اخلاق در اسلام (۵)

حضرت آیۀ الله مشکینی
امردهم
یکی دیگر از اموری که بعنوان مقدمه باید به آن اشاره نمائیم این است که انسان دارای سه قوه می باشد که عبارت است از: ۱- قوۀ عاقله، ۲- قوۀ شهویه، ۳- قوۀ غضبیه، که در علم اخلاق دربارۀ این قوا و آثار آنها بحث می شود.

قوه عاقله
توجه قوۀ عاقلۀ انسان بر موجودات و تفکر و تعقل در حقایق آنها را «عقل نظری» گویند و این علم را علم نظری با حکمت نظری می نامند. در حکمت نظری همۀ موجودات مورد بحث قرار می گیرند، لیکن آن قسمت از حکمت نظری که دربارۀ خداوند متعال صحبت می کند، حکمت متعالیه و آن بخش که عالم طبیعت و تکوین را مورد بحث قرار می دهد «طبیعات» نامیده می شود. و اگر قوۀ عاقله افعال صادره از انسان را مورد توجه قرار دهد و این قوه برای تشخیص و درک مصالح و مفاسد افعال بکار گرفته شود آنرا «عقل عملی» یا حکمت عملی گویند.
بنابراین علم حکمت بر دو قسم است: حکمت نظری و حکمت عملی حکمت عملی که بحث و تعقل در افعال را بر عهده دارد بنوبۀ خود به سه بخش تقسیم می شود:
۱- بحث و توجه در امور مربوط به شخص انسانی بمنظور تزکیه و تصفیۀ نفس که این علم تزکیه نفس است.
۲- بحث و توجه قوۀ عاقله به امور مربوط به محیط خانواده و دقت و تحقیق دربارۀ آنها که بنام علم تدبیر منزل است.
۳- بحث و تعقل و تحقیق در مورد امور مربوط به محیط شهر یا کشور یا همۀ دنیا، و نظر دربارۀ مصالح و مفاسد امور و اعمال مربوط به جامعه که آنرا علم سیاست مدن یا حکمت سیاست مدن می نامند.
در علم اخلاق، حکمت تدبیر منزل و حکمت سیاست مدن مورد بحث نیست و فقط بخش اول، یعنی علم تزکیه نفس که شخص انسان مورد توجه است به علم اخلاق ارتباط دارد. بنابراین از مجموع انشعابات مربوط به قوۀ عاقله که گاهی آنرا «قوۀ ناطقه» نیز می گویند، علم تزکیه نفس در علم اخلاق مورد بحث می باشد.
قوه شهویه
انسان دارای نیروئی است که مبداء جذب منافع است. این نیرو باعث می شود که انسان همواره تمام منافع و خوشی ها و راحتی ها و لذتها را بسوی خود جذب نماید. انسان بعنوان جزئی از این جهان و ارتباطی که با آن دارد می خواهد بطرق گوناگون و بوسیلۀ قوائی که در او وجود دارد از همۀ لذتهای دنیا استفاده نماید، از دیدنیها، شنیدنیها، چشیدنیها، بوئیدنیها، ملموسات، خوردنیها، آشامیدنیها و عمل جنسی و دیگر تمتعات دنیا و در جستجوی بهترین آنهاست، و بالاخره در انسان نیروئی است که می خواهد تمام چیزهائی که با وجود او تماس و ارتباط دارد بسوی خود جذب و جلب نموده و از آنها لذت ببرد و این نیرو را قوۀ شهویه یا قوۀ اشتهاء می نامند.
قوه غضبیه
قوۀ غضبیه مبداء دفع است. بر خلاف قوۀ شهویه که قوۀ جاذبه است، قوۀ غضبیه دافعه است. وجود این قوه موجب می شود که انسان همواره آنچه را که به ضرر اوست از خود دفع نماید، و یکی از آثار این قوه سلطه جوئی و استکبار و برتری طلبی و تلاش برای غلبه بر همنوع و بر همه چیز است.
بنابراین در انسان سه قوه وجود دارد که هر یک مبداء و منشاء یک امری است. انسان با داشتن این سه قوه موجودی است که هم با فرشتگان و هم با حیوانات شریک است، چرا که قوۀ عاقله مشترک بین انسان و فرشتگان است و فرشتگان قوۀ شهویه و غضبیه را دارا نیستند و در قوۀ شهویه و غضبیه با حیوانات مشارکت دارد، و حیوانات دارای قوۀ عاقله نیستند.
گاهی در کتابهای اخلاقی از این سه قوه بشکل دیگری تعبیر شده است به این ترتیب که می گویند انسان دارای سه نفس است:
۱- نفس ملکی ۲- نفس بهیمی ۳- نفس سبعی که باید توجه داشت منظور از این سه نفس همان قوای عاقله و شهویه و غضبیه است. همانگونه که قبلاً اشاره شد هر یک از این قوای سه گانه منشاء تولید افعال و مبداء وجود آثاری در انسان است، ولی این افعال و آثار در همه موارد خیر، ویا در همۀ موارد شرنیستند، بلکه به حسب موارد و اقتضاءات گاهی خیر و گاهی شر می باشند، مثلاً برخی از آثار و اموری که از قوۀ عاقله نشأت گرفته مانند پیدا کردن توحید و معاد و اعتقادات دیگر و پیروی کردن از آنها خیر است و اموری مانند مکرو حیله و غلبه بر دیگران بویسلۀ فریب و دیگر شیطنتها از آثار شر قوۀ عاقله بشمار می‌رود، و همچنین آثار و افعال نشأت گرفته از قوۀ شهویه و غضبیه ممکن است در بعضی موارد خیر، و در بعضی دیگر شر باشد. بنابراین آثاری که از این قوای سه گانه بروز می‌نماید شش قسم می شود و هر یک از آنها یا وصفی است و یا خلقی که بعداً گفته خواهد شد.
در مورد آثار قوای عاقله و غضبیه و شهویه، در برخی از کتابها و گفتارها به این نحو تعبیر شده که انسان دارای چهار نوع صفات است: ۱- صفات ملکی ۲- صفات شیطانی ۳-صفات بهیمی ۴- صفات سبعی، که منظور از صفات ملکی امور خیر، و صفات شیطانی آثار شر نشأت گرفته از قوۀ عاقله است، و صفات بهیمی و سبعی نیز همان آثار تولد یافته از قوۀ شهویه و غضبیه است.
در هر صورت در علم اخلاق از این سه قوه و پدیده های مربوط به آنها بحث خواهیم کرد، گرچه انسان دارای قوای دیگری نیز هست که علمای اخلاق آنها را نیز در کتب اخلاقی مورد بررسی قرار داده اند، مانند قوای غاذیه ومُنمیه و مولده که انسان در این سه قوه با نباتات شریک است، و به لحاظ این سه نیرو جزء نباتات محسوب می شود، چرا که هم انسان و هم نباتات تغذیه می کنند، رشد و نمومی نمایند و دارای نیروی تولید هستند، همچنانکه می توان انسان را جزء اجسام دانست بدانجهت که دارای جسم است.
ولیکن ما از بیان این قبیل قوا در این بحث صرف نظر می کنیم، زیرا که در علم اخلاق باید از صفاتی بحث شود که در تحت ارادۀ انسان باشد، بطوری که اگر آن صفت خوب است و در انسان وجود ندارد بتواند تحصیل نماید، و اگر دارد به تکمیل آن بپردازد، و چنانچه از صفات و امور زشت و بداست از خود بزداید، و بدیهی است قوائی که خارج از اراده و اختیار انسان است در علم اخلاق مورد بحث قرار نمی گیرند.
در علم اخلاق از صفاتی بحث میشود که تحت اراده انسان است به طوری که اگر آن صفت خوب است و در انسان وجود ندارد بتواند تحصیل نماید و چنانچه از امور بد و زشت است از خود بزداید.
امر یازدهم
در مورد روان و نفس انسان بحثی در علم اخلاق مطرح است که: آیا اصل اولی و فطرت و طبیعت در روح و نفس انسانی کشش بسوی کمال و سعادت و اخلاق فاضله و حرکت و سیر در راه صحیح و مستقیم است و خارج شدن از این مسیر طبیعی بوسیلۀ عاملی خارج از وجود انسان انجام می گیرد، یا آنکه طبیعت انسان و مسیر طبیعی او میل بسوی نقص و زشتی ها و رذائل است و خروج از این سیر طبیعی و حرکت بسوی کمال به عاملی دیگر نیاز دارد تا او را وادار نماید از آن مسیر طبیعی خارج و راه کمال و مستقیم را بپیماید؟
بنظر می رسد از دو قول و مسلکی که بیان شد، درستی قول دوم را می توانیم از آیات قرآن کریم استفاده نمائیم. توضیح بیشتر اینکه انسان فطرتاً بسوی نقص می رود و به زشتی‌ها گرایش دارد، گویا انسان بر سردوراهی ها چه از نظر فکری، وچه از جهت اخلاقی و یا عملی اگر آزاد و مختار باشد طرف زشتی و رذیلت و نقص را انتخاب می‌کند و بسوی کمال و فضیلت نمی رود، مگر آنکه نیروئی او را به این طریق سوق دهد. و شاهد بر این مطلب آیاتی است که ذیلاً به آنها اشاره می کنیم:
۱- «وَ العَصر اِنّ الإِنسانَ لَفِی خُسرٍ، اِلاّ الّذِینَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ……»
سوگند به عصر که همانا- طبیعت- انسان در خسران وزیان است، مگر کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام دهند.
حکم عام- در خسران بودن- روی مستثنی منه، یعنی انسان آمده است و منظور از انسان در این آیه و در آیاتی که بعداً ذکر خواهد شد. طبیعت انسان است و حکم روی آن طبیعت قرار گرفته است نه افراد. بنابراین معنی این می شود که فطرت و طبیعت انسان بگونه ای است که همواره- در اندیشه، باور، عقیده، صفات و اعمال- راه خسران وزیان را می پوید و طبعاً اندیشه ها و باورهای باطل و صفات رذیله و اعمال زشت را انتخاب می کند، و فقط کسانی که به خدا ایمان آورده اند و براساس ایمان اعمال صالح را پیش گرفته اند مستثنی هستند، چرا که نیروی ایمان و عمل صالح انسانی را از انتخاب راه خسران جلوگیر و مانع می شود. پس این آیه مثل اینکه روشن می کند که مقتضای طبیعت انسان زیانکاری و طلب زیان است.
۲- آیۀ ۳۴ سورۀ ابراهیم (ع):
«     »
به تحقیق- ذات و طبیعت- انسان ظلوم (بسیار ظلم کننده) و کفار (بسیار ناسپاس) است. «ظلم» عبارت است از: «وضع الشء فی غیرموضعه» یعنی چیزی را در غیر جای خود قرار دادن، و این انسان است که در اندیشه و صفات و عمل، اندیشۀ انحرافی و صفات رذیله و اعمال زشت را انتخاب می کند و این خود، ظلم است و انسان ذاتاً ظلوم (بسیار ظلم کننده است) است.
۳- آیۀ ۹ سورۀ معارج:
«اِنّ الإنسانَ خُلِقَ هَلُوعاً»
– ذات- انسان بسیار حریص آفریده شده است. انسان ذاتاً نسبت به مال، جاه، شهوات و هواهای نفسانی حریص است.
۴- آیۀ ۵ سورۀ قیامت:
«بَل یُرِیدُ الإنسانُ لِیَفجُرَ اَمامَهُ»
طبیعت انسان این است که پیوسته در مسیر زندگی خویش و در هر گامی که بجلو می‌گذارد اراده می کند که به راه فجور، یعنی خروج از حد شرع و دایرۀ عقل و راه مستقیم الهی گام نهد و براه انحراف و هوی و هوس رود، و این آیه برای اثبات مدعای ما از آیات قبل واضح تر است.
۵- آیۀ ۶ سورۀ علق:
« •   اَن رَآهُ استَغنی »
انسان آنگاه که خود را بی نیاز دید، همانا طغیانگر و سرکش می شود. اگر زنجیر فقر و نیازها انسان را کنترل نکند، سرکش و طاغی می شود و از فرمان عقل و شرع سر می‌پیچد، و این اقتضای طبیعت انسان است.
بنابراین می توان گفت از آیات استفاده می شود که انسان در ذاتش نهفته است که همواره راه خسران و زیان را انتخاب می کند، و در بحثی که در علم روانشناسی نیز مطرح است که آیا انسان بالفطره و بنحو کلی به سردوراهی ها از راه صلاح و عقل و شرع، یا راه هوسها و هواها کدامیک را انتخاب می کند؟ ممکن است ما با استفاده از آیات و بعنوان یک قانون کلی فرض دوم را قائل شویم.
علم اخلاق که حضرت رسول اکرم (ص) فرموده است:
«اِنَّما بُعِثتُ لِأتُمَمِّمَ مَکارِمَ الأخلاقِ»
بر این پایه است که انسان را متنبه کند و او را آگاهی دهد و فضائل و رذائل را برایش بیان نماید و آراستگی فضائل و آثار و فوائد آنها را مجسم کند و مفاسد رذائل را روشن نماید تابسوی خسران و زیان که مقتضای طبیعی انسان است نرود، و انسان بتواند خود را تحت نظارت و مراقبت و کنترل عقل و شرع در راه رشد و کمال قرار دهد. بنابراین معلوم شد که انسان بطور طبیعی راه خسران را انتخاب می کند، مگر آنکه معتصم به عصمت الهی شود.
ادامه دارد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *