انکار معاد از موضع شبهه و شهوت
آیت الله جوادی آملی
بعد از اینکه قرآن کریم اهداف انبیاء(ع) را مشخص نمود تحلیلی کرد و فرمود: موانع رسیدن به این هدف در فراموشی قیامت خلاصه می شود که این موانع سه قسم است:
اول: عده ای با سرگرمی به لذائذ دنیا از یاد قیامت باز می مانند.
دوم: عده ای با مشکلات و سختیها و خستگی راه از یاد معاد باز می مانند.
سوم: عده ای هم موانع فکری سبب می شود که از یاد معاد باز مانند.
البته ممکن است در بعضی، یک مانع و در بعضی، دو و یا هر سه مانع وجود داشته باشد.
از طرف دیگر یاد معاد هم منشأش سه چیز است:
اول: امید به بهشت و سعادت آینده.
دوم: ترس از عذاب و کیفر اخروی.
سوم: مسائل فکری و اعتقادی.
انکار معاد از روی شبهه
در اینجا به حال کسانی که معاد را از روی شبهه یا شهوات انکار می کنند اشاره می کنیم و در سوره قیامت چنین می خوانیم:
«بسم الله الرحمن الرحیم، لا(۱) اقسم بیوم القیامه و لا اقسم بالنفس اللوامه.»
تناسب دو آیه: روز قیامت در محکمه الهی جای اعمال نفوذ نیست که انسان بتواند مشکلش را حل کند مگر شفاعت، آن هم به اذن خدا، همچنان که قرآن می فرماید:
«لا یشفعون الا لمن ارتضی.» (۲)
بر خلاف دنیا که مشکلات آن را با روابط دوستی و یا بیع و شراء می توان حل کرد، اما در روز قیامت «لا بیع و لاخلّه.» (۳)
آنجا دیگر دوستبازی و خرید و فروش مطرح نیست پس قیامت جای هیچ عامل بیگانه ای نیست.
در محکمه نفس لوامه نیز جائی برای اعمال نفوذ نیست، وقتی انسان کار خلافی انجام داد، اگر به مرحله نفس لوامه رسیده است در درون او یک عامل ملامت کننده هست که توبیخش می کند و انسان گرچه در بیرون، خودش را «ذیحق» نشان می دهد ولی در محکمه درونی و در حضور وجدان، خود را محکوم می بیند و در برابر نفس لوامه، دوستبازی و خرید و فروش ممکن نیست و جای شفاعت هم نیست که خود را در آنجا ذیحق بداند، در آنجا خود را ملامت و سرزنش می کند، روی این تناسبی که بین نفس لوامه و روز قیامت موجود است هر دو آیه را کنار هم ذکر فرموده است، آنگاه می فرماید:
«ایحسب الانسان ان لن تجمع عظامه».
اینها که منکر معادند از روی «شبهه» می گویند: انسان که مهمترین و محکمترین اعضای بدن او استخوانهای آن است، پوسیده و خاک می شود، چگونه خداوند این استخوان های پوسیده را دوباره جمع می کند؟!
قرآن در جواب می فرماید:
«بلی قادرین علی ان نسوی بنانه»
نه تنها استخوان های او که محکمترین اعضای بدن اوست، ما آنها را جمع می کنیم بلکه ما می توانیم سر انگشتان او را هم مساوی حال او کنیم.(۴) پس انکار معاد از روی شبهه وجهی ندارد در برابر قدرت مطلقه الهی.
آنها که بخاطر شبهه ای، معاد را انکار می کنند جزم و یقین ندارند به حرفشان:
«و ما نحن بمستیقنین»(۵).
و می گفتند: «ذلک رجع بعید» (۶)
فقط در حد استبعاد بوده است. همان مبدئی که اینها را آفریده دوباره اعاده می دهد و این کار به حسب ظاهر آسانتر است گرچه نسبت به خدا نمی شود گفت کاری آسان تر است و لذا فورا استنزاه کرد و فرمود:
«و له المثل الاعلی».(۷)
در برابر قدرت نا محدود، آسان و آسانتر معنی ندارد. او به دقیقترین حقائق علمی همانطور علم دارد که به ساده ترین مسائل علمی آگاه است. او کل این نظام آسمان و زمین را آنطور نگه می داد که این ذرات زیر در هوا را نگه می دارد.
انکار معاد از روی شهوت
«بل یرید الانسان لیفجر امامه».
در اینجا می گوید: اشکال علمی وادارش نکرد که به یاد معاد نباشد بلکه شهوت دنیا وادارش می کند که دست از روز حساب بر دارد، می خواهد رها باشد که عصیان کند، چون اگر به یاد معاد باشد باید از این لذت های زودگذر بگذرد، باید تن به سختی ها دهد. می خواهد فاجرانه زندگی کند، به مقداری که بیاد معاد هست راهش بسته است، به مقداری که معاد را فراموش کند با فجور پیش رفت می کند، آنگاه می پرسد قیامت کی بر پا می شود؟
«یسئل ایان یوم القیامه».
در چه تاریخی قیامت برپا می شود؟ او خیال می کند قیامت گوشه ای از گوشه های دنیا است یا روزی از روزهای دنیا است. او نمی داند که هنگام ظهور قیامت کل این نظام دگرگون می شود:
«یوم تبدّل الارض غیر الارض و السموات»(۸)
که بحث آن گذشت.
آنگاه نمونه هائی از ظهور قیامت را تشریح می کند:
«فاذا برق البصر، و خسف القمر، و جمع الشمس و القمر، یقول الانسان یومئذ این المفر».
وقتی نور چشم کم شد و رفت که دیگر انسان جائی را نبیند و نور ماه هم تیره و محو شد، و آفتاب و ماه هم به یکدیگر نزدیک شدند که نظام این جهان پیچیده بشود آنجا که فرمود: ما آسمان و زمین را جمع می کنیم، اینها را بهم می کوبیم این طلیعه جمع آسمان و زمین است که نظام دنیا به آخرت تبدیل می شود.
آنکه معاد را بخاطر شهوت یا شبهه ای انکار می کرد امروز می گوید: راه فرار کجا است؟ اما در مقابل این دسته، مؤمنین هستند که قیامت کبری با همه عظمتی که دارد هرگز آن ها را محزون نمی کند، اصلاً برای مؤمنین گویا حادثه ای پیش نیامده است نه اینکه آن صحنه ها برای مؤمنین قابل تحمل می باشد.
خلاصه اینکه صحنه فعلی آسمان که باز است پیچیده می شود و عاملی نو افکنده خواهد شد.
آنگاه فرمود: «کلا لاوزر» (۹).
نه راهی است که خودت بروی و نه کسی هست که بار تو را ببرد، هم بار زیاد است و هم راه نیست.
بخواهید فرار کنید کجا بروید؟ فقط یک راه هست و آنهم بسوی محکمه الهی:
«الی ربک یومئذ المستقر.»
که آن قرارگاه است، جای فرار نیست چون قیامت «دارالقرار» است.
«ینبوء الانسان یومئذ بماقدم واخر».
آنگاه تمام کارهائی را که در دنیا از اول تا پایان عمرش انجام داده به او گزارش می دهند یا اینکه آثار سوئی را که گذاشته و بعد از خود بصورت سنت سیئه ادامه دارد. مؤخرات کار او را هم به او گزارش می دهند چون کسی که سنت سوئی بگذارد و بمیرد تا آن سنت سیئه هست، گناه آن را برای صاحب سنت هم می نویسند.
آنگاه فرمود: ما چرا گزارش دهیم؟ او خودش می داند:
«بل الانسان علی نفسه بصیره»(۱۰)
او خودش می داند چه کرده چون خودش می بیند در گذشته گفتیم: متن عمل در قیامت حاضر است. بخواهد انکار کند معقول نیست. عین عمل را حاضر می بیند بخواهد فرار کند (کلا لا وزر) جائی هم برای پنهان شدن نیست. نیازی نیست که به او بگوئیم: تو این کار را کردی. او خود آگاه است.
وقتی از رسول الله(ص) سئوال شد که این کوه ها در قیامت چه می شود؟ در جواب فرمود: خدا این کوه ها را نصف و پراکنده می کند و می کوبد و ریز می کند و تمام ذره ها را هموار می کند، دشت قیامت صاف خواهد بود و هیچ انحرافی نیست:
«لاتری فیها عوجا و لا امتا» (۱۱)
در اینجا چند نکته قابل اهمیت است:
۱- صحنه قیامت باز است و حجابی وجود ندارد.
۲- چشم بینندگان هم تیز است.
۳- متن عمل را هم انسان حاضر میبیند. آنوقت انسان شرمنده، دردشت بی حجاب در حضور میلیاردها چشمهای تیز کجا می تواند فرار کند؟ راهی برای فرار نیست. جائی برای حفظ آبرو نیست. ممکن نیست کسی قیامت را خوب بفهمد و دستش به گناه آلوده شود، آن لحظه ای که انسان آلوده است یقینا از یاد معاد غافل است.
بهر حال انسان، خود، آگاه است که چه کرده، گرچه عذر تراشی می کند: «ولو القی معاذیره»، می گوید نمی دانستم یا معذور بودم یا مرادم چیز دیگری بود، فایده ندارد.
«لاتحرک به لسانک لتعجل به. ان علینا جمعه و قرآنه، فاذا قراناه فاتبع قرآنه، ثم ان علینا بیانه» (۱۲)
تو بدون اینکه وحی تتمیم شود از ناحیه خودت یا شتابزده زبانت را حرکت نده، بگذار این زبان هم به وحی نطق کند، تا ما نگفتیم تو از پیش خودت نگو، بگذار ما جمع و تنظیم آن را بعهده بگیریم، ما وقتی جمع کردیم تو تابع باش، بیان و تفسیرش هم بعهده ماست.
دنباله بحث: «کلا، بل تحبون العاجله». اینچنین نیست، صحبت اینکه می گفتند: چگونه این بدنهای خاک شده را خدا دوباره احیاء می کند؟ اینها بهانه است. آن خدائی که انسان را از هیچ آفرید.
«هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا» (۱۳)
آیا او نمی تواند خاک ها را بحالت اول برگرداند؟ اینها بهانه است «کلا، بل تحبون العاجله». این متاع نقد زود گذر دنیا فریبتان داد، این متاع زودگذر محبوب شما است. انسان هم دارای دو قلب نیست که با یکی دنیا را و با دیگری آخرت را دوست داشته باشد.
عالَمی از دنیا پست تر نیست زیرا اگر دنی تر از آن بود، دیگر به آن دنیا نمی گفتند. هر چه که انسان را از یاد خدا می اندازد دنیا است گرچه درس و بحث باشد یا زیادی شاگرد باشد، تجلیل و احترام باشد. از رسول اکرم(ص) در این مورد بیانی رسیده است: «مَنْ أحَبَّ أنْ یَتَمَثَّلَ لَهُ الرِّجالُ فلْیَتَبَوَّأ مقعَدَهُ مِنَ النَّارِ» کسی که خوشش بیاید، عده ای جلوی او بلند شوند، جایگاه او در آتش است.
«ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه» (۱۴)
که بحث آن گذشت.
انسان اگر محب عاجل، و دنیای زود گذر شد آنوقت: «و تذرون الاخره» آخرت را رها خواهد کرد.
ممکن نیست انسان محبت دنیا و آخرت را با هم داشته باشد. از امیرالمؤمنین (ع) در این زمینه بیانی رسیده است:
«هما بمنزله المشرق و المغرب» (۱۵)
قشری که بسمت آخرت رفت، دیگر به سمت دنیا نیست یا بالعکس.
آنچه انسان را از یاد خدا باز می دارد، دنیاست، انسان ممکن نیست هم به طرف گناه و هم بطرف ثواب برود.
پست ترین عالم
عالمی از دنیا (۱۶) پست تر نیست زیرا اگر دنی تر از آن بود، دیگر به آن دنیا نمی گفتند. هر چه که انسان را از یاد خدا می اندازد، دنیاست گرچه درس و بحث باشد، ولو زیادی شاگرد باشد، ولو تجلیل و احترام باشد. از رسول اکرم(ص) در این مورد بیانی رسیده است:
«من احب ان یتمثل له الرجال فلیتبوء مقعده من النّار»
کسی که خوشش بیاید یک عده ای جلوی او بلند شوند، جایگاه او در آتش است.
در قیامت از ما سئوال نمی کنند آنجا ربا گرفتی یا قمار کردی؟ اینها مال ما نیست ما گرفتار گناهان سنگین تر از اینها هستیم. اینکه کسی به القاب خوشش می آید و از ترقی دیگران رنج می برد و از این قبیل گناهان ما به اینها گرفتاریم.
در جوامع روائی ما مطالعه کنید میفرماید احمق، کسی را گویند که خوشش بیاید دیگران دست او را ببوسند ولی نتواند جواب سئوالات مردم را بدهد. ما به گناهان فکری و خیالی که بدتر است خدای نکرده آلوده می شویم.
اگر اشکالی به ما وارد است و به ما تذکر دادند، و ما نرنجیدیم و در برابر حق نایستادیم، معلوم می شود درس و بحث ما برای رضای خداست.
بسیار اتفاق می افتد که در بحث، انسان می فهمد حق با رفیق است اما ساکت نمی شود! می خواهد خودش را پیروز نشان دهد.
این اگر به مقامی برسد، همین وضع است، زیرا الان هم که بجائی نرسیده است حاضر نیست در مجلس دو نفری بگوید: حق با شماست.
این اگر در یک شهری یا کشوری، سمتی پیدا کرد، در حضور میلیون ها انسان هرگز حاضر نیست بگوید، حق با توست. این است که باید از ریشه شروع کرد.
امرالمؤمنین (ع) به فرزندش امام حسن(ع) فرمود:
«و انما قلب الحدث کالارض الخالیه» (۱۷)
تو جوان هستی و قلب جوان مثل زمین موات (۱۸) است، هر چه بکارند سبز می شود خواه علف هرزه، خواه گل باشد.
قبل از اینکه دیگران در دل تو چیزی بکارند، من در دل تو بذر معرفت می پاشم، این فرمایش علی (ع) نظیر آن حکم فقهی است که:
«من احیی ارضا میته فهی له».
هر کس زمین مرده ای را زنده کند، مال اوست. خوب اگر شیطان زمین قلب را زنده کرد، مال اوست ولی اگر فرشته ها آبیاری کردند که مال فرشته هاست…
۱- «لا» در اینجا اگر زائد باشد معنی چنین می شود: قسم به روز قیامت و اگر «لا» زائد نباشد یعنی نه قسم به روز قیامت، نیازی به قسم نیست چون مطلب روشن است.
۲- سوره انبیاء، آیه ۲۸٫
۳- سوره بقره، آیه ۲۵۴٫
۴- طنطاوی در تفسیرش نقل می کند: یکی از دانشمندان آلمانی ضمن مطالعه این بخش از قرآن کریم، اسلام را پذیرفت. وی می نویسد این آیه ناظر به اهمیّت انگشت نگاری می باشد که فوق مسئله امضاء است. امضای افراد را می توان جعل کرد اما مانند انگشت مهر کسی نمی شود انگشت مهر زد، زیرا خطوط ظریف و دقیق سر انگشتان هر انسانی با انسان دیگر جدا است و ممکن نیست در بین چند میلیارد بشر روی زمین دو نفر سر انگشتان آن ها عین و شبیه همدیگر باشند. این فکر حساس باعث شد که بشر به فکر انگشت نگاری بیفتد.
۵- سوره جاثیه، آیه ۳۲٫
۶- سوره ق، آیه ۳٫
۷- سوره مریم، آیه ۲۷٫
۸- سوره ابراهیم، آیه ۴۸٫
۹- وزر یعنی باربر، وزر یعنی بار سنگین و وزیر کسی را گویند که سنگینی مسئولیت مملکت روی دوش اوست.
۱۰- تاء در «بصره» برای مبالغه است نه برای تانیث. یعنی خیلی بینا است.
۱۱- سوره طه، آیه ۱۰۷٫
۱۲- «قرء ناه» بمعنی «جمعناه» می باشد و قرآن از قرء بمعنی جمع است.
۱۳- سوره انسان، آیه ۱٫
۱۴- سوره احزاب، آیه ۴٫
۱۵- نهج البلاغه فیض، حکمت
- «دنیا» صفت تفضیلی و مؤنث است و «ادنی» مذکر آن است.
- نهج البلاغه فیض، نامه ۳۱٫
- زمین موات، زمینی را گویند که هنوز چیزی در آن کشت نشده و برای اولین بار بخواهند در آن زراعت کنند.
امام صادق(ع):
«مَنْ سَعی فِی حاجَهِ أخِیهِ المُسْلِمِ فَاجْتَهَدَ فِیها فَأجْری اللهُ عَلی یَدَیْهِ قَضاءها کَتَبَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ حَجَّهً وَ عُمرَهً وَاعْتِکَافَ شَهرَینِ فِی المَسجِدِ الحَرامِ وَصیامَهُما، وَ إنِ اجتَهَدَ فِیها وَ لَمْ یَجِرِ اللهُ قَضَاء ها عَلی یَدَیْهِ کَتَبَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ حَجَّهً وَ عُمرَهً» (کافی، ج۲، ص ۱۹۸)
کسی که کوشش در حاجت برادر مسلمانش کند و جدّیت نماید، پس اگر آن حاجت به دست او برآورده شد، خدای عزوجل برای او ثواب یک حج و یک عمره و ثواب اعتکاف دو ماه در مسجد الحرام با روزه آن دو ماه را می نویسد و اگر کوشش خود را نمود ولی بوسیله او برآورده نشد، خداوند برای او ثواب یک حج وی یک عمره می نویسد.