مرحوم آیت الله علامه طباطبائی
اسلام دستور می دهد که با بردگان به مهربانی رفتار نمایند و بر آنها سختگیری نکنند و به آنها دشنام ندهند و آنان را شکنجه و آزار ننمایند و در موقع نیاز وسائل ازدواجشان را فراهم کنند.
نامه های زیادی داشتیم که در مورد بردگی در اسلام سئوال کرده بودند و برخی از دشمنان آن را به عنوان یک اعتراض به اسلام تلقی می کردند، لذا بر آن شدیم که در این باره پاسخی بنویسم. و چون در نوشته های مرحوم آیت الله علامه طباطبائی مقاله ای ارزنده به این مناسبت یافتیم، لذا مقاله ایشان را برای استفاده برادران و خواهران نقل می کنیم:
راه های برده گیری
طبق شواهدی که در دست است، تا انسان بوده این فکر نیز با وی بوده است که انسان را نیز مانند کالاهای دیگر می توان تملک نمود.
در مصر قدیم و هند و ایران و عربستان و روم و یونان و سایر ممالک اروپا و آمریکا برده گیری رواج داشت و میان یهود و نصاری نیز معمول بود، اسلام هم با تعدیلاتی که در این موضوع به عمل آورد، آن را مجاز دانست.
دولت انگلستان اولین دولتی بود که با روش برده گیری مخالفت کرده و در سال ۱۸۳۳ رسماً برده گیری را لغو نمود، و پس از آن دول دیگر یکی پس از دیگری از این روش پیروی کردند تا در سال ۱۸۹۰ در مجلسی که در بروکسل منعقد شد به عنوان یک قانون عمومی بردگی را منع کردند و بدین ترتیب برده فروشی از جهان رخت بر بست.
چنین تصور می شود که این رسم کهن در میان بشر به طور خود سرانه و گزاف جاری نبوده که هر کس بهر جور که بخواهد می تواند دیگری را به ملک خود در آورد، بلکه بردگی با یکی از این راه ها انجام می شده:
۱- جنگ و پیروزی: از روزگار پیشین اگر یکی از دو دشمن حیاتی بر دیگری چیره می گشت و افرادی را به اسارت می برد، برای این اسیران جنگی ارزش و احترام انسانی قائل نبود بلکه به خود حق می داد که هر طور بخواهد با آنان رفتار نماید: بکشد یا ببخشد یا آزاد نماید یا به عنوان بردگی نزد خود نگهدارد و از او بهره برداری نماید.
۲- تولید و تربیت: پدران خانواده چون سرپرست خانواده بودند و فرزندان خود را دارای شخصیت اجتماعی ندانسته بلکه تابع خانواده و مملوک محض خود می شمردند، و هر تصمیمی که درباره آنان می گرفتند، خود را ذی حق می دانستند، از اینرو در هنگام احتیاج، فرزندان خود را می فروختند و به استناد همین اصل گاهی زنان را نیز بفروش می رساندند!
۳- مردمان نیرومند که خود را فوق دیگران می پنداشتند، فرمان خود را در اداره و عمل مردم نافذ دیده، ایشان را بنده و برده به شمار می آوردند، حتی بسیاری از شاهان نیرومند، خود را شایسته خدائی دیده! مردم را به پرستش خویش وا می داشتند اینان در برده گرفتن مطلق العنان بوده هر کس از زیر دستان را که می خواستند به بردگی خود اختصاص می دادند!
نظر اسلام در موضوع برده
اسلام بردگی را از راه فروش فرزند و زن و نیز از راه زورگوئی و قلدری منع نموده است.
به نظر اسلام، هر انسانی که در راه انسانیت قدم می گذارد و لااقل دشمن اصول انسانیت نیست آزاد می باشد و هیچکس نمی تواند او را به بردگی بگیرد.
ولی آنکس که دشمن جان انسانیت است و دانسته و فهمیده زیر بار اصول آدمیت نمی رود و با هستی خود آن را به نابودی تهدید می کند، هرگز دارای ارزش و احترام انسانی نیست و نباید در اراده و عمل خود آزاد باشد، و بردگی جز این نیست که آزادی عمل و اراده از انسان سلب شود و اراده دیگری بر وی حکومت نماید.
و بسبب همین اصل جهانی که همواره مورد تصدیق جهانیان بوده و هست، اسلام اسیران جنگی را که از کافران حربی گرفته می شوند چون دشمن حقیقی انسانیت هستند به بردگی یعنی سلب آزادی اراده و عمل محکوم می کند. و این روش که اسلام با اسیران جنگی معمول داشته همان است که دیگران معمول می دارند، ملتی که پس از جنگ تسلیم بی قید و شرط ملت فاتح می شود تا وقتی که صلح رسمی میانشان برقرار نشده به سلب آزادی اراده و عمل محکوم می نمایند.
به نظر اسلام، هر انسانی که در راه انسانیت قدم می گذارد و لااقل دشمن اصول انسانیت نیست آزاد می باشد و هیچ کس نمی تواند او را به بردگی بگیرد ولی آن کس که دشمن جان انسانیت است و دانسته و فهمیده زیر بار اصول آدمیت نمی رود، هرگز دارای ارزش و احترام انسانی نیست.
تنها اختلافی که این ملل با اسلام دارند این است که اسلام آنان را بنام برده می خواند و این ملت ها از بکار بردن این لفظ سرباز می زنند. و البته روشی که خود را زنده و راهنمای جامعه بشر می داند نباید اساس تعلیمات خود را بر اساس نامگذاری استورا نماید.
بررسی نظر اسلام و دیگران
از بحث گذشته معلوم شود که قرار داد همگانی الغاء بردگی به جای اینکه گرهی تازه در کار اسلام بزند، گرهی را گشوده است، زیرا در حقیقت اجراء یکی از مواد دینی اسلام، است، زیرا موضوع فروش زن و فرزند که این وسیله از بین رفته همان است که اسلام در سیزده قرن پیش آن را لغو نموده است و راه بردگی اسرای جنگی را که اسلام باز گذاشته از آنجا که بشر همیشه به چنین حکمی نیاز دارد، هرگز بسته نخواهد شد، تنها چیزی که هست، اسلام آن را برده نامیده ولی دیگران اسم برده را بزبان نیاورده و رسم بندگی را تثبیت می نمایند و استفاده ای را که مسلمانان صدر اسلام از بردگان می نمودند، دولت های امروز از اسیران جنگی و ملت های شکست خورده می کنند.
رفتار اسلام با برده
طبق مقررات اسلام، کفار حربی که اسیر شده اند ممکن است به دستور سرپرست مسلمانان آزاد یا به بردگی گرفته شوند.
در جنگ «هوازن» پیغمبر اکرم(ص) چندین هزار زن و بچه را یکجا آزاد فرمود، و در جنگ بنی المصطلق، مسلمانان چندین هزار اسیر را آزاد نمودند.
در اسلام، بردگان مانند سایر اعضاء خانواده اند و همانطور که با دیگران رفتار می شود باید با آنان رفتار نمایند.
پیغمبر اکرم (ص) دو پیراهن می خرید بهتر آن دو را به غلام خویش می داد و پست تر را خودش می پوشید.
حضرت رضا(ع) با غلامان و کنیزان خود بر سر یک سفره غذا می خورد.
اسلام دستور می دهد که با بردگان به مهربانی رفتار نمایند، و برایشان سختگیری نکنند، و به ایشان دشنام ندهند، آنانرا شکنجه و آزار ننمایند، و در موقع نیاز، وسائل ازدواجشان را فراهم کنند یا خود با آنان ازدواج نمایند. خدای متعال در این مورد می فرماید: «بعضکم من بعض» (سوره نساء آیه ۲۴٫)
در اسلام بردگان می توانند با اذن مالک یا از راهی دیگر مالک شوند و مالی را به تصرف و ملک خود در آورند، و پس از آزادی هیچ ننگ و عاری برای آنان نیست همانطور که در زمان بندگی هم نبوده، زیرا اسلام میزان بزرگی و فضیلت را تنها تقوی میداند و پرهیزکارترین مردم را بهترین آنان می شناسد. و در نظر اسلام یک بنده با تقوی بهتر از هزار آزاد بی تقوی است.
عده ای از شخصیت های مهم اسلام مانند سلمان فارسی و بلال حبشی از بردگان آزاد شده بودند.
اسلام همیشه آزاد شده بندگان را مورد نظر داشته و برای این کار راه های مختلفی را باز نموده است، از آن جمله جریمه و کفاره مقداری از گناهان را آزاد کردن بنده قرار داده است، و نیز تاکید بسیار بر آزاد کردن بندگان نموده و آن را از مستحبات مهم قرار داده تا به این وسیله سالیانه گروهی بسیار از بندگان، آزاد شده و جزء جامعه آزاد شوند.
و نتیجه این بود که اسلام تا می توانست از جامعه های غیر اسلامی (کافران حربی) گروهی را به شکل اسیر جنگی می گرفت و در جامعه حق و عدالت وارد می ساخت و به تعلیم و تربیتشان می پرداخت سپس از راه های مختلف به تدریج آنان را آزاد ساخته جزء جامعه اسلامی می نمود.
و بدین ترتیب هر که اسیر جنگی بود برده بود تا آزاد شود، و اگر بمحض مسلمان شدن آزاد می شد ممکن بود هر که از کفار اسیر می شود ظاهراً مسلمان شود و بدینوسیله خود را نجات دهد و باز به اندک فرصتی بهمان وضعی که داشت برگردد.
طبقات دیگر اجتماع
اختلافاتی که در دیگر طبقات جامعه طبعاً بوجود می آید مثل طبقه رعیت و حاکم، خادم و مخدوم و کارگر و کارفرما از دو راه است:
۱- تعدی یکی بر حقوق دیگری مثل آنکه کارفرما مزد کارگر را ندهد یا مخدومی مقرری خادم و نوکر را بطور کامل نپردازد یا در حق او اجحاف و بی انصافی نماید یا حاکم در حق یکی از رعایا حکمی ظالمانه اجراء نماید.
اسلام برای حل این مشکل، مقررات فراوانی وضع فرموده که با اجراء آنها حقوق حقه هر کس محفوظ می ماند، و هر فردی به حقوق از دست رفته خود می رسد. برای این کار، به هر فردی از اجتماع اجازه داده است که هر که به او تعدی کرد (گرچه حاکم و فرماندار وقت باشد) به قاضی شکایت برده و داد خواهی نماید.
در ایام خلافت امیرالمؤمنین(ع) یکی از مسلمانان با آن حضرت اختلافی پیدا کرده نزد قاضی دادخواهی کرد، آن حضرت مانند یکی از مردم عادی پیش قاضی (که خود نصب کرده بود) حاضر شده و محاکمه انجام گرفت، تعجب اینجاست که حضرت از قاضی خواست که بین او و خصمش در رفتار به هیچ وجه فرقی نگذارد.
۲- گرد نفرازی مردی نیرومند بر مردی ضعیف و زیر دست مانند اینکه کارفرمائی کارگران خود را خوار شمارد یا مخدومی نوکرهای خود را پیش خود ایستاده نگهدارد یا آنان را در برابر خویش به کرنش و تعظیم وادارد، یا حاکم حق اعتراض و داد خواهی را از رعیت سلب نماید.
چون اینگونه رفتارها جنبه پرستش غیر خدا را دارد اسلام بشدت از آنها جلوگیری می کند و اکیداً نهی می نماید. در اسلام هیچ مافوقی حق ندارد از زیردستان خود بیش از انجام وظیفه توقعی داشته باشد یا بر آنان بزرگی و عظمت بفروشد.
در اسلام دستورهای اخلاقی فراوانی است که مردم را بدرستی و صفا و عدالت و حسن خلق دعوت می کند. مراعات عهد و پیمان و تشویق نیکوکاران و خدمتگزاران و مجازات بدکاران و دوری از معاشرت با نا اهلان و بدان را بسیار سفارش می نماید.
اینها یک رشته از اخلاق پسندیده است که اگر از جامعه ای رخت بر بندد آن جامعه راه بدبختی را پیش می گیرد و در دره هولناک انحطاط و بدبختی دو جهانی سقوط می کند.
بی اعتنائی و عمل نکردن کسی به این قوانین ممکن است بصورت ظاهر نفع ناچیزی برای او داشته باشد ولی از طرف دیگر محیطی ناپاک و هولناک بوجود می آورد که همین منافع ناچیز را از دستش گرفته و سودهای بسیار دیگری را نیز از وی سلب می نماید و این فرد مانند کسی است که آجرهای زیر بنا را یکی یکی بکند و بر فراز آن بنا ساختمانی تازه بسازد که با این کار خود در ویرانی بنا می کوشد.