این سیزدهمین قسمت از سرگذشتهای ویژه می باشد که تقدیم دوستداران آن می گردد، لازم به تذکر است که یازده قسمت آن در مجله ی پاسدار انقلاب درج گردید و این چهارمین قسمتی است که توسط حجه الاسلام سید حمید روحانی برشته ی تحریر درآمده است، امید که مورد توجه خوانندگان محترم قرار بگیرد.
*قسمت چهارم
از حضرت امام صادق(ع) منقول است که « کونوا دعاه للناس بغیر السنتکم لیروا منکم الورع و الاجتهاد والصلوه و الخیر فان ذلک داعیه» این روایت بطور خلاصه می خواهد بگوید که یک انسان متعهد و وارسته نه تنها بازبان و بیانش تبلیغ و ارشاد می کند،بلکه اعمال ورفتارش نیز برای مردم سرمشق، الگو و اندرز بخش است و اصولا یک انسان مهذب و خود ساخته به گونه ای است که عملکرد او نیز موجب پند، هدایت و ارشاد مردم می گردد، وراستی که نمونه ی بارز این گونه انسانها امام خمینی است که حرکت و سکون ایشان آموزنده، پند دهنده و ارشاد کننده است و من شخصا دراین زمینه خاطرات ارزنده ای از عملکرد ایشان به یاد گار دارم.:
۱- روزی در نجف اشرف امام خمینی برای برگذاری نماز جماعت خواستند وارد اطاق بیرونی شوند، کفش کن اطاق از کفشهای مردمی که برای شرکت در نماز جماعت بجا گرد آمده بودند انباشته شده بود بطوری که جای پا گذاشتن نبود، ما و دیگر روحانیان و بسیاری از فضلا بدون توجه،پاروی کفشهای مردم می گذاشتیم و رد می شدیم وجز این چاره ای نبود، امام وقتی به کفش کن رسیدو آن وضع را دید توقف کرد و ازپاگذاشتن روی کفش مردم خودداری ورزید و دستور داد کفشها را از سر راه جمع کنند و راه را باز نمایند، تازه خیلی از ما متوجه شدند که پا گذاشتن روی کفش دیگران تصرف در مال غیر است و خالی از اشکال نیست، البته ما دراین موارد خودرا دلخوش می کنیم که ان¬شا الله صاحبان این کفشها به این مقدار تصرف رضایت دارند،لیکن رهبر انقلاب دقیق تر، عمیق تر و باریک بین تر از ان است که ما فکر می کنیم چه آنکه به «عقبات» و مکافات روز جزا باور دارد.
۲- امام درآن روزگاری که هنوز نهضت را آغاز نکرده بود می دیدم وقتی وارد مجلسی می شد هرجا که جا بود می نشست و غالبا دم در و در جمع مردم کوچه و بازار می نشست، برخلاف بسیار ی که حتما باید روی مسند بنشینند، هرچندکه جا تنگ باشد و استخوانها یشان درهم فشرده شودو موجب اذیت و زحمت آنانی شود که در کنارشان نشسته اند. اصولا امام همیشه ازمسند نشینی گریزان بوده اند و گریزانند.
۳- امام در وقت رفت وآمدها و دید و بازدیدها همیشه تنها حرکت می کرد، با دارو دسته نمی رفت واز راه انداختن اصحاب و عساکر و اطرافی متنفر بود، آقای صانعی نقل می کرد که روزی درقم امام می خواستند دیدن یکی از علما برود، لیکن آدرس اورا نداشتندو از من آدرس خواستند . من هرچه اصرار کردم که به عنوان راهنمایی تا درب آن منزل ایشان را همراهی کنم نپذیرفتند.
خاطره ای که درنجف دارم که هروقت یادم می آید خنده ام می گیرد . روزی بعد از پایان درس امام در مسجد شیخ انصاری دوستان ما خبردارشدندکه امام می خواهد به عیادت مرحوم علامه امینی رحمه الله که در منزل بستری بود برود. گروهی دنبال امام راه افتادند تا ایشان را درعیادت علامه امینی همراهی کنند. امام وقتی دم درب منزل آن مرحوم ایستاده بود تااذن ورود بدهند، متوجه شد که جمعی با ایشان آمده اندو می خواهند همراه ایشان وارد منزل شوند. از آنجا که نمی خواست رسما آنرا رد نماید دست به حرکت جالبی زد: منزل مرحوم علامه ی امینی دو در داشت، یکی درب کوچه که وارد راهرو بزرگی می شد و درب دوم درراهرو قرار داشت که به حیاط منزل متصل بود. درب راهرو نیمه بازبود،امام با یک حرکت سریع وارد راهرو شد و باکمال خونسردی درراپشت سرخود بست و در راهرو ایستاد تا اذن ورود برسد.
به این حرکت امام بخوبی نمایانگر درجه ی استنکار و انزجارایشان از رفت و امد با دارودسته و اطرافی می باشدکه ایشان را به چنین حرکتی مجبور می سازد.
گویا درسال ۱۳۴۸ بودکه به ده هزار زوار ایرانی پس اززیارت حج ویزای عراق داده بودند، جمعیت انبوهی از زوار ایرانی در نماز جماعت امام درمدرسه ی بروجردی نجف شرکت می کردندو پس از پایان نماز می خواستنددرخیابانهابا سلام وصلوات امام راهمراهی وبدرقه نمایند. امام هرشب بعداز نماز وقتی می خواست از مدرسه بیرون برود دستور می داد که به مردم اعلام کنند: هیچکس حق ندارد بامن از مدرسه بیرون بیاید زواردرمدرسه مکث می کردند وقتی امام دورمی شد بتدریج خارج می شدند.
امام درشرائطی زوار ایرانی را از حرکت پشت سر خود برحذر می داشت که در عراق سخت تنها و بی یاور بود و برای نمایش قدرت در برابر رژیم جابرعراق که سخت می کوشید امام رادر گوشه نجف ایزوله سازد، شاید حرکت زوار ایرانی پشت سرایشان و ابراز احساسات نسبت به ایشان لازم وضروری بود، لیکن امام از آنجا که به خدا متصل است وجز خدا نمی بیند، هیچگاه خود را تنها احساس نمی کندو نیازی به این گونه نمایش قدرت ندارد.
۴- امام از پس رو پیش رو و اینگونه امورسخت بیزار است. درنجف اشرف خود ناظر بودم که گاهی درحرم مطهر حضرت علی( ع) استخوانهای این پیرمرد در میان انبوه جمعیت درهم فشرده می شد، ولی به کسی اجازه نمی دادکه مردم را کناربزنند و برای ایشان راه باز کنند. درلابلای جمعیت تنه می خورد، صدمه می خورد و مورد اذیت و آزارقرار می گرفت.به ویژه آنکه بسیاری از زوار از دهاتیهایی عرب بودندو بی مبالات و ناموزن راه می رفتند و به ایشا ن سخت صدمه می زدند، لیکن ایشان تمام این فشارها و رنجها را در مشاهده مشرفه تحمل می کرد ولی پس رو و پیش رو هایی را که مرسوم و متداول است تحمل نمی کرد
آقای سید علی شاهرودی پسرمرحوم آیت الله شاهرودی (اعلی الله مقامه) روزی درحرم مطهر حضرت علی (ع)ناظر این جریان بوده است و می بیند که چگونه امام درمیان ازدحام شدید، درهم پیچیده می شود و خطر ان است که زیر دست وپا بیفتد. به دونفری که پشت سرامام بوده انداعتراض می کند که چرا ایستاده اید؟ منتظرید که ایشان برای شما راه بازکنند؟ پاسخ می دهند که جرأت دخالت نداریم،آقا اجازه ی راه بازکردن به ما نمی دهد.سید علی شاهرودی عصبانی می شود، عبا را گوشه ای می افکند و جلو میرود و با سلام و صلوات مردم را ازسر راه ایشان کنارمی زند، امام مرتب دست به پشت اومیزده و اورا از این کار منع می کرده است.
برادر فقید ما مرحوم آقای املایی نقل می کردکه روزی درحرم مطهر حضرت امام حسین(ع) امام خمینی را دیدم که درمیان انبوه زوار گیر کرده و قدمی نمی تواند پیش گذارد.به جلو دویده به کنار زدن مردم و باز کردن راه پرداختم. امام با تعرض و تغیر مرا منع می کردند و من بی توجه به منع ایشان به کار خود ادامه می دادم. یکبار ه متوجه شدم که امام از مسیری که من برای ایشان باز کرده ام نیامده و تغییر مسیر داده در لابلای جمعیت به راه خود ادامه می دهد.
هرشب در برنامه ی تلویزیون پیش از شروع اخبار که چهره ی امام را در میان ازدحام مردم نشان می دهند اگر دقت کنید می بینید که چگونه امام با عصبانیت به پاسداری که گویا می خواسته مردم را از سرراه ایشان دور کند اعتراض دارد و برای او رو ترش کرده است.
۵- چنانکه در پیش خاطر نشان ساختم: امام مقید است تا آنجا که امکان دارد کار خودرا بردیگری تحمیل نکند، کار خود را خودش انجام می دهد، در نجف گاهی اتفاق می افتاد که امام رو پشت بام متوجه میشد که چراغ آشپزخانه یا دست شویی روشن مانده، به خانم و دیگران که درپشت بام بودند دستور نمی داد که بروند چراغ را خاموش کنند خود راه می افتاد و سه طبقه رادر تاریکی پایین می آمد چراغ را خاموش می کرد و باز می گشت. گاهی قلم و یا کاغذ می خواست که در اطاق طبقه دوم منزل بود، به هیچکس حتی به عزیزانش فرزندان شهید مرحوم حاج سید مصطفی دستور نمی داد که برای او کاغذ و قلم بیاورند خودش برمی خاست از پله ها بالا می رفت و یک ورق کاغذویا قلم برمی داشت و بازمی گشت.
۶- نظم امام درزندگی بحدی است که انسان می تواند طبق اجرای برنامه ی کار ایشان ساعت خود را تنظیم نماید. چنانکه در کتاب بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی آورده ام کارکنان منزل امام در نجف اشرف از حرکت و سکون و خواب و بیدار ی و نشست و برخاست ایشان درمی یافتند که چه ساعت از روزو شب است.
۷- امام در زندگی هماره ساده زیست می کند، ساده می پوشد، ساده می خورد، ساده می خورد، ازغذای چرب و نرم هماره پرهیز می کند، ازخوراکهای مقوی دوری می جوید. در نجف غذای مورد علاقه ی ایشان نان وپنیر و مغز گردو بود.
دررفت وآمدپیاده حرکت میکرد و علیرغم اصرار و فشار همه جانبه دوستان و ارادتمندان در نجف از گرفتن اتومبیل و رفت و آمد با ماشین خودداری می ورزید. با انکه بسیاری از فدائیان راه ایشان درکویت و جاهای دیگرآماده بودند که بادل و جان ماشینی ازغیر وجوهات شرعیه به ایشان هدیه نمایند.
ازرفتن به کوفه و گرفتن منزل درآنجا علیرغم گرمای شدید و ۵۰ درجه نجف خود داری می ورزید. حدود ۲۰ سال درنجف اشرف زیست ولی حتی یک شب رادرکوفه نخوابید.
۸- استقامت امام در برابر شدائد و مصائب، خود آموزنده و الهام بخش است . امام علیرغم عواطف و احساسات شدید همانند کوه دربرابر مصائب و ناملایمات ایستادگی می کند و بدینگونه به امت خود درس صبر، استقامت، برد باری و پایداری می دهد.
شهادت ناگهانی شهید مجاهد مرحوم حا ج سید مصطفی خمینی( اعلی الله مقامه) جا داشت که آسمان رابا تمام بزرگیش برسر همه ی آنانکه اورا می شناختند خراب کند. شهید حاج سید مصطفی مجتهدی بود آگاه، عادل، متعهد، مهذب و خودساخته که در تمام ابعاد امام و رهبر امت را پیرو بود و امام درراه ساختن و پرورش او زحمتهای فوق العاده ای کشیده و به او امید ها داشت، با وجود این، آنگاه که خبر شهادت او را در یافت کرد ان چنان بردباری و استقامتی از خود نشان داد که صبر ایوب را بار دیگر درخاطره ها زنده ساخت.