حجتالاسلام سیدجواد حسینی
جمال حق ز سر تا پاست عباس
به یکتایی قسم یکتاست عباس
بنازم غیرت و عشق و وفا را
که عطشان بر لب دریاست عباس
مقدمه
ازدواج امیرمؤمنان علی«ع» با حضرت امالبنین(فاطمه کلابیّه) با مشورت عقیل، برادر نسبشناس حضرت انجام گرفت و حضرت نیز با این هدف، با شجاعترین و اصیلترین خانواده عرب پیوند خانوادگی برقرار نمود که از طریق این ازدواج، دارای فرزندان شجاع و نجیب شود و این آرزو در حضرت عباس و برادران ایشان تحقق یافت.
مسلمانان خصوصاً شیعیان، حضرت عباس را بعد از بابالحوائجی، بیشتر به شجاعت و رشادت میشناسند، هر چند در کربلا زمینهای پیش نیامد که عباس آن شجاعت حیدری را به نمایش گذارد، چرا که امام حسین«ع» به او مأموریت جنگی ندادند، بلکه دستور دادند برای اهل حرم و کودکان تشنه، آب تهیه کند.
با این حال، ریشه شجاعت و کرامت و همینطور مقامات حضرت فقط در این نیست که از نسل حیدر و یا از خانواده شجاع و اصیل عرب است، بلکه اصلیترین راز شجاعت، کرامت و کمالات او در بندگی خدا، بزرگ داشتن او و اطاعت و پیروی محض از او، پیامبر و امامان معصوم علیهمالسلام نهفته است.
آنچه پیش رو دارید، نگاهی گذرا به فضائل و اوصاف مهمی است که در زیارتنامه آن حضرت به آنها اشاره شده است، همچون بندگی، اطاعت خدا و رسول و امامان، بصیرت دینی، صبر و بردباری و تعهد و وفاداری و… امید که دوستداران و عاشقان حضرتش از این مقال توشه برگیرند و فراروی خویش در رسیدن به کمال و قلّه بندگی قرار دهند.
۱ـ بندگی خدا
شیخ بزرگوار، جعفربن قولِوِیه قمی (بسند معتبر از «ابوحمزه ثمالی») از حضرت صادق«ع» درباره ابوالفضل العباس«ع» زیارتنامهای نقل کرده است که در بخشی از آن میخوانیم: «السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لامیر المؤمنین والحسن والحسین صلیالله علیهم و سلم… (۱) سلام بر تو ای بنده صالح، و فرمانبر خدا و رسول خدا و امیرمؤمنان علی«ع» و حسن و حسین که رحمت خدا و درود بر آنان باد!».
مقام بندگی
مقام بندگی مقام بس رفیع و بلندی است که دستیابی به آن در واقع به منزله صعود و اشراف به تمام مقامات دیگر است. این را هم منابعی دینی تأیید میکنند و هم سرگذشت پاکان و بزرگان نشان میدهد. حضرت علی«ع» فرمودند: « هرگاه خداوند بندهای را دوست بدارد، به او عبادت و بندگی نیک را الهام میکند»(۲).
حضرت صادق«ع» فرمودند: «بندگی(خدا) گوهری است که باطن آن خداوندگاری (یعنی قدرت و توانایی) است»(۳).
مقصود از «ربوبیت» خداوندگاری است نه خدایی، هر صاحبقدرتی خداوندگار چیزهایی است که تحت نفوذ اوست. جناب عبدالمطلب به ابرهه که به قصد خراب کردن کعبه آمده بود، گفت: «انی رب الابل و ان للبیت رب؛ من صاحب شترانم [که برای مطالبه آنها آمدهام] اما خانه، خود صاحبی دارد».
ما تعبیر بالا را به پیروی از یک حدیث معروف که در «مصباحالشریعه» آمده است، آوردیم. آن حدیث میفرماید: «همانا بندگی خدا [و پیمودن صراط قرب به حق] گوهری است که باطن آن خداوندگاری (قدرت و توانایی) است»(۴).
بشر همواره در تلاش بوده و هست تا راهی پیدا کند که بر خود و جهان تسلط یابد. فعلاً درباره اینکه چه راههایی را برای این هدف برگزیده و در آن راه کامیاب و یا ناکام شده است، کاری نداریم. در میان آن راهها یک راه است که وضع عجیبی دارد. از این نظر که کسانی تنها وقتی از این راه استفاده میکنند که چنان هدفی نداشته باشند؛ یعنی هدفشان کسب قدرت و تسلط بر جهان نباشد؛ بلکه هدفشان «تذلل»، «خضوع»، «فنا» و «نیستی» از خود باشد. آن راه عجیب «راه عبودیت» است.(۵)
حضرت عباس«ع» در اوج عبادت و بندگی قرار داشت. در روایات تاریخی میخوانیم: «و بین عینیه اثر السجود؛(۶) [در پیشانی] و بین چشمان او اثر سجده [نمایان] بود».
نقل شده است صورت قاتل عباس«ع» که از طایفه «بنیدارم» بود سیاه شده بود، علت را از او پرسیدند، گفت: «من مردی را که در وسط پیشانی او اثر سجده بود کشتم که نامش عباس بود».(۷)
و «جعفر نقدی» درباره حضرت عباس میگوید: «او از بزرگان اهل بیت است از نظر دانش و پارسایی و نیایش و عبادت». و صدالبته بندگی انواعی دارد که یکی از آنها نماز و سجدههای طولانی است.(۸)
حضرت رسولالله اعظم«ص» فرمودند: «نمودها یا زمینههای بندگی ۵ چیز است: خالی بودن شکم (کمخوری)، خواندن [و عمل نمودن به] قرآن، شببیداری (و نماز شب)، تضرع و زاری هنگام [سحر] صبح [صادق] و گریه از ترس خداوند»(۹).
تمام موارد فوق به خوبی در حضرت عباس«ع» تبلور یافته بود و اوج تمام این عبادات در شب عاشورا در ایشان و دیگر یاران حضرت امام حسین«ع» به خوبی بروز و ظهور نمود و شب عاشورا را برای خواندن نماز، تلاوت قرآن و گریه از خوف الهی مهلت گرفتند که «لهم دوی کدوی النحل؛(۱۰) برای آنها زمزمهای مانند شورش زنبور عسل بود (و گریه و ناله میکردند)».
تبلور حقیقت بندگی در حضرت عباس«ع»
«عنوان بصری» محضر امام صادق«ع» عرض کرد: حقیقت بندگی چیست؟ حضرت فرمودند: ۳ چیز است: ۱ـ اینکه بنده، خود را در آنچه خداوند واگذار نموده است، مالک نداند. ۲ـ بنده خود برای خود تدبیر [و اندیشه] نکند. ۳ـ تمام سرگرمی و کارش انجام امر خداوند که به او فرمان داده است و نهی او که از آن نهی کرده است، باشد. پس زمانی که خود را مالک آنچه خداوند داده نداند، انفاق در آنچه امر کرده است آسان خواهد شد و زمانی که بنده تدبیر خود را به خدا واگذار کند، مصائب و سختیهای دنیا بر او سهل و آسان میگردد و هنگامی که بنده مشغول انجام امر و نهی خداوند باشد، وقتی برای جدال (ناحق) و افتخارات (نابجا) با مردم نخواهد داشت و هرگاه خداوند بندهای را با آن ۳ چیز گرامی دارد، دنیا بر او آسان میشود» (۱۱)
حضرت عباس«ع» این قلههای بندگی را به خوبی فتح کرده بود؛ چرا که با حرکت از مدینه همراه حسین«ع» به سمت مکه و کوفه و کربلا آن هم در اوج آرزوهای دوران جوانی و لذتجویی، به تمام لذتهای دنیا پشت کرد و بیش از ۵ ماه مشقت سفر را تحمل نمود و هرگز در مقابل وعدههای دشمن تمایل نشان نداد و به حقیقت ترس از دیگران از وجود او رخت بربسته بود و مصائب دنیا را بر او سهل و آسان مینمود. هنگام پیکار این رجز را خواند: «از مرگ نمیهراسم هنگامی که فریاد زند، تا هنگام مقابله با شجاعان آنان را با شمشیر به زیر افکنم، من نفس خود را حفظ و نگهدارنده پسر پیامبر قرار دادهام، من عباسم که سِمَت سقایی دارم و در روز ملاقات از مرگ بیم ندارم»(۱۲).
و این فقط شعار نبود، بلکه زمانی که «نوفل ازرق» دست راست او را از بدن جدا کرد، در اوج درد جسمانی، گویا آن را اصلاً احساس نکرد و فریاد زد: «به خدا سوگند اگر دست راستم را جدا کردید، من همیشه حامی دینم خواهم بود و حامی امامی که در ایمانش صادق است، و فرزند پیامبر پاک و امین میباشد».(۱۳)
و هنگام قطع دست چپ فریاد زد: «ای نفس! از کافران مهراس، و به رحمت خدا شاد باش، به پیغمبر که او مولای برگزیده خداست. اینان را که دست چپم را به ستم قطع کردند، پروردگارا! به آتش بسوزان».(۱۴)
این جملات حقیقت بندگی را به خوبی نشان میدهد؛ چرا که «هان علیه الانفاق» و حتی جان خود را در راه خدا تقدیم میکند، و «هان علیه المصائب» تا آنجا که قطع شدن دست را بدون هیچ ناله و شکایتی به راحتی میپذیرد و فریاد حمایت از امام و دین خویش سر میدهد.
و «هان علیه الدنیا» و از تمام دنیا به راحتی دست میشوید، بدون کمترین درد و رنجی و این همان حقیقت بندگی است.
بنده اوست نه من
سهل تسری میگوید: «بندهای خریدم و به خانه آوردم. از او پرسیدم نامت چیست؟ گفت: تا چه خوانی. گفتم: چه غذایی میل داری؟ گفت: هر غذایی تو به من دهی! سپس پرسیدم: چه پوشی؟ گفت: هر چه شما تهیه کنی. گفتم: چه خواهی؟ گفت: بنده را با خواست چه کار؟
سپس سهل گفت: یک شب را تا صبح به استغفار و گریه پرداختم و با خود همی گفت: اگر او بنده است، پس من چه کارهام؟».(۱۵)
حضرت عباس به حقیقت چنین بندهای بود؛ جز خواست خدا و امام خویش خواستهای نداشت. این صفات بندگی حضرت عباس میتواند برای تمام کسانی که دم از عشق و ارادت به حضرت میزنند، سرمشق باشد تا سعی کنند در زندگی چون ایشان بنده خالص خدا، اهل عبادت و سجدههای طولانی باشند.
۲ـ اطاعت از خدا و رسول و امامان
فضیلت دیگری که در این زیارت برای حضرت ابوالفضلالعباس(ع) ذکر شده است «المطیع لله و لرسوله و لامیرالمؤمنین و الحسن و الحسین…» است. سراپای عباس اطاعت از خدا و رسول بود. همان چیزی که قرآن دستور داده است: اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولیالامر منکم؛ از خدا و رسولش و صاحبان امر اطاعت کنید. «قل این کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفرلکم ذنوبکم»(۱۶) اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید.
مهمترین انحرافی که بعد از رحلت رسول اکرم«ص» در جامعه اسلامی رخ داد، انحراف از اطاعت رسول و صاحبان امر یعنی ۱۲ امام بود. حضرت زهرا«س» فرمودند: «امادالله لو ترکوا الحق علی اهله و اتبعوا عتره نبیه لما اختلف فی الله اثنان؛(۱۷) قسم به خدا اگر حق را به اهلش واگذار میکردند و از عترت رسول خدا اطاعت مینمودند، دو نفر درباره (حکم) خداوند با یکدیگر اختلاف نمیکردند».
آری! تمام بلاهایی که جامعه اسلامی میکشد، از عدم اطاعت رسول و امامان معصوم است. عباس مطیع محض امام خویش بود.
حضرت رضا(ع) فرمودند: «هر کس از ما جدا شود، هلاک میشود و پیرو ما اهل نجات است و اگر کسی ولایت ما را منکر شود، کافر است و پیرو ما مؤمن است(۱۸)…هر کس در محبت ما بمیرد، بر خداوند است که او را با ما مبعوث گرداند. ما نور هستیم برای کسی که از ما پیروی کرده و به ما اقتدا کند، پس هر کس از ما روی بگرداند، از ما نیست و هر کس از ما نباشد، چیزی از اسلام ندارد».(۱۹)
۱ـ تسلیم امام حسن«ع»
وقتی امام حسن مجتبی«ع» مجبور شدند به خاطر مصالحی با معاویه صلح کنند، بودند کسانی که تسلیم حضرت نشدند و اعتراض کردند. یکی از کسانی که جزو نیروهای حضرت بود و در این امر تسلیم بود و کمترین اعتراضی نکرد، حضرت عباس«ع» بود و همینطور در جریان تیرباران نمودن تابوت امام حسن مجتبی«ع» یکی از کسانی که به غیرت آمد و خواست از این امر انتقام بگیرد، حضرت عباس بود، ولی وقتی متوجه شد حضرت امام حسن«ع» به برادرشان حسین«ع» وصیت کردهاند در تشییع جنازه من خونریزی نشود «و بالله اقسم علیک ان تهریق فی امری محجمه دم» و امام حسین«ع» نیز گوشزد فرمودند: «والله لو لا عهد الحسن«ع» الی تجعن الدماء؛(۲۰) به خدا قسم اگر توصیه حسن«ع» برادرم بر حفظ خونها (و خونریزی) نبود… از کسانی که تسلیم امر شد و کمترین اعتراضی نکرد، حضرت عباس«ع» بود.
۲ـ برای کودکان آب بیاور
روز عاشورا عباس چون تنهایی امام حسین«ع» را مشاهده کرد، نزد برادر آمد و گفت: آیا مرا رخصت میدهی تا به میدان روم(و با این دشمنان وارد جنگ شوم)؟ امام حسین«ع» فرمود: ای برادر! تو صاحب پرچم و علمدار من هستی و اگر برای تو حادثه پیش آید، گویا لشکر من شکست خورده است.
عباس عرض کرد: ای برادر! سینهام احساس تنگی میکند و از زندگی خسته شدهام و میخواهم اجازه میدان و رزم دهی تا از این منافقان انتقام گیرم.
امام حسین«ع» فرمودند: برای این کودکان کمی آب تهیه کن.(۲۱)
با اینکه عباس شدیداً تمایل به جنگ داشت و برای یک انسان شجاع خیلی سخت است وقتی عزم خود را برای جنگیدن جزم کرده است از آن منصرف شود؛ ولی عباس مطیع محض امام خویش است. وقتی امام حسین«ع» برخلاف میلی قلبی او فرمان میدهد برای اهل حرم و کودکان تشنه آب تهیه کند، عباس نیز اطاعت میکند.
رو مدارا کن تو با اشرار شام
دخترانم کم زنند در راه شام
ضرب شستت را اگر اعدا چشند
زینبم را اندرین ره میکشند
این یعنی تسلیم و مطیع محض امام خویش بودن و خواست امام خود را بر خواست خود مقدم دانستن.
اطاعتپذیری حضرت عباس«ع» با بیانهای مختلف در زیارتنامه آن حضرت آمده است، از جمله میخوانیم: «و اشهد الله انک مضیت علی ما مضی به البدریون و المجاهدون فی سبیلالله المناصحون له فی جهاد اعدائه المبالغون فی نصره اولیائه الذابون ان احبائه فجزاک الله افضل الجزاء و اکثر الجزاء واد فر الجزاء و اوفی جزاء احد ممن و فی بیعته و استجاب له دعوته و اطاع ولاه امره؛(۲۲) گواهی میدهم و خدا را گواه میگیرم که تو از دنیا رفتی با همان مقام رفیعی که شهدای بدر [بر اثر اطاعت رسول خدا«ص»] به آن مقام رسیدند و دیگر مجاهدان راه خدا و خیرخواهان دین خدا در راه جهاد با دشمنان خدا، و آنهایی که در یاری دوستان خدا تلاش نمودند و دفاع از دوستان خدا نمودند، به آن مقام دست یافتند. پس خدا به شما بهترین و بیشترین و کاملترین پاداش را عنایت فرماید، جزای کسی که به عهدش وفا نموده است و دعوت الهی را اجابت کرده است و از والیان امر الهی اطاعت نموده است».
تعبیر «ما مضی به البدریون»، «المبالغون فی نصره اولیائه»، «وفی بیعته» و «اطاع ولاه امره» همه بیانگر اطاعت والا و بالای حضرت عباس از خداوند متعال و امام زمان خویش است. آنقدر تأکید در این عبادات وجود دارد که بیش از آن نمیتوان در اطاعتپذیری عباس سخن گفت.
در عبارت دیگر میخوانیم: «و حشرک مع النبّین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین … مقتدیا بالصالحین و متبعا للنبیّن؛(۲۳) خداوند تو را با انبیا و راستگویان و شهدا و نیکان محشور نماید. در حالی از دنیا رفتی که به صالحان اقتدا نمودی و از رسولان پیروی نمودی». در این عبارات نیز اطاعتپذیری عباس«ع» از انبیا و خوبان که همان امامان هستند، موج میزند.
۳ـ بصیرت عمیق
فضیلت سومی که در زیارت آن حضرت آمده است، آگاهی عمیق و بصیرت نافذ حضرت عباس«ع» است: «و انک مضیت علی بصیره من امرک مقتدیا بالصالحین…؛(۲۴) و در کار خود [که عمری در راه رضای خدا صرف نمودی] با بصیرت (و حجت) از جهان درگذشتی در حالی که (همیشه) به صالحان اقتدا نمودی».
بصیرت عباس«ع» نیز در واقع اثر بندگی و اطاعت او از خدا و رسول و امامان بود. استاد شهید مرتضی مطهری درباره ریشه بصیرت و روشنبینی میفرماید: «کمال و قدرتی که بر اثر عبودیت و اخلاص و پرستش واقعی نصیب بشر میگردد، منازل و مراحلی دارد، اولین مرحله این است که الهامبخش و تسلطبخش بر نفس خویشتن است. به عبارت دیگر، کمترین نشانه قبولی عمل انسان نزد پروردگار [و تأیید بندگی] این است که بینشی نافذ پیدا میکند. روشن و بینای خود میگردد. قرآن کریم میفرماید: «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً؛(۲۵) اگر تقوای الهی داشته باشید، خداوند مایه تمیز [و بصیرت] برای شما قرار میدهد».
و نیز میفرماید: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا؛(۲۶) آنان که در راه ما بکوشند، ما راههای خویش را به آنها مینمایانیم».
حضرت عباس«ع» بر اثر بندگی خدا و شاگردی خاندان عصمت و طهارت به مرحلهای عالی رسیده بود که به خوبی حق را از باطل تشخیص میداد و روشنبینی و بصیرت خاصی داشت که هرگز حق را و رهبری حق را رها نکرد و به دام باطل گرفتار نشد.
عصر تاسوعا ابنزیاد برای عباس توسط شمر بن ذیالجوشن، دام «اماننامه» پهن کرد، و شمر با صدای بلند فریاد کشید: «این بنوا اختنا؟ این العباس و اخوته؟ کجایند فرزندان خواهر ما».(۲۷) عباس و برادرانش کجایند؟ عباس و برادرانش به او اعتنا نکردند.
امام حسین«ع» فرمود: «اجیبوه ولو کان فاسقا، اگر چه آدم فاسقی است، اما جوابش را بدهید».
حضرت عباس«ع» و برادران گفتند: چه میگویی؟ شمر گفت: شما در امانید، خودتان را با حسین به کشتن ندهید، و شما از امیرالمؤمنین یزید اطاعت کنید!
عباس«ع» با بصیرت عمیقی که داشت، فریاد کشید: «خدا تو و امان تو را لعنت نماید، چگونه ما در امان باشیم، ولی فرزند رسول خدا«ص» امان نداشته باشد؟ و چگونه امر میکنی که ما جزو فرمانبران ملعونان و اولاد ملعونان باشیم؟».(۲۸)
به خاطر همین روشنبینی و بصیرت ژرف او بود که حضرت صادق«ع» تمام موضعگیریها و آگاهیهای حضرت عباس را تأیید نموده، فرمودند: «عموی ما عباس دارای بصیرت ژرف بود و ایمان محکم و پایدار داشت و در رکاب امام حسین«ع» جهاد نمود و نیکو مبارزه کرد تا به شهادت رسید»(۲۹).
۴ـ مجاهد بردبار
فضیلت چهارمی که برای حضرت عباس«ع» در زیارتنامه آن حضرت آمده، تلاش و بردباری است؛ «فنعم الصابر المجاهد المحامی الناصر والاخ الدافع عن اخیه…؛(۳۰) پس شما (در راه دفاع از برادر) نیکو صبر کردی و جهاد و حمایت و نصرت کامل نمودی و برادری(هستی) که از برادر خویش دفاع نمودی».
استاد شهید مطهری مینویسد: «مرحله چهارم [از آثار عبادت] این است که خود بدن از هر لحاظ تحت فرمان و اراده شخص درمیآید، به طوری که در حوزه بدن خود شخص اعمال خارقالعاده سر میزند.»(۳۱)
در روایات هم به این مسأله اشاره شده است. حضرت صادق«ع» فرمودند: «ما ضعف بدن عما قویت علیه النیه؛ آنچه را که نیت (و همت و اراده نفس) در آن قوی گردد، بدن از انجام آن ناتوانی نشان نمیدهد».
این حدیث میگوید اگر اراده انسان بر اثر قرب الهی، عبادت و پاکی، قوی و محکم، صابر و بردبار باشد، بدن او نیز مقاوم و بردبار میشود.
حضرت عباس هم نفسش و هم بدنش در اختیار او بودند، لذا به خوبی در حوادث صبر و بردباری و مقاومت به خرج داد.
وقتی در شب عاشورا امام حسین«ع» در تاریکی از همه بیعت خود را برداشت و به آنان اجازه داد میتوانند بروند… وقتی چراغ روشن شد، عباس(ع) اولین کسی بود که سخن گفت و عرض کرد ما برای چه از تو دست برداریم؟ برای اینکه پس از تو زنده بمانیم؟! خدا نکند هرگز چنین روزی را ببینیم.(۳۲)
هنگام پا گذاشتن به نهر علقمه
به دریا پا نهاد و تشنه برگشت
حسینش تشنه بود از آب لب بست
گذشت از آب و کسب آبرو کرد
به سوی خیمهها با آب رو کرد
حضرت عباس«ع» شب عاشورا را به عبادت و شبزندهداری به صبح آورده بود و روز عاشورا، هم تشنه بود و هم گرسنه. از این گذشته مصیبت دیده بود. طبعاً بدن ضعیف میشود؛ ولی اراده آهنین و محکم عباس که بر اثر بندگی خدا نصیب او شده بود، آنچنان بدن را قوی کرده و بردباری را بر اراده مسلط کرده بود که در یک حمله به شط فرات دشمن زبون را از دور شط دور نمود و آنها را فراری داد و هشتاد نفر را به هلاکت رساند.(۳۳) مشک را پر آب نمود، خواست خود نیز آب بیاشامد، مشتی از آب برگرفت تا نزدیک لبهای خشکیده آورد، ناگهان به یاد تشنگی حسین و فرزندانش افتاد، و بلافاصله آب را ریخت.
به دریا پا نهاد و خشک لب بیرون شد از دریا
مروت بین جوانمردی نگر غیرت تماشا کن
این جریان اوج صفت «صابر» بودن و «حامی» بودن عباس را به نمایش میگذارد. اگر زاهدان و عارفان از حرام پرهیز میکنند و در مقابل حرام صبر میکنند، حضرت عباس«ع» در اوج تشنگی و تمایل شدید به نوشیدن آب، آنچنان بر نفس خویش مسلط است و صبر را تمرین کرده است که از خوردن آب مباح نیز خودداری میکند تا علاوه بر «صبر» حامی بودن را نیز به رخ دشمن بکشد.
وقتی دست راست آن حضرت قطع میشود، به سرعت، مشک و پرچم را به دست چپ گرفت و آنچنان بر بدن مسلط بود و صبر پیشه ساخت که گویا احساس درد نمیکند و فاصله بیش از ۵۰۰ متر را طی کرد تا اینکه دست چپ او را نیز قطع نمودند. اینجا نیز با قدرت فوق انسانی مشک را به دندان گرفت و باز به راه خویش ادامه داد که صبر نیز از صبر او به تعجب آمد.(۳۴)
جا دارد که حضرت امام سجاد«ع» بفرمایند: «خدا عمویم عباس را رحمت کند! او خود را فدای برادرش حسین«ع» نمود و ایثار کرد تا اینکه هر دو دست او قطع شد و خداوند به او همانند جعفر طیار دو بال عطا فرمود که در بهشت با فرشتگان پرواز کند». و فرمودند: برای عباس نزد خدای متعال منزلت و درجهای است که تمام شهدا در قیامت به آن درجه و منزلت غبطه میخورند».(۳۵)
جمعبندی
در زیارتنامه حضرت عباس«ع» که با سند معتبر از حضرت صادق«ع» نقل شده است، چند صفت برجسته برای آن بزرگوار ذکر شده است: عبد صالح و بنده خالص خدا، مطیع محض و مخلص خدا و رسول و امامان معصوم«ع»، صابر و بردبار در سختیها، حامی برادر و اهل بیت عصمت و بصیرت عمیق و ژرف. داشتن این صفات به خوبی در عرصه کربلا به نمایش گذاشته شد.
پینوشتها
۱ـ تهذیب، شیخ طوسی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵ هـ ش، ج ۶، ص ۶۵، باب ۱۸، بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ج ۹۷، ص ۴۲۶، باب ۶، و ج ۲۸.
۲ـ غررالحکم، عبدالواحدا مدی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۳۶۶ هـ ش، ص ۱۹۸، شماره ۴۲۹۲.
۳ـ مصباح الشریعه، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۰ هـ ق، ص ۷، باب ثانی.
۴ـ اشاره شد که در متن روایت «جوهرٌ» دارد، نه «جوهره».
۵ـ ولاءها و ولایتها، مرتضی مطهری، دفتر انتشارات اسلامی، قم، وابسته به جامعه مدرسین، بیتا، ص ۸۵.
۶ـ بحارالانوار، همان، ج ۴۵، صص ۳۰۷ـ۳۰۶.
۷ـ همان، ج ۴۹، ص ۲۸۸؛ الوقایع و الحوادث، ج ۷، ص ۳۰.
۸ـ زینب کبری، جعفر نقدی، اول، بیجا، ص ۱۲.
۹ـ مستدرک الوسائل، میرزاحسین نوری، قم، ۱۴۰۸ هـ ق، ج ۱۱، ص ۲۴۴، ح ۱۲۸۷۵.
۱۰ـ اصول کافی، کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ هـ ش، ج ۴، ص ۴۶۸.
۱۱ـ «ما حقیقه العبودیه؟ قال: ثلاثه اشیاء: ان لا یری العبد لنفسه فیما خوّله الله ملکا… و لا یدبر العبد لنفسه تدبیرا و اشتغاله فیما امره الله به و نهاه عنه فاذا لم یری العبد لنفسه فیما خوله الله ملکا هان علیه الانفاق فیما امره الله تعالی ان ینفق فیه و اذا فوض العبد تدبیر نفسه علی مدبره هان علیه مصائب الدنیا و اذا اشتغل العبد بما امره الله تعالی و نهاه لا یتضرع فیها الی المراء و المباهاه مع الناس فاذا اکرم الله العبد بهذه الثلاثه هان علیه الدنیا.» بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۲۷٫
۱۲ـ مناقب ابن شهرآشوب، قم، انتشارات علامه، اول، ج ۴، ص ۱۰۸٫
۱۳ـ والله ان قطعتموا یمینی/ انی احامی ابداً عن دینی
و عن امام صادق الیقینی/ نجل النبی الطاهر الامینی
۱۴ـ یا نفس لا تخش من الکفار/ و ابشری برحمه الجبار
مع النبی السید المختار/ قد قطعوا ببغیهم یساری ـ فاصلهم یا رب حرّ النار.
مقتل مقرّم، سیدعبدالرزاق موسوی مقرّم، ترجمه عقیقی بخشایشی، نوید اسلام، قم، چهارم، ۱۳۸۹ ش، صص ۲۲۹ـ۲۲۸٫
۱۵ـ کتاب «تجلی» نویسنده کریم محمودحقیقی، بیتا و بیجا، ص ۸۲٫
۱۶ـ آلعمران، ۳۱٫
۱۷ـ بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۳۵۳٫
۱۸ـ تفسیر فرات کوفی، فرات ابن ابراهیم کوفی، مؤسسه چاپ و نشر وزارت ارشاد اسلامی، تهران، ۱۴۱۰ ق، ج ۲، ص ۱۰۴٫
۱۹ـ ر.ک، الارشاد، شیخ مفید، قم، مکتبه بصیرتی، بیتا، ص ۱۹۱٫
۲۰ـ همان، ص ۱۹۳٫
۲۱ـ ر.ک: بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۲؛ قصه کربلا، نظری منفرد، قم، انتشارات سرور، دوازدهم، ۱۳۸۳ هـ ش، ص ۳۹۸٫
۲۲ـ تهذیب، همان، ج ۶، ص ۶۶ـ۶۵؛ مفاتیح الجنان، زیارت حضرت عباس علیهالسلام، ص ۷۶۵٫
۲۳ـ همان.
۲۴ـ همان.
۲۵ـ انفال، ۲۹٫
۲۶ـ عنکبوت، ۶۹٫
۲۷ـ شمر دایی عباس نبود، بلکه با امالبنین همقبیله بود، به این اعتبار فرزندان خواهر صدا کرد.
۲۸ـ مقتل مقرّم، سیدعبدالرزاق موسوی مقرّم، ترجمه عقیقی بخشایشی، نوید اسلام، قم، چهارم، ۱۳۸۹، صص ۱۴۵ـ۱۴۴٫
۲۹ـ نفس المهموم، شیخ عباس قمی، بصیرتی، قم، ص ۱۷۶؛ و ر.ک: اعیان الشیعه، سیدمحسن امینی، ج ۷، ص ۴۳۰؛ ابصارالعین، شیخ محمد سماوی، انتشارات بصیرتی، قم، اول، بیتا، ص ۲۵٫
۳۰ـ مفاتیحالجنان، ص ۷۶۵، زیارتنامه حضرت عباس علیهالسلام.
۳۱ـ ولاءها و ولایتها، ص ۹۶٫
۳۲ـ ارشاد شیخ مفید، قم، آلالبیت الاحیاء التراث، ج ۲، ص ۹۲؛ قصه کربلا، نظری منفرد، همان، ص ۲۴۵٫
۳۳ـ ابصارالعین، همان، ص ۲۵؛ قصه کربلا، همان، ص ۳۴۸٫
۳۴ـ ر.ک: مناقب ابن شهرآشوب، همان، ج ۴، ص ۱۰۸؛ قصه کربلا، همان، ص ۳۴۹؛ مقتل مقرّم، صص ۱۴۵ـ۱۴۴٫
۳۵ـ ابصارالعین، همان، ص ۲۵؛ قصه کربلا، همان، ص ۳۴۷٫
سوتیترها:
۱٫
حضرت عباس«ع» قلههای بندگی را به خوبی فتح کرده بود؛ چرا که با حرکت از مدینه همراه حسین«ع» به سمت مکه و کوفه و کربلا آن هم در اوج آرزوهای دوران جوانی و لذتجویی، به تمام لذتهای دنیا پشت کرد و بیش از ۵ ماه مشقت سفر را تحمل نمود و هرگز در مقابل وعدههای دشمن تمایل نشان نداد و به حقیقت ترس از دیگران از وجود او رخت بربسته بود و مصائب دنیا را بر او سهل و آسان مینمود
۲٫
حضرت عباس«ع» بر اثر بندگی خدا و شاگردی خاندان عصمت و طهارت به مرحلهای عالی رسیده بود که به خوبی حق را از باطل تشخیص میداد و روشنبینی و بصیرت خاصی داشت که هرگز حق را و رهبری حق را رها نکرد و به دام باطل گرفتار نشد.