ابوذر غفاری طلایه‌دار مبارزه با مفاسد اقتصادی و اشرافی‌گری(۲)

با صحابه معصومین علیهم‌السلام

 

 

غلامرضا گلی زواره

در شماره پیشین به نحوه اسلام آوردن ابوذر و شیوه‌های تبلیغی او پرداختیم و اینک در باب فضائل اخلاقی و مبارزات بی‌امان او در پیروی از امیر مومنان حضرت علی(ع) پس از رحلت پیامبر(ص)، سخن را پی می‌گیریم.

 فضایل و مکارم

تصریح پیامبر اکرم«ص» بر صداقت و راستگویی ابوذر مشهور است که فرموده‌اند: «آسمان سایه نیفکند و زمین برنداشت کسی را که از ابوذر راستگوتر باشد. او تنها زندگی می‌کند. مرگش در تنهایی فرامی‌رسد و تنها برانگیخته و داخل بهشت می‌شود.»‌(۱)

امام رضا«ع» از پیامبر اکرم«ص» نقل فرمود که: «ابوذر راستگوی این امت است.»(۲) صفوان می‌‌گوید: «از حضرت صادق«ع» شنیدم که پیامبر خدا فرمود: خداوند فرمان داده است چهار نفر را دوست بدارم. علی‌بن‌ابی‌طالب، مقداد، ابوذر و سلمان فارسی.»(۳)

ابوذر غفاری در میان شیعیان منزلت والایی دارد، زیرا او در زمره شخصیت‌هایی است که همراه سلمان فارسی، مقداد و عماریاسر بعد از رحلت رسول اکرم«ص» به حضرت علی«ع» وفادار ماند و این چهار نفر را ارکان اربعه نامیده‌اند.

روزی یکی از دوستان ابوذر او را دید که پیراهن نسبتاً کهنه‌ای در بر کرده است. از او پرسید: «آیا جامه بهتری نداری؟» جواب داد: «داشتم، ولی به کسی که محتاج بود دادم. رسول اکرم«ص» به من توصیه کردندکه به مستمندان مهر بورزم و در زندگی مدام به کسانی بنگرم که از من پایین‌ترند و به افرادی نگاه نکنم که از من بالاترند. سخن حق را بگویم اگر چه تلخ باشد. در راه خدا از ملامت سرزنش‌کنندگان نهراسم.» (۴)

او که دل با حضرت داشت، چنان به ایشان نزدیک بود که در مراسم مخفیانه تشیع پیکر مطهر حضرت زهرا «س» در زمره یاران ویژه امام بود. همه می‌دانیم که دختر گرامی پیامبر در وصیت خود تأکید کرده بود که او را شبانه دفن کنند و مرقدش پنهان باشد و با این وصیت در واقع نفرت خود از ستمگران آن عصر را اظهار کرد، اما ابوذر در مراسم دفن آن بانوی بزرگوار حضور داشت و حتی نقل شده است که علی«ع» به کمک ابوذر جنازه همسرش  را به مصلی آورد و بر آن نماز خواندند.(۵)

اعتراض و انتقاد

پس از چندی که نخستین خلیفه، زمام امور مسلمانان را برعهده گرفت، دوازده تن از صحابه پیامبر«ص» تصمیم گرفتند اعتراض کنند و هریک انتقاداتی را مطرح کردند. ابوذر از جای خود برخاست و گفت: «ای جماعت! خلاف بزرگی را مرتکب شدید و قرابت رسول اکرم«ص» را نادیده گرفتید. سوگند به خدا با این وضعی که پیش آمده، عده‌ای از دین خارج و دسته‌ای هم متزلزل و مضطرب می‌شوند. اگر این منصب را در خاندان پیامبر قرار می‌دادید، هرگز اختلاف و مشاجره‌ای در میان مسلمانان رخ نمی‌داد، ولی از این پس هر کسی به این موقعیت طمع می‌ورزد؛ خون‌های زیادی برای تصاحب قدرت بر زمین می‌ریزد. شما همه نیک می‌دانید و مردمان صالح هم گواهند که رسول اکرم«ص» فرمود جانشین من علی‌بن ابی‌طالب«ع» و پس از او پسرانم حسن و حسین«ع» و بعد از آنها اولاد ایشان خواهند بود. اما شما فرمایش پیامبر و پیمان و وصیت او را فراموش کردید؛ و همچون امت‌های گذشته که از فرستادگان الهی فاصله گرفتند و به فرامین آنان عمل نکردند و منحرف شدند، رفتار کردید و آئین، احکام و سنت اسلامی را تغییر دادید.»(۶)

افشای مفاسد و انحرافات زمامداران

در زمان خلافت اولین و دومین خلیفه اگرچه ابوذر از وضع موجود دل خوشی نداشت، اما در فتوحات اسلامی با رزمندگان مسلمان همکاری می‌کرد، از جمله در سال بیستم هجری در فتح مصر شرکت داشت و در ۲۷ هجری در پیکار قبرس و فتح آن حاضر شد. او تا سال سی‌ام هجری با نیروهایی که دراختیار داشت، در شام، مرز سرزمین اسلام با قلمرو روم، اقامت گزید تا در نبردهای مسلمانان با رومیان حماسه‌آفرینی کند.

در همین ایام گاهی به بیت‌المقدس می‌رفت و قبله‌گاه نخستین مسلمین را زیارت می‌کرد. ناگهان به او خبر رسید که دومین خلیفه توسط برده‌ای ایرانی به نام ابولؤلؤ به قتل رسیده است. ابوذر تصور کرد که از آن پس امارت مسلمانان به حضرت علی«ع» تعلق دارد و کسی سزاوارتر از او وجود ندارد، لذا راهی مدینه گردید تا در کنار آن حضرت باشد. ولی در راه به قافله‌ای که از مدینه به شام می‌آمد برخورد و از آنان شنید که عثمان به عنوان خلافت مسلمین انتخاب گردیده و بار دیگر حق حضرت علی«ع» نادیده گرفته شده است.(۷)

ابوذر در مدینه اقامت گزید، اما رفته رفته ملاحظه کرد که امارت مسلمین به تشکیلات سلطنتی تبدیل شده و تشریفات و تجملات پادشاهی و دنیاطلبی و فزون‌خواهی بر پارسایی و پرهیزگاری غلبه یافته است. طلحه و زبیر و عبدالرحمن عوف که در روی کار آوردن خلیفه سوم مؤثر بودند و به او رأی دادند، املاک و اموال فراوانی به دست آوردند. سعدبن ابی‌وقاص (پدر عمر سعد) در عقیق‌ خانه‌ای بسیار مجلل و با امکانات رفاهی گسترده بنا کرد. یک روز هم ابوذر خبردار شد که عثمان تمام قلعه خیبر و بخش مهمی از مالیات سرانه آفریقا را به عموی خود مروان بن حکم که رسول اکرم«ص» او و پدرش را تبعید کرده بود، بخشیده و به برخی از خویشاوندان دیگر خود نیز اموال قابل توجهی از بیت‌المال عمومی را عطا کرده است.

ابوذر با مشاهده این مفاسد اقتصادی چاره‌ای جز مبارزه ندید و بی آنکه هراسی به دل راه دهد، به‌شدت به رفتارهای مذموم و تصمیم‌گیری‌های ظالمانه‌ خلیفه اعتراض و در مسجدالنبی این آیه را برای مردم تلاوت کرد: «وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّهَ وَلا یُنْفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ ِ عَذَاب.»(۸) مروان موضوع را به عثمان خبر داد و او هم ابوذر را احضار کرد و او را مورد مؤاخذه قرار داد، اما ابوذر حملات خود را به تشکیلات او شدیدتر کرد. عثمان به دنبال پیدا کردن بهانه‌ای بود تا او را تبعید کند و به قول خودش از شر این اخلالگر رهایی یابد.

تا اینکه روزی ابوذر با  کعب‌الاحبار روحانی یهودی مسلمان‌نما که وزیر مشاور عثمان بود، نزد خلیفه نشسته بود. عثمان به کعب گفت: «آیا برای حاکم اسلامی جایز است که مالی را دراختیار بگیرد و هر وقت توانست آن را بپردازد؟» کعب: «گفت اشکالی ندارد.» ابوذر گفت: «ای یهودی‌زاده! تو احکام شرعی آئین ما را به ما تعلیم می‌دهی؟» کعب از این بابت به عثمان شکوه کرد و مشاجره‌ای بین ابوذر و عثمان صورت گرفت و عثمان او را به سرزمین شام تبعید کرد.(۹)

مبارزه با نیرنگ معاویه

در منطقه شامات که از حاصلخیزترین و پردرآمدترین نواحی دنیای اسلام به شمار می‌رفت، معاویه بن ابی‌سفیان بر مسند حکومت تکیه زده بود و پول‌های گزاف و بی‌حساب و کتاب به این و آن می‌بخشید و بدین وسیله حامیان خود را افزایش می‌داد. او به احداث کاخی مجهز به انواع امکانات رفاهی و تزئینات گوناگون که سرمایه‌اش از حق مسلم مردمان محروم و کم‌بضاعت بود اقدام کرد. مردم شام از این وضع به ستوه آمده بودند و چون شنیدند ابوذر راهی این سرزمین شده است، به استقبال او شتافتند و ابوذر هم ضمن سخنرانی برای مردم، به املاک و قصرهای سر به فلک کشیده معاویه و مفاسد وی اشاره می‌کرد.

معاویه که می‌دید ابوذر با گفتن حقایق، اذهان مردم را روشن می‌سازد، ابتدا تلاش کرد با تطمیع، او را خاموش کند و سیصد دینار برایش فرستاد. ابوذر گفت: «اگر این پول حق من بوده که تا کنون از آن محروم بوده‌ام، می‌پذیرم، ولی اگر رشوه است، به آن نیاز ندارم.» و پول را پس فرستاد»(۱۰)

معاویه که دید تطمیع و تهدیدش کارساز نیست از راه دیگری وارد شد و اهالی شام (سوریه، لبنان و فلسطین کنونی) را از معاشرت با ابوذر نهی و در قدم بعدی او را به سرزمین جبل عامل (کوهستان‌های جنوب لبنان) تبعید کرد. ابوذر در روستاهای صرفند مفحالیس بر کرانه مدیترانه و جنوب شرقی جبل عامل اقامت گزید و در آن نواحی به ترویج فرهنگ و معارف اهل‌بیت عصمت و طهارت پرداخت و از فضایل و مکارم امیرمؤمنان«ع» سخن گفت و بدین‌گونه بذر تشیع را در جبل‌عامل افشانید. در هریک از دو قریه یادشده، مسجدی است که به نام ابوذر معروف است.(۱۱)

معاویه از این وضع نگران شد و در نامه‌ای به عثمان نوشت که ابوذر هر صبح و شام برای مردم سخنرانی می‌کند و اهالی این منطقه را از تشکیلات خلافت شما متنفر و نسبت به علی«ع» علاقمند کرده است. عثمان به معاویه نوشت: «ابوذر را بر شتری بدون جهاز سوار و به جانب من روانه کن.»

مردم که از حرکت ابوذر مطلع شدند به او گفتند:«اگر اجازه بدهی از رفتن تو به مقر خلافت جلوگیری می‌کنیم.» ابوذر گفت: «نه، برگردید، زیرا در این صورت ستمکاران شما را شکنجه و روانه زندان می‌کنند. صبر من در شدائد و مصائب از شما افزون‌تر است.»(۱۲)

در تبعیدگاه ربذه

عثمان تصمیم گرفت او را به مکان دیگری تبعید کند و به او گفت که کجا را دشمن می‌داری؟ ابوذر گفت: «از ربذه نفرت دارم، زیرا وقتی در حال کفر به سر می‌بردم در آنجا بودم.» عثمان گفت: «باید به ربذه بروی.» ابوذر به یاد فرموده پیامبر افتاد که به وی متذکر گردیده بود تو را به ربذه تبعید می‌کنند. این آبادی در یک فرسخی مدینه و بر سر راه مکه و مدینه واقع شده.(۱۳)

به‌رغم آنکه عثمان دستور داده بود کسی ابوذر را بدرقه نکند، علی«ع»، دو فرزندش امام حسن«ع» و امام حسین«ع»، برادر آن حضرت عقیل، عماریاسر و عده‌ای دیگر از بنی‌هاشم ابوذر را مشایعت کردند و امیرمؤمنان«ع» هنگام بدرقه خطاب به وی فرمودند: «ای ابوذر! تو برای خشنودی خداوند به خشم آمدی، پس به آن پروردگاری که برای او خشمگین شدی امیدوار باش. این قوم (عثمان و کارگزارانش) از به خطر افتادن دنیای خود ترسیدند و تو بر دین خود از آنان بیمناک گشتی. با تو انس نمی‌گیرد مگر حق و از تو نمی‌رمد مگر باطل، پس اگر با آنان همکاری می‌کردی، تو را دوست می‌داشتند و تو را در امان می‌گذاشتند.»(۱۴)

ابوذر در تبعیدگاه ربذه وضعیت مشقت‌باری داشت. وسیله معاش او و خانواده‌اش چند رأس گوسفند بود که در آن ریگستان گرم کم‌کم از بین رفتند و یگانه پسرش نیز درگذشت.(۱۵)

سرانجام وی بعد از عمری عبادت و زهد و مبارزه با ستمگران، به سال ۳۱ یا ۳۲ هجری و در حالی که جز همسرش کسی در کنارش نبود، همان‌گونه که پیامبر اکرم«ص» پیش‌بینی کرده بود، دارفانی را وداع گفت. همسرش اندوهگین بود که حالا چه کسی شوهرش را کفن و دفن کند که ناگهان جماعتی از مؤمنین از راه رسیدند و ابوذر را غسل داده و کفن کردند. عبدالله بن مسعود یا مالک اشتر بر پیکرش نماز خوانده و او را در همان ربذه دفن کردند و همسر و دخترش را با خود به مدینه بردند.(۱۶)

 

پی‌نوشت‌ها:

اعیان الشیعه، ج اول، ص ۳۲۶٫۱

همان  .۲

  1. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۲۲، صص ۳۱۵ و ۳۹۳، اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۳۲۶، طبقات، ج ۴، ص ۱۹۹
  2. رجال حول الرسول، ج اول، صص ۱۸۰ـ۱۷۸

۵٫‌ سفینه البحار، ج اول، ص ۴۸۳، بیت‌الاحزان، محدث قمی، ص ۲۸۶، دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، ص.۴۷۶

  1. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۹۳

۷٫تاریخ طبری، ج ۴، ص ۲۴۱، فتوح البلدان، بلاذری، ص ۲۰۹، انساب الاشراف، بلاذری، ج ۴، ص ۵۴۲، الفتوح.

‌ ۸٫ توبه، ۳۴

  1. الغدیر، ج ۸، ص ۴۲۲
  2. طبقات، ج ۴، ص ۴۲۲، تاریخ یقعوبی، ج ۲، ص ۱۷۲، دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، ص ۴۷۷، الغدیر، ج ۸، صص ۴۳۳ـ۴۳۲

۱۱٫امل الامل، شیخ حر عاملی، مقدمه مؤلف، ج اول، ص ۱۳، جبل عامل فی التاریخ، محمدتقی آل الفقیه العالمی، ص ۴۹،

  1. اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۲۳۶، پیغمبر و یاران، ج ۱، صص ۶۰ـ۵۹، یاران پیامبر، ص ۳۶
  2.   معجم البلدان، یاقوت حمدی، ج ۴، ص ۲۲۲
  3. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۳۰، صص ۴۰۶ـ۴۰۵
  4. دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، ص ۴۷۷، الغدیر، ج ۸، ص ۴۲۳
  5.   انساب الاشراف، ج ۴، ص ۵۱۲، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۷۴ـ۱۷۳، دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، ص ۴۷۸

 

سوتیتر:

۱

روزی یکی از دوستان ابوذر او را دید که پیراهن نسبتاً کهنه‌ای در بر کرده است. از او پرسید: «آیا جامه بهتری نداری؟» جواب داد: «داشتم، ولی به کسی که محتاج بود دادم. رسول اکرم«ص» به من توصیه کردندکه به مستمندان مهر بورزم و در زندگی مدام به کسانی بنگرم که از من پایین‌ترند و به افرادی نگاه نکنم که از من بالاترند. سخن حق را بگویم اگر چه تلخ باشد. در راه خدا از ملامت سرزنش‌کنندگان نهراسم

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *