قسمت بیست و سوم
آیت الله مشکینی
کیفیت آموزش نخستین معلم
در سخن گذشته، انسان را بدان نظر که شخصیتی عاقل و دارای خرد و هوش و ادراک است، معلم و مربی و بدان دید که موجودی صاحب هوی و هوس و امیال گوناگون و کششهای مختلف بسوی شهوات هست، کودک و شاگرد کلاس خواندیم.
و در ضمن اشارت رفت بدانکه این معلم خود نیازمند معلمان و مربیانی متعدد است که علوم و معارف را از آنها فرا بگیرد و سپس درباره شاگرد دبستانی خویش پیاده نماید. نخستین معلم او که متصدی خلقت و رشد و تکامل جسمی وی نیز می باشد خداوند عالم است.
خداوند عالم و معلم است
ذات اقدس حق، عالم است نه بدان گونه که ماها عالم چیزی هستیم، چه آنکه عالم چیزی هستیم، چه آنکه علم ما انتقالش صورتی است از اشیاء در آیینه فکر و عرضی است نیازمند محل غیر ثابت و فعل و حرکتی است قابل زوال و حادثی است فناپذیر و عارضی است در محدوده زمان و مکان و بالاخره تابشی است محدود و محصور.
و اما خدا دانا علمش ازلی، غیر مأخوذ از نقش عالم هستی عاری از مسائل عارض و معروض، دائم و ابدی، خارج از حیطه زمان و مکان، محیط به همه موجودات گسترده در تمام ابعاد و مطلق از همه قیود است.
کمترین اشعه ای از انوار علم حضرتش بر جهانیان تافته است و نور ضعیفی از فروغ ذات لایزالش بر ذرات عالم منعکس شده است که تمام دانایان جهان از آن نور، دانش یافته و همه نوابغ روزگار از اشعه آن نصیبی فرا گرفته اند او خود چنین می فرماید:
” و لو انّ ما فی الأرض من شجره اقلام و البحر یمّده”
” من بعده سبعه ابحر ما نفدت کلمات الله”
قبل از ترجمه آیه باید متذکر شد که خداوند گاهی از علم خود تعبیر به کلمه می کند چه آنکه کلمات تدوینی کتاب او و کلمات تکوینی آفرینش او حکایت از دانش ذات دارند و اسم حاکی بر سبیل مجاز اطلاق بر محکی شده است. او می فرماید: سعه علم خداوندی آنچنان است که اگر درختها قلم و اقیانوسها دوات گردند و بالملازمه نویسندگان ماهر بنویسند و برجوهر خود نویسشان چندین دریای دیگر اضافه گردد، سخنان حق تعالی و کلمات حضرتش پایان نپذیرد. پس علم هر عالمی از اوست و با اینهمه ” و ما أوتیتم من العلم الا قلیلا”
در سخنان قبل اشاره شد که بشر را معلمانی بسیار است و هر یک نوعی از دانش را بر وی تعلیم می کنند و باید معلوم شود که آنها از ماموران تربیتی خداوند هستند که علاوه برتعلیمات بلاواسطه حق، آنها نیز به تعلیم و تربیت این موجود کریم النفس و شریف الذات مشغولند و حال در تعقیب آن سخن، شمه ای از کیفیت تعلیمات معلم اول هستی گوش می دهیم:
پی ریزی تکوینی تعلیم و تربیت
مهمترین طرز تعلیم از بعد فلسفی و دیدگاه عقلانی، تشکیل زمینه و آماده کردن محل مناسب برای انتقاش صور از خارج و تأسیس کارخانه ای در داخل که از مواد اولیه کالاهای وارده خود، ابتکاراتی بخرج میدهد و اموری قابل استفاده را که حقیقت و جوهره دانش را تشکیل می دهد بوجود آورد . این زمینه، استعداد روح و قوه خرد انسان است که از مناظر بی شمار جهان خارج، و از همه محسوسات مختلف آن، صوری اتخاذ می کند. و از آنها مطالبی بنام ” دانش تصوری” و از مونتاژ کردن آنها دانشی والاتر بنام ” تصدیقات علمی” تهیه می کنند و علاوه بر آن در کمون ذات بشری استعدادی به ودیعت نهاده که خودکار و خودجوش و مولد دانش است و معلم حقیقی آن این است که وسیله تولید علم را مبذول دارد و از علم تولید شده وسیله را.
این مثل را نیکو گفته اند که: فرق بسیار است میان کسی که به شما یک جفت جوراب دهد و کسی که یک دستگاه جوراب بافی و یا یک کارخانه تولید کننده دستگاه جوراب بافی.
خداوند معلمی است که بر انسان کارگاه تولید دانش عنایت فروده و انسان را خود کفا و خودجوش و او را کارگاهی از دانش آفریده است، گرچه انسان ابتداءً نیاز بخارج دارد و باید شاگرد شود و استادان مختلف ببیند لکن در نهایت وی بجائی می رسد که افکارش آنچنان ترقی و تعالی دارد که از حضیض این محسوسات ظاهر بیرون می آید و از مظاهر جهان مادی پا فراتر می نهد و قدرت فکریش و طائر نبوغش از آنجا سخن می گوید که گویا از این محیط نیست و از عالم دیگر سخن می گوید و از جهان مافوق محسوس بیان دارد . و این است معنی آنکه خداوند معلم نخستین انسان است که بوسیله کارگاه نبوغش انبوهی از معارف و سیلی از علوم را تحویل جوامع بشری می دهد.
آری، تردیدی نیست که این موجود ناشناخته در هر دسته ای کوشش کند و حرکت و نهضت آغازد و با پای همت و قدم فتوت پیش تازد بفضائی خواهد رسید که خود خواهد فهمید و به انبوهی از دانش و صحرائی از علم و فضائی از حقائق نائل خواهد شد، این شما و این دانشمندان و متخصصان و دانشپژوهان و محققان علوم مختلف جهان که پس از مدتی زحمات و راهپیمائی در طریق دانش، معلمان و منبع دانش و مخزن علوم و آموزگاران جهان می گردند. بی تردید این مرحله از دانش را نخستین معلم آموخته و غیر از وی احدی را یارای بذل این عطیه نیست. و بویژه انسانی که رشته شناخت نفس خویش و معلم توحید خویش را تعقیب کند و از وطن منحط خاکی و محیط محصور هواهای خویش بسویش سفر نماید و با آب توبه وضو سازد و لباس تقوی در بر روح کند بدین قصد که در میدان سالکان راه وارد شود و در مدرسه صالحان، درس کمال خواند و بتواند از اسارت نفس و اخلاد در ارض و حفره های کثیف هوی و زباله دان هوس و لجن زار شهوت بیرون رود و با حقایق و معارف آشنا شود و از راه دشوار و دراز جهل و ظلمت و شهوت عبور کند . از کرانه های صعب العبور بگذرد قرآن می فرماید:
” فلا اقتتحم العقبه و ماادریک ما العقبه فک رقبه”
جرا این انسان از عقبه ها بالا نمی رود و با سختیها در نمی افتد و برآنها پیروز نمی شود تا اینکه رقبه خویش را از اسارت هوی و گردن خود را از بوغ هوس آزاد سازد و در این مبارزه و حرکت دراز مدت، هدف پیروزی را تحصیل کند و این انسان است که دانشهای دیگری را فرا خواهد گرفت و لذا وارد شده است:
“العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء”
دانش، خود روشنی است و حقیقت آن نور است درهر دلی پیدا شود فضایش منور و محیطش نورانی است.
این نعمت از سوی حق بدلهائی بذل می گردد که مشیت حق بدانها عنایت دارد.
در قرآن کریم راجع به قصه موسی و عبد صالح یعنی آن سرگذشت عجیب و شگفت انگیز و پرمحتوی و مملو از اشارات لطیف و معانی عمیق چنین آمده که: پیامبری بنام موسی و همراه جوانش مأمور آن شدند بنده صالحی را در کنار تلاقی دو اقیانوس دریابند و از حضورش در مدتی که حد آن تعیین نشده استفاده نمایند. خداوند درباره این معلم چنین می گوید:
“فوجد اعبدا من عبادنا آتیناه رحمه من عندنا و علمناه من لدنا علما”
موسی و همسفرش پس از تحمل زحماتی در راه یافتن استاد، انسانی را یافتند که او بنده ای از بندگان ما بود. ما از الطاف خویش مشمول رحمتش کرده و از خزائن بیکران علوم خویش او را دانش آموخته بودیم.
آری آن عبد الهی بدان جهت که از صالحان بود، آموزگارش حق و معلمش الله بود. در تفسیر آیه شریفه، برخی گفته اند: علمی که خدایش به وی آموخته بود، علم به بواطن امور بود که به دو معنی قابل توجیه است. اول آنکه از اسرار حوادث جهان و فلسفه وقایع و مفاسد افعال و مصالح کردار هر فرد و جامعه ای مطلع بود و به اقتضای این علم، کشتی مردم را سوراخ نمود و بچه غیر بالغ را بکشت و دیوار خانه ناشناسی را ترمیم فرمود چه آنکه قلب نورانیش از حوادث پشت پرده ی ظواهر اطلاع داشت.
دوم آنکه از حالات روح انسان که در پشت حجاب چشمش نهان است مطلع بود. طبیبی بود حاذق که امراض روانی بشر را به نگاهی تشخیص می داد و به نسخه ای از دستورش بهبود می بخشید، و هر دو علم، شریف است لکن دانش دوم بدان جهت که انسان ساز است و بهبود بخش، گل سرسبد موجودات، شریفتر و فاضل¬تر است و بالجمله خداوند آن عبد صالح را خود تعلیم داده بود. حال شما بگوئید او بذاته صالح بود که خدا تعلیمش داد و با تعلیمش فرمود تا آنکه صالح شد، بهر حال این دو مطلب از هم انفکاک ناپذیر است چنانکه در روایات دارد:
“من علم عمل و من عمل علم”
آن کس که بداند، عمل کند و آن کس که عمل نماید بداند مراد از این علم، علم توحید و کمالات معنوی و مراد از این عمل، رفتار صالح انسانی نسبت به خود او و جامعه است که هر یک جاذب دیگری و هر دو بال طیران یک روح و چرخ جریان یک موتور در تحرک باطنی و معنوی است.
اینجا خواننده محترم متوجه باشد که چون وجهه کلام درباره تعلیم ذات اقدس حق است و سخن در کیفیت آموزش نخستین معلم، بدان جهت خواستیم که تاحد میسور از هدف اصل دور نشویم و مثالها و شواهد را تا می توانیم در تعالیم بلاواسطه حق بیاوریم وگرنه همه تعالیم بشری بهر وسیله انجام بگیرد از سوی خداوند و از اشعه الطاف او است، لکن اغلب آنها را باید در تحت تعالیم معلمان دیگر جستجو کرد که قبلاً در مقاله ای نسبتاً مفصل توضیح دادیم، و بدین لحاظ باید گفت: علمی که خداوند متکفل تعلیم آن است و او خود بذات اقدسش معلم او است، علمی است مخصوص چنانچه مرحوم شیخ بهائی می گوید (علمی بطلب که ترا فانی) (سازد و علایق حسمانی) و کسانی که توفیق شرکت در این کلاس را دارند، بندگانی هستند خالص و خداوند در موضوع این علم چنین می فرماید: ” ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا”
شما ای انسان ها! اگر سپری از تحفظ بالای سر گیرید وزرهی از تحرز بر پیکر روح کنید و جامعه ای از تقوی براندام روان پوشید، بدان سان که نفس انسانی تان آسیب نپذیرد، ما دانشی مبذولتان داریم که هر نیک و بد را بدان تشخیص دهید و هر حق و باطل را در مراحل اشتباه جدا سازید و اینجا است که او خود درتعلیم چنین معارفی اقدام می فرماید و تعلیم این بندگان را خود برعهده می گیرد اینک دراین مقام به دوستانی که زحمات مطالعه عرایض ما را متحمل اند معروض می دارم:
اگر بخواهید وارد این کلاس شوید و افتخار شاگردی بدون واسطه حضرت حق را همانند انبیاء عظام الهی پیدا کنید و از علومی که بندگان صالح او برخوردارند بهره ای برگیرید، شرایط حضور در این محضر را تحصیل فرمائید و آن تقوی است بدانید که انجام هر فرمانی، نوری است و ترک هر عصیانی تابشی تا آنگاه که دل، تجلیگاه حق گردد و خود را در کلاس انسانیت کامل ببینید.
اینجا روایتی از اهل بیت بخاطرم رسید که مضمون آن را متذکرم و نه عبارت را، که امام فرمود: بر موسی گناهی پیش آمد و از انگیزه تقوی از انجام آن چشم پوشید بلافاصله نوری از آن کف نفس در دلش تابش کرد و شعاعی از غیب برصفحه قلبش پرتو افکند.
خواننده محترم در محیط و در هرجو و در هر شرایطی هستی: اندکی در حال خویش دقت کن و از انگیزه خلقت خویش یادآور شو و بی تردید بدان که قافله بشری برحسب طبع تکوینی در حرکت است و از بعد روانی و روحی با اکثریت قاطع با در وقف و یا در عقب گرد بدن ها از حال طفولیت بسوی جوانی و پیری و فنا روانند و روانها قدمی بسوی آن انگیزه عظیم که برای تحقق آن خلقت یافتهاند، بر نمی داردند و کاش چنین بودند که راکد و در حال وقفه بودند بلکه از آن حین که بار تکلیف بردوش آنان گذاشته شد و مأمور حرکت بسوی هدف اصلی شدند، از راه مستقیم بسوی راست و یا چپ منحرف شدند و هرچه پیش می روند، انحراف و دوری از سعات و نزدیکی به شقاوتشان بیشتر می گردد.
عجبا! آیا کسی هست که چشم دل باز کند و این حرکت ها را ببیند؟ ایا کسی هست که از خطر انحراف خویش مطلع گردد؟ آیا کسی هست که ببیند قافله انسانها را بگودالی از آتش می کشانند؟ آیا انسانی هست که بحال انسانها بنگرد ؟ آیا انسانی هست که از اول و آخر قافله انسانها بپرسد؟ آیا گوشی هست که صدای جرس این حرکت را بشنود؟ آیا دلی هست که سخنان انبیاء را فرا گیرد و هضم کند؟ آیا کسی هست که این بیچارگان غفلت زده را از خواب غفلت بیدار سازد؟ آیا انسانی هست که به اسیران خاکی حالی کند که شما در اسارت شیاطین جهان هستید و بلاخره آیا بیدرای هست که بفهمد همه خوابند و وقت خواب نیست؟
خوانندگان عزیز! امروز را فردائی است و فردا را حسابی و حساب را مسئولیتی و مسئولیت را کیفری و از آن حساب و سؤال و کیفر بترسید . بپاخیزید و انجام وظیفه نمائید وگرنه مطلب آن است که علی (ع) فرمود: ” الفرصه سریعه الفوت”
سلام بر شما و بر هر بیدار دلی که دلها را بیدار سازد.
والسلام ۲۰/۷/۶۲
ادامه دارد