جایگاه دنیا در عوالم وجود
آیت الله العظمی منتظری
بسم الله الرحمن الرحیم
برخی از بزرگان «نهج البلاغه» را تعبیر می کنند به «کتاب نقد الدنیا» یعنی کتابی که از دنیا انتقاد می کند.خطبه ی بیست و هشتم، یکی از خطبه های کوچک نهج البلاغه است که حضرت امیر(ع) راجع به انتقاد و مذمت دنیا ایراد فرموده اند . این خطبه قسمتی است از یک خطبه ی مفصل که حضرت در روز عید فطر، پس از نماز خوانده اند، و شیخ صدوق «ره» هم آن را در« من لایحضره الفقیه» نقل کرده است و درآخر «مفا تیح الجنان» نیز به نقل از شیخ صدوق نقل شده است. وهم چنین خطبه ۴۵ نهج البلاغه نیز – تقریبا – قسمتی از همان خطبه مفصل است :[۱]
«اما بعد»- پس از حمد وثنای خدا و صلوات بر پیامبر «ص»
« فان الدنیا قد ادبرت و آذنت بوداع» – همانا دنیا به شما پشت کرده و اعلام وداع نموده است.
دنیا ممکن است از ماده «دَنی» (دِنا ءَهً) به معنای پستی باشد که افعل التفضیل مذکر آن می شود «ادنی » و مؤنثش می شود«دنیا » یعنی پست تر ، مثل افضل فضلی .[۲]
بنابراین «دنیا» مؤنث «ادنی» است، یعنی پست تر از باب اینکه دنیا عالمی است پست تر از عالم آخرت. عالم ناسوت و عالم طبیعت پست ترین عوالم وجود است.
وجود و هستی از ذات حق تعالی- که محض الوجود است- شروع می شود، می آید تا آن پست ترین مرحله اش که همین عالم ناسوت و عالم طبیعت است، مثلا – بلاتشبیه – اگر خورشید را کانون نور و مرکز نور فرض کنیم، جلو ه های نوری و ترشحات نوری دارد که هر چه از خورشید دورتر می گردد، جنبه نورانیت آن کمتر می شود. آن نوری که در حیاط منزل تابیده است، چون مواجه با خورشید است، خیلی شدید می باشد. آن قسمت از حیاط که مواجه با خورشید نیست ، نورانیتش کمتر است. از آنجا نور تابشی در اطاق دارد که چون نور اطاق پرتوی از نور بیرون است، لذا نورانیتش و روشناییش کمتر می شود، و همچنین اگر از اطاق پرتوی از نور به سالن بیاید، تابش نور ضعیف تر خواهد بود. از اینجا اگر پا را فراتر بگذاریم به حاشیه تاریکی می رسیم.پس هرچیزی به منبع نور و کانون نور نزدیکتر باشد، جنبه نورانیت در آن قوی تر است و جنبه ظلمت ضعیف تر ، و هرچه از کانون نور دورتر شود و واسطه بخورد، جنبه نورانیت آن ضعیف تر و جنبه ظلمت و تاریکیش شدیدتر است. همانگونه که قبلا ذکر شد، این از باب تشبیه است و گرنه ذات باری تعالی نوری است غیر متناهی و هستی ئی است بی پایان. نور همه آسمانها و زمین، جلوه و پرتو نور خدا است:
«اللهُِ نُورُ السَّمواتِ وَ الاَرضِ»
درتعریف نور می گویند:
«الظّاهِر ُ بِذاتِهِ وَ المُظهِرُ لِغَیرِهِ»
- نور، آن چیزی است که خودش ظاهر و روشن است و غیر خودش را هم ظاهر می کند. چراغ خودش روشن است ، سالن را هم روشن می کند. اگر چراغ نبود و نوری هم از بیرون نمی تابید، آنهاکه در سالن نشسته اند همدیگررا نمی دیدند . اگر جلوه خدا نبود ،آسمانها و زمین چیزی نبودند عدم بودند ، روشنایی آسمانها و زمین بواسطه خدا است. می گویند:« تعریف نور بر «وجود» صادق است. وجود، نوراست» شیخ شهاب الدین سهروردی (شیخ اشراق ) که رهبر فلاسفه اشراقی است دراین اواخر ،در کتاب حکمت الاشراق خود،مباحث وجود را می خواهد ذکرکند، وجود و هستی را تعبیر به نور می کند. شاید این را از متن قران کریم گرفته باشد، زیرا قران نسبت به خدایی که وجود بی پایان و هستی بی پایان است تعبیر به نور کرده است:
«اللهُِ نُورُ السَّمواتِ وَ الاَرضِ»
همانگونه که نور خورشید نور خیلی زیادی است – گرچه بی پایان نیست- برهرچه مستقیما بتابد پرنورتر است و آنگاه که پرتو آن به اطاق می تابد ضعیف تر می شودو از آنجا که به سالن منتقل شد ضعیف تر و همچنین تا اینکه به تاریکی برسد، ذات باری تعالی خدای مهربان هستی محض و وجود بی پایان است ، لذا به او می گوییم: «واجب الوجود» یعنی هستی اش از خودش است، مثل این که نور خورشید به منزل ما می تابد از خورشید است نه از منزل، نور وهستی خدا از خودش هست، او واجب الوجود وعین هستی است ، آن موجودات مجرده عالم بالا- که ملائکه الله و فرشتگان مقربین هستند- به عالم آنان عالم جبروت می گویند زیرا آنان موجودات کاملی هستند که مستقیما جلوه حق تعالی می باشند و لذا آنها خیلی در هستی قوی تر و نیرومندتر از موجودات مادی می باشند.
پس از عالم جبروت- که به اصطلاح فلاسفه ، آن را عالم عقل می نامند- در درجه ای نازل تر ، عالم « ملکوت» است ،اینان موجوداتی مجرد هستند ولی در تجرد مانند مراتب عالم عقل –تجردکامل ندارند مثل نوری که از بیرون به داخل اطاق می تابد، فروغش و تابشش ضعیف تر میشود.
پایین تر از عالم ملکوت،عالمی است که در حاشیه تاریکی قرار گرفته است و آن را عالم ماده می نامند.این آسمانها وزمین ، بالذات تاریکند ، ظلمت اند، عدمند، عالم ماده را چنین تعبیر می کنند که در حاشیه عدم قرار گرفته است ، یعنی یک پا فراتر بگذاری به عدم مطلق می رسی، لذا عالم ماده مساوی با حرکت است.حرکت، لغزندگی است. وقتی یک موجودی ضعیف باشد نمی تواند روی پای خودش بایستد،کارش لغزندگی و تغییر است، حرکت، آن تدرج وجود و لغزندگی وجود است و عالم ماده مساوق با حرکت است.
بنابراین ، این عالم ماده و عالم ناسوت، می شود«دنیا» یعنی پست ترین ، یا نزدیک ترین اگر« دنا- یدنو» را به معنای نزدیک بگیریم، که در وجه اول یعنی این دنیا خیلی پست تر است نسبت به حق تعالی ، و در وجه دوم یعنی این عالم ماده به ما – که مادی هستیم – نزدیکتر است تا به عالم آخرت، عالم آخرت در درجه ای و رتبه ای بالاتر است.
انتقاد ازدنیا
ناگفته نماند : این دنیایی که از آن بد گویی می شود .نه خود متاع دنیا است زیرا متاع دنیا، همان نعمتهای الهی است که خداوند به ما ارزانی داشته است، و اگر در راه خودش مصرف کنیم و از آنها استفاده بنماییم و در راه کمال خودمان، در مسیر آخرت قرار بدهیم، هیچ مذمت ندارد، آن چیزی که مذمت شده است، دلبستگی به زن و فرزند و مال و ریاست و آقایی است. اگر پست و مقام به کسی رسید و خودش ر اگم نکرد، مالی بدست آورد و خودش را گم نکرد، آن ، ارزش دارد. نه اینکه تا به مقامی رسید خودش را نشناسد و رنگ دنیایی به خود بگیرد! زیرا هر مقامی و پستی و مالی بدست آورد، خواه ناخواه باید آن را بگذارد و برود، بنابراین، چیزی که رفتنی و پشت کردنی است، دلبستگی ندارد و براستی دلبستگی را نشاید چنین دنیای زود گذری در اینجا شاعر می گوید:
چیست دنیا از خدا غافل بُدَن نی قماش و نقره و فرزند و زن
مال را کز بهر دین باشی حصول نِعْمَ مالٌ صالِحٌ گفت آن رسول
بنابراین، آنجا که حضرت امیر(ع) انتقاد می کنند، برای این است که من وشما دل به دنیا نبندیم. آدمی که ظرفیت ندارد اگر پست مختصری هم به او بدهند.حتی اگر اسلحه ای روی دوشش باشد، خدای نکرده سوء استفاده می کند.انسان بایست محکم باشد، تمام دنیا را هم اگر به او بدهند، در او هیچ اثری نکند«لِکَیلا تَاسُوا عَلی ما فاتَکُم وَلاتَفرَحُوا بِما آتاکُم» .یکی از بزرگان دین می فرماید: کمال زهد در این دو کلمه است ،که در آیه آمده است.آیه شریفه می خواهد بگوید: اگر همه دنیا را هم دارا باشی، هنگامی که از دست تورفت ، تاسف نخور و اگر همه ی دنیا را به تو دادند ، خرسند مباش ، چیزی که امانت است،بجای این که خوشحالی بیاورد ، ناراحتی هم دارد زیرا باید امانت داری کنیم .
همیشه از خدا بخواهیم که به اندازه کفافمان به ما بدهد، زیادتر ندهدکه برای دیگران نگهداریم و امانت دار دیگران باشیم حضرت می فرماید:
«فان الدنیا قد ادبرت…» – همانا این عالم دنیا به شما پشت کرده است .دنیا از اولش هم پیدا است که دارد می رود.
در اینجا چیزی از لقمان نقل می کنیم :
«یابُنَیَّ اِنَّک َ مُنذُ سَقَطتَ اِلی الدُّنیا استَدبَرتَها وَ استَقبَلتَ الاخِرَهُ»
- فرزندم : تو از همان وقتی که به این دنیا آمدی ، از همان وقت به دنیا پشت کرده ای و داری به سوی آخرت می روی.
«فَدارُ اَنتَ اِلَیها تَسیر اَقرَب اِلَیکَ مِن داراَنتَ عَنها مُتَبا عدُ »
- آن خانه ای که تو به سوی آن سیر می کنی- که عالم قبر و قیامت باشد – به تو نزدیکتر است از خانه ای که پشت سر گذاشته ای و داری از آن دور می شوی. بالاخره داریم از این عالم دور می شویم، خوب و بدش هم می گذرد،همان به که به فکر آخرت باشیم.
در آخر، شعری منسوب به حضرت علی –علیه السلام- است، آن را نقل می کنم:
رَاَیتُ الدَّهرَ مُختَلِفاً یَدُورُ فَلا حُزنُ یَدُومُ وَلا سُروُر
وَقَد بَنَتِ المُلُوکَ بِهِ قُصُوراً فَما بَقَتِ المُلُوکُ وَلا القُصُورُ
-روزگار را دیدم که حالات گوناگون دارد و همواره دور می زند . نه غصه و حزنی دوام دارد و نه سرور و خوشحالی . پادشاهان کاخهای بزرگی در این عالم ساختند ولی نه شاهان ماندند و نه کاخهایشان، پس این دنیا که این چنین رفتنی است، قهرا دلبستنی نیست.
از همان هنگامی که انسان به دنیا می آید ، رهسپار مرگ و آخرت است و هرچه از عمرش بگذرد به آخرت نزدیکتر می شود و دنیا را پشت سر می گذارد و این امر برای تمام افراد بشر- بدو ن استنثنا- هست:
«خُطَّ المَوتُ عَلی وُلدِآدَمَ مَخَطَّ القِلادَهِ عَلی جیداِلفتاه»
مرگ برای تمام فرزندان آدم نوشته شده است.
«آذنت» از باب افعال است، اصل کلمه «اذنت» است، «ایذان» یعنی اعلام [۳]
« وداع» یعنی ترک گفتن، اگر با کسر واو باشد، مصدر باب مفاعله است.« وداع» با فتح واو هم همان معنای اسمی را دارد.بنابراین هم وَداع صحیح است و هم وِداع .البته وداع طرفینی است یعنی می شود گفت دنیا دارد با تو وداع می کند و از تو دور می شود و می توان گفت: تو داری با دنیا وداع می کنی و به سوی آخرت و قیامت میروی. و اما چگونه دنیا اعلام می کند؟
اعلام دنیا به همین مرگها و تصادفها و حوادثی است که هر روز رخ میدهد،روزی نیست که دوستانی از دست نروند. به قبرستانها که می روی، می بینی کسانی که امیدها داشتند ، به دنبال کاخ و زندگی مرفه بودند، همه را ترک کرده و درزیر خاک آرمیده اند ، دوستان زیادی که از دست انسان میرود!
آیا اینها اعلام نیست؟!
«وان الاخره قد اقبلت و اشرفت باطلاع»
-همانا آخرت دارد می آید و مشرف بر شما می شود و در صدد اطلاع برا وضاع شما است. دنیا یک عالم پستی است و آخرت یک عالم بالایی، و حضرت در حقیقت می خواهد بفرماید که عالم آخرت احاطه بر شما دارد.
«اشرف» یعنی بالاتر از شما است و در صدد اطلاع پیدا کردن برزندگی شما می باشد.
دراینجا کنایه از این است که شما از دید عمال آخرت و جنود آخرت بدور نیستید.آن ملائکه الله و جنود خدایی همه مشرف بر شما هستند و شما از چشم برد آنها کنار نیستند.خیال نکنید که عزراییل یا جنود عزراییل از شما غفلت می کنند و شمار ااز یاد می برندنه، آنها فراموش کار نیستند و به شما کاملا احاطه دارند.
«الا و ان الیوم المضمار»
- امروز روز ریاضت کشیدن و این دنیا میدان فعالیت و رنج کشیدن است. اگر این دنیا منزلگاه ابدی ما بود، جاداشت اعتراض کنیم که خدایا ما می خواهیم در منزلگاهمان خوش باشیم!این همه حوادث و شدتها و گرفتاریها و جنگ وستیزه ها و بیماری ها و مرگ ومیر و زد و خورد ها برای چیست؟!
ولی اگر کسی چنین پندارد که دنیا منزلگاهش است، اشتباه کرده است. اینجا جای آزمایش و امتحان است. منزل شما عالم دیگری است و شما در این دنیا همانند مسافری می مانید که به قهوه خانه ای آمده و می خواهد تجدید قوا کند و استراحتی کند و به راهش و مسیرش ادامه دهد.
حضرت امیر(ع) این دنیا را به میدان مسابقه تشبیه کرده است، اسبها را هنگامی که می خواستند به میدان مسابقه ببرند، برای اینکه اسب بتواند پیشقدم شود، پیش از آن، آنها را تربیت می کردند، روش تربیت اسبها چنین بود:
چند روزی اسب را به خوردن خوب و استراحت وا می داشتند تا اینکه فربه و چاق شود.سپس روزانه مقداری از غذایش را کم می کردند و آن را می تازاندند تا اینکه لاغر شود و گوشتهای زیادیش بریزد ولی درمقابل استخوانهای بدنش قوی و عضله هایش محکم شود.این لاغری را «ضمور» می گویند و آن میدانی را که اسب در آن می دواندند و ریاضتش می دادند، آن میدان را هم «مضمار» می گویند، و آن زمانی هم که اسب را برای لاغر شدن می دواندند، آن زمان را نیز مضمار می گویندپس در حقیقت «مضمار» هم زمان لاغر کردن و هم مکان آن است و با اینکه «مفعل» به معنای اسم زمان و مکان است، ولی در اینجا «مِفعال» به این معنی آمده است.
در هر صورت اسبها پس از لاغر شدن و ریاضت کشیدن آماده مسابقه می شدند، در عرب چنین معمول بوده است که درهر مسابقه ۱۰ اسب را برای انجام مسابقه آماده می کردند و برای هراسبی هم اسمی می گذاشتند. آن وقت اسبی که از همه جلوتر میرفت، مسابقه را می برد، و آن نقطه ای که برای انتهای مسابقه تعیین می کردند، آن نقطه را« سَبَقَه» می گفتند. آن طورکه سید رضی «ره» می گوید.«سبقه» به فتح سین و به ضم سین نیز می گویند. همچنین جایزه مسابقه را«سبقه» می گویند.
خلاصه، این دنیا جای ریاضت کشیدن و لاغر شدن است،ما را برای خوشی به این دنیا نیاورده اند بلکه برای مهیا شدن و آمادگی آورده اند که بتوانیم در میدان، مسابقه را ببریم. اینجا میدانی است که باید تربیت بشوید تا روزی مسابقه را ببرید. لذا مشکلات برای شما پیش می آید ، جنگها و حوادث ناگوار پیش می آید ، ابوجهل در مقابل پیامبر اکرم (ص) می آید!شیاطین جنی و انسی وسوسه می کنند ، زینتهای فریبنده دنیا، مال و منال دنیا، ریاست دنیا همه برای آزمایش و امتحان است تا آنکه از اینها به خوبی بگذرد پیروز گردد و به هدف برسد.
خداوند می فرماید:
«الَّذی خَلَقَ المَوتَ و الحَیاهَ لِیَبلُوَکُم اَیّکُم اَحسَنُ عَمَلا»
-خدایی که مرگ و زندگی را آفرید تا آزمایش کند شما را که کدام یک از شما کارتان نیکوتراست و خلوصتان زیادتر اگر دنیا پراز حوادث و پیش آمدهای ناگوار و ناراحت کننده است، این برخلاف انتظار نیست، چون ما نیامده ایم اینجا جا خوش کنیم ما آمده ایم که در این پیچ و خمها، صراط مستقیم را بیابیم و در اینجا تربیت شویم تا به خواست خدا مسابقه راببریم، لذا حضرت امیر(ع) این دنیا را تشبیه می کنند به میدان ریاضت کشیدن اسبها:
«الا وان الیوم المضمار»
- آگاه باشید که امروز روز ریاضت کشیدن است. امروز یعنی این روز دنیا که به اندازه یک روز آخرت هم نیست. خداوند در قران می فرماید:
cÎ)ur $·Böqt yYÏã y7În/u É#ø۹r(x. 7puZy $£JÏiB crãès?[4]
- یک روز نزد پروردگارت مانند هزار سال است که شمارش می کنید. درجای دیگر قران دارد: «مِقدارُهُ خَمسینَ اَلفَ سَنَه» – روز قیامت ، روز حساب و کتاب پنجاه هزار سال است. و در جمع این دو آیه ، آن گونه که در روایت آمده است باید گفت که روز قیامت پنجاه موقف دارد که هر موقفش به اندازه هزار سال است، و مجموعش می شود پنجاه هزار سال . تازه این پنجاه هزار سال نسبت به بهشت و جهنم چیزی نیست، زیرا در آنجا زندگی جاویدان و بی نهایت است و عدد، هر اندازه زیاد باشد در مقابل بی نهایت ،چیزی به حساب نمی آید.
عده ای در روز قیامت مانند برق جهنده از پل صراط عبور می کنند و عده ای کند تر و برخی هم لنگان لنگان می روند و گاهی هم کمرها خم شده در آتش می افتند (که خدا ان شاء الله ما را در آن روز نجات دهد) هرکس به اندازه نیرویی که در اینجا تهیه کرده، در آنجا حرکت می کند. آن جوانانی که راه را تشخیص داده اند وبه سوی شهادت میروند- اگر خلوص در آن باشد- آنان همانند برق جهنده راه را طی می کنند، خوشا به سعادتشان و دیگران هم به مقدار نیرویی که در دنیا کسب کرده اند ، در انجا استفاده می کنند.
در هرحال، قران درباره جهنم می گوید:
«اِن مِنکُم اِلّا وارِدها»
-نیست ازشما کسی مگر اینکه وارد جهنم میشود.پل صراط از روی جهنم کشیده شده است. همانگونه که خط اسلام و حقیقت در این دنیا ، یک خطی است که روی مال دنیا و ریاستهای دنیا کشیده شده، این خط خدایی هم در انجا مجسمه اش همان پل صراط است ، اینجا هم را ه حق از مو باریکتر است.
«وغدا السباق» – فردا که روز قیامت است، روز مسابقه است، که گفتیم عده ای مثل برق و عده ای لنگان لنگان از روی پل می گذرند و عده ای در جهنم می افتند.
سباق مصدر باب مفاعله است« والسبقه الجنه» – پاداش و جایزه بهشت است.
همانگونه که قبلا گفتیم یک معنای «سبقه» آخرین نقطه ای است که باید اسب به آنجا برسد. پس نهایت مسابقه در روزقیامت، بهشت است.یعنی آن پاداش مسابقه که برای شما قرار داده اند بهشتی است که همیشگی در آن مخلد خواهید بود، اگر اهل بهشت باشید.
«و الغایه النار» اسبهایی که به هدف می رسند،آن هدف را«سبقه» می نامند، ولی برخی از اسبها در وسط راه توی پرتگاهها و گودالها پرت می شوند.نهایت حرکت آنها را نمی توان سبقه نام گذاشت ، زیرا همانگونه که سید رضی علیه الرحمه می فرماید: سبقه قسمی از غایت و نهایت است ولی در آنجا که نهایت خوبی باشد اطلاق می شود اما غایت را برای مطلق نهایت سیر می آورند گرچه آن نهایت خوب هم نباشد .بنابراین «سبقه» یعنی آن نهایتی که پاداش دارد و آن پاداش- در آخرت- بهشت است. ولی «غایه» یعنی منتهای حرکت، که گاهی هم به پرتگاه است، و در آخرت، به جهنم است
پس ای انسانی که به دنیا آمده ای : اینجا جایگاه تو نیست، دل به دنیا نبند ، خود را از علائق دنیا بِبُر، بفکر آخرت باش حال اگرهم مدتی به کج روی رفته ای و راه را آن طور که باید طی کنی ، نکرده ای برگرد. راه برگشت باز است و خدا ارحم الراحمین است. حربن یزید ریاحی گناهش خیلی زیاد بود،شاید بتوان گفت که او مسبب واقعه کربلا است زیرا از اول راه را برامام حسین (ع) بست و اگر این کار را نکرده بود شاید حضرت گرفتار سی هزار لشکریان ابن زیاد نمی شد.ولی با آن همه بزرگی گناه، هنگامی که پشیمان شد و به سوی امام آمد و گفت توبه من قبول است حضرت فرمود: بله تا زنده ای و در دنیا هستی می توانی توبه کنی .توبه معنایش برگشت است. حضرت امیر(ع) بعد از آنکه فرمود ما به دنیا آمده ایم که زاد و توشه ای برای خود پیدا کنیم می فرماید: «افلا تائب من خطیئته قبل منیته؟» – آیا کسی نیست که از گناهش توبه کند پیش از آنکه مرگش فرا رسد؟ منیه یعنی مرگ.
«الا عامل لنفسه قبل یوم بؤسه» – آیا کسی نیست که به نفع خودش کارکند، قبل از آنکه روز بی نواییش برسد؟
اگر کارکنی ، مال جمع کنی، ریاست و آقایی برای خودت درست کنی،اینها به نفع تو نیست ، تا خلوص درکار نباشد و تا کار برای خدا نباشد هیچ ارزشی برای انسان ندارد. گاهی انسان تلاش می کند، توطئه می کند- مثلا- رئیس جمهور یا نخست وزیر بشود و یا این که برای بدست آوردن مال فعالیت می کند،و گاهی هم زهد به خرج می دهد، شهوات دنیا را- درظاهر- ترک می کند ولی هدفش این است که از این راه مردم راگول بزند، او هم دنیا پرست است خیال نکن دنیا فقط مال است. آدمی که اهل حق وحقیقت است کار را تنها برای خدا انجام میدهد و هیچ هم بفکر این نیست که اسمش را ببرند یا نبرند،او کار می کند ولو اینکه بنام دیگری تمام شود، خدمت به جامعه می کند، گرچه مردم او را نشناسند زیرا قصد او و نیت او تنها خدا است.
ادامه دارد
[۱] .این خطبه یکی از خطبه های بسیار جالب حضرت امیر(ع) است که سابقا در نماز عید، آن را از روی مفاتیح می خواندیم .
[۲] .دنا به معنی نزدیک هم هست. دنا- یدنو که افعل التفضیل آن هم می شود ادنا و مؤنثش دنیا است.
[۳] .اذان به معنی اعلام است: «واذان من الله و رسوله» و اذان نمازهم به این معنی است زیرا هنگام ظهر –مثلا- اذان گفته می شود که وقت نماز ظهر را اعلام کند.
[۴] .سوره حج، آیه ۴۷٫