تهیه و تدوین حجتالاسلام والمسلمین محمدرضا مصطفیپور
نهضت حسینی ادامه بعثت نبوی(ص) و دلمایه هر عزّت و جانمایه هر فخر است و چون نهضت حسینی اساس عزت است، مناسب است در طی چند اصل، معنای عزّت و فخر، تحلیل و استناد آن به نهضت حسینی تعلیل شود وآن اصول عبارت است.(۱)
قلمرو قدرت مشخص کننده محدوده عزت
اصل یکم. عزّت که به نفوذ ناپذیری ترجمه میشود، جنبه سلبی او به حیثیت اثباتی آن تکیه میکند، زیرا صلابت، ستبری، استحکام و بالاخره قوّت و قدرتِ چیزی مایه نفوذناپذیری او از بیگانه، و پایه نفوذ وی در غیر است. لذا سِعه و ضیق آن یعنی عزت محدود به قلمرو قدرت است. اگر موجودی مقتدر، ازلی و ابدی باشد و هر موجود دیگری به افاضه او یافت شود، عزّت چنان موجودی بالذات و دایمی بوده و اعتزاز هر موجود دیگر به اِعزاز او خواهد بود و هر اندازه پیوند با آن عزیز بالذات بیشتر باشد، تعزّز بهآن افزونتر خواهد شد.
خدای سبحان قدیر ذاتی است؛ قدرت بیکران او عزت نامحدود را بههمراه دارد. تنها رابط میان خدا و خلق او وحی الهی است که از آن به عنوان «کتاب عزیز» یاد میشود، متمسّکان به این حبل متین عزتآور، انبیا و اولیا(ع) و پیروان راستین آنان هستند.
بیگانگان متمرّد، هرچند به عزّت کاذب تعزّز نمایند، ذلیل واقعیاند و در صحنه ظهور حقیقت یعنی معاد، عزّتِ دروغین آنها زدوده، و ذلّتِ راستین آنان روشن میشود؛ رهنمود قرآن و عترت (ع) در اینباره چنین است:
تمام عزّت از آن خداست؛ «أَیبتغون عندهم العزّه فإنّ العزّهَ للّه جمیعاً».(۲)
خداوند، پروردگارِ عزّت است؛ «سبحان ربّک ربّ العزّه عمّا یصفون».(۳)
هر کس خواهان عزّت است، بداند که آن در اختیار خداست؛ «من کان یرید العزّه فللّه العزّه جمیعاً».(۴)
آنچه از خداوند به عنوان تعلیم و تزکیه ظهور مینماید، وحی عزیز است؛…«وإنّهلکتاب عزیزٌ.»(۵)
عزت ذاتی خدا و عزت تبعی مومنان
مؤمنان به کلامِ عزیزِ الهی، در قبال عزت خداوند که ذاتی و اصیل است، از عزّت تَبَعی و عرضی برخوردارند؛ «ولله العزّه ولرسوله وللمؤمنین»؛(۶) «یَا من تعزّز بقدرته…ای کسیکه به قدرتش عزیز شده. یا عزیزاً لایُضامُ …ای عزیزی که شکست نمیخورد. یا مَن ذَلّ کلّ شیء لعزّته.(۷) ای کسیکه همۀ اشیاء در برابر عظمت او ذلیل و خوارند.
رسولاکرم(ع) فرمود: «أعِزَّ أمرَاللهِ یُعِزّک الله؛(۸) فرمان خدا را عزیزدار تا خدا تو را عزیز گرداند»
عزت غلط و دروغین از منظر قرآن کریم
قرآنکریم که جریان عزّتِ صحیح، اعم از حقیقت و مجاز را بازگو فرمود، ماجرای عزّتِ غلط را گوشزد میکند:
أفرأیتَ مَنِ اتّخذَ إلههُ هَواه وأَضلّه الله علی علمٍ؛(۹) آیا دیدی کسیرا که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهی(بر اینکه شایستۀ هدایت نیست) گمراه ساخته»
ما علمتُ لکم من إلهٍ غیری؛(۱۰)؛(فرعون گفت:) من جز خودم خدایی برای شما سراغ ندارم»
فقال أنا ربّکم الأعلی؛(۱۱)؛و (فرعون) گفت: من پروردگار برتر شما هستم»
«بل الّذین کفروا فی عزّهٍ وشقاقٍ (۱۲)؛ ولی کافران گرفتار غرور و اختلافند»
«وإذا قیلَ لَهُ اتقّ الله أخَذَته العزّهُ بالإثم (۱۳)؛ و هنگامی که به آنها گفته میشود «از خدا بترسید» لجاجت و تعصب، آنها را به گناه میکشاند.»
وقالوا بعزّهِ فرعون إنّا لَنَحنُ الغالبون (۱۴)؛(ساحران گفتند:) به عزت فرعون، ما قطعاً پیروزیم!»
«أنا أکْثَرُ منک مالاً وأعَزّ نفراً (۱۵)؛ صاحب باغ به دوستش گفت:) من از نظر ثروت از تو برتر و از نظر نفرات نیرومندترم.»
یقولون لئن رَجَعْناإلیالمدینه لَیُخرِجَنّ الأعزُّ مِنّا الأذلّ…(۱۶)آنها میگویند: «اگر به مدینه برگردیم، عزیزان ذلیلان را بیرون میکنند!» «در حالی که عزّت مخصوص خدا و رسول او و مومنان است ولی منافقان نمیدانند)»
چنین عزیز بیجهتی مُستحقِّ کیفر تلخ دوزخ است و در آن صحنه به وی گفته میشود: «ذُق إنّک أنت العزیز الکریم(۱۷)بچش که (به پندار خود) بسیار قدرتمند بودی!»
جز صورت عشق حق، هرچیز که من دیدم
نیمیش دروغ آمد، نیمیش دَغَل دارد(۱۸)
اکنون که معنای عزّت و امتناع عزّت حقیقی برای غیرحق عزّوجلّ و لزوم پرهیز از عزّتِ غلط و کاذب معلوم شد، تنها راه نیل به کمال، جستوجوی معارف نظری و مطالب عملی تعزّز مجازی است که سهم بندگان صالح خواهد بود و ما آن را از سیرت علمی و سنّت عملی حضرت اباعبداللهالحسین(ع) میآموزیم تا به عزّت وی اعتزاز و به فخر او افتخار کنیم.
عزت و افتخار انسان در پرتو معرفت صائب و عمل صالح
اصل دوم. عزّت و افتخار انسان که موجودی متفکر و مختار است، در پرتو معرفتِ صائب و عملِ صالحِ او تأمین میشود. بررسی معرفتِ عالَم و آدم و پیوند بین آنها، مسبوق به شناخت اصل معرفت و آگاهی از مقدار واقعنمایی آن و کیفیّت انطباق «ذهن» بر «عین» و نحوه انتقال عین به ذهن است.
و همه معرفت ها باید به معرفتِ ناب منتهی گردد که همان سلطان علوم و ملکه معارف، یعنی وحی معصومانه انبیا و اولیای معصوم الهی است که در پرتو عروج به مقام مخْلَصین، هر چه مییابند، حق است. رهآورد آن ذوات مقدّس به مثابه مبادی بیّن و بدیهی، بلکه اوّلی است نسبت به دانشهای بشری که البته اصول صحیح این دانشها نیز به الهام خدای سبحان حاصل شده است.
نزاهت از سطه گری و سلطه پذیری مقتضای عزت و افتخار
اصل سوم. عزّت و افتخار انسان، بعد از جهانبینی صحیح و اعتقاد کامل، در ظلّ استقلال، آزادی، تمامیّت ارضی و سایر حقوق فردی و اجتماعی در سطح محلّ، منطقه و بینالملل است، و چون اقتضای آزادگی اخلاقی به استناد جهانبینی توحیدی، خواستن و حفظ نمودن حقوق یادشده برای دیگر همنوعان است، بنابراین مقتضای اعتزاز و افتخار جامعه برین انسانی، همانا نزاهت از سلطهگری و برائت از سلطهپذیری است.
حکومت دینی، برجسته ترین نعمت خدا
داشتن حکومت دینی و زندگی در فضای سبز آن، از منظر حسین بن علی(ع)، از برجستهترین نعمتهای معنوی خداست؛ آن حضرت(ع) در اینباره چنین فرموده است: «…فلم أزَل ظاعناً مِنْ صُلْبٍ إلی رَحِمٍ فی تقادُم الاَیّام الماضیه والقرونِ الخالیهِ، لَم تُخرِجْنی لرأفتک بی ولُطْفِک لی وإحسانِک إلیّ فی دَوْلَهِ أیّام الکُفْره الّذین نَقَضُوا عهدَک وکَذَّبُوا رُسُلَک، لکنّک أخْرَجْتَنی رأفهً منک وتحنّناً علیّ للّذی سبق لی مِنَ الهُدی، الذی فیه یَسَّرتَنی وفیه أنشأتَنی و…»؛(۱۹) یعنی پروردگارا تو را سپاس میگویم که مرا در عهد جاهلیت و حکومت جابرانه کافران به دنیا نیاوردی، بلکه هماره از اصلاب و ارحام عبور دادی تا عصر بعثت و تکامل آن در مدینه به استقرار حکومت دینی که در آن اهتدا آسان است، زیرا قدرتِ مشروع دینی که پایگاه مردمی آن تزلزلناپذیر است، حافظ حقوق عزّتآفرین و افتخارآور، یعنی استقلال، آزادی، تمامیّت ارضی و مانند آن خواهد بود.
منهج عدل و قوام آسمان ها و زمین
اگر نظام تشریع با تکوین هماهنگ باشد، حتماً اعتزاز ملّت و افتخار امّت، در پرتو صیانت حقوق مزبور تأمین است، زیرا بالْعَدلِ قامتِ السمواتُ والأرضُ:
دور فلکی یکسره بر منهج عدل است
خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل(۲۰)
امام حسین (ع) اسوه عزت و افتخار
اصل چهارم. عزّت و افتخار انسان، بعد از احراز اصول گذشته، به داشتن اسوهای است که عزّتِ ممثَّل و فخرِ مجسّد باشد، زیرا شهودِ عزّت عینی و رؤیتِ فخر خارجی، زمینه اقتدار را فراهم میکند؛ چه اینکه الگوی عزیز و فاخر، در تأمین اعتزاز و افتخار پیروان خود سعی بلیغ دارد. عصاره آن کشش و این کوشش، تشکیل نظامی عزّتمند و فخرمدار خواهد بود و همه افرادی که در چنین نظام عزیزی بهسر میبرند، از عزّت و فخر نِسْبی برخوردار میشوند.
بیان شمهای از حیات متالهانه امام حسین(ع)
نمونه بارز اسوه مزبور در تاریخ شرفبار اسلامی، حضرت امام حسین(ع) است؛ لذا شمّهای از حیات متألهانه این انسان کامل بازگو میشود و اجمالی از صحنه سیاه ستم اموی ارایه میگردد تا اندیشه عارفانه امام حسین(ع) و انگیزه عاشقانه آن حضرت در احیای دین که مایه عزت و فخر است، و اماته کفر که پایه ذلّت و ننگ است، تبیین شود و وظیفه سنگین عزّتخواهان و افتخارطلبان معلوم شود.
امام حسین(ع) سبط رسول اکرم(ص) فرزند علی و فاطمه و برادر امام حسن و پدر نُه امام معصوم(ع)، در سوم شعبان سال چهارم هجرت بهدنیا آمد و قبل از ثَدی مادر، از زبان رسول گرامی اسلام(ص) شیر ملکوتی را امتصاص کرد و آن حضرت(ص) در گوش راست وی اذان و در گوش چپ او اقامه فرمود و او را طبق رهنمود وحی الهی، «حسین»(ع) نامید و در روز هفتمِ میلاد عقیقه داد و دستور تراشیدن موی سر کودک و به وزن آن نقره صدقه دادن را صادر فرمود.
امام حسین (ع) مشمول مهم ترین آیات قرآنی
امام حسین(ع) تا سال دهم هجرت، صحابت جدّ اکرم(ص) خود را ادراک نمود و در این مدّت کوتاه کودکی و نوجوانی، مشمول مهمترین آیات قرآن کریم که پیرامون برجستهترین فضایل انسانی نازل شد، قرار گرفت؛ مانندِ «اِنّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس أهلالبیت ویطهّرکم تطهیراً (۲۱)خداوند فقط میخواهد پلیدی گناه را از شما اهلبیت دور کند و شما را کاملاً پاک سازد» که بیانگر طهارت و عصمت دوده طه و یس است، و نظیر «فَمَن حاجّک فیه مِن بَعد ما جاءک من الْعلم فقل تعالوا نَدعُ أبنائَنا وأبنائکم ونسائَنا ونسائکم وأَنْفُسَنا وأَنْفسَکمْ ثمّ نَبتَهل فَنَجعَل لَعنَتَ الله علی الکاذبین»(۲۲) و مثل «…قل لاأسئلکم علیه أجراً الّا المودّهَ فی القُربی وَمن یَقْتَرفْ حسنهً نزد له فیها حسناً إنّ الله غفورٌ شکورٌ (۲۳)بگو من هیچ پاداشی برای از شما بر رسالتم درخواست نمیکنم، جز دوست داشتن نزدیکانم(=اهل بیتم)و هرکس کار نیکی انجام دهد، بر نیکیاش میافزایم، چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگذار است» و شبیه «ویطعمونَ الطعام علی حبّه مسکیناً ویتیماً وأسیراً * إنّما نطعمکم لِوجهالله لانرید منکم جزاءً ولاشکوراً (۲۴)، و غذای (خود) را با اینکه به آن علاقه (و نیاز) دارندبه مسکین و یتیم و اسیر میدهند* (و میگویند:) ما شما را بخاطر خدا اطعام میکنیم و هیچ پاداش و سپاسی نمیخواهیم» و سایر آیاتی که درباره انسانهای کاملِ مَهبَطِ وحی ومُخْتَلَفِ ملائکه فرود آمده است.
همتایی امام حسین (ع) با قرآن کریم*
و از طرفی مشمول حدیث متواتر رسول گرامی(ص) قرار گرفت که فرمود: «اِنّی تارکٌ فیکم الثَقَلین کتاب الله وعترتی أهلبیتی…»؛(۲۵) از این کلام نورانی که صاحبِ «ما ینطقُ عنالهوی*إن هوإلّاوحی یُوْحی»(۲۶) آن را ابلاغ نمود، همتایی عترتِ طاهرین (علیهمالسلام) که یکی از آن ذوات مقدس امام حسین(ع)است، با قرآن حکیم استفاده میشود؛ یعنی قرآن کریم،اگر در هر عصری به صورت انسان کامل درآید، در دوران امام حسین(ع) به صورت آن حضرت متمثّل میشود و اگر امام معصوم هر دورهای به صورت یک کتاب مدوّن درآید، میشود قرآن حکیم.
بنابراین، هیچ حقیقتی در ظاهر یا باطن قرآن یافت نمیشود، مگر آنکه امام معصوم(ع) آن را یافته است، و هیچ وصف یا فعلی برای امام معصوم(ع) ثابت نمیشود، مگر آنکه منبع اصلی آن در قرآن کریم ثبت شده است.
امام حسین (ع) مجرای کوثر رسالت و مصداق خیر کثیر
خصیصه امام حسین(ع) در بین اختران سپهر عصمت و طهارت ایناست که مجرای کوثر رسالت و خیر کثیر نبوّت و ولایت و امامت است، زیرا کوثر که بهمعنای عطای کثیر الهی است و بشارت آن از سوره کوثر استنباط میشود، دارای مصادیق فراوان علمی و عینی است، لیکن به شهادت ذیل آن که دشمنِ عنود، رسول گرامی را اَبتَر میداند و همین ذیل در مقام تحدید است، دارای مفهوم خواهد بود. منطوق آیه، اَبتر و منقطعالنسل بودن دشمن لَدُودِ پیامبر گرامی اسلام است و مفهوم آن، متّصلالنسل بودن رسول گرامی است، و مقصود از دوام نسل، صرف تداوم نسب شناسنامهای نیست، چون اگر فرزند پیامبری نظیر پسر نوح یا فردی عادی و بیتفاوت باشد، آن پیامبر از جهت ولایت و مقام معنوی عقیم و اَبْتر است، هرچند از نظر شناسنامه وَلود و صاحب نسل باشد.
تحقق دوام نسب معنوی پیامبر (ص) در مجرای فیض حسینی
آنچه خواسته دشمنِ عنود بوده است، انقطاع نسل معنوی رسول اکرم(ص) بود و آنچه توسطِ وحی وعده داده شد، دوام نَسَب معنوی آن حضرت است و تداوم این رشته معنوی، توسط حضرت فاطمه زهرا(س) در مجرای فیض خاص حسینی صورت پذیرفت؛ چه اینکه پیامبر اکرم(ص) هنگام کامگیری حضرت اباعبدالله بهوسیله زبان خود و نوشیدن شیر ملکوتی امام حسین قبل از تغذیه به شیر مادر، به این تداوم نسل معنوی اشارت نمود و چنین فرمود: «اَبَی الله إلّا ما یرید هی فیک وفی ولدک».(۲۷)
صحابت امام علی (ع) و امام حسن (ع)
بدینوسیله آن حضرت سرسلسله اولوالامر مطاع از امامان حسینی است و همگان، مانند سایر اصحاب کسا، مشمول آیه «أطیعوا الله وأطیعوا الرسول وأُولی الأمر منکم» (۲۸) خواهند بود.
بهمنظور صیانت کوثر از گزند مهاجمان جَمَل و صفّین و نهروان و سایر دشمنانِ حَقود، امام علی(ع) عنایت ویژهای به حفظ حسینبنعلی(ع) اِعمال میفرمود؛ امام حسین(ع) تا سال سیام هجرت، افتخار صحابت پدر بزرگوار خود، امام علی امیرمؤمنان (ع) را ادراک نمود و در بطش و نشط آن حضرت سهیم، و در قبض و بسط امام زمان خود شرکت داشت و در جهادهای تحمیلی مبارز نستوه بود. بعد از شهادت علی بن ابیطالب(ع) افتخار مصاحبت امام حسن(ع) را به مدت ده سال پیدا کرد و در قیام و قعود آن حضرت، وظیفه معصومانه خویش را به خوبی ایفا کرد، و پس از شهادت امام مجتبی(ع) به مدت ده سال همانند امیرمؤمنان(ع) صبر نمود؛ در حالی که «فی العین قذی وفی الحَلْق شجی»(۲۹)، زیرا دهای معاویه و نیرنگ سیاسی امویان از یک سو، احترام گذاشتن به صلحنامه تحمیلی امام حسن(ع) از سوی دیگر، و آماده نبودن افکار عمومی در اثر رقود و رکود فرهنگی از سوی سوم، چارهای جز صبر جگرسوز به همراه نداشت.
ترسیم خلاصه هویت امام حسین (ع)
خلاصه هویّت امام حسین(ع) را میتوان چنین ترسیم کرد:
- آن حضرت همتای قرآنی است که نه تنها وَریثِ صُحُف گذشته است، بلکه مُهَیمِنِ بر آنها است.
- وارث همه انبیا و اولیایی است که مأمور نهضت الهی بودهاند؛ لذا هنگام خروج از مدینه آیهای را تلاوت کرد که یادآور خروج حضرت کلیمِ خدا از مصر بود، و زمان ورود به مکّه آیهای را قرائت کرد که تذکره ورود حضرت موسی(ع) به مَدْیَن بود، و در بین راه کربلا جریان شهادت حضرت یحیی و بریدن سر او را به خاطر میآورد و….
- پیوند ویژه با خاتم پیامبران داشت که در مقطعِ هبوطِ نبوّت، مستحق لَقَب عزّتْآفرینِ «أنا من حسین» بود و در مقطع صعود امامت، شایسته وصفِ افتخارآورِ «حسینٌ منّی»(۳۰) میشد.
امام حسین (ع) اسوه عزت و الگوی فخر مسلمانان
چنین انسان عزیز و فاخری که مظهر تامّ این دو نام از نامهای مبارک الهی است، میتواند اسوه عزّت و الگوی فخر ملّتِ مسلمان و امّت متدیّن باشد، و بر جامعه ءعزّتمدار و فَخرمحور لازم است که در تمام شئون علمی و عملی به آن امام همام ائتسا کند:
عزّتخواه و فخرطلب، حتماً پیرو سیّد شهیدان شاهدِ انسانیّت خواهد بود، وگرنه دعوای او مشفوع به برهان نبوده و کالای کاسد او در سوق تحقیق خریدار ندارد.
تحصیلی بودن عزت و افتخار
اصل پنجم. عزّت و افتخار کمالهای تحصیلی است و مقدمات آن وجودی است نه وجوبی، و تحصیل آن واجب مطلق است نه مشروط، و مُنَجّز است نه مُعَلّق، مگر نسبت به اموری که در حصول آن قدرت عقلی سهیم باشد.
تحلیل عمیق اوضاع سیاسی عصر حسینی
بررسی اسوه بودن سالار شهیدان(ع) که مصباح هدایت و سفینه نجات است، بدون تحلیل عمیق تاریخی اوضاع سیاسی عصر آن حضرت ممکن نیست، زیرا نهضتی که فروغ آن هماره بر تارک تاریخ میتابد و همه معادلات ریاضی را نادیده میگیرد، و رهبر آن جنگ خونین نابرابر را تحمّل میکند و با همه اعضای خاندان وحی و نبوّت به استقبال آن میرود، و قیامی که صفحه غابر و صحنه قادم را به دست نسیان میسپارد و سالف و آنف را در پیشگاهش بهکُرْنِش وا میدارد، و بالاخره اسلام «نَبَویالحدوث» را «حسینی البقاء» میکند، حتماً دارای ابعاد عریق علمی، فقهی، حقوقی و سرانجام سیاسی است.
عناصر محوری سیاست سیاه اموی عبارت بود از:
- تفکیک قرآن از عترت که سهمگینترین سانحه سیهرویی امویان محسوب میشود.
- بعد از تفکیک این دو از هم، هرکدام را جداگانه مُثْلَه علمی کردن؛ به این وضع که تهْمَتِ تحریف قرآن از یکسو، و تصدّی تفسیر آن به رأی از سوی دیگر، و حمایت از تز مشئوم منع تدوین حدیث از سوی سوم، و جَعْل احادیث و نشر شَفَهی آن در قدح اهلبیت عصمت، به ویژه حضرت امیرمؤمنان (ع) از سوی چهارم، و نشر اخبار منحول در مدح دستاندرکاران سقیفه و ترویج ضمنی آل ابیسفیان و مانند آن از سوی پنجم.
- تبدیل خلافت به سلطنت و نَبذ مآثر و طرد آثار پربرکت امامت، و التزام به لوازمِ منحوس سلطنت.
- تبدیل اسلام ناب به جاهلیتِ مستور و گاهی مشهور.
- احیای بدعت و اماته سنّت در تمام شئون فردی و اجتماعی، به طوری که استقلال امّت اسلامی به استعباد، استثمار، استبداد، استحمار و استعمار مبدّل شد.
- ایجاد اختلاف و شکاف میان مردم و اهلبیت عصمت(علیهمالسلام) از یک سو، دامن زدن به شقاقهای فراموش شده کهن، مانند آنچه بین اوس و خزرج بود از سوی دیگر، حمایت از نژادپرستی و قبیلهگرایی جاهلی از سوی سوم، و بالاخره در قبال ندای اتحاد و اعتصام عمومی به «حَبْل الله»، نعره عفریتانه «منّا أمیرٌ ومنکم أمیرٌٌ» را تکرار کردن و شعار مشئوم فرعونی «وقد أفْلَحَ الْیوم مَن استعلی»(۳۱) را تبلیغ نمودن، و اقتصاد کشور را به پای سیاست سلطه اموی تضحیه کردن و بنیهاشم را از حقوق مسلّم آنان محروم نمودن، و صدها مصائب و متاعب دیگر که عرصه زندگی را بر آزادمنشان به صورت قفس آهنین در میآورد، محصول آن بود.
راز لجاجت امویان با معارف قرآن و عترت
سرّ لجاج امویان با معارف قرآن و عترت این بود که اینان قبل از فتح مکه کافر بودند و بعد از فتح آن منافقانه مُسْتَسلم شدند، نه مسلم، و بعد از ارتحال رسول اکرم(ص) اَحْقاد غزوه بدر، اُحُد، حنین، خندق و… را به کار انداختند؛ لذا گاهی در غائله سقیفه و زمانی در تعیین شخص خاص و گاهی در شورای از پیش استنتاج شده و بالاخره در مرحله چهارم، با قتل و خونریزی حکومت را به غارت بردن، و در بخش نهایی آن را بعد از تبدیل به سلطنت، موروثی ساختن و در زمان حیات معاویه برای یزید، بهعنوان ولایتعهدی بیعت گرفتن، سپس با روی کار آمدن وی تمام اوضاع مملکت تحول محسوس یافتن، همه اینها از آثار مشئوم نفاق و کفر درونی اینان بوده است.
ویژگی های منفی یزید نسبت به معاویه
خصوصیّتِ منفی یزید نسبت به معاویه، محصول خامی و جوانی او بود، زیرا وی در سال بیست و پنج هجرت به دنیا آمد و تقریباً بیست سال از امام حسین(ع) کوچکتر بود و معتاد به خمر، لَعْبِ با کَلب و مفاسد دیگر بود، و بیش از سه سال و اندی سلطنت نکرد و در هر سال فاجعه دلخراشی را مرتکب شد؛ چون در سال اولِ حکومتِ استبدادی خویش غائله خونبار کربلا را به راه انداخت، در سال دوم سلطنتِ استعبادی خود قتل عام و هتک عِرض و اباحهگری را نسبت به مردم متدیّن مدینه روا داشت، در سال سومِ امارت استعماری و استثماری خویش هدم کعبه و کشتن بیگناهان فراوان در حرم را عهدهدار بود. این بود نموداری از سیاست سیاه اموی.
بی اطلاعی مردم آن زمان از معارف اسلام
مردم برخی از مناطق آن روزگار، در اثر بُعد مسافت از حَرَم وحی و رسالت و فقدان معلومات عمومی و انحصار رسانههای تبلیغی به سخنگویان اموی، و انس به رسوبات جاهلی و نفوذ امپراطوریهای کسرا و قیصر، بهویژه شکستخوردههای روم در دربار امویان، اطلاع عمیقی از معارف اسلام نداشتند؛ در نتیجه، ایمان کامل به آن پیدا نکردند، و مؤمنان راستین که نسل اول و دوم انقلاب اسلامی عصر رسالت را تشکیل میدادند نیز یا رحلت کردند یا در اثر سالمندی از صحنه سیاست خارج شدند و برخی از آنان نیز به سوء عاقبت گرفتار آمدند؛ لذا دست تطاول طاغیان اموی به تضعیف قرآن و تزییف عترت و تخدیر امت از هر سو دراز شد. سپس سیاست منحوس غَطْرَسه و سرکوب و کبریایی، با اعدام، تبعید، زندان، شکنجه و اضرار مخالفان به شدت اعمال شد، بهطوری که نه مآثر اسلامی ملحوظ میشد و نه آثار عربی مراعات.
راز بازگشت امام حسین و امام حسن (ع) از کوفه به مدینه
شاید سرّ مراجعت امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) و همه اعضای خاندان آنان از کوفه به مدینه، بعد از پذیرش صلح تحمیلی معاویه، همین باشد که باید از فضای طَغوی به محیط تقوی هجرت کرد تا زمینه اصلاح طاغیان فراهم شود؛ چه اینکه شعار برخی در طول تاریخ این است: «ربّنا أخرجنا من هذه القریه الظالم أهلها».(۳۲)پروردگارا ما را از این شهر (مکه) که اهلش ستمگرند بیرون ببر
بیماری حاکم، حکومت و محکوم در نظام اموی
اصل ششم. عزّت و افتخار حسینی در این است که نظام اموی که در آن حاکم، حکومت و محکوم بیمار بودند، فضای بیمارستان، یعنی خود مملکت، با ویروس غَطْرَسه حاکمان آلوده بود، راه نفوذ بیگانگانِ مطرود شرق و غرب باز بود، و همگان در عین تکالب و تهاجم نسبت به منافع یکدیگر هدف مشترکی داشتند به نام هدم اسلام و محو حامیان راستین آن.
همراهی ماموریت الهی امام حسین (ع) با عشق، نه معجزات ظاهری
ماموریّت آن حضرت، همانند مسئولیّت پیامبران الهی بود؛ با این تفاوت اساسی که آن ذوات مقدّس به معجزاتی نظیر عصا و یدِ بیضا مسلّح بودهاند و امام حسین(ع) با دست خالی بدون معجزه ظاهری. امّا و صد امّا «کاروان حسینی»، اعم از زن و مرد، خرد و کلان، شهری و روستایی، مدنی، مکی و عراقی، با طینت عشق تخمیر شدند و با کوثر عشق آبیاری، و با دست هنرمند معمار عشق، تصویر و با نفخ عاشقانه مصدر عشق زنده شدند و در فضای عشق نفس کشیدند و در بوستان عشق همآوای دیگر عاشقان، نغمهسرای ظلمستیزی شدند، و همانطوری که معماران کعبه، حضرت خلیل و ذبیح(علیهماالسلام)، ذرّه ذرّه این بنای جهانی توحید را با آهنگ دلنواز «رَبّنا تقبّل منّا»(۳۳) ساختند، قافله کربلا، قطره قطره خونهای طیّب و طاهر را با نوای دلانگیز «إن کان الإسلام لایستقیم إلّابقتلی فیا سیوف خذینی»(۳۴) نثار کردند.
در فرهنگ متقن دین، این عناصر محوری معقول و مقبول است:
- خون شهید طیب و پاکیزه معنوی است.
- مرز و بومی که در آن شهید آرمیده است، طیّب و پاکیزه معنوی است.
- سرزمین طیّب و پاکیزه به اذن خداوند که باغ عالم را میآراید، میوه میدهد. اینک مدارک عناصر محوری مزبور در زیارت شهدا آمده است: «طبتم و طابت الأرض الّتی فیها دفنتم»(۳۵) و در قرآن کریم آمده است: و البلد الطیّب یخرج نباته بإذن ربّه.(۳۶)
جاذبه، رمز پیروزی خون بر شمشیر
راز و رمز پیروزی خون شهید بر هر سلاح مدرن آن است که تأثیر درس و بحث و تصنیف و تألیف، از سنخ علم حصولی و مفهوم ذهنی است، لیکن تأثیر شهادت شاهدان، جانبازی معلولان جنگی، و اسارت آزادگان از قبیل جاذبه است اولاً، و کیمیاگری است ثانیاً. آن گوهر ناب غیبی، چونان آهنربا، آهن سرد و فسرده را جذب مینماید اوّلاً، آنگاه نظیر کیمیاگری آن را به طلای خالص متحوّل میکند ثانیاً. معتادان به قال و قیل مدرسه، جریان جاذبه را کوچک نشمرند و مبتلایان به مفاهیم ذهنی ماجرای کیمیا را انکار نکنند:
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
و آنکه این کار ندانست در انکار بماند(۳۷)
بنابراین، در عصر امام حسین(ع) ضرورت نهضت به نصاب تامّ خود رسید و تنها راه آن، بذل نفس و نثار نفیسِ بود و خون دودهء طه و یس، شاخصترین بهای کالای گران دین بوده است، زیرا کسی که در عرصه جهاد اوسط عقل را بر نفس پیروز کرد و به اخلاق صحیح و عادلانه متخلّق شد، و در صحنه جهاد اکبر عشق را بر عقل قاهر نمود و به شهود غیب نایل آمد، حتماً در جهاد اصغر که جنگ فیزیکی با دشمن بیرونی است، ظفرمند خواهد شد.
تحلیل پیروزی در کربلا از زبان امام سجاد (ع)
لذا وقتی در شام از حضرت امام سجاد(ع) پرسیده شد که در جریان کربلا چه گروهی غالب شد، آن حضرت در پاسخ فرمود: اگر خواستی بدانی چه کس پیروز شد، هنگام نماز اذان و اقامه بگو، مییابی نام خداوند و پیامبر در آن مطرح است و میفهمی که اهل بیت وحی و نبوت غالب شدند.(۳۸)
معاویه خود را همتای رسول اکرم(ص) میپنداشت، در برخی از جمعهها اصلاً نام آن حضرتصلی الله علیه و آله و سلم را در خطبه نماز مطرح نمیکرد و با شنیدن نام مبارک پیامبر اسلام(ص)در اذان میگفت: «پیامبر بلندهمت بود و به هوس خویش نام خود را کنار نام خداوند یاد کرد… ».(۳۹)
تزکیه و تعلیم، منظور اصلی نهضت حسینی
اندیشه و انگیزه نهضت امام حسین(ع) در مرحله ابقای اسلام و حکومت دینی، همان هدف برین پیامبر بزرگ الهیصلی الله علیه و آله و سلم در مرحله احداث و تأسیس بود؛ یعنی تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه نفوس از اوساخ جاهلی منظور اصلی بود؛ لذا حسین بن علی(ع) در صدد برآمد که با بهترین وضع سیّئات اموی را به حسنات نبوی و علوی تبدیل کند. به همین جهت، موعظت الهی را که دعوت مردم به ایستادگی برای خدا، خواه تنها یا باهم بود، آغاز کرد؛ «قل إنّما أعظکم بواحده أن تقوموا لله مثنی و فرادی ثمّ تتفکّروا ما بصاحبکم من جنّهٍ».(۴۰)
آنگاه دعوت به قرآن، هدایت به عترت، ارشاد به انسجام، و هماهنگی کامل و لازم میان این دو وزنه وزین، سپس دعوت به وحدت و هم آوایی آحاد امّت با هم و ترک هرگونه اَحقاد کهن و ترغیب ولایتمداری آنان نسبت به عترت طاهرین و ترهیب آنها از نفوذ پذیری از آثار جاهلیت و ایقاظ مردم و تحریک آنان به سبک قیادی آن، نه به صورت سیاقی، زیرا محرّک اگر خود پیشگام و قائد باشد، موفّق است و اگر پسگام و سائق باشد، کامیاب نخواهد بود.
تجربه نشان داد، رهبری که پیشآهنگ باشد و برود و به امت بگوید بیایید، به نتیجه میرسد؛ ولی کسی که با سخنرانی، فقط مشوّق دیگران است و میگوید بروید، به مقصد نایل نمیشود.
تحلیل سیاقی بودن رهبری امام حسین (ع)
امام حسین(ع) بعد از تبیین اصول و معارف ناب، و راهنمایی راه و روش، و بازگو کردن آثار تلخ و شیرین در ضمن کلام یا کتاب، حرکت نمود و به مخاطبان خود ندا داد بیایید، زیرا در مکّه بعد از انجام عمره مفرده که از اول قصد آن را داشت(نه آنکه از آغاز، نیّت حج تمتع و عمره تمتع کرده باشد و آنگاه آن را به عمره مفرده تبدیل نموده باشد که در برخی مقاتل و تاریخ آمده است، چون چنین مطلبی پشتوانه حدیثی ندارد و آنچه در روایات معتبر وارد شده، این است که آن حضرت از اول به نیّت عمره مفرده معتمر شد)، در حضور همگان سخنرانی فرمود که بخشی از آن کلمات نورانی چنین است: « … مَنْ کان باذلاً فینا مُهْجَتَهُ وَموطّناً علی لقاء الله نفسَهُ، فلیرحل معنا فإنّی راحلٌ مصبحاً ان شاء الله تعالی»؛(۴۱) هر کس خون دل خویش را در راه دین بذل میکند و بر دیدار خدای سبحان توطین نفس کرده و لقاءالله را وطن خود قرار داده است، با ما حرکت کند و من بامداد، رحلت و سفر خود را شروع میکنم.
بیدارگری های امام حسین (ع) در زمان امامت خویش
لازم است عنایت شود که آن حضرت(ع) در طی سالیان متمادی، مخصوصاً در عصر مسئولیت امامت خویش، امت اسلام را با محاضره، مناظره، مکاتبه و محاجّه به انحای گونهگون بیدار نمود و اتمام حجت کرد؛ یک سال قبل از مرگ معاویه، همایشی همچون جریان غدیر خم در منی تشکیل داد و بیش از هفتصد نفر را جمع کرد که اکثر آنان از تابعان و عدّهای نیز از اصحاب رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم بودند و در آن محفل عظیم بسیاری از مناقب اهل بیتِ عصمت(علیهمالسلام) را بازگو کرد و آنان اعتراف کردند و برخی از مثالب امویان را ذکر کرد و در صدر مقال نافع خود فرمود: «فإنّی أخاف أن یندرس هذا الحق و یذهب… »(۴۲)؛ من میترسم این دین الهی که حق است، مندرس و فرسوده شود.
همین هراس از اندراس مدرسه وحی که خوف معقول و به جا بود، در متن نامه رسمی آن حضرت(علیهالسلام) به سران بصره ثبت شد و در آن مکتوب چنین رقم خورد: «…و أنا أدعوکم إلی کتاب الله و سنّه نبیّه، فإنّ السنّه قد أُمیتت و البدعه قد أُحییت فإن تسمعوا قولی أهدکم إلی سبیل الرشاد».(۴۳) این نامه در چند نسخه تدوین و به «مالک بن مسمع بکری»، «احنف بن قیس»، «منذر بن جارود»، «مسعود بن عمر»، «قیس بن هیثم»، «عمرو بن عبید بن معمّر» و «یزید بن مسعود نهشلی» داده شد؛ پیک آن حضرت در ایصال این رساله، «سلیمان ابو زرین» بود که شرح جریان آن از حوزه رسالت این پیام وجیز خارج است.
صلاحیت حاکم و اوصاف از منظر امام حسین (ع)
امام حسین(ع) ضمن ارزیابی ارکان نظاممند حکومت دینی، به صلاحیت حاکم و اوصاف والی عنایت کرد و چنین فرمود: «فلعمری ما الإمام إلاّ الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط و الدائن بدین الحق، الحابس نفسه علی ذات الله»؛(۴۴) تنها کسی صلاحیت امامت و رهبری امت را دارا است که به قرآن عمل کند و به قسط و عدل تمسّک نماید و به دین حق متدیّن باشد و خویشتن را در محدوده دستور الهی نگه دارد، و از آن تعدّی نکند.
رهایی مردم از جهل علمی و جهالت عملی
سیّدالشهدا(ع) برای احیای حق و ابطال باطل و افشای امویان و رهایی مردم از جهل علمی و جهالت عملی و نجات آنان از استبداد و هرگونه سیستم ستمزا و عدلزدا، هیچ چارهای جز تضحیه و تأسیر دودهء طه و یس نداشت و به چنین قیامی که نه مسبوق به مثل بود و نه ملحوق به نظیر، اقدام کامل کرد و بههیچوجه در آن دریغ نفرمود؛ «… و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضلاله… ».(۶۱)
تحلیل جامعه شناسانه امام از زمان و مکان نهضت
اقدام شجاعانه به چنین فداکاری بیمانند، گذشته از رهنمود غیبی در رؤیا یا حالت منامی، همراه با تحلیل جامعهشناسانه همهجانبه بود، زیرا همانطوری که انتخاب زمان نهضت بسیار درست بود، تعیین سرزمین قیام نیز کاملاً بررسی شده بود، چون نه حجاز آماده چنین قیام آزادیخواهانه بود و نه یمن و نه مناطق دیگر. تنها عراق آمادگی خود را طبق دعوتنامه متواتر اعلام کرد؛ چه اینکه بعد از «واقعه طفّ»، طولی نکشید که برخی از نتایج نهضت پیش از اماکن دیگر در همان منطقه ظهور نمود و مردم همان مرز و بوم بیش از دیگران، راه قیام در برابر طغیان اموی را پیمودهاند.
به هر تقدیر، عراق مناسبترین سرزمین برای طرح نهضت و خصوص کوفه شایستهترین شهر برای قیام بود؛ گرچه طاغیان لدود اموی با شهید نمودن نایب خاص حضرت ابی عبدالله(ع)، یعنی مسلم بن عقیل و حامیان وی، راه ورود آن حضرت(ع) را به کوفه بستند و قافله نستوه را بهجایی که نه کمک مردمی و نه کمک طبیعی در آنجا بود، به نزول اجباری وادار کردند.
ره آورد قیام حسینی و جنبه الهی و انسانی آن
اصل هفتم. عزّت و افتخار حسینی(ع) به عنوان یک جریان فکری و حقوقی، از رهآوردهای مسلّم قیام عاشورا است. جنبه الهی آن، اسوه سالکان کوی دیانت است و جنبه انسانی آن قدوه راهیان راه حریّت مردمی است؛ هرچند حریّت راستین فقط در پرتو وحی آسمانی تأمین میگردد. امام حسین(ع) نه تنها اصل نهضت را مخصوص خود نمیدانست، بلکه هماره دیگران را به چنین قیامی فرا میخواند. البته مراتب مأموریت و درجات رسالت انسانها یکسان نیست.
سرّ تعمیم قیام همان عمومیّت زیربنای آن است، زیرا استقلال، آزادی، امنیّت، تمامیت ارضی و سایر حقوق یک امت متمدن و متدین، سبب اصلی مبارزه در برابر حکومت غاشمان طاغی است و نزاهت از ضیْم و زبوبی و برائت از ذلّت و فرومایگی، و نجات از بردگی و خواری، دستمایه اصیل جهاد در قبال سلطه باغیان یاغی است.
امام حسین(ع) در ندا، نوا، آوا و صدای خویش، جریان کربلا را به عنوان تمثیل و نمونه یاد میکرد، نه به عنوان قضیّه شخصی و انحصاری که دیگران در آن سهیم نباشند؛ یعنی قصّه نینوا صبغه مثال دارد نه تعیّن، و اینک چند شاهد:
شاهد اول؛ عذاب سلطه پذیر بی تفاوت
- آن حضرت(ع) از رسول گرامی اسلام(ص) نقل کرد: «هر کس سلطان ستمکاری را ببیند که حرام خدا و حرمت الهی را حلال میداند، عهد خدا را میشکند، مخالف سنّت پیامبر خداست، در بین مردم به گناه و تجاوز عمل میکند، و آن را به فعل یا قول خود تغییر ندهد، سزاوار است خداوند چنین شخص سلطهپذیرِ بیتفاوت را با آن ظالم یک جا وارد کند… ».(۴۶)
محتوای این حدیث نبوی، اختصاصی به امام معصوم(ع) ندارد؛ هر چند هر قیامی باید به اذن آن حضرت در عصر حضور و به اذن نایب وی در زمان غیبت باشد.
شاهد دوم؛ به استقبال شهادت رفتن
- آن حضرت(ع) به طور رسمی اعلام فرمود: «مگر نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل اجتناب نمیشود؛ هر مؤمنی به لقای خدا راغب گردد»؛(۶۳) یعنی به استقبال شهادت برود. این دستور، هر فرد و گروه متعهد دینی را در بر میگیرد.
شاهد سوم؛ اختصاص نداشتن قیام علیه یزید
- امام حسین(ع) در برابر پیشنهاد «مروان بن حکم» و ادعای نصیحت خیرخواهانه راجع به قبول بیعت یزید فرمود: «علی الإسلام السلام، إذ قد بُلِیت الاُمّه براعٍ مثل یزید»؛(۴۸) یعنی سلام تودیع و خداحافظی اسلام وقتی مطرح است که مسئول اداره امور امت اسلامی، زمامداری مانند یزید باشد. از این تعبیر معلوم میشود که شخص یزید خصوصیت ندارد، بلکه هر والی و حاکم که مانند یزید بود و در هر عصر یا نسلی باشد، مقاومت در برابر او لازم است و هیچ ویژگیای برای امام معصوم(علیهالسلام) نیست. البته رهبری قیام در اختیار ولی معصوم است.
شاهد چهارم؛ تبری هر مسلمان از حکومت استبداد و مانند آن
- امام حسین(ع) در تعبیری دیگر به مروان فرمود: «… مِثلی لا یبایع مثله»؛(۴۹) یعنی کسی که مثل من به اصول اسلام باور دارد و معارف حقوق اجتماعی آن، از قبیل عدل، مواسات و مساوات را در ظل رهنمود شریعت میپذیرد، هرگز با مثل یزید، هرکس باشد، بیعت نمیکند؛ از این بیان جامع استنباط میشود که هر مسلمانی عهدهدار تبرّی از حکومت استبداد، استعباد و مانند آن است.
- امام حسین(ع) عنصر محوری پرهیز از پیروی حاکم جائر را لزوم تحرّز از ذلّت و وجوب حیازت عزّت دانست و این اصل، یعنی تولّی عزّت و تبرّی از ذلّت، اختصاصی به امام معصوم ندارد، بلکه اجرای آن بر هر متدین متعهدی لازم است. بیان آن حضرت در نزاهت از ذلّت و برائت از بردگی و فرار و صیانت از اقرار ذلیلانه این است: «ألا و إنّ الدّعیّ بن الدعیّ قد ترکنی بین السلّه و الذلّه و هیهات له ذلک هیهات منّی الذلّه، أبی الله ذلک ورسوله و المؤمنون و جدود طهرت و حجور طابت ان نؤثر طاعه اللئام علی مصارع الکرام».(۵۰)
مقصود آن حضرت(ع) از کلمه «منّا»، خصوص اهل بیت عصمت(علیهمالسلام) نیست، زیرا لزوم تحرّز از سلطه بیگانه و مذلّت استبداد، از خصایص اَسْرَه عصمت(علیهمالسلام) نیست؛ لذا فرمود: خداوند از ذلت ما اِبا دارد و پیامبر تأبّی دارد و مؤمنان امتناع میورزند….
با این تحلیل معلوم میشود، آنچه آن حضرت(ع) درباره تنزّه از پذیرش ذلّت که به صورت دست بیعت دراز کردن یا زبان اعتراف گشودن ظهور میکند، فرمودهاند، وظیفه همه رادمردان دینی است؛ «لا أعطیکم بیدی إعطاء الذلیل و لا أقرّ لکم إقرار العبید».(۵۱)
- فرهنگ حسینی(ع) که در ثنایای سیرت و سنّت آن حضرت و صحابه صهبای صهیبپرور وی بارز بود، نشان تعمیم و توسعه آن در حوزه دینی است؛ مثلاً پرهیز از فَتْک و ترور «ابن زیاد» توسط حضرت مسلم در خانه هانی که «شریک بن اعور» بیمار در آنجا بستری بود و عبیدالله بن زیاد به عیادت وی آمد، زیرا وقتی به آن حضرت پیشنهاد ترور ابن زیاد را دادند و وی نپذیرفت، در جواب سؤال اعتراضآمیز گفت: رسول خدا فرمود: «إنّ الإیمان قید الفتک لایفتک مؤمن»؛(۵۲) یعنی ایمان مانع ترور کردن است و مؤمن کسی را ترور نمیکند. این حکم اختصاصی به امام معصوم و نایب خاص او ندارد، بلکه وظیفه هر مسلمان است، و همچنین به پرهیز از آغاز جنگ در جریان برخورد «حرّ بن یزید ریاحی» با سالار شهیدان که یک وظیفه همگانی است و اختصاصی به معصوم(ع) ندارد.
همچنین تمام مطالب را با همراهان خود مطرح کردن و آنان را به دعوت مبهم و هدف مجهول سوق ندادن و خطر را از آنها مستور نکردن، از وظایف همگان است و توجه به آن در متن قیام امام حسین(ع) کاملاً مشهود است، زیرا آن حضرت به طور مکرّّر، جایگاه خطیر این نهضت را گوشزد میکرد و با آگاهی از شهادت مسلم بن عقیل(ع)، اصحاب خود را مخیّر بین رفتن و ماندن نمود؛ چه اینکه در شب عاشورا آنان را آزاد گذاشت و مخیّر کرد. همه این امور که نشان عزّت و افتخار است، از اوصاف و نیز از وظایف مشترک میان امام و امّت است.
شاهد هفتم؛ وظیفه امر به معروف و نهی از منکر
- وظیفه امر به معروف و نهی از منکر، بدون اَشَر و بَطَر که در وصایای تاریخی امام حسین(ع) میتابد، از رسالتهای عمومی است و هیچ اختصاصی به انسان معصوم ندارد؛ چه اینکه تکلیف اصلاح مفاسد اجتماعی ویژه آن حضرت نبوده و نیست؛ در بخشی از وصیتنامه مکتوب امام حسین(ع) چنین آمده است: «… و إنّی لم أخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و إنّما خرجت لطلب الإصلاح فی أُمّه جدّی، أُرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیره جدّی و أبی».(۵۳)
یاد و نام امام حسین (ع) در انقلاب و جنگ تحمیلی
چه اینکه اِحنَت و کینه طاغی باغی، مایه محنت و مِهانت عدالتپروران خواهد بود، و زندگی در چنین فضایی رنج آور، و مرگ عزیزانه و فاخرانه در آن سبب سعادت است؛ چه اینکه آنحضرت فرمودهاند: «لا أری الموت إلّاسعاده و الحیاه مع الظالمین إلّابرماً».(۵۴)
این بیان نورانی امام حسین(ع) رسالت همگان را تبیین میکند؛ لذا بسیاری از پیامهای بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، امام راحلِ که با بنان یا بیان ایشان به امت گرانقدر اسلام میرسید، مزیّن به رهنمودهای سیّد الشهداء(ع) بود، و مبارزان نستوه انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، با مرثیه رسای آن حضرت، ایرانزمین را از لوث استبداد و رَوث استعمار تطهیر کردند.
پینوشت:
۱ـ دیوان حافظ.
۲ـ نساء، آیه ۱۳۹٫
۳ـ صافات، آیه ۱۸۰٫
۴ـ فاطر، آیه ۱۰٫
۵ـ سوره فصّلت، آیه ۴۱٫
۶ـ سوره منافقون، آیه ۸٫
۷ـ البلد الأمین، دعای جوشن کبیر، ص ۴۰۹٫
۸ـ نهجالفصاحه، ج۲، ص۶۴۹٫
۹ـ جاثیه، آیه ۲۳٫
۱۰ـ قصص، آیه ۳۸٫
۱۱ـ نازعات، آیه ۲۴٫
۱۲ـ ص، آیه ۲٫
۱۳ـ بقره، آیه ۲۰۶٫
۱۴ـ شعراء، آیه ۴۴٫
۱۵ـ سوره کهف، آیه ۳۴٫
۱۶ـ سوره منافقون، آیه ۸٫
۱۷ـ سوره دخان، آیه ۴۹٫
۱۸ـ دیوان شمس تبریزی.
۱۹ـ بحار الانوار، ج ۹۵، ص ۲۱۶؛ دعای عرفه امام حسین(علیهالسلام).
۲۰ـ دیوان حافظ.
۲۱ـ سوره احزاب، آیه ۳۳٫
۲۲ـ سوره آلعمران، آیه ۶۱٫
۲۳ـ شوری، آیه ۲۳٫
۲۴ـ انسان، آیات ۹ ـ ۸٫
۲۵ـ جامع ترمذی، ص۵۴۱ و مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۰۹ و….
۲۶ـ نجم، آیات ۴ ـ ۳٫
۲۷ـ بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۵۴٫
۲۸ـ نساء، آیه ۵۹٫
۲۹ـ نهجالبلاغه، خطبه ۳٫
۳۰ـ بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۲۶۱٫
۳۱ـ طه، آیه ۶۴٫
۳۲ـ نساء، آیه ۷۵٫
۳۳ـ بقره، آیه ۱۲۷٫
۳۴ـ ر.ک: اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۵۸۱٫
۳۵ـ اقبال الاعمال، ص ۳۳۵٫
۳۶ـ اعراف، آیه ۵۸٫
۳۷ـ دیوان حافظ.
۳۸ـ بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۷۷٫
۳۹ـ اعلام الهدایه، ج۵، ص۲۰۹٫
۴۰ـ سوره سبأ، آیه ۴۶٫
۴۱ـ اللهوف، ص ۶۰٫
۴۲ـ الاحتجاج، ج ۲، ص ۲۹۱٫
۴۳ـ همان، ص ۱۲۵ ـ ۱۲۳٫
۴۴ـ الارشاد، ج ۲، ص ۳۹٫
۴۵ـ التهذیب، ج ۶، ص ۱۱۳،(زیارت اربعین).
۴۶ـ بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۲٫
۴۷ـ همان، ج ۷۵، ص ۱۱۶٫
۴۸ـ بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۶٫
۴۹ـ همان، ص ۳۲۴٫
۵۰ـ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۸۳٫
۵۱ـ همان، ج ۴۵، ص ۷٫
۵۲ـ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۴۳٫
۵۳ـ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۸٫
۵۴- همان، ص ۱۹۲٫
سوتیتر:
۱٫
عزّت و افتخار انسان که موجودی متفکر و مختار است، در پرتو معرفتِ صائب و عملِ صالحِ او تأمین میشود. بررسی معرفتِ عالَم و آدم و پیوند بین آنها، مسبوق به شناخت اصل معرفت و آگاهی از مقدار واقعنمایی آن و کیفیّت انطباق «ذهن» بر «عین» و نحوه انتقال عین به ذهن است
۲٫
چون اقتضای آزادگی اخلاقی به استناد جهانبینی توحیدی، خواستن و حفظ نمودن حقوق یادشده برای دیگر همنوعان است، بنابراین مقتضای اعتزاز و افتخار جامعه برین انسانی، همانا نزاهت از سلطهگری و برائت از سلطهپذیری است
۳٫
آنچه خواسته دشمنِ عنود بوده است، انقطاع نسل معنوی رسول اکرم(ص) بود و آنچه توسطِ وحی وعده داده شد، دوام نَسَب معنوی آن حضرت است و تداوم این رشته معنوی، توسط حضرت فاطمه زهرا(س) در مجرای فیض خاص حسینی صورت پذیرفت
۴٫
وظیفه امر به معروف و نهی از منکر، بدون اَشَر و بَطَر که در وصایای تاریخی امام حسین(ع) میتابد، از رسالتهای عمومی است و هیچ اختصاصی به انسان معصوم ندارد؛ چه اینکه تکلیف اصلاح مفاسد اجتماعی ویژه آن حضرت نبوده و نیست
۵٫
بسیاری از پیامهای بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، امام راحلِ که با بنان یا بیان ایشان به امت گرانقدر اسلام میرسید، مزیّن به رهنمودهای سیّد الشهداء(ع) بود، و مبارزان نستوه انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، با مرثیه رسای آن حضرت، ایرانزمین را از لوث استبداد و رَوث استعمار تطهیر کردند