فقه سنتی چیست؟ و چرا حضرت امام بر ادامه آن در حوزه ها تاکید فرمودند؟
سنتی یعنی روشی که از پیشینیان به ما رسیده است. فقه سنتی که از آن به فقه جواهری نیز تعبیر می شود روشی است که در استنباط و استخراج احکام عملی شرع از مصادر معتبر آن که فقهای شیعه از دوران معصومین علیهم السلام، تا امروز از آن پیروی می کنند. و غیر آن را نمی پذیرند و اساس آن مبتنی است بر کتاب و سنت و اجماع و عقل به شرح زیر:
۱- کتاب
یعنی قرآن کریم که در آن حدود پانصد آیه در مورد احکام عملی فرعی آمده است. بعضی از احکام در قرآن به آن تصریح شده است و هیچ احتمال خلانی در آن داده نمی شود مانند وجوب نماز و روزه. اینگونه از احکام قرآن قطعی و ضروری اسلام شمرده می شود که هیچ کس از مسلمانان در آن شک روا نمی دارد. و بعضی از آیات قرآن از متشابهات است که ظاهر روشنی از آن، که عرف و لغت بر آن اعتماد کند استفاده نمی شود و شکی نیست که استفاده از این آیات متوقف بر تفسیر آن است یا با کمک و استمداد از آیات محکمات بنابر تفسیر قرآن به قرآن یا با استمداد از روایات بنابر تفسیر قرآن به روایات اهل بیت علیهم السلام و بعضی از احکام از ظواهر الفاظ قرآن یعنی از لفظ آن در عرف عرب استفاده به معنی می شود که عقلا در محاورات خود بر آن اعتماد می کنند. گرچه احتمال خلاف آن نیز داده می شود ولی این احتمال خلاف در محاورات عرفی مورد اعتنا نیست. اکثر علمای شیعه قائلند که ظواهر قرآن حجت است و باید طبق همان معنای ظاهر عمل کرد مگر اینکه تفسیری بر خلاف آن رسیده باشد. ولی علمای اخباری ما معتقدند که ظواهر قرآن باید با مراجعه به تفسیر اهل بیت (ع) مورد استدلال واقع شود نه بدون آن.
۲- سنت
یعنی فعل و قول و تقریر معصوم. کاری که از معصوم سر می زند حداقل دلالت بر جواز آن دارد و همچنین ترک عملی از معصوم حداقل دلیل بر عدم وجوب آن است. و اما تقریر معصوم یعنی سکوت او در مقابل عمل دیگران با فرض اینکه مانعی از ابراز حکم واقعی مانند تقیه نباشد دلیل بر جواز آن است و استفاده های دیگری نیز از این قبیل از تقریر معصوم می شود. و اما قول و گفتار معصوم همان احادیث و روایاتی است که به وسیله روات و رجال حدیث به دست ما رسیده و با مراجعه به کتب رجال و تشخیص رُوات مورد اعتماد و بررسی احادیث از نظر متن و سند و تحقیق از صحت و ضعف آن ها و عرضه داشتن آن ها بر قرآن کریم و ملاحظه نسبت آن ها با یکدیگر از نظر عام و خاص و مطلق و مقید و مجمل و مبین و رفع تعارض آن ها در صورت امکان یا یافتن راه حلی برای رسیدن به آن چه حجت است در مورد تعارض و امثال اینگونه اعمال فنی در مورد احادیث، حکم شرعی را از آن ها استخراج می کنند.
روشن است که سنت، مهم ترین منبع استنباط حکم است. گرچه قرآن اصل قطعی و مسلم و مرجع اختلاف احادیث بلکه اختلاف مذاهب است ولی به دلیل عدم تعرض آن به تفصیلات احکام و واگذاری این جهت به حکم آیه «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهو» به رسول اکرم (ص) نقش سنت در بیان تفصیلی احکام شرع بیشتر می باشد. البته احادیث اهل بیت (ع) نیز همان سنت رسول اکرم (ص) است که به وسیله امانتداران علم و گنجینه های دانش او در طول سال ها طبق مصلحت تدرج در بیان احکام به مسلمانان ابلاغ شده است.
۳- اجماع
یعنی اتفاق فقها در یک مسئله، از نظر فقه شیعه اجماع حجیتی بالذات ندارد بلکه به این اعتبار که کشف از قول معصوم می کند حجت است. و در این باره راه های مختلفی ارائه شده که هر کس یکی از آن ها را بپذیرد از اجماع کشف قول معصوم نموده و حجت شرعی بر او تمام خواهد بود. و اگر کسی هیچکدام از آن راه ها را نپذیرفت، حداقل اتفاق فقها بلکه شهرت مطلبی میان آن ها انگیزه ای برای تحقیق بیشتر و یافتن مدرک استنباط می شود.
۴- عقل
در دو مورد از دلیل عقلی استنباط حکم شرع می شود:
۱- در موردی که حکمی از شارع رسیده باشد و دلیل عقلی قطعی اثبات کند ملازمه میان آن حکم و یک حکم دیگر در این صورت آن حکم دیگر نیز به عنوان یک حکم شرعی استنباط می شود. اینگونه احکام عقل را می گویند ملازمات عقلیه.
۲- در موردی که عقل مستقلاً حکم کند به قبح یا حسن عملی که در این صورت حکم شرعی نیز استفاده می شود بنابر قاعده ملازمه (هر چه را عقل حکم کند شرع نیز حکم می کند). اینگونه احکام را می گویند مستقلاب عقلیه. تشخیص موارد استقلال عقل در حکم به قبح و حسن یا حکم عقل به ملازمه میان حکمی و حکم دیگر از مباحث عقلی علم اصول است که کاری فنی و بسیار پیچیده می باشد.
این است روش سنتی استنباط احکام شرع از مصادر آن. و این است که حضرت امام دام ظله تأکید بر ادامه و استمرار آن دارند.
ادامه سنت پیشینیان
ممکن است کسی توهم کند که این یک نوع ارتجاع و واپس گرائی است، چرا ما باید بر سنت پیشینیان باقی باشیم و به خود اجازه تحول ندهیم؟! پاسخ این توهم این است که همان گونه که اصل احکام شرع باید از مصادر وی گرفته شود و نباید در مقابل نص شارع، اظهار نظر شود و فقیه واقعی آن کسی است که بتواند در این زمان و در هر زمان و مکانی جو فقهی زمان صدور احکام را برای خود مجسم کند و احکام را بدون دخالت رأی و نظر شخصی استفاده کند (تفصیل این جهت را در شماره ۲۶ مجله به عنوان فلسه احکام متذکر شدیم) همچنان روش استفاده از احکام و استنباط آن ها نیز باید با اجازه شارع یا تشریع او باشد. یعنی روش باید از سوی او ابتکار و اختراع شده باشد یا روش معمول را اجازه و تنفیذ کند و گرنه ممکن است هر رمال و جادوگر و غیبگو و فالگیری ادعای کشف احکام شرع به وسیله رمل و جفر و مانند آن بکند. بدیهی است اینگونه روش ها مشروع نیست و حجیتی ندارد.
مدعیان اسلام شناسی
تأکید حضرت امام دام ظله بر ادامه روش پیشینیان برای جلو گیری از نفوذ افکار غلط و توهمات کسانی است که با منطق های خیالی خود می پندارند که از فقها فقیه ترند! و فقیه یک فن اختصاصی نیست! و هر کس یک کتاب لغت داشته باشد می تواند احکام خدا را به دست بیاورد!!! این طرز تفکر در سال های گذشته به وسیله مدعیان اسلام شناسی که اکثراً اسلام شناسی را از پاریس و لندن و نیویورک به ارمغان آوردند. در جامعه مطرح گردید و برای مدت کمی متأسفانه نفوذی یافت که باید با آن مبارزه کرد.
مثلاً در مقابل روش فقه سنتی در استفاده از قرآن کسانی سعی داشتند آیات قرآن را با تأویل و توجیه های غلط و ناسازگار با لفظ و استعمال عرب، با مطالبی که خود از پیش اختیار کرده اند، مطابق سازند. اخیراً این روش ناپسند از یک مشت جاهلان بی سواد ـ که حتی در خواندن قرآن جاهلند تا چه رسد به تفسیر و تاویل آن ـ بسیار دیده شده است. از باب مثال به یک نمونه کوچک ولی خیلی روشن اشاره می کنیم:
فردی که خود را دکتر و اسلام شناس! و فقیه! و افقه! معرفی می کرد هم در سخنرانیش که آن زمان از صدای جمهوری اسلامی پخش شد و هم در کتاب اقتصاد توحیدی این آیه را چنین آورده است: «و لا تقف ما لیس لک به علم: در اصل آیه و لا تقف به سکون قاف و ضم فاء است یعنی پیروی نکن از آن چه نمی دانی که متاسفانه این شخص، خود آن چه نمی دانست پیروی می کرد و می خواند و لا تَقِف به کسر قاف و سکون فاء و می گفت یعنی اگر چیزی را ندانستی توقف نکن بلکه برو و تحقیق کن!! حال بگذریم از این که این سخن از نظر جمله بندی عربی غلط است و تازه این معنا را نمی دهد ولی سخن در این است که اینگونه افراد آن قدر به برداشت های غلط از قرآن کریم اطمینان دارند که زحمت مراجعه کردن نه به تفسیر نه به کتاب لغت بلکه به رسم الخط قرآن نیز به خود نمی دهند.
تأویل های بی جا
تاویلاتی که اینگونه افراد در مورد احکام اسلام و معارف الهی و حقوق اجتماعی در آیات قرآن روا داشته اند آن قدر زیاد است و آن قدر سخن درباره آن ها طولانی است که شاید برای خوانندگان مجله ملال آور باشد. استاد شهید ایه الله مطهری که سخت با این روش مبارزه می کرد در کتاب های مختلفی متعرض بعضی از آن ها شده است و بعضی از آن ها در سخنرانی های ایشان از رادیو پخش شده، ولی جای تأسف است که هنوز این روش در افرادی که حتماً توجه ندارند و در استفاده از قرآن عجله به خرج می دهند باقی است.
مدتی پیش سخنان سخنرانی که اکنون نام و طرز تفکر او را به یاد ندارم از تریبون آزادی پخش می شد، در مورد همگانی بودن اموال (سوسیالیست) سخن می گفت و به این آیه تمسک می کرد:
«ضرب لکم مثلاً من انفسکم هل لکم من ما ملکت ایمانکم من شرکاء فی ما رزقناکم فانتم فیه سواء تخافونهم کخیفتکم انفسکم…»
روم ـ ۲۸
و از جلمه «فانتم فیه سواء» چنین استفاده می کرد، شما همه در آن چه به شما روزی داده ایم مساوی هستید و شریکید!! ترجمه آیه این است: (خداوند مثلی از خودتان برای ما آورده است: آیا از بردگانتان برای شما در آن چه به شما روزی داده ایم شریک هستند که با شما مساوی باشند و از آن ها بترسید همچنان که از یکدیگر می ترسید؟!)
دقیقاً معنای آیه به عکس مطلب آن آقا است. او «فانتم فیه سواء» را جداگانه معنی می کرد و گوئی ربطی به ما قبل و ما بعد ندارد، در حالی که این جمله جزء جمله استفهامی انکاری است. و منظور این است که چنین نیست و این مثل برای تذکر این مطلب است که: پس چگونه برای خدا از مخلوقات او شریک در ربوبیت و پروردگاری قائلید، با اینکه بردگان که مانند شما انسانند در اموال شما شریک نیستند و مانند شما قدرت ندارند که از آنان بترسید.
و همچنین اخیراً مقاله ای در یکی از روزنامه ها در مورد حقوق زن آمده است که ظاهراً با استفاده از آیه «ان اکرمکم عند الله اتقیکم» سعی شده که تساوی زن و مرد از نظر همه حقوق اجتماعی اثبات شود.
اگر منظور این باشد که زن و مرد هر دو حقوق در جامعه دارند که قانونگذاران و مجریان و حکام شرع باید از هر دو قشر دفاع کنند و شکایت هر کدام را بپذیرند و حقوق را از ستمگرش باز ستانند صحیح است. ولی اگر منظور این باشد که زن و مرد از نظر اسلام در حقوق و احکام شرعیه یکسانند قطعاً صحیح نیست، زن حقوقی دارد که مرد ندارد و مرد حقوقی دارد که زن ندارد. و اختلاف زن و مرد از نظر حقوق شرعی یک امر قطعی است.
و همچنین در موارد احادیث نیز با استفاده و تاویل های غلط، احکام از پیش ساخته ای را به اسلام و مذهب تشیع نسبت می دهند و مخصوصاً در این جهت از کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه و بعضی از احادیث رسول اکرم (ص) بیشتر سوء استفاده می کنند و دلیل این مطلب دو جهت است:
۱- اینکه قرآن و کلمات رسول اکرم ص و نهج البلاغه به لحاظ بعد ادبی بسیار عالی که دارد در نهایت ایجاز و اختصار صادر شده است و لذا بعضی از آن ها قابل تاویل و توجیه است. به خلاف احادیث صادره از ائمه معصومین علیهم السلام که در مقام بیان تفصیلی و غالباً در مورد سئوال و پرسش افراد صادر شده است که اکثراً واضح و برای کسی که تا اندازه ای با زبان عربی آشنا باشد روشن است و قابل تاویل و توجیه نیست.
کسانی که اینگونه از قرآن و غیره استفاده می کنند غالبا افراد دقیق و با اطلاعی هستند که عملا در جستجوی کلمات و جملات متشابه که ظاهری روشن ندارد و قابل تاویل است می باشند. خداوند درباره اینان فرموده است:
هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تاویله….».
ـ او است ( خداوند) که فرو فرستاد بر تو کتاب را که از آن آیاتی است محکمات و برخی دیگر متشابهات، آنان که در دلهایشان انحرافی است در پی متشابهات هستند به منظور فتنه انگیزی و به منظور تاویل کردن آن آیات.
بحث در معنای آیات محکمات و متشابهات و معنای تاویل مفصل است که این مقاله جای بحث از آن نیست ولی اجمالا از خود آیه استفاده می شود که محکمات آیاتی است که ظاهری واضح و روشن دارد و قابل تاویل و توجیه نیست و لذا به کار منحرفان و فتنه انگیزان نمی آید و آیات متشابهات ظاهری روشن ندارد و قابل تأویل است که البته تاویل آن را از آن که قرآن بر او نازل شد و از اهل بیتش باید پرسید نه از هر جاهل عالم نمائی.
۲- دلیل دیگر روی آوردن این منحرفین به قرآن و نهج البلاغه قدسیت و موقعیت عظیم آن ها در میان مسلمانان است. کسانی که به این دلیل از قرآن و نهج البلاغه سوء استفاده می کنند احتیاج به جستجوی متشابهات ندارند. در جائی که با یک تغییر جزئی در زیر و زبر کلمه و مانند آن به معنای مورد توجه خویش دست می یابند دیگر چه احتیاج هست که به کلمات متشابه تمسک کنند و در صدد تاویل و توجیه آن برآیند!! و غالباً افرادی که در عصر حاضر سوء استفاده از قرآن و نهج البلاغه می کنند همانگونه که در مثال ها ذکر شد، از این قبیلند که اکثراً از پائین بودن سطح معلومات افراد و به خصوص در مزایای زبان عربی سوء استفاده می کنند.
استدلال های مدعیان فقه
بعضی از این گونه مدعیان فقه از بعضی روایات با یک نوع استدلال و مقدمه چینی خنده آوری مطالب پیش ساخته خویش را استفاده می کنند. مثلاً در یکی از روزنامه ها از زبان همان فقیه روشنفکر که خود را مغز متفکر قرن می پنداشت استدلالی به این ترتیب آمده بود که در روایت است که در جامعه امام زمان (ع) همه مردم فقیهند و چون حرکت جامعه ما باید در جهت تحقق آرمان های آن جامعه باشد پس باید همه مردم ما از زن و مرد به سوی مقام فقاهت و اجتهاد حرکت کنند و چون هر مجتهدی می تواند حاکم شرع و قاضی باشد پس نباید در مقام قضاوت بانوان تشکیک کرد و در نتیجه بانوانی که در دادگستری به عنوان قاضی مشغول به کار بودند باید در منصب خود باقی باشند!!
این استدلال به اندازه ای مضحک است که فکر نمی کنم احتیاج به توضیح داشته باشد و نظیر این استدلال از جای دیگر نیز شنیده می شد که در جامعه امام زمان داد و ستد نیست و هر کس هر چیزی را به آن محتاج بود از هر دکانی که باز بود بر می دارد!!! و با همان مقدمه که حرکت ما نیز باید به سوی تحقق بخشیدن به آرمان های آن جامعه باشد پس سوسیالیست به معنای جنگلی آن که به مراتب از معنای مارکسیستی آن پست تر و ابتدائی تر است باید در جامعه محقق شود. نمی دانم این روایات را آقایان از کجا می یابند و این طرز استدلال با چه منطقی ترتیب می یابد؟!
تأویل های ارتجاعی
ولی ناگفته نماند که کسانی همان سخن واضح و روشن حضرت امام دام ظله را به گونه ای ارتجاعی معنی کرده اند و به این دلیل می خواهند سدی در مقابل پیشرفت فقه ایجاد کنند. اینان پنداشته اند که منظور حضرت امام از فقه سنتی این است که باید در مسائل فقهی از گفته های فقهای پیشین تقلید کرد و مثلا طبق کتاب مبسوط شیخ (ره) باید قانونگذاری کرد و دیگر کسی حق اظهار نظر در مقابل فقه سنتی یعنی فقهات پیشینیان ندارد! غافل از اینکه تحریر الوسیله حضرت امام در بسیاری از مسائل با بسیاری از فقهای پیشین مخالف است و اصولاً اجتهاد و زنده بودن و باز بودن راه اجتهاد به همین معنی است و اگر بنا بود از فقه گذشتگان فقط تقلید کنیم دیگر احتیاج به حوزه فقاهت و درس و بحث نداشتیم. بسیاری از مباحث فقهی و اصولی دایر در حوزه اصلا در کتب سابقین اسمی از آن نیست. وانگهی روی سخن حضرت امام به حوزه بود نه به مقامات قانونگذاری و اجرائی و واضح است که منظور روش فقه سنتی در استنباط احکام است نه تقلید از فتوای فقهای پیشین که آقایان این را دست آویزی برای بستن راه فقاهت و منع از تصویب قوانین مورد احتیاج طبق مصلحت و ضرورت جامعه قرار داده اند.
فقه همیشه پویا است
از سوی دیگر بعضی از نویسندگان فقه سنتی را به این دلیل می کوبند که پاسخگوی مسائل کنونی جامعه نیست و با خلط مبحث دعوت به فقه پویا می کنند و به خیال خود فقه را دو قسم کرده اند. ولی فقه یک قسم است و همیشه پویا و متحرک است و مشکلات هر زمان را حل می کند. و اگر کسانی از بزرگان انتقاد بر مباحث فقهی گذشته کرده اند، به این معنی است که چرا بحث از مسائل مهم تر در اوضاع کنونی نمی شود و چرا دوره های فقه باز هم از طهارت و صلاه شروع می شود و هیچگاه ختم نمی شود و در این زمان نیز فقه از ابتدای طهارت شروع می کند؟! چرا مسائل روز را مطرح نمی کنند؟ و این مطالب کاملاً صحیح است و خوشبختانه امروز حرکتی شایسته در مباحث فقهی مشاهده می¬شود ولی باز هم اساس بحث و روش همان فقه سنتی است. فقه همانگونه که گفتیم روش است نه خود مسائل و مباحث جزئی. البته فقه به مسائل هم گفته می شود ولی به آن معنی تقسیم به سنتی و غیر سنتی نمی شود.