حجه الاسلام سید علی اکبر محتمشی سفیر جمهوری اسلامی ایران در سوریه
پیروزی انقلاب اسلامی ایران، به موازات حرکت و پیشرتف و تأثیرش در داخل کشور، در خارج از کشور به ویژه در کشورهای اسلامی تأثیر گذاشت و از همان روزهای اول پیروزی انقلاب، شعاع آن بر کشورهای اسلامی تایید و مسلمانان سراسر جهان، امید به این پیروزی و رهائی نهائی خویش از زیر یوغ استعمار پیدا کردند. لبنان از جلمه کشورهائی بود که زمینه بسیار مساعدی برای پذیرش حرکت اسلامی در آن پیدا شد.
موقعیت سیاسی لبنان
لبنان کشوری است استعمار زده که از آغاز جزء مستعمره های فرانسه بود. پس از خروج فرانسویان از لبنان و دادن یک استقلال صوری و ظاهری به آن، برای ادامه استعمار خود، توطئه ای عمیق در جامعه لبنانی ایجاد کردند و آن طرح اختلاف بین طوایف مختلف و ایجاد اتحاد بین کلیه طوایف مسیحی و مارونی بود. این نقشه تا کنون هم برقرار است و همچنان حاکمیت را از آن صلیبی ها می داند. با اینکه در یک بررسی کوتاه می بینیم، مارونی ها در حدود ۸- ۹% جمعیت را تشکیل می دهند و از آن طرف شیعیان ۳۰- ۳۵% و برادران اهل سنت ۲۰% و دروزی ها ۱۰% و بقیه طوایف از قبیل ارامنه و دیگر مذاهب هم، بقیه درصد را تشکیل می دهند.
در هر صورت، آن چه مسلم است این که انقلاب اسلامی ایران، نویدی بود برای مسلمانان لبنان که در محرومیت کامل به سر می برند و آن ها را میدوار کرد که بتوانند با دشمنان خود مبارزه کنند و با نیروی ایمان ـ همان نیروئی که انقلاب ایران را به پیروزی رسانید ـ دست آمریکا، صهیونیست، فرانسه و دیگر قدرت های اشغالگر را از سر لبنان قطع کنند و سرنوشت خود را خویشتن به دست گیرند.
تأثیر انقلاب اسلامی در جهان
در یکی از محافل سیاسی در سوریه که همه سفرا و شخصیت های سیاسی در آن جا بودند، شرکت کرده بودم، یکی از مقامات عالی رتبه نظامی سوریه ـ که اکنون باز نشسته است ـ به من گفت:
در مسافرتی که سه ماه پیش به آمریکا داشتم، با یکی از اساتید دانشگاه که پرفسوری است بسیار آشنا با مسائل خاورمیانه و کارشناس سیاسی خاورمیانه است و در وزارت خارجه نیز فعالیت دارد، جلسه ای طولانی داشتم. در ضمن صحبت ها بحث از ایران و انقلاب اسلامی پیش آمد، من از او سئوال کردم: نظر شما درباره انقلاب اسلامی ایران چیست؟ در پاسخ گفت: انقلاب اسلامی به قدری در سیاست خارجی آمریکا به ویژه در کشورهای اسلامی و خاورمیانه خلل ایجاد کرده که امریکا نتوانسته است سیاست روشن و مشخصی را در خاورمیانه و کشورهای عربی اتخاذ کند و از سه سال پیش تا الآن یک کادر بسیار قوی را اختصاص داده است برای این که برنامه ای را جهت جلوگیری از حرکت اسلامی در کلیه کشورهای اسلامی به خصوص در خاورمیانه پی ریزی کنند و تاکنون این کادر قوی نتوانسته است برنامه و سیاست مشخصی را برای مقابله با انقلاب اسلامی در خارج از ایران تدوین کند و در اختیار وزارت خارجه قرار دهد.
این شخصیت بلند پایه نظامی کشور سوریه، در ادامه صحبت هایش اظهار کرد:
در آن جا من به خود بالیدم و به قدری خوشحال شدم که در تمام مدت عمرم به آن اندازه خوشحال نشده بودم. من این را یک پیروزی بزرگی ب رای اسلام می دانم که معتقدم از صدر اسلام تا کنون، این پیروزی بی نظیر یا کم نظیر برای اسلام نبوده است.
ما از این داستان پی به عمق حرکت اسلامی در خارج از کشور می بریم.
در همین رابطه می توانیم استشهاد کنیم به قول نخست وزیر وقت رژیم اشغالگر قدس که در روز ۲۲ بهمن ۵۷ و پس از پیروزی انقلاب اسلامی چنین اظهار نظر کرد که: انقلاب اسلامی ایران آن چنان زلزله ای در جهان ایجاد کرده که هیچ قابل پیش بینی نبوده و بیشترین خسارت را ما در این منطقه خواهیم خورد.
لبنان و پذیرش حرکت اسلامی:
در لبنان زمینه بسیار مساعدی برای پذیرش حرکت اسلامی بود که این پذیرش علل مختلفی دارد از جمله وجود درصد بالای شیعه در آن جا و محرومیت مسلمانان در لبنان و از همه مهم تر این که انقلاب اسلامی هیچگونه حساسیت مذهبی را نداشته و خلاف بقیه حرکت های اسلامی که به گونه ای تنگ نظرانه به مسائل اسلامی می نگریستند، انقلاب اسلامی ایران افقش باز و کلیه مسلمان ها اعم از شیعه و سنی و دیگر مذاهب اسلامی را زیر پوشش خودگرفته بود و لذا پذیرش آن ها در شمال و جنوب و منطقه مرکزی لبنان و به خصوص در پایتخت بسیار به وضوح دیده می شد.
چون لبنان محل آزمایشگاه سیاست های استعماری هست، وقتی که استعمارگران این استقبال و زمینه را در مردم آن جا دیدند و احساس کردند طولی نخواهد کشید که لبنان یکپارچه حرکت اسلامی را بپذیرد، این احساس به وجود آمد که کلیه سیاست ها چه سیاست های آمریکائی و چه اروپایی در لبنان با شکست مواجه خواهد شد و لذا تصمیم گرفتند که با این حرکت و این شعاع مقابله و مبارزه کنند.
مبارزه استعمار با انقلاب اسلامی لبنان
مبارزه در ابتدای کار مخفی بود و به صورتی نبود که قدرت های بزرگ وارد معرکه شوند بلکه به گونه های مختلف عناصر و افرادی را می خریدند و از راه رژیم سرسپرده عراق مسلمانان را با پول، تبلیغات، سلاح، فریب می دادند که از این راه درگیری های موضعی و مقطعی بین مسلمانان چه در جنوب چه در بیروت و چه در شمال ایجاد کند و لذا ما می بینیم صدام پایگاه های مختلفی را در شمال و بیروت و حتی جنوب ایجاد کرده بود برای مبارزه با این حرکت استعمار و به خصوص آمریکا مشاهده کرد که صدام و نیروهای عراقی در لبنان در برابر مسلمانان کارآئی ندارند، لذا تصمیم گرفتند خودشان وارد معرکه شوند که این کار در سه مرحله انجامید:
۱- مرحله نظامی:
آن ها فکر کردند که با نیروی نظامی می توانند کلیه نیروهای مسلح لبنان را خلع سلاح کرده و از بین ببرند و طبعاً در این میان حرکت اسلامی هم نابود می شود و لذا با تمام قوا وارد صحنه شدند. اسرائیل با تمام نیرو و از طرفی هم نیروهای چند ملیتی با کل ثقل نظامی و تسلیحاتی وارد لبنان شدند.
آمریکا که بزرگترین قدرت جهان را ـ که فرض کنید شوروی هست ـ با ناوگان ششمش تهدید می کند و با این تهدید حریف خود را از میدان خارج می کند و یا در طولانی ترین و بزرگترین نبردی که آمریکا با یک ملتی چون ویتنام داشته از یک ناوگان «نیوجرسی» استفاده می کرده است و آن همه خسارت به ویتکنگ ها وارد کرده، اکنون می بینیم در لبنان کل ثقل نظامی و تسلیحاتی اش را وارد عمل کرده و بیش از ۱۸ ناوگان خود را در ساحل بیروت آورده، از ناوگان ششم و نیوجرسی و آیزنهاور، ناوهای هواپیما بر و غیر و ذلک. اسرائیل هم با همین ثقل وارد جنوب لبنان شده، یعنی کلیه نیروهای خود را که در جنگ با مصر، اردن، سوریه و کشورهای عربی که در آن موقع به کار گرفته، اضافه بر این که در طول این مدت، مسلح شده به سلاح های مدرنی که در آن موقع فاقد این سلاح ها بوده برای مبارزه با اسلام وارد لبنان شده است.
فرانسه، انگلیس و ایتالیا هم تحت پوشش های فریبنده ای وارد شده اند. این اولین برنامه آمریکا است برای سرکوب حرکت اسلامی.
ما می بینیم قدرتمندترین نیروی نظامی در لبنان که سازمان آزادی بخش فلسطین بود در ظرف ۲ الی ۳ ماه میدان را رها کرد و از لبنان خارج شد. کلیه احزاب دیگر آمدند سلاح هایشان را تحویل دادند و رفتند. پس چرا اسرائیل و آمریکا در لبنان ماندند؟ آن ها فقط برای سرکوب کردن بزرگترین قدرت که قدرت اسلام وحزب الله باشد در لبنان باقی ماندند.
آری! حزب الله با آن قدرت ایمانی که داشت و لو از نظر تسلیحات و ذخیره و مهمات ضعیف بوده اما جبران این ضعف را قدرت معنوی و روحی آن کرده بود. و صبورانه با استقامت کامل در جنوب ضربات مهلکی را بر اسرائیل وارد کرد. در بیروت ضربات بسیار سنگینی را بر نیروهای بیگانه و اجنبی مانند نیروهای فرانسه، آمریکا و ایتالیا و انگلیس وارد کرد. ولی آمریکا و همه نیروهای بیگانه در لبنان متوجه شدند که خودشان مستقیما قدرت درگیری با یک ملت را ندارند. اگر بخواهند پیروز شوند باید تمام این ملت را از بین ببرند. من برای شما یک شاهد می آورم.
سه ماه پیش اسرائیل دو نفر از دکترهای جنوب لبنان را دستگیر کرد. در بازجوئی به آن ها گفتند: طبق گزارشاتی که به ما رسیده شما جزء حزب الله هستید! این دو پزشک اظهار ردند: «و الله ما عضو حزب الله نیستیم، اما اگر حزب الله ما را به عضویت خودش پبذیرد این بزرگترین افتخار است» این برنامه منحصر به این دو نفر نیست بلکه اگر به دهات لبنان بروید، می بینید تمام مردم از بچه های کوچک گرفته تا پیرمردهای هشتاد ساله همین حرف را می زنند.
دشمن خود را مواجه دید با چنین حرکتی و چنین انقلابی روحی که مردم با این که در بیروت از برق، آب و نان هم محروم شدند اما استقامت کرده در هر دو سه روز یک و عده غذای بسیار مختصر می خوردند و شب و روز پاسداری می داند و مبارزه می کردند.
۲- مرحله سیاسی نظامی:
دشمن دید با این روحیه و با این مقاومت نمی تواند مستقیما درگیر شود لذا مرحله دوم خود را پیاده کرد و آن مرحله سیاسی نظامی بود. آن ها آمدند و با یک سری مذاکرات با اطراف و گروه های مختلف و نشاندن حکومت لبنان و در رأس آن ها رهبر فالانژیست ها امین جمیل بر سر میز مذاکره با اسرائیل با حضور آمریکائی ها، توطئه خطرناکی را برای مردم لبنان پایه ریزی کردند و آن این بود که پس از گذشت جلسات بسیار طولانی قراردادی را به امضاء رساندند، که این قرار داد به عقیده من همانند قراردادهای استعماری زمان قاجار است مثل قرار داد کلاچای و قرار داد تنباکو.
در این موافقتنامه (۱۷ ایار) اسرائیل اشغالگر قدس برای دومین بار در تاریخ کشورهای اسلامی به رسمیت شناخته می شد و بالاتر این که اسرائیل حق داشته باشد در لبنان پایگاه های هشدار دهنده داشته باشد که به وسیله این پایگاه ها تمام منطقه عربی را زیر پوشش خودش بگیرد و مبدل شود به یک ابر قدرت در میان کشورهای اسلامی و عربی و این از آن قرار دادها و موافقتنامه های بسیار خطرناک و اسارت بار برای لبنان بود. و به این وسیله آمریکا و اسرائیل با کلیه ثقل سیاسی و نظامی در کنار امین جمیل قرار گرفتند و امین جمیل به عنوان یک رئیس جمهور مقتدر مورد حمایت کلیه نیروهای صهیونیستی و امپریالیستی درآمد و همه نیروها در اختیار او قرار گرفتند. با امضای این موافقتنامه مشروعیت و قانونیت کاملی از نظر جهانی به دولت فالانژ و اسرائیل داده شد و رسما ارتش لبنان که در اختیار فالانژیست ها بود با هر حرکت مخالف با صهیونیست ها و دولت مرکزی مبارزه می کردند و مخالفت می کردند.
این مرحله نیز بسیار به ضرر آمریکا تمام شد یعنی صهیونیست ها و آمریکائی ها در این مرحله و لو به صورت ظاهر پیروز شدند. اماقبر خودشان را به دست خودشان کندند و لبنان را به صورت گورستانی برای نیروهای خودشان در آورند. جوانی که سرشار از روحیه شهادت طلبی و شهامت اسلامی بود، احساس می کرد که در اسارت یک نیروی بزرگ اشغالگر که از آن طرف دریاها، کشیده شده است، این جوان همان حالتی را پیدا کرد که امام حیسن (ع) در روز عاشروا فرمود: «هیهات منا الذله» و لذا می بینیم این جوان به شکل یک کانون انفجار در می آید و نیروهای تفنگمدار و «مارنیز» آمریکا را منفجر می کند و نابود می سازد. و خوشبختانه هیچ فاصله ای هم بین مذاهب مختلف اسلامی نیست. همانطوری که توی صور شیعه نشین مقر اسرائیل منفجر می شود. به همان مقیاس مقر نظامیان اسرائیل در صیدائی که برادران اهل تسنن، هستند به هوا می رود و نابود می شود. این پس از آن است که اسرائیل و آمریکائی ها خیال کردند که به کعبه آمال خودشان رسیدند و توانستند که لبنان را به اسارت خود در بیاورند. اما دیدند که مردم لبنان و جوانان پرشور مسلمان لبنان را نمی توانند به زنجیر بکشند. این ها زنجیر ها را پاره خواهند کرد و آن ها را نابود خواهند نمود. در این مرحله بزرگترین ضربه را نیروهای آمریکائی و اسرائیلی و فرانسوی به خصوص خوردند.
نقش روحانیت در انقلاب لبنان
روحانیت با سنگر قرار دادن مساجد و با تشویق شبانه روزی مردم به اسلام و با تمسک به روحیه بسیار قوی مردم توانست که اضافه بر مساجد، تمام شهرها و روستاها را به عنوان سنگر اسلام در بیاورد. شما در بیروت نگاه می کنید، می بینید همه آن هایی که در گذشته با هم اختلاف سلیقه داشتند، امروز دست به دست هم در سنگرها مبارزه می کنند. در سنگرها شیر زنانی را می بینیم که با چادر می آیند و کمک های اولیه می رسانند در سنگرها می بینیم برادر اهل تسنن در کنار برادر شیعه اش نشسته و دارد مبارزه می کند د رنمازهای جماعت نگاه می کنیم می بینیم تمام در یک صف نشسته اند و آیه وحدت را می خوانند.
این روحیه و این هم بستگی بزرگترین سبب شکست آمریکائی ها شد و لذا تصمیم گرفتند که روحانیت را در آن جا سرکوب کنند.
در ابتدا شیخ راغب حرب را دستگیر کردند. شیخ راغب حرب دستگیر می شود اما یک مرتبه تمام لبنان به پا می خیزد و لذا بالاجبار شیخ را آزاد کردند. دیدند با دستگیری روحانیت کاری از پیش نمی رود. از این رو چنین اندیشیدند که باید روحانیت را ریشه کن کرد و از بین برد، لذا دست به ترور و کشتار روحانیت زدند.
شیخ محرم عارفی را در صیدا که از علمای مبارز اهل تسنن هست دستگیر کردند. این شیخ حاضر نشد زیر شکنجه های کشنده مزدوران صهیونست کلمه ای بر علیه این حرکت حرف بزند و هم اکنون هم زیر شکنجه است و تا الآن هیچ خبری از او نیست.
شیخ عباس حرب این جوان پرشور و این روحانی کم سن و سالی که به حق ایستادگی کرده و استقامت کرده چه در بیروت و چه در جنوب، این را می آیند و از میان خانه اش می ربایند و می برند بعد وارد خانه اش می شوند و آن را منفجر می کنند مردم شهر الحوسیه یکپارچه در مسجد تحصن می کنند آن ها هم هر کاری می کنند که این مردم را متفرق کنند، متفرق نمی شوند. نه شیخ عباس حرب زیر شکنجه های مزدوران صهیونیست حاضر می شود یک کلام حرف بزند و نه مردم از پایگاهشان دست بر می دارند. و ما هم اکنون هیچ اطلاعی از سرنوشت شیخ عباس حرب نداریم.
چندی نمی گذرد می آیند و شیخ عبد المنعم مهنا را در خانه محاصره می کنند. شیخی که در شهر صدیقین در جنوب لبنان یکسال است که حتی یک بار هم سخنرانی نکرده است و تنها در میان خانه اش مطالعه و تحقیق ی می کند و یک سری از کودکان و نوجوانان را درس می دهد و برای این که بهانه ای به دست نیروهای اشغالگر قدس نیافتد در سیاست هم دخالتی نکرده اما خانه اش را محصاره می کنند و وارد خانه اش می شوند. افسر اسرائیلی به شخی مهنا می گوید شما تا یک سال پیش بر علیه اسرائیل سخنرانی می کردی و از امام تعریف می کردی الان که سکوت کرده ای حتما چیزی پشت پرده است و ما به تو اجازه نمی دهیم در این جا دست به این فعالیت بزنی.
پس از چندی شیخ راغب حرب را در جبشیت ترور می کنند و به شهادت می رسانند ولی وقتی یک روحانی می افتد روی زمین روحانی دیگری بلافاصله در جای او می ایستد و با استقامت و حرکت بیشتر کار او را ادامه می دهد.
بلافاصله شیخ عبد الکریم عبید یک روحانی جوان و با شجاعت و شهامت می آید و جای شیخ راغب حرب را پر می کند، مردم هم دور او را می گیرند و لذا همین سه چهار هفته پیش دیدیم که نیروهای اسرائیلی آمدند برای اینکه شیخ عبد الکریم عبید را دستگیر کنند، تمام مردم از زن و بچه و حتی زن ها بچه های شیرخوار خود را بغل گرفتند و دور خانه شیخ عبد الکریم را محاصره کردند و اجازه ورود به نیروهای تا بن دندان مسلح اسرائیلی را ندادند. اسرائیل دید باید تمام اهالی این ده را از دم مسلسل و توپ و تانک بگذراند تا برسد به خانه شیخ عبد الکریم و الا هیچ راهی ندارد لذا نیروهای اشغالگر مجبور شدند با هلیکوپتر آمدند روی بام خانه شیخ عبد الکریم عبید و وارد خانه شدند و شیخ را بردند.
این جلوه های بسیار افتخار آفرین است که ما در لبنان از اسلام و روحانیت می بینیم و این جلوه ها همچنان ادامه دارد.
۳- مرحله لغو موافقتنامه ۱۷ اُیار
وقتی که دشمنان در این مرحله هم شکست خوردند، سومین مرحله را آغاز کردند که آن مرحله لغو موافقتنامه ۱۷ ایار و تا حدودی ارضاء مردم بود مرحله سوم حرکت دشمن در لبنان را می توانیم نامش: توطئه، فریب و نیرنگ بگذاریم. به این صورت که آمریکا و اشغالگران قدس موافقت می کنند که امین جمیل بیاید و موافقتنامه ۱۷ ایار را ملغی اعلام کند و از هیئت دولت و مجلس هم رأی بگیرد این یک سیاست حساب شده آمریکائی است. آنها می خواهند به هر صورت حکومت فالانژ لبنان را تثبیت کنند. آن ها برایشان هیچ چیزی جز از بین رفتن حرکت اسلامی مفهومی ندارد، حاضرند تن به هر ذلتی و هر شکستی بدهند ولی جلوی حرکت اسلامی گرفته بشود و فالانژها حاکمیت خود را بر لبنان حفظ بکنند و لذا درهمین رابطه است که می بینیم جمیل می خواهد به سوریه بیاید.
وقتی که امین جمیل در ماه های پیش عازم سوریه بود در کنفرانس ژنو به او اخطار شد که قبل از الغاء موافقتنامه ۱۷ ایار حق ورود به کشور سوریه را نداری و رئیس جمهور سوریه هم با تو ملاقات نخواهد کرد مگر این که موافقتنامه ملغی اعلام بشود. بر این اساس رابطه مستقیم بین سوریه و دولت فالانژ قطع شد و به هیچ وجه مذاکره ای مفهوم نداشت. آمریکا در این مرحله چراغ سبز به امین جمیل نشان داد و ا مین جمیل اعلام کرد که حاضر است موافقتنامه را لغو کند فقط همین امتیاز را بگیرد که بیاید و با حافظ اسد رئیس جمهور سوریه ملاقات کند. البته این از نظر سیاسی یک پیروزی بزرگ برای سوریه بود. به نظر من این توطئه ای بود که به دنبال آن مراحل بعدی را بتواند پیاده کند یعنی وقتی که از نظر سیاسی و از نظر نظامی دشمن با شکست مواجه شد از راه فریب و نیرنگ وارد شد. و سوریه موافقت کرد برای این که نیروهای درگیر، در لوزان سوئیس مجتمع و راجع به سرنوشت آینده لبنان مذاکره کنند و آغاز حرکت فریب و نیرنگ و توطئه و نقشه های مرموزانه آمریکا و صهیونیست ها از این جا شروع می شود. در یک زمان می بینیم جبهه نجات ملی لبنان که متشکل از سلیمان فرنجیه و جنبلاط و بشیر کرامی هست، این ها تنگاتنگ در کنار هم هستند اما از این به بعد مرحله ای پیش می آید که باید میان نیروها جدائی افکنده شود. در کنفرانس ژنو، جبهه نجات ملی و در کنارش رهبری حرکت جنبش امل، و با حضور عادل عسیران، صف مستحکمی را در برابر اسرائیلی ها و فالانژیست ها و شمعونی ها تشکیل داده بودند و کنفرانس را با شکست مواجه کردند به طوری که روز آخر بلند شدند و آن ها سر به زیر رفتند تا این که امین جمیل برود و اجازه از آمریکا بگیرد برای لغو و همه اعلام شکست کردند اما در کنفرانس لوزان ما نگاه می کنیم می بینیم که دشمن توانست بین این نیروهای متحد و متفق را جدایی بیاندازد. دشمن به راحتی آمد «فرنجیه» را از کنار این ها جدا کرد و در صف مخالف قرار داد.
این اولین مرحله توطئه آمریکا بود که به راحتی پیاده شد. گفتند: باید طوائف و مذاهب مختلف را از امتیاز مساوی برخوردار کنیم. آمریکا با القای روح طایفه گری در سلیمان فرنجیه و مذاکرات مفصل جانبی کنفرانس لوزان با وی، توانست سلیمان فرنجیه را جدا کند و در صف مخالفین قرار دهد. و در حالی که امین جمیل و کمیل شمعون دست هایشان را به صورت تسلیم بلند کرده بودند و با لغو امتیاز مذاهب در لبنان ـ به صورت ظاهر ـ موافقت کرده بودند، سلیمان فرنجیه مخالفت کرد و فریاد بر آورد که ما این را قبول نداریم و باید امتیازات برقرار باشد.
این جا بود که ملاحظه شد چگونه نقشه ها و توطئه های آمریکا به ثمر رسیده که آثار این توطئه ها را در مراحل بعدی به خوبی می توانیم مشاهده کنیم از قبیل تماس گرفتن برخی از رهبران با لبنان،میتران و شستون، این صهیونیست های بین المللی که در لاک سوسیالیزم بین الملل درآمده اند و همچنین قدرت بخشیدن به مهره های مشخص در لبنان و از همه مهمتر، امین جمیلی که تا دیروز تمام مخالفین خواهان استعفای او بودند، هنگامی که در کنفرانس لوزان حاضر می شود و می گوید: من می خواهم استفعا بدهم! توطئه آمریکا آن چنان اثر بخشیده که همه با استعفای او مخالفت می کنند. و اضافه بر مقام ریاست جمهوریش که باقی می ماند، ریاست کمیته امنیت لبنان را هم به او می سپارند و عملا صحه بر حکومت خونخوار فالانژها می گذارند که صدها و هزاران مسلمان شیعه و سنی و دروزی را کشته و دستش به خون آزادگان لبنان آلوده شده است.
نقش کنفرانس لوزان
در رابطه با کنفرانس لوزان باید روی چند نکته تکیه کرد، اصولاً هر جریانی یک صورت ظاهری و نمایی دارد و یک واقعیت.
جریاناتی که در لبنان می گذرد نیز یک ظاهری دارد و یک باطنی و امور واقعی عبارت از آن نیروئی است که د رصحنه موجود است و دارد مبارزه می کند. آن نیرو مردم مسلمان لبنان هستند که در برابر آن ها اسرائیل، آمریکا، نیروهای چند ملیتی، فالانژیست ها و از همه مهمتر ارتشی که باید حافظ منافع مردم باشد قرار گرفته اند. ارتش امروز لبنان همانند ارتش قبل از پیروزی انقلاب ایران است که به جای اینکه از مرزهای ایران حفظ و حراست کنند، شاه آن ها را به میان شهرها و روستاها برای ضربه زدن به حرکت اسلامی آورده بود. در لبنان نیز ارتش به جای اینکه با اشغالگران صهیونیست وارد جنگ و مبارزه شود، در برابر مردم قرار گرفته است. مردمی که از سرزمین خودشان دارند دفاع می کنند و با نیروهای اشغالگر مبارزه می کنند، این هم ارتش دست به دست بیگانگان داده و برای تثبیت موقعیت سیاست آمریکا و صهیونیست ها در لبنان و اصولا در منطقه، مردم را به گلوله و رگبار می بندد.
پس، آن نیروئی که در صحنه است نیروی مردمی است که هیچ ارتباطی بین این نیروی در صحنه و رهبری یعنی کسانی که به اسم رهبران نیروهای ملی در لوزان جمع شدند نیست و نبوده است، چرا که می بینیم این رهبری، منطق مردم را نفهمیده و یا اینکه فهمیده و خود را به تجاهل زده و اصولا نمی داند و یا نمی خواهد بداند که این مردم برای چه دارند مبارزه می کنند.
از اول مشخص بود که این کنفرانس با شکست روبه رو می شود چون این رهبران پایگاه مردمی ندارند، از سلیمان فرنجیه گرفته تا بقیه رهبرانی که در آن جا پای میز مذاکره جمع شده بودند و حتی گروه مخالف از قبیل امین جمیل و کمیل شمعون در میان مسیحیت نیز پایگاهی ندارند. آن ها برای خودشان یک گاردی و نیروی مسلحی درست کرده اند که از خودشان حفاظت کنند ولی توده مردم مسیحی با آن ها مخالفند. و همچنین با شخص فرنجیه، ما دیدیم در لوزان که چگونه واقعیت فرنجیه کشف شد و به صفوف دشمن پیوست. آن گاه کنفرانس لوزان در موعد مقرر تشکیل شد.
کنفرانس لوزان در روز ۲۲ اسفند ماه ۱۳۶۲ تشکیل شد. قبلا قرار بود در ژنو باشد ولی دولت سوئیس روی حساب هائی این کنفرانس را در لوزان پیشنهاد کرد و در همان جا تشکیل شد. در کنفرانس لوزان درباره محورهای مشخصی بحث شد ولی ایا آن چه مردم لبنان می خواستند، بحث شد یا آن چه به صلاح فالانژها و صهیونیست ها بود؟ اگر این رهبران به اصطلاح ملی بخواهند آرمان مردم را پیاده کنند و دفاع از پایگاه های مردمی خودشان بکنند باید آن چه را که مردم و اکثریت ملت لبنان می گویند و می خواهند آن را در آن جا محور قرار بدهند و روی آن صحبت کنند. مردم در لبنان شعار می دهند که رژیم فالانژیست باید سرنگون بشود و امین جمیل باید از بین برود. برای این که آن ها امین جمیل را مهره و مزدور بیگانه می دانند و آن را یک رئیس جمهور تحمیلی می دانند. ولی می بینیم قضیه درست به عکس است، آن چنان اسرائیل و آمریکا بر روح و افکار و احساسات آن ها در آن جلسات حاشیه ای می دمند که وقتی وارد جلسه می شوند و امین جمیل پیشنهاد استعفا خودش را می کند همه یکپارچه مخالفت می کنند و می گویند تو نباید استعفا کنی. این یک برنامه از پیش ساخته شده آمریکا و صهیونیست ها در کنفرانس لوزان بود یعنی آمریکا و اسرائیل به هیچ وجه حاضر به استعفای امین جمیل نبودند ولی چون تسلط خودشان را بر کنفرانس محرز می دانستند، با یک ریسک، امین جمیل را وادار کردند که در آن جلسه استعفا کند تا بهتر بتوانند او را تثبیت کنند.
این قدم اول بود و شکست بزرگی بود برای نیروهای مخالف رژیم فالانژ و همچنین شکست بزرگی بود برای آن هایی که در آن جا جمع شده بودند، چه آن ها یی که مستقیما در مذاکره دخالت کرده بودند و چه آن ها یی که به عنوان ناظر شرکت کردند.
مرحله دوم که باز شکستی بود برای کنفرانس لوزان مسئله توطئه دوم آمریکا بود که سعی در این می کرد حالت قبل از اشغال را در لبنان به وجود بیاورد و آن حرکتی بود که استعمار فرانسه در لبنان به وجود آورده بود که: صلیبی ها و مارونی ها و فالانژها را به عنوان دوستان و نزدیکان طوایف دیگر جا بزند و مسلمان ها را با هم در صفوف مقابل قرار بدهد و با هم درگیر کند و طوائف مسلمان در لبنان تصور کنند که دوستانشان صلیبی ها هستند و دشمنانشان برادران خانوادگی و نزدیکان خودشان و از این خانواده اسلامی خود به دامن دشمن پناه ببرند. ودر این رابطه توطئه ای که چیده بودند مسئله برقراری امنیت در بیروت بود که رسما امین جمیل در کمیته امنیت به عنوان رئیس کمیته انتخاب می شود با این که امین جمیل خودش یک طرف درگیر در لبنان است!!
در هر صورت، امروز مردم، دشمن خود را شناخته اند و فهمیده اند که سیاست آمریکا در لبنان مبتنی بر دروغ، فریب و حیله است و می خواهد اوضاع داخلی لبنان را به گونه ای دیگر برای مردم جلوه دهد. می گوید: شما اشتباه می کنید که فکر می کنید صلیبی ها، صهیونیستها دشمن مسلمان ها هستند نه، آن ها دوستان شما هستند و شما باید با آن ها کنار بیائید و دوست بشوید! این یک طرف قضیه است. طرف دیگر قضیه، بازگرداندن حالت سابق به این که جلوه بدهد که دشمن، آن هایی هستند که در خانواده اسلامی شما هستند و آن ها هستند که شما باید با آن ها درگیر شوید، و دیدیم در همان یکی دو روزی که آتش بس در بیروت برقرار شد، این سیاست به وضوح تجلی کرد و تبلورش را مشاهده کردیم چون که امنیت ضاحیه جنوبی و بیروت به دست جنبش امل بود و در همان حال نیروهای حزب سوسیالیست لبنان به دفترهای مرابطون در بیروت غربی که برادران اهل تسنن ما در آن جا سکونت دارند، حمله کردند و گفتند که باید این دفترها جمع شود و حضور سیاسی برای یک حزب در یک منطقه نباشد و البته مسائل دیگری هم در رابطه با این مسئله بود. در همین حال رهبری جنبش امل که امنیت بیروت غربی و ضاحیه جنوبی بیروت را به عهده گرفته بود اعلام کرد که ما هیچگونه دخالتی در این درگیری نداریم. بلافاصله مزدوارن بیگانه و آمریکائی ها می آیند و شایعات را می پراکنند در بین مسلمان ها از جمله این که این توطئه ای است از طرف شیعه برای سرکوب اهل تسنن! چرا که معنا ندارد در بیروت غربی امنیت آن جا به عهده جنبش امل باشد ولی نباید یک گروه مسلحی حمله کند به دفاتری که فرزندان اهل تسنن در آن دفاتر هستند و آن ها بی تفاوت باشند. باید جلوگیری کنند از خونریزی مگر این که خودشان نیز با این حرکت موافق باشند!!
این شایعه به صورت گسترده ای در برادران اهل تسنن بیروت غربی پخش شد و همان حالتی را ایجاد کرد که آن ها می خواستند. از آن طرف می بینیم یکی از مهره های فاسد و مزدور آمریکا که صائب سلام باشد در لوزان مصاحبه می کند و اظهار نظر می نماید که در بیروت غربی مسئله ای رخ نداده و درگیری به این شدت نیست و دو نفر بیشتر کشته نشده اند واین ها هم از اهل تسنن نبودند! این توطئه به وضوح بیان می کند که از مهره های از پیش ساخته خود چگونه در مراحل مختلف استفاده میکنند،ولی توده های مسلمان به خوبی این مسئله را درک کرده اند یعنی یکی از آثار انقلاب در میان مردم و مسلمین همین است که توطئه را به زودی کشف و خنثی می کند. و لذا دیدیم توده مردمی که در لبنان با آمریکائی ها، فالانژیست ها، ارتش، رکن ۲، اسرائیل و نیروهای چند ملیتی می جنگیدند یک مرتبه دیدند آتش بس اعلام می شود، بلافاصله مسئله را درک کردند. علی رغم این که آمریکا دقیقا برنامه ریزی و شایعه پراکنی کرده بود که تنها مخالف آتش بس، صهیونیست ها هستند! و صهیونیست ها مزدوران خودشان را به بیروت خواهند فرستاد و آتش بس را به هم خواهند زد! و البته این شایعه برای این بود که مسلمانان احساس کنند اگر بخواهند حرکتی بر علیه آتش بس کنند متهم شوند به این که این حرکت، حرکتی است صهیونیستی و پس از این خودداری کنند و آن ها هم توطئه قبلی خودشان را بتوانند دقیقا پیاده کنند ولی علیرغم این شایعه و وسعت آن دیدیم که مسلمانان متوجه عمق توطئه شدند و فورا حرکت ضد توطئه شروع شد و با اتحاد گذشته و همبستگی که بین تمام طوائف مسلمین ایجاد شده بود، بار دیگر به سوی دشمن تفنگ های خود را هدفگیری کردند و آتش بس در لبنان بهم خورد و بار دیگر حمله ها به سوی دشمن آغاز شد، ضربات بسیار مهلکی بر پیکر فرسوده شده مزدوران صهیونیست وارد شد.
این ها برنامه ها و توطئه هائی است که در این مدت طرح شد. حالا که رشد سریع مردم لبنان و استقبال عجیبی که به سوی اسلام و حرکت اسلامی دارند و حرکت روحانیت و روشنگری علمای اسلام در نماز جمعه ها و اجتماعات مختلف چه در بیروت، چه در مناطق دیگر لبنان سبب شده که تمام این توطئه ها خنثی شود و نیروی آن ها هر چه قوی تر شود، در برابر نیروی ایمان این ها که ضعیف است و لذا می بینیم در هر صحنه نبردی، دشمن با شکست رو به رو می شود. در لوزان دشمن از هر نظر پیروز شد ولی می بینیم که بلافاصله مردم توطئه ها را درک کردند و آن برنامه هائی که در آن جا به تصویب رسید و موافقت هایی که بین آن ها شد در لبنان خنثی گردید و پایگاه های مردمی حاضر نشدند آن ها را عمل بکنند چرا که این ها راه خودشان را یافته اند و توطئه ها را خنثی می کنند.