حجه الاسلام احمدی یزدی
قسمت دوم
دنباله نوشته ی گذشته :
دراینجا لازم است به نکته ای بطوراختصاراشاره شود! و آن این که منظوراز سنخ مطالب عرفانی و مسائلی که مربوط به سیر وسلوک انسان است، چیست؟
گرچه تفضیل این موضوع بجای دیگری مربوط است ولی مقدمتا باید عرض کرد، هنوز هم بسیاری ازافراد تصور می کنند انسان با این معلومات عادی خود – هرچند هم دقیق و عمیق باشد- واجد کمالات انسانی و سیرالهی میشود، و با این حالات معمولی و سرسری گرفتن مدارج انسانی، دارای اطمینان قلب می¬گردد، و نیازی به مراحل عالی تر ندارد .ویا گروهی شاید بگویند : سیر و سلوک یعنی چه؟ اطمینان قلب چیست؟ وخلاصه عرفان از چه مقوله ای است؟ و گاهی نسبت به آثار شرعی که دراین باب وارد شده مانند دعاها که حاوی روح عرفان و شناخت است، با حالت بی اهمیتی برخورد می¬کنند، و حتی نسبت به این گونه مطالبی که رهبر عزیز انقلاب اسلامی ومعلم عارف انسانیت امام خمینی در مواقع مناسب ارشاد می فرمایند توجه کامل نمی کنند ، وبه ریشه ی مسائل نمی اندیشند.
آیا اینگونه افراد اطلاعی از نیازهای انسانی ندارند، یا نسبت به کمالات انسانی بی توجه اند، و یا کمالات انسانی را محدود به سطحهای عادی می دانند، ویا معتقد اند اگر درجات کمالی هست، انسان به آن درجات نمی رسدو لااقل نوع ماها نمی رسیم ومانند این سری حرفها…
قبلا باید توجه داشته باشیم که اسلام انسان را دعوت نموده است به این که شناخت خودراهمیشه بالابرده، وبه شناختهای محدود خود قانع نشود، و در سیر انسانی که همان سیرالی الله است به کمالات انسانی عالی¬تری برسد و شناختهای خود را گسترش داده تاسایر شناختهای عادی و معمولی انسان تحت الشعاع شناخت عالیتر و والاتر قرار گیرد، و شناخت عالی عرفانی محیط برسایر شناختها واقع گردد.
برای کسانیکه تصور می کنند عرفان و سیر و سلوک یک امر ساختگی و یا بی مدرکی است، توجه آنها را به قسمتی از سخنانی که راجع به این مرتبه ی عالی انسانی وارد شده است جلب می کنیم.
(البته بحث ما خارج از آن سلسله مهملاتی است که عده ای تحت عنوان عرفان یا تصوف بهم می¬بافند، و درواقع راه مفری شده است برای آنان، که از انجام مسئولیتهای انسانی- چه فردی و چه اجتماعی- سرباز زنند، و به این سری اوهام دلخوش باشند)
در روایتی ازحضرت امیرمؤمنان و مولای متقیان علیه الصلوه و السلام نقل شده است که:
العارِفُ مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَاَعتَقَهاوَ نَزًَهَها عَن کُلِ ما یُبَعدُها وَیُوبقها.
یعنی عارف کسی است که نفس ( شخصیت انسانی ) خودرا بشناسد، و پس از شناسائی او را آزاد کند، و منزه و پاک گرداند(تهذیب نماید) نفس خود را (گرچه بصورت توبه باشد) از هرچه که او را از حقیقت دور می کند و از آنچه موجب هلاکت و انحراف نفس او است (درتمام نشات و عوالم الهی اعم از دنیا و برزخ و آخرت) تشریح و تفصیل این روایت به محل دیگری مربوط است.
ونیز حضرت مولی العارفین علی (ع)در مناجاتی که معروف به شعبانیه است میفرماید:
الهی و الحقنی بنور عزک الابهج فاکون لک عارفا وعن سواک منحرفا و منک خائفا مراقبا یا ذوالجلال و الاکرام .
ای اله ومعبودمن مرا ملحق گردان بنور عزت سرور بخش خودت(به نورعزت بهجت زای خودت) تا بتو عارف باشم، و از غیر تو منحرف و بی توجه شوم، و از تو خائف و مراقب باشم ای صاحب جلال و اکرام.
البته این مناجات که درحقیقت گفتگوی عارفان با محبوب و معبود خود میباشد. و به صورت راز و نیاز آنان بامحبوب و معشوق است، اختصاص به ماه شعبان ندارد، و این که تحت عنوان شعبانیه معروف گشته است بلحاظ مقدمه¬ای برای ماه رمضان که ماه شناخت وعرفان و سیرو سلوک خاصی برای انسان است عنوان قرار گرفته است، و در روایت این چنین نقل شده که حضرت علی (ع)و فرزندان آن حضرت و همچنین سایر ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین آنرا می خواندند، و ظاهرا این وصف از مختصات این مناجات می باشد.
ونیز در دعای کمیل است:
یا غایه امال العارفین ای خدایی که غایه نهایی آمال و آرزو های عارفانی .
و نظایراین کلمات که بعضی از حالات انسان سالک محب را نسبت به محبوب خودبیان فرموده اند.
مثلا یکی از خواسته های شخص عارف سالک از خداوند دراین مناجات چنین است.(درمقابل کسانی که خواسته های دیگر را مورد توجه قرا رمی دهند.)
الهی و الهمنی و لها بذکرک الی ذکرک ای معبود و اله من، الهام نما بمن حالت شیفتگی بیادخودت را علاوه بریادو ذکر خودت.(و حالت ذکر و یاد خودت را برمرتبه قبلی حالت ذکراضافه فرما تا متذکر تو باشم، و هم چنین تزاید این حالت را درخواست میکنم.)
و خداوند دراین رابطه فرموده است:اذکرونی اذکرکم مرایاد کنید من شما را یاد می کنم. وباز درهمین مناجات است :
الهی و اجعلنی ممن نادیته فاجابک ولا حظته فصعق لجلالک فناجیته سراو عمل لک جهرا.
الهی مرا قرار ده از کسانی که خودت آنها را ندا فرمودی و آنان بتو جواب داده اند (واز آنان قرار ده) که ملاحظه نمودی و درنتیجه آنان دربرابر جلال و عظمت تو بحالت صعق درآمده اند و پس از آن با آنان مناجات سری نمودی (راز ونیاز درمرتبه ی سری فرمودی) و آنان نیز آشکارا (ودرمرحله جهری) عمل برای تو انجام دادند.
این سری مطالب و معارف درآثار شرعی زیاد است، لکن مهم این است که آنها را چطورواز چه راهی دریافت کنیم، و به واقعیت این مراحل و مدارج برسیم.
سیر وسلوک الهی و سیرالی الله، این مسیر را برای انسان معین میکند، و سالکان الی الله که در راه خدا هستند به این سلسله معارج توجه دارند.
*چرا این مرحله قابل انتقال نیست؟
گاهی تصور میشود که پس سالکان الی الله چه مراحلی را طی کردند، و به چه مدارجی رسیدند، و چه واقعیتهایی یافتندکه مارا از آنها اطلاعی نیست، و یا چرا آن مراحل و مدارج را برای دیگران مجسم نمی¬کنند تا دیگران هم بالعیان ببینند، و مستقیما دریابند که چه مراحل عالیه ای برای انسان امکان تحقق و عینیت دارد.
**امام علی (ع) :
عارف کسی است که نفس خود را بشناسد و پس از شناسایی آن را آزاد و منزه وپاک گرداند.
البته واضح است که آن مرحله سیر و سلوک که برای شخص سالک عینیت داردسالک نمی تواند مرحله ی عینی مشاهده ی خود را به دیگران منتقل کند، زیرا اساسا واقعیت عینی که با خصوصیات معین و مشخصات خاصی درتحت شرایط عینی بخصوصی برای سالکی عینیت یافت، قابل انتقال نیست، جز ان که مسایلی را بیان نماید تا دیگری از راه آن و در وادی آن سیر کندوچیزی را خود بیابد.
این حالت عدم انتقال را میتوان با صفات انسان مقایسه نمود، بدانسان که انسان صفات عینی خود را نمی¬تواند به دیگری انتقال دهد، وبلکه حتی علم و آگاهی که انسان به آن مرتبه از صفات خود دارد نمی توان بدیگری منتقل نماید، چون انسان واقعیت آن صفت را واجد است، و واقعیت با حفظ مشخصات وجودی خارجی و عینی آن درذهن شخص دیگر قابل انتقال نیست، و گرنه انقلاب و دگرگونی موضوع مفروض عینی لازم میآید، واین خلاف فرض است .مثلا شخصی که دارای رتبه ای ازصفت شجاعت است با شخص دیگری که دارای رتبه ی دیگری از شجاعت است باهم مقایسه کنیم، نتیجه میگیریم که این دو صفت دو واقعیت عینی مختلف – وچه بسا متفاوت- نسبت به یکدیگرند، همان طور که همین دو شخص که دارای این دو رتبه از صفت شجاعت هستنددو واقعیت مختلف با مشخصات خاصی می باشند و همان گونه که هیچیک از این دو شخص قابل انتقال بدیگری نیستند، هیچ کدام از آن صفات عیبی این دو شخص –مانند شجاعت – هم قابل انتقال بدیگری نیستند، و نمی¬توانند آنرا بدیگری انتقال دهند، چون صفات هم نمودی ازخود اشخاص هستند، بلکه صفات جلوه ای از ذات و شخصیت اشخاص می باشند ، و مانند خود اشخاص واقعیات عینی هستند، وهرکدام ازاین صفات درمورد و ظرف خود و خصوصیت خاص به آن شرایط، عینیت دارند، و در مورد دیگر – که غیراز ظرف وجودی عینی خود می باشند- عینیت ندارند، یعنی قابل انتقال نیستند.
مگرانکه درمورد دو ظرف دیگر هم نظیران – نه عین آن –مرتبه واقعیت پیدا کند، که البته آن عینیت دیگری است .بعبارت دیگرانچه را که سالک الی الله می یابد ازسنخ علم حضوری است که انسان به واقعیت آن مرتبه رسیده است، و چون به آن مرتبه رسیده است علم وآگاهی به وجود عینی آن مرتبه و واقعیت آن دارد نه به ماهیت و صورت آن یعنی آگاهی به آن مراتب ازسنخ علوم حصولی نیست، تا در نتیجه تاحدی قابل تفهیم و تفهم و انتقال باشد.
و آن مراتب سیر و سلوک همانند علوم حضوری از سنخ چیزهایی است که انسان باید به آنها برسد بنوع رسیدن و یافتنی که عین فهمیدن و آگاهی است، و مراتب سلوک انسانی واقعیاتی است توأم با ادراک، نه ادراکی است بدون واقعیت عینی، بنابراین علم به آن حالات و مراتب هم با علوم دیگر تفاوت دارد همانند تفاوتی که بین عین شیئ و صورت علمی آن شیئ است .
و براین اساس است که آنچه برای سالک تحقق یافت قابل انتقال و بلکه امکان نوشتن و تحریران هم نیست.
(البته مسئله تأثیر نفس و تربیت نفوس قابل و ماننداینها مسئله دیگری است غیراز انتقال مورد بحث فعلی )
دریکی از کلمات معلم انسانیت، حکیم الهی و فقیه معظم امام خمینی مد ظله العالی به همین مطلب اشاره شده است به این عبارت:
«وحق تعالی او را(یعنی سالک الی الله را) درکنف و لطف خود جای دهد و از او دستگیری فرماید و مورد الطاف خاصه حق شود، و آنچه پس از این برای سالک رخ دهد ازحوصله ی تحریر خارج است.) قسمتی از شرح حدیث تقوی نقل شده، و از تصنیفات خطی معظم له است .
لکن انسان سالک چون محب خداوند و اولیاء کرام او است میخواهد آنچه را یافته است به دیگران هم برساندتا آنان هم از آن درجات و معارج سیرالهی بتوفیق خداوند بهره ای گیرند و سیری نمایند ناچار پاره ای از آن حالات ویافته های خودرا به مرحله ی نوشته و کتابت میرساند بلکه روزنه ای و سرنخی برای دیگران واقع شده ومنشأیی برای سیرسالک گردد.
وبطورکلی نوشته های عرفانی که ازاهل معرفت دردست است و خود آنها هم ازاهل معنی و سیرو سلوک بودند دارای این خصوصیت میباشد که منشأ و سرآغازی برای سیر سالکین است، و همانند هادی و راهنمایی زمینه ی انسانی را رشد میدهد.
وعلی الخصوص نوشته های عرفانی عارف و اصل امام خمینی دام ظله العالی هم همین جنبه را دارا است که آن که درراه است برایش مفید است، وممکن است یک پرتوی درقلب شخص آماده، بیافکند، و اوسیر خودرا ادامه دهد، و هم چنین است آنچه معظم له از آثار و کتب عرفاء بمناسبتی نقل فرموده که درواقع برای تشریح و تببیین همان قسمتهایی است که درکلمات معصومین علیهم السلام رسیده است.
اما شرط اصلی زمینه و استعداد خود انسان سالک است، و آنچه قابل بیان است همان ایجاد پرتو کمالی درنفس مستعد می باشد.
**عَن امیرالمؤمنین عَلَیه ِ السَّلامُ:
اَلعارِف ُ مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَاَعتَقَها عَن کُلُّ مایُبَعِّدُها وَ یُو بِقُها