وقتی پول تنها انگیزهای باشد که انسان را به «کار» وامیدارد، دیگر کار معنای حقیقی خویش را از دست میدهد و به شر واجبی تبدیل میشود که باید بیشتر و سریعتر از آن خلاصی یافت.»
آیا معتقدین به انقلاب هنوز میتوانند به عقل تکنیکی برای اصلاح امور جامعه اسلامی امیدوار باشند؟ آیا جانهای غیرتمند از این عقل به ستوه نیامدهاند؟ با نظر به این نکته مهم است که باید آینده خود را در انقلاب اسلامی و با نظر به ملکوت حضرت امام جستجو کنیم، وگرنه مثل دویست سال گذشته مقلّد غرب باقی خواهیم ماند.
آدمی همواره جهانی دارد که وجود خود و چیزها را در نسبت با آن درک میکند. از طرفی هر جهانی اصول متفاوتی با جهان دیگر دارد و این اصول، عقل آن جهان را میسازند. چرا ما جهان خود را با عقل تاریخی خود که با انقلاب اسلامی ظهور کرده است، نسازیم و بر این امر تأکید نکنیم؟
عقلی که نسبت ما با جهان را با رویکردی قدسی معنا میکند
انقلاب اسلامی در موقعیت خاص تاریخی خود از یک طرف نظر به التزام انسانها به شریعت دارد و از طرف دیگر با عقل تاریخی جهان مدرن روبهروست، از این روی عقل خاص خود را دارد که نه عقل دورانهای گذشته ماست، نه عقل جهان مدرن، بلکه عقلی است مخصوص این تاریخ. این به شرطی است که با توجه به سیطره عقل مدرن، این عقل هم مدرن تفسیر نشود و بدانیم به صرف نامطلوب دانستن نظم موجود جامعه، نظم مطلوب پدید نمیآید؛ بلکه ما با عقل مخصوص انقلاب اسلامی است که میتوانیم نظم مخصوص جامعه خود را شکل دهیم. هرچند این کار آسانی نیست، ولی تنها راه است.
البته عقل زنده در هر زمان را نباید با صورت انتزاعی عقل در دورانهای گذشته اشتباه گرفت. این عقل را باید در وقت و زمان یافت، بی آنکه با عقل دورانهای گذشته بیگانه بود. عقلی که با انقلاب اسلامی ظهور کرد، عقل صرفاً انتزاعی نیست که تنها به شناسایی جهان اکتفا کند، بلکه عقل جهانساز است، ولی نه اینکه خود را در سایه زمان غربی معنا کند، بلکه این عقلی است که نسبت ما با جهان را با رویکردی قدسی که انسانها باید داشته باشند معنا میکند و ضامن پیوستگی آحاد ملت با یکدیگر و با فرهنگ دینی ماست.
این عقل است که میرود به شئون زندگی و جامعه معنایی متناسب با این تاریخ ببخشد، زیرا عقل ما باید در زمین زندگی اینجا ریشه داشته باشد. توجه داشته باشیم که عقل گلخانهای در صد و پنجاه سال اخیر کاری برای ما نکرده و از این پس هم نخواهد کرد. عقل از هر سنخی که باشد باید ریشه در زمین ما داشته باشد، زیرا با عقل ریشه کرده در زمین خود و سیراب از تذکر تاریخی است که میتوان گذشته را باز شناخت و از آنجا نظری به آینده افکند.
تحقق شرایطی فارغ از افراط و تفریطهای سیاسی و ایدئولوژیک
با حضور تاریخی انقلاب اسلامی باید به تحقق شرایطی بیندیشیم که در آن از افراط و تفریطهای سیاسی و ایدئولوژیک عبور کرده باشیم و با درک همدیگر از گسستگی جامعه خود قدمی فراتر نهیم تا علم و فرهنگ و دین به هماهنگی لازم دست یابند و این با عقلی که ضامن پیوند اجزاء و شئون مسائل اجتماع ما باشد ظهور میکند.
با این عقل، نظم و قانون نیز رعایت میشود، به شرط آنکه متوجه اراده و مشیتی باشیم که از طرف خداوند در این تاریخ متجلی شده است. شعور تاریخی ما با نظر به آن اراده و مشیت است که ظهور میکند. این اراده آموختنی نیست، بلکه باید به آن نظر و در باطن خود آن را احساس کنیم. آن اراده، روح این جامعه است و معلوم است که زمانه بی روح، خشک و ملالآور است و بستر مناسبی برای هیچ تفکر ارزشمندی نیست. عقل بیگانه شده از زمان نمیتواند جهان تازهای را بنا کند، از این جهت باید به عقل تاریخی انقلاب اسلامی نظر کرد؛ چیزی که شهدای ما در درک آن پیشتاز بودند.
حکومت دینی، دوران عبور از سکولاریسم
در جامعه مدرن غربی، دین وجود دارد، ولی نظم اجتماعی و سیاسی در آن جامعه، غیردینی است. حال اگر از طریق انقلاب اسلامی نتوانیم استعداد وحدتبخشی دین را محقق کنیم، از آنجایی که نظم اجتماعی جدید مربوط به این ملت و سرزمین نیست، عملاً با پیوندهای گسیخته و بدون استحکام روبهرو خواهیم شد. لذا در این تاریخ، دین اگر بخواهد در حکومت نقش داشته باشد، باید طرحی برای دینی کردن دنیا داشته باشد و این مهم جز با ولایت فقیه محقق نمیشود، زیرا حکومت دینی به جهان دینی، یعنی جهانی تعلق دارد که ولایت الهی را پذیرفته است. اگر در جهانی زندگی کنیم که نظم آن را عوامل غیردینی مدیریت کنند، حکومت دینی با دشواریهایی مواجه میشود.
حکومت دینی، حکومت دوران عبور از سکولاریسم است و با تحولاتی که در جان انسانها پیش میآید ظهور میکند. تحول وقتی پیش میآید که افراد جامعه دینی متوجه میشوند که نظم اجتماعی جدید متعلق به این ملت نیست و طرح آن در این آب و خاک موجب گسیختگی پیوندها میشود. در پی تجدید عهد با دین است که رفتن یک جهان و آمدن جهانی دیگر شکل میگیرد، بیآنکه گمان کنیم با سیاستمداران و با صدور دستورالعملها جهان دیگری که ما به دنبال آن هستیم ظهور خواهد کرد.
اگر روح دینی بیاید، پیوندها و روابط و مطلوبها و مقاصد و غایات جامعه غربزده ما دگرگون میشوند و تأمّل در جهان تجدد و نظام آن و مقتضیات علم و عمل غربی به عنوان مقدمه در باب رسیدن به جامعه دینی ضروری است. با این نگاه میتوان جایگاه حقیقی انقلاب اسلامی و عقلی را که باید ظهور کند مدنظر قرار داد.
ادب ادامه انقلاب اسلامی با نظر به جایگاه تاریخی آن
ادب ادامه انقلاب اسلامی با نظر به جایگاه تاریخی آن شروع میشود، وگرنه بهجای آنکه فرهنگ جامعه زیر سایه انقلاب اسلامی از فرهنگ تجدد آزاد شود، سیاستمداران با این گمان که از این طریق مردم را به اهداف انقلاب اسلامی نزدیک خواهند کرد، آرمانهای انقلاب اسلامی را در دستورالعملها محدود میکنند بیآنکه از خود بپرسند چرا تا به حال دستوراتشان اجرا نشدهاند. آنان همواره به دنبال مقصر میگردند، غافل از اینکه نمیتوان مردم را به شکل و صورت دلخواه در آورد و هر عقیدهای را به آنها قبولاند.
سیاستمداران به ظاهر کارهای زیادی میتوانند بکنند، اما آنها نمیدانند که سیاست از عهده همه کارها برنمیآید. کارهای اساسی برای عبور از انجماد تاریخی، تنها در سایه روحیه انقلابی یک ملت انجام میشوند، آن هم وقتی که جایگاه تاریخی انقلاب توسط آن ملت شناخته شود.
ما هنوز متوجه تفاوت امر تاریخی و امر سیاسی نشدهایم و گمان میکنیم سیاستمداران هرچه بخواهند میتوانند بکنند. گاهی بر سیاستمداران نیز این امر مشتبه و همین امر موجب میشود که بخواهند جمهوری اسلامی را به جای انقلاب اسلامی قرار دهند و گمان میکنند اراده مردم را رهبری خواهند کرد. ما نیز بیش از اندازه به سیاستمداران امیدوار و از تحولی که باید در مردم به وجود آید غافلیم.
آنچه ملتها را جلو میبرد
انقلاب اسلامی تقدیر الهی برای ملتی است که حاضر شد برای عبور از سکولاریسم تا مرز شهادت پیش برود و در این راه، فرزندان زیادی را تقدیم این انقلاب الهی کند، در حالیکه ما در فضای فرهنگ تجدد گمان میکنیم قدرت در سیاست نهفته است و هر پیشرفت و توسعهای به سیاست ربط دارد.
لازم است بدانیم روحیه عبور از سکولاریسم را سیاست بهوجود نیاورد؛ همان طور که ضعف و فتوری که اکنون در کل سیاست جهان پدید آمده است، به سیاستمداران ربط ندارد. ناتوانی سیاست، ناتوانی اشخاص نیست، بلکه ناشی از ضعف ذاتی سیاست است که امروز بیشتر ظهور پیدا کرده است. آنچه ملتها را جلو میبرد چیز دیگری است و آنچه ما را جلو میبرد، رجوع به زندگی قدسی و معنوی در جهانی است که باید با فهم تاریخی خود با ابعاد مختلف سکولاریسم، دست و پنجه نرم و از آرزوهای عقل تکنیکی عبور کنیم. ملت ایران این عزم را با تحقق انقلاب اسلامی و در زیر سایه رهنمود های حضرت امام نشان داد.
ضعف فهم غیرتاریخی
فهم غیرتاریخی نمیتواند روح تاریخ زمانه خود را تجربه و احساس کند، لذا متوجه نمیشود که بعضی از آرزوهایش مربوط به تاریخ او نیست. دهها سال یک خواست و آرزو را حفظ میکند، بیآنکه از خود بپرسد چرا جامعه او به آن آرزو و خواست نرسیده است.
در تاریخ تجدد همه چیزهائی که باید در آن سرزمین شکل میگرفتند تا آن تاریخ ظهور کند، شکل گرفتند و این ربطی به تاریخ ما نداشت. امور تاریخی، واقعشدنی و تحققیافتنی هستند، اما در وقت و جایگاه خود و در میان مردمی که مربوط به آن تاریخاند. رسول خدا«ص» فرمودند: «الأُمُورُ مَرهُونَهٌ بِأَوقَاتِهَا»(۴) وقوع حادثهها در گرو وقت و تاریخ خاص آنهاست.
با این آگاهی باید متوجه باشیم همیشه و در همه جا قادر به هرکاری نیستیم و تنها در بستری که تاریخمان در مقابل ما گشوده است، به آنچه تقدیر و مصلحت ماست، میرسیم؛ مگر آنکه با فهم غیرتاریخی خود، همچنان اصرار داشته باشیم به آنچه در جهان تجدد واقع شد، برسیم و باز دهها سال با این آرزو دست به هیچ کار مناسبی که مربوط به تاریخ خودمان است، نزنیم.
فهم غیرتاریخی گمان میکند راه توسعه غربی، فارغ از هر سرزمین و تاریخی برای هر ملتی قابل تحقق است، در حالی که در صد ساله اخیر به خاطر همین تفکر، نه تنها فاصله ملت ما با توسعهیافتگی غربی کم نشد، بلکه در مصرف آنچه جهان توسعهیافته عرضه میکند گرفتار مصرفزدگی بیشتر هم شدیم.
عبور از رنج بیتاریخی
ما و غرب صاحب دو تاریخ متفاوت هستیم و نمیتوانیم برای رسیدن به آنچه غرب به آن رسیده، به فرهنگ و تاریخ خود پشت کنیم، زیرا در این صورت نه در تاریخ تجدد وارد میشویم و نه دیگر پاهایی استوار در زمین و زمان خود داریم و این همان رنج بیتاریخی است که به مدد انقلاب اسلامی می توان بهخوبی از آن عبور کرد و به عهدی که مربوط به تاریخ خود ماست پایدار ماند.
باید متوجه باشیم در حال حاضر در کنار تاریخ تجدد یعنی دوران تکنیک، با انقلاب اسلامی تاریخ دیگری ظهور کرده است که در آن میتوان از اصولی غیر از اصول تجدد غربی سخن گفت. دورانهای تاریخی بهراحتی ظهور و تعیّن پیدا نمیکنند، بلکه تعیّنشان به اندیشه و به نگاهی است که در آن دورانها به جهان و به غایات زندگی میشود. با توجه به این امر آیا نباید متوجه شد در تاریخ جدیدی که با انقلاب اسلامی شروع شده است راه دیگری غیر از راه تجدد در مقابل ما گشوده شده است و تنها از این طریق و با این عقل است که از رنج بیتاریخی رها میشویم؟
عبور از تاریخی که حقیقت را نسبی میداند
انقلابیبودن و وفاداری به انقلاب اسلامی در گرو عهد به معنایی است که امام فرمود: «من با خدای خود پیمان بستهام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم، اگر تمام جهان علیه من قیام کنند، دست از حق و حقیقت برنمیدارم.»(۵) در این نگاه ما از تاریخی که حقیقت را نسبی میداند عبور میکنیم، ولی از وسعت متفاوت انسانها نسبت به رجوع به حقیقت غافل نمیمانیم. بدین معنا میتوان نظام اسلامی را نظامی مردمی و چندصدایی دانست و در عین نظر به حقیقت، جایگاه افراد و جریانها را تعیین کرد.
با نظر به مردمسالاری دینی، در فضایی معنوی و با ظهور ابعاد یمینی مردم ایران در این تاریخ، فکر و آرمان خاصی جاری شد که منجر به درک انقلاب اسلامی گردید و مردم حضرت امام را با خود همزبان یافتند. حال به همان اندازهای که انقلاب در نهادهای اجتماعی کشور ظهور پیدا نکند، مردم شیعه بر اساس سنت حکومت، در حکومت در این تاریخ، انقلاب را در لایهای دیگر ادامه میدهند، منتهی نه به صورت تضاد با حکومت به شکلی که شیعه در زمان حاکمان ظالم برنامهریزی میکرد، بلکه با ادامه انقلاب در بُعد فرهنگی و نه صرفاً سیاسی؛ زیرا شیعه معتقد به انقلاب جهانی حضرت مهدی(عج) نسبت به سیاست بیتفاوت نیست، ولی طالب سیاستی است که آینه دیانت باشد؛ اما از آنجا که هنوز از سیطره فرهنگ مدرنیته بر دنیا کاسته نشده است، مردم نمیتوانند آن گونه که در ابتدای انقلاب اسلامی تصور میشد، آرمانهای خود را در دولتها و مراکز رسمی جستجو کنند.
انقلاب در دهه چهارم، دوران پختگی خود را تجربه میکند و مردم در این تاریخ بهتر میتوانند به معنای دولت در دولت پی ببرند و با عقبنشینی نکردن کامل فرهنگ مدرنیته از نهادهای اجتماعی جا نخورند، زیرا متوجه هستند که تحقق همه اهداف انقلاب اسلامی را نمیتوان به سیاستمداران واگذار کرد.
مردم انقلاب اسلامی را در متن مردمی آن ادامه میدهند. این برای شیعه همیشه اساسیترین سنگر بوده و غفلت از آن خسارت بزرگی است، زیرا در صورت چنین غفلتی شیعه مجبور است خود را تنها در نهادهای رسمی ادامه دهد، نهادهایی که با یک انتخابات به یک جهت سوق پیدا میکنند و با انتخابات دیگر به سوی سلیقهای دیگر متمایل میشوند.
مقام معظم رهبری در تاریخ ۵/۱۲/۸۸ راز ماندگاری و مصونیت و آسیبناپذیری جمهوری اسلامی را ناشی از جمهوریت و اسلامیت و مردمسالاری دینی و اسلامی میدانند که این خود موجب ظرفیت عظیمی میشود که حتی زاویههایی را که بعضی دولتها نسبت به اهداف انقلاب پیدا میکنند، در کوره خود ذوب میکند. روح نیروهای انقلاب باید در کنار نهادهای رسمی نظام اسلامی متوجه چنین حضوری برای خود باشند.
بنابراین نباید راهی را که انقلاب اسلامی گشود، رها کرد و در تمنّای راهی ماند که ورود در آن مناسب ما نیست. راهی که در مقابل ماست، نه راه گذشته است و نه راهی که غرب برای رسیدن به اهداف خود هموار کرده است؛ بلکه راهی است که عقل مربوط به انقلاب اسلامی متذکرآن است. در این راه، نه باید عقل دیروزمان فراموش شود و نه بیگانه از زندگی، در عقل انتزاعی متوقف شویم، بلکه باید به عقلی که مربوط به انقلاب اسلامی است و آن را به صورت کاربردی در عمل و اهداف خود به فعلیت میرساند، مجهز شویم.
پینوشتها:
- فیض کاشانی،الوافی، ج۱، ص: ۱۱۶
- مقام معظم رهبری، ۱۳/۲/۱۳۹۵
- به گفتهی رهبر انقلاب: مهمترین ابزار قدرت و مهمترین عنصر قدرتساز، «علم» و «شخصیت ملی» است، شخصیت افراد، هویت انقلابی است. ۱۳/۲/۱۳۹۵
- درر الأخبار، ص: ۵۳۲
- صحیفهی امام، ج ۲۱، ص ۳۳۰
سوتیترها:
۱٫
یک تمدن زمانی محقق میشود که «علم» و «فرهنگ» و «تاریخ» در یگانگی کامل در کنار هم قرار گیرند و ما سالهاست که از جدایی این سه مقوله رنج میبریم. با پیروزی انقلاب علیالقاعده زمینه یگانگی این سه عنصر ذیل فهم جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی فراهم شده است تا به جای ادامه عقلی که تنها با مفاهیم سر و کار دارد، علمی دنبال شود که در این عصر به کار میآید و عقل مفهومی در خدمت شرایط جدید تاریخی که روح انقلاب اسلامی متذکر آن است، قرار گیرد.
۲٫
مشکل جهان کنونی تیرگی افق آینده است. آینده جهانی که ما با انقلاب اسلامی شروع کردیم با آینده جهان غرب فرق دارد. ما نمیخواهیم با توسعهیافتگی به روش غربی با همان مشکلاتی روبهرو شویم که غرب با آن دست به گریبان شده است. اینجاست که معنای امیدواری در متن انقلاب اسلامی به بشر این دوران برمیگردد. به عبارت دیگر«حقیقت» به جای «مصلحت» مینشیند.
۳٫
درک درست انقلاب اسلامی ما را متوجه سعه آن میکند و اگر متوجه این امر باشیم خود را در افقی دور دست و با استحکامی قابل قبول احساس و بر این مبنا برای جامعه خود برنامهریزی میکنیم تا از گرفتاری گسست بین علم و فرهنگ و دیانت آزاد شویم و ناظر رنج دویست ساله این گسست نباشیم.
۴٫
یکی از مأموریتهای علوم انسانی یافتن علت این گسست و نشان دادن این موضوع است که چرا ما نمیتوانیم از پژوهشگران و تحصیلکردههای دانشگاههای خود در امور کشور استفاده لازم را ببریم و جای فرهنگ قدسی در تصمیمات اداری ما کجاست؟ آیا جز این است که در ابتدای امر باید خود را در زمین خود جستجو کنیم و نه در زمین و تاریخی که تجدد در آن ظهور کرد؟
۵٫
فهم غیرتاریخی نمیتواند روح تاریخ زمانه خود را تجربه و احساس کند، لذا متوجه نمیشود که بعضی از آرزوهایش مربوط به تاریخ او نیست. دهها سال یک خواست و آرزو را حفظ میکند، بیآنکه از خود بپرسد چرا جامعه او به آن آرزو و خواست نرسیده است.