به براهین قطعی، عقلی و نقلی، مباحث قرآنی، هیچگاه شجره وجود، دارِ هستی از ثمره که کمالش است، از میوه که انسان کامل است، خالی نخواهد بود.
نمیشود زمین خالی از حجت بوده باشد و آن حجت، واسطه در فیض الهی است. او میگیرد به ما میدهد و ما از ناحیه او میگیریم و همه آحاد مردم در هر عصر، هر دورهای که بوده باشند، به هر مذهب و ملت هستند، همه رعیت او هستند، خواه شیعه، خواه سنی، خواه فِرق دیگر، یهود و نصاری، آن بتپرستهای هندی و دیگران ـ خواه بدانند و خواه ندانند ـ رعیت آن انسان کاملند. همه دارند نان آن انسان کامل را میخورند و نگهدار همه، حافظ همه، قیّم امور همه به اذنالله، سرپرست همه، آن انسان کامل است. میزان و معیار اوست، داریم به سوی او میرویم.
رسولالله جهاد را بر دو قسم فرمود. جهاد اصغر و جهاد اکبر. جهاد اصغر همان جنگ کردن با دشمنان بیگانه است به شرایطی که در جهاد آمده.
سپاه اسلام وقتی برگشتند از آن جهاد، رسولالله فرمود: مرحبا به آن قومی که از جهاد اصغر برگشتند، جهاد اکبر در پیش دارند. یکی در میان آن جمعیت عرض کرد: یا رسولالله! جهاد اکبر چیست؟ رسولالله فرمود: جهاد اکبر، جهاد با نفس است.
سپاه و لشکر را به دست هر کس نمیسپارید، سردار لشکر باید برتر از آنها باشد، هوشمندتر از آنها باشد، بیدارتر از آنها باشد، سرباز را به دست هر کس نمیدهید و هر کسی را بر آنها امیر قرار نمیدهید، در این جهاد اکبر که سیر تکاملی انسانی است، انسان میخواهد به مقام قرب الهی برسد، سعادت ابدی پیدا کند، رستگار بشود برای ابد، انسان بشود که آخرین مرتبه کمال است برای آفریده، برای مخلوق، آخرین مرتبه کمال، انسان است، انسان، اشباحالرجال نه، انسان، آخرین مرتبه، انسان است. فرمود جهاد اکبر است. جهاد که جهاد اکبر است دیگر درباره سردار است. امیر سپاه، بزرگ قوم. آن امیر، آن سردار سپاه، آن پیشوای مردم، آن سالار قاطبۀ امت باید از دیگران قویتر باشد، برتر و بالاتر باشد. آحاد اشخاص و افراد هر عصر را آن نوابغ را هم که جمع بفرمایید همه آنها رعیت آن انسان کاملند.
شما یک گلّه گوسفند را به دست یکی از آحاد گوسفند نمیدهید. به دست کسی میدهید که برتر از گوسفندان باشد، بتواند آنها را بگرداند، اداره کند و بتواند گوسفندان را از چنگال گرگ خونآشام حفظ بنماید. همانطور که آنجا گوسفندان را میدهید به دست کسی که حافظ و قیّمشان باشد، بتواند اینها را نیکو اداره کند، مدینه فاضله انسانی را، جمعیت انسان را، قاطبه بشر را درباره او چه میپندارید؟ باید به دست هر کسی داد؟ هر کسی میتواند قائد مردم باشد؟ امام مردم باشد؟ امام مردم، متّصف به جمیع اسما و صفات الهی، باید کسی باشد که قرآن که برنامه تکامل سیر انسانی است، عِدل آن کتاب باشد. لفظ بخواند؟ نه! ترجمه تحتاللفظی بداند؟ نه! دستور زبان عربی خوانده، نحو و صرف خوانده، میتواند جملهها را به ظاهر ترکیب بنماید؟ نه! گیرم چند تا تفسیر فارسی و عربی هم خوانده؛ نه! آن کسی که جانش، ظرف حقایق قرآن است. از این مرحله لفظی و کتبی و نقشی قرآن گرفته تا برسیم به قرآن لوح محفوظ، یس والقرآن الحکیم، تا آن مرحله عالی قرآن که قرآن حکیم است، جان آنچنان کسی که قائد مردم است، عِدل قرآن است، همسنگ قرآن است، باید جانش ظرف حقایق قرآن باشد. انسان است. میخواهد به سعادت برسد و سعادت آدمی این است که اُنس و ارتباط با عالم اله پیدا کند. از عالم ماده و مادیات، از صفات حیوانی، از اعوجاج و انحراف به در آید. به قله شامخ کوه معرفت برسد و چنین کسی که مردم را به چنان مقامی برساند، هر کسی نمیتواند باشد. اینکه شیعه اثنیعشری میگویند امام. اینکه پیغمبر فرمود امام. اینکه بزرگان ما فرمودند امام. پیغمبر و آل پیغمبر فرمودند امام، امامت اصلی است و اصیل، موضوعی است مهم. همانطور که این آفتاب در آسمان جسمانی، ظاهری در بلندی میبینید نور میدهد به پیکر اجسام، امام آن کسی است که به جانها نور میدهد، به ارواح نور میدهد، دلها را به سوی اللهُ نور السموات و الارض میکشاند. معصوم است از همه گناهان. از آنچه طبع از آنها بیزاری دارد. حرف خیلی مهم است. موضوع خیلی سنگین است. آن کسی که از امامت رویگردان شده، آن کسی که از امام اعراض کرده، آن کسی که در مسیر تکامل انسانی که صراط مستقیم است، جز راه پیغمبر و آل پیغمبر، جز حقیقت قرآن نیز برکنار شده، به مثل آن جمعیتی است، سربازانی هستند که قائد ندارند، امیر ندارند، به هر طرف روی آوردند، پراکنده شدند، مشوّش و مضطرب شدند، دشمن بر آنها مسلط شده و آن مردمی که در جهاد اکبر خودشان را به امام نسپردند، این مردمی هستند که طعمه نفس شدند. طعمه نفس. این حرف را هم از آن حدیث استفاده میکنیم و هم اینکه در کافی از زبان حضرت امام صادق(ع) هم آمده است آن کسی که از امامت منحرف شده است، مثل آن گوسفندی را میماند که از چوپانش منحرف شده و طعمه گرگی خونآشام میشود. در این باره راجع به این ۲ موضوع، سردار آن سپاه و سردار این سپاه، راجع به سردار جهاد اصغر و امیر جهاد اکبر که آنجا از سردار سپاه منحرف شده، هلاک میشود و اینجا از سردار سپاهش در جهاد اکبر در سیر تکامل انسانی منحرف شده، هلاک میشود، مولوی در مثنوی آورده:
اصل لشکر بیگمان سرور بُود
قوم بیسرور تن بیسر بُود
سرور لشکر کیست؟ آن که اصل لشکر است. آن که پیشوای لشکر است. آن که امیر لشکر است. او سرور دیگران است. سرور لشکر، اصل لشکر است. او فرمانده است. او راهنماست. او مواظب است. او مراقب است.
اگر کسی از راه ولایت و امامت به جایی نرسیده، راه دیگر برایش نیست و دیگر نمیتواند چیزی به چنگ بیاورد. چند بار به عرض رساندم که هر کس چیزی گرفته، از راه ولایت گرفته. نفرمایید علوم دیگر، معارف دیگر، نه اینکه بخواهم آنها را تکذیب کنم و بگویم بد است، نخیر! خیلی خوب است. آن طبیب محترم است. آن برزگر محترم است. آن جراح محترم است. آن حصیرباف محترم است و دیگر شغلهای گوناگون که در اجتماع هست و دارند همه دست هم گرفته پیکر اجتماع را اداره میکنند، محترم. اما طبیب را تا آن وقتی میخواهیم که دندان داریم و دندان به درد بیاید. تا برای آن وقت میخواهیم که تن داریم و تن تب میکند. مهندس را تا آن وقتی میخواهیم که اینجا هستیم و خانه و زندگی میخواهیم. نسّاج را، حصیرباف را تا آن وقتی که اینجا هستیم و احتیاج به فرش داریم و همینطور… اما اینها اَمَدشان به سر میآید. وقتشان تمام میشود. دیگر کار به جایی میرسد که حصیرباف نمیخواهیم. طبیب نمیخواهیم. مهندس و معمار نمیخواهیم. دیگر بنّا احتیاج نداریم. دیگر خیاط نمیخواهیم. حرف پیغمبر و آل پیغمبر، یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر این است که آن چیز که برای ابدتان است، آن چیز که برای سعادت همیشگیتان است، آن را فراموش نکنید.
هر کسی که از اینجا رخت بربسته دیگر مهندس و معمار، دیگر طبیب چه کار میرسد برای او؟ اما طبیب روحانی برایش کار رسیده. آن بذرهایی که در جان او پاشیده، آن بذرها سبز میشود برای او. این حرفها که در این منبرها میشنوید، اینها برایتان کار میرسد. اینها را با خودتان میبرید. اینها برای شما سبز میشوند. اینها میشوند روحٌ و ریحانٌ و جنّهُ نعیم. نه اینکه عرض کنیم آن علوم، آن صنایع، اختراعات، اکتشافات، غلط؛ نخیر! همه محترم، شریف. عرض نمیکنیم غلط. اما ببین که دردت چیست؟ ببین چه میخواهی؟ درست است که این برق خیلی اهمیت دارد. «ادیسون» که به ظاهر مخترع است خداوند نعمت خوبی به او داده البته این برق خیلی قدر و قیمت دارد اما این برق برای امور ظاهری ماست. برای آب و خاک ماست. برای اینجای ماست. جسم روشن میکند. به چشم ظاهری کمک میکند در دیدنش، اما بیایید از برقی که پیغمبر و آل پیغمبر، آن برقی که قرآن چند جا خود قرآن را و پیغمبر را تعبیر فرمود به نور، از آن نور فروغ بگیرید. این نور برق، جان را نورانی نمیکند. قرآن، گفتار حق، فرمایشات پیغمبر و آل پیغمبر، یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر، سفرای الهی جان را نور میدهند. بیایید از آن برق نور بگیرید. به فکر ابدتان هم باشید که ما فقط آدم اینجایی نیستیم. عوالمی در پیش داریم. آن که باید نور جان شما بشود، به کارتان بیاید او را دریابید.
اصل لشکر بیگمان سرور بُود
قوم بیسرور تن بیسر بُود
این همه که مرده و پژمردهای
زان بُود که ترک سرور کردهای(۱)
سرکشی میکنی، از این سرکشی میدانی چه کار میکنی؟ از این سرکشی داری سر خودت را میکَنی. داری حیات خودت را از بین میبری.
شبپره گر وصل آفتاب نخواهد
رونق بازار آفتاب نکاهد(۲)
از این سرکشی دارد سر خودش را میکَند والّا به مقام ولایت طوری نمیشود؛ آسیبی به او نمیرسد.
نماز کدام است؟! روزه کدام است؟! اینها دارد جان او را میپروراند. اینها عَرَض نیست. اینها جوهر است. علم و عمل جوهر هستند که سرّ انسان را میپرورانند.
همانگونه که در جهاد اصغر نیازمند امیر و سردار سپاه هستیم و نمی توانیم هر کسی را به رهبری برگزینیم، در جهاد اکبر که البته مهمتر است، نباید دست ارادت به هر کسی بدهیم.
ما کشتینشستگانیم. این کشتی، ناخدا دارد. مردم روی زمین الان در کشتی نشستهاند. ناخدای این کشتی، امام است. آن کسی که الان حجهالله است. آن کسی که قطب عالم امکان است. ولیّالله اعظم است. الان ما همه رعیت او هستیم. زیر پرتو او هستیم.
جناب رسولالله فرمود: مَثل اهل بیت من، مثال کشتی نوح است. هر کسی در آن کشتی نشست، نجات یافت؛ اگرنه هلاک شد. آن که نجاتدهندۀ انسان است.
صفوان جمّال مىگوید: به حضور امام صادق(ع) رفتم و در مورد امام بعد از ایشان سؤال کردم که کیست؟
امام صادق(ع) در پاسخ سؤال من فرمود: صاحب مقام امامت، بازى و بیهودهگرى نمىکند «لا یلهو و لا یلعب». در همین هنگام موسى بن جعفر(ع) را که در آن هنگام کودک بود، دیدم، و همراهش یک بزغاله مکى بود. آن بزغاله را گرفته بود و به او مىگفت: خدایت را سجده کن.
امام صادق(ع) او را در آغوش گرفت و فرمود: پدر و مادرم به فداى کسى که بازى و بیهودهگرى نمىکند(۳). بزغاله که وسیله بازى کودکان است، برخورد حضرت موسى بن جعفر(ع) با بزغاله، بازى کودکانه نبود، بلکه از این برخورد، استفاده ذکر خدا مىکرد. یعنی این را به ما گفته که امام، اهل لهب و لعب نیست؛ به بزغاله میگوید به پروردگارت سجده کن. چون سجود تو به پروردگار به معنای تقرب به حق است. چون سجود به پروردگار یعنی تقرب به حق. بهترین مقام است برای بنده سجده. سجده. نمیبینی هر چه نزدیک میشوی، ذکرت قویتر میشود؟ در رکوع میگویی سبحان ربّیالعظیم و بحمده اما در سجود سبحان ربّیالأعلی و بحمده. هر چه نزدیکتر میشوی، ذکر قویتر میشود.
آنهایی که قدر خود را ندانستهاند، زندگی را لهو و لعب و بازیچه دانستهاند. آنهایی که قدر انسانی را ندانستند، شب و روز را به بطالت گذراندند. آنهایی که طعمه غذای انسانی را به چنگ نیاوردند، به غذای حیوانی رو آوردند.
او نبیند جز که اصطبل و علف
از شقاوت دور باشد از شرف
امام صادق فرمود: در هیچ حال شیطان غضبناکتر از آن وقت نیست که بندهای را در حال سجده میبیند. چون خودش از سجده نکردن مطرود شده، ملعون شده، وقتی دیگری را به سجده میبیند، دیگر این حال بدترین حال است برای او. خیلی غضبناک است. خیلی خشمآلود است که دیگری را در حال سجده مشاهده میکند.
داری کجا میروی؟ کجا؟ بگو جایی نیست آقا که. راه دیگری نیست که. العلم، حقیقت علم، ظرف علم. چرا نباید این حرفها را گوش کنیم؟ یک وقتی انگشت ندامت به دندان میگیرید آه داشتیم چه میکردیم؟ آه داشتیم چه میکردیم؟ ۲۳ ساعت مال تو، یک ساعت دیگر هم مال تو. آن ۲۳ ساعت برای اینجای تو؛ آن یک ساعت مال ابد تو.
یک وقتی خدا نکند که پیش بیاید برای شما مبادا یک وقتی آهی از دل برآید که چه کار میکردیم؟!.
این بنده و جنابعالی که آحاد رعیت هستیم همه وقت با عالم طبیعت، خیال ما با عالم مثال، عقل ما با عالم عقول میتواند ارتباط پیدا کند به اندازه اعتدال مزاجی ما و ترکیب عناصری ما و ظرفیت و قابلیت و استعداد و زمینه ما تا چه برسد به انسان کامل عینالشّهود. یاسین قلب قرآن است. امام قلب وجود است. امیرالمؤمنین فرمود: من قلبالله ام. این نه گزاف است. اینها سرّی دارد. اینها حرفی دارد. اینطور نیست که قلب را در لغت بگیرید قلب یعنی دل. علی میگوید: من دل خدا هستم؛ مگر خدا دل دارد؟ بله! تا ببینیم حرف چیست؟ اینها همه رمز است؛ اینها همه رمز است.
بزرگان همه فرمودند: انبیا هر چه آوردند، رمز است «ذیالنون کبیر» در رسالهای که در نبوت در قبل از اسلام نوشته است، گفته انبیا هرچه آوردهاند، رمز است. «فارابی» گفته انبیا هرچه آوردهاند رمز است. شیخالرئیس، در ۲ جا از رسالهاش نوشته است، در رساله نبوت و یکی در اواخر شفا، انبیا هرچه آوردهاند رمز است. بزرگان دیگر نیز گفتهاند انبیا هرچه آوردهاند رمز است. ما رمزپیمایی میکنیم و همه این مراتب حق است. قرآن مراتب دارد و همه مراتب آن حق است. از این ظاهر گرفته تا به مرحله عالی برسیم.
پینوشت:
- مولوی
- سعدی
- اصول کافی، ج ۲
سوتیتر:
۱٫
همانگونه که در جهاد اصغر نیازمند امیر و سردار سپاه هستیم و نمی توانیم هر کسی را به رهبری برگزینیم، در جهاد اکبر که البته مهمتر است، نباید دست ارادت به هر کسی بدهیم.