سید محمد جواد مهری
میرزای شیرازی بزرگ، رهبر عظیم نهضت تحریم تنباکو، یکی از چهره های تابناک مکتب امام جعفر صادق «ع» است که با فتوای تاریخی خود، نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران به وجود آورد. ولی این تنها یک بعد کوچک از ابعاد مختلف آن بزرگ مرد است و گرچه حکم «تحریم تنباکو» بسیار بااهمیّت و پی آمدهای ارزشمندی برای روحانیت و کشور داشته است ولی بس اشتباه است که این کار را با شخصیت علمی میرزای شیرازی قابل مقایسه قرار دهیم چرا که ایشان، یکی از نوابغ علمی روزگار و افتخارات عالم اسلام است و تنها به حکم وظیفه شرعی و برای رهائی ایران از اسارت و برای اثبات اینکه سیاست جزئی از دین است در آن دوران، با شهامتی کم نظیر، آن فتوای تاریخی را صادر نمودند و مبارزه علنی را با استعمار اعلام کردند. اینک ما برآنیم که نظری هرچند کوتاه بر گوشه هائی از زندگی سراسر افتخار وی بیافکنیم:
بیوگرافی میرزای شیرازی:
میرزا محمد حسن در روز پانزدهم جمادی الاول ۱۲۳۰ هجری قمری در شیراز چشم به دنیا گشود. در دوران طفولیت پدر خود را از دست داد و سرپرستی او را دائی بزرگوارش مرحوم مجدالاشراف عهده دار شد.
در سن ۸ سالگی مقدّمات تحصیل را فراگرفت. در سنّ ۱۲ سالگی به آموختن شرح لمعه پرداخت حافظه عجیب و هوش سرشار او بحدّی بود که پس از مدّتی کوتاه، استاد وی که بزرگترین استاد شرح لمعه در شیراز بود به او گفت:
«شیراز دیگر کسی را ندارد که تو از او استفاده بری. لازم است به اصفهان ـ که امروز دارالعلم است ـ مهاجرت کنی و از محضر استادانی همچون شیخ محمد تقی صاحب حاشیه و سید محمد باقر صاحب مطامع و حاجی کرباسی صاحب اشارات بهره گیری».
میرزا در ۱۸ سالگی به اصفهان رفت و به مدت ۱۰ سال از محضر درس علمای یاد شده استفاده شایان برد ودر سال ۱۲۵۹ هجری به عتبات عالیات شتافت.
در آغاز، در محضر درس صاحب جواهر حاضر شد و پس از چندی که آن بزرگوار وفات کرد، به مجلس درس اقیانوس بیکران علم و فضیلت شیخ مرتضی انصاری راه یافت. استاد بقدری از وجود اینچنین شاگردی خرسند بود که همواره می گفت:«من درسم را برای سه نفر می گویم: میرزا محمد حسن، میرزا حبیب الله (رشتی) و آقا حسن طهرانی (نجم آبادی)».
هنگامی که میرزا در درس شیخ سخن می گفت، شیخ اهل مجلس را ساکت کرده و می فرمود: «جناب میرزا سخن می گوید». آنگاه سخنان او را برای دیگر شاگردان خود بازگومی کرد و مورد بحث قرار می داد.
سال ۱۲۸۱ بود که یگانۀ دوران، شیخ انصاری «ره» از دنیا رفت. مردم برای تقلید سرگردان شده به شاگردان او رجوع می کردند و از مرجع تقلید خود استفسار می نمودند این امر سبب شد که فقهای بزرگ آن زمان در خانه میرزا حبیب الله رشتی گرد آمده، به چاره جوئی نشستند.
پس از اندکی بحث و گفتگو، همگی بر مقدّم بودن میرزای شیرازی اتفاق کردند از این رو، از او درخواست کردند، با آنها در مجلس بحث شرکت کند پس از حضور ایشان، مطلب مورد اتفاق همگی را با او در میان گذاشتند. میرزا در پاسخ گفت:
«من آمادگی این مهم را در خود نمی بینم و توانائی برآوردن احتیاجات مردم را هم ندارم. جناب آقا شیخ حسن (نجم آبادی) فقیه زمانه است و شایسته تر از من برین کار».
آقای نجم آبادی «ره» برتری میرزای شیرازی را اعلام کرد و گفت:«به خدا قسم این امر بر من حرام است» و بالاخره پس از گفتگوی زیاد، میرزای شیرازی مرجعیّت و رهبری شیعیان را به عهده گرفت، و تا سال ۱۳۱۲ ـ که سال وفات ایشان بود ـ مرجع مطلق عالم تشیع بود.
هجرت به سامرا:
در سال ۱۲۹۱، میرزای شیرازی برای زیارت عازم سامرا شد ولی مدتی طول کشید و به نجف بازنگشت. برخی از شاگردان والامقام وی از جمله شهید شیخ فضل الله نوری و حاج میرزا حسین نوری برای جویا شدن از علّت اقامت میرزا به سامرا آمدند وپس از گفتگو با میرزا قرار براین شد که به استخاره عمل کنند. میرزا برای اقامت دائم در سامرا استخاره کرد و جواب استخاره بر ماندن بود لذا کتابها و اساس خود را از نجف خواست و شاگردان هم در پی اقامت استاد، به سامرا هجرت کردند، و یکباره حوزه علمیه به سامرا منتقل شد زیرا رهبر مسلمین در آنجا اقامت گزیده بود.
خصوصیات اخلاقی میرزا:
میرزا با تمام مردم خوش رفتار وخوش اخلاق برخورد می کرد و حتی اگر خطاکاری را نزد او می آوردند، با عطوفت و مهربانی به او می نگریست.
میرزا بقدری محبّت و علاقه به اهل بیت داشت که نه تنها با شنیدن مصائب آنان که حتی با خواندن زیارت، سیل اشک از دیدگانش سرازیر می شد و با صدای بلند می گریست.
میرزا با اینکه در تواضع و فروتنی، در زمان خود بی نظیر بود، مع ذلک آنچنان هیبتی داشت که کسی را توان چشم دوختن به چشمان مبارکش نبود، و اگر برخورد او با مخاطبانش، با تبسّم همراه نبود کسی را یارای سخن گفتن با او نبود: گویا این هیبت را از جدّ بزرگوارش امام زین العابدین «ع» به ارث برده است که فرزدق درباره آن حضرت چنین گوید:
یُغضی حَیاءً وَیُغضی مِن مَهابَتِهِ
فَلا یُکَـلَّمُ إلّا حِینَ یَبتَسِمُ
میرزا با شاگردان همچون پدری مهربان بود و هیچ مطلبی را از آنان پنهان نمی کرد و مقام هریک را به اندازه فضلش حفظ می کرد.
میرزا هرگاه می خواست پولی را بین طلاب یا دیگران تقسیم کند، پولها را در پاکت هائی گذاشته و به هریک به اندازه حقش، در کمال احترام و فروتنی تقدیم می کرد.
میرزا در زندگی روزمره خود بقدری منظم و مرتّب بود که حتّی فرزندانش برای ملاقات با وی وقت می گرفتند ولی هنگام ورود هر یک از افراد خانواده با نهایت مهربانی و خوش رفتاری با آنان برخورد می کردند.
تألیفات میرزا:
مسئولیت بزرگی که به عهده میرزای شیرازی بود، او را از تألیف کتاب باز می داشت، زیرا از طرفی رهبری مردم مسلمان و از طرفی دیگر تدریس و نگهداری حوزه علمیه مجال نوشتن را به او نمی داد. با این حال چند کتابی در مباحث فقهی از او نقل کرده اند.
البتّه برخی از شاگردان او تقریرات درسش را به صورت کتابهائی درآورده اند که بیشتر آنها مباحث اصولی است.
نهضت تحریم تنباکو:
بررسی و تحلیل این نهضت نیاز به کتابی مستقل دارد، و این مقاله گنجایش یاد کردن از آن را هم ندارد ولی چون یکی از کارهای بسیار مهم و ارزنده میرزا به شمار می آید ـ و گرچه کمترکسی است که از این نهضت تاریخی بی اطلاع باشد ـ از این رو مختصر اشاره ای به آن می کنیم.
در یکی از مسافرتهای ناصرالدین شاه به انگلستان (۱۳۰۶ هجری قمری) پیشنهاد اعطای امتیاز توتون و تنباکوی ایران به انگلستان مطرح می شود. و به این منظور، دولت انگلیس یک نفر را به نام «ماژور تالبوت» برای بستن قرارداد با شاه معرفی می کند سرانجام در ماه رجب ۱۳۰۷ هجری تالبوت به ایران می آید و قرارداد امتیاز انحصار تنباکوی ایران به انگلستان را در ۱۵ ماده تنظیم کرده، با ناصرالدین شاه امضاء می کنند و مدت این امتیاز را ۵۰ سال تعیین می نمایند!
پس از رسمیت یافتن این امتیاز و انتشار اعلامیۀ کمپانی ژری که تمام اختیارات خرید و فروش تنباکو را از آغاز سال ۱۳۰۸ به خود متعلق می دانست، برخوردهائی در مجالس و محافل مذهبی برعلیه استعمار انگلیس در کشور بود. و اگر با مخالفت شدید روحانیون و در رأس آنها میرزای بزرگ مواجه نمی شد، بدون شک، با حضور نظامی انگلستان، حتی استقلال ظاهری ایران هم بر باد می رفت و ایران به صورت مستعمره ای بدون چون و چرا در می آمد.
مبارزه علما نخست در صورت امر به معروف و نهی از منکر بود که تاریخ تلگراف و نامه های علمای مبارز از سامراء، تهران، تبریز، اصفهان، شیراز و و… ثبت شده است.
میرزای شیرازی نیز نخست تلگرافی به شاه می زند که درآن آمده است:
«اجازه مداخله اتباع خارجه در امور داخله مملکت و مخالطه و تردد آنها با مسلمین و اجرای عمل تنباکو و بانک و راه آهن و غیره از جهانی چند منافی صریح قرآن مجید ونوامیس الهیه و موهن استقلال دولت و مخلّ نظام مملکت و موجب پریشانی رعیت است…»
ولی ناصرالدین شاه نه تنها از ارشادات علما اندرز نگرفت که با کمال وقاحت اعلام کرد:
«به عهده دولت واجب و لازم است که در همچو مقام، آنچه لازمه کیفر ومجازات است به مردم نادان بدهد و بفهماند که خلاف احکام دولت را کسی نمی تواند»!!
مردم که چنین سرسختی و بی اعتنائی به احکام دین و استقلال کشور را می دیدند، خود را آماده قیام گسترده¬تر کردند. در شیراز عالم مجاهد«سید علی اکبر فال امیری» به منبر رفته اعلام کرد:
«موقع جهاد عمومی است. ای مردم بکوشید تا جامه زنان نپوشید. من یک شمشیر و دو قطره خون دارم، هر بیگانه ای را که برای انحصار دخانیات به شیراز بیاید، شکمش را با این شمشیر پاره خواهم کرد».
رژیم منحوس برای مقابله با این مرد بزرگ، او را دستگیر وسرانجام تبعید می کند. مردم از این کار تنفر خود را اظهار داشته و روحانیون از رفتن به مساجد خودداری کرده و خلاصه مقاومت همه جانبه ملت آغاز می شود.
در آذربایجان و اصفهان و دیگر شهرها نیز حرکتهای گسترده ای شکل می گیرد. در نتیجه علما و روحانیون که خیره سری ناصرالدین شاه را درمی یابند، ناچار متوسل به میرزای بزرگ، مرجع بزرگ عالم تشیع می شوند و از او استمداد می کنند.
میرزای بزرگ حکم تاریخی خود را در جمله ای کوتاه صادر می کنند:
«بسم الله الرحمن الرحیم. الیوم استعمال تنباکو و توتون، بأیّ نحوٍ کان، در حکم محاربه با امام زمان صلوات الله و سلامه علیه است».
حرره الاقل محمد حسن الحسینی
حکم تحریم، مانند بمب در بین مردم منفجر می شود و بلافاصله شروع به شکستن قلیانها و چپقها می کنند. همگی خود را برای اجرای حکم مرجع آماده می سازند و بقدری سریع عمل می کنند که تا یک روز بعد از صدور حکم، هیچ دود توتونی در ایران به هوا نمی رفت!
این حکم نه تنها در کوچه و بازار به اجرا درمی آید که در کاخ همایونی! نیز قلیانها را جمع آوری کرده و می شکنند. شاه با خشم و ناراحتی از خانم خود«انیس الدوله» می پرسد:
ـ خانم! چرا قلیانها را از هم جدا و جمع می کنند.
ـ برای آنکه قلیان حرام شده!
ـ کی حرام کرده؟
ـ همان کس که مرا به تو حلال کرده است!
شاه که می دید، خیلی رسوا شده و نه تنها شخصیتی برای او نمانده که بزودی تخت و تاج را هم باید دراین راه از دست بدهد، ناچار به فکر لغو امتیاز افتاد و در حالی که بیش از دو هفته از صدور حکم نگذشته بود، به الغای انحصار داخله توتون می پردازد ولی علما باز هم زیر بار نمی روند وخواهان لغو کامل امتیاز تنباکو می شوند.
در هر صورت پس از جرّ و بحثهای زیاد و قیام افتخار آمیز میرزای آشتیانی «ره» و همکاری بی سابقه مردم و تظاهرات در سطح تهران و به زیر کشیدن امام جمعه مسجد شاه و بالا گرفتن زمزمه«جهاد» علیه دستگاه جبّار و حرکت گسترده و فعّال سید جمال الدین اسد آبادی«ره» در حفظ حالت انقلابی مردم، سرانجام امتیاز تنباکو بکلّی لغو می شود.
وفات میرزا:
در شب چهارشنبه ۲۴ شعبان سال ۱۳۱۲ هجری قمری، پس از ۸۲ سال عمر گرانمایه و پر تلاش، میرزای شیرازی بر اثر شدت بیماری سل،دنیای فانی را وداع کرده، به سوی معبود خود می شتابد. و طبق وصیت آن بزرگوار، او را در نجف به خاک می سپارند. وفات میرزای بزرگ چنان تکانی به عالم اسلام داد که گرد غم بر همه چهره ها نشست و زمین و زمان برای از دست دادن چنین شخصیت کم نظیر و فوق العاده ای به ناله و شیون نشستند. خدایش درود فرستد و ما را از پویندگان راهش قرار دهد.