استراژی دولت بزرگ چین

استاد جلال الدین فارسی عضو ستاد انقلاب فرهنگی

عوامل از دست رفتن سرزم‍‍‍ین های چین

در از دست رفتن این سرزمین ها ، عواملی چند دست بدست هم داده اند : مرزهای چین با حدود طبیعی مشخصی نشده است ، تنها سواحل دریاها که در جنوب چین است و دو رود کوتاه که در شمال شرقی است مرز چین حدود طبیعی داشته است در بقیه̾ مناطق هیچ مانع طبیعی بر سر راه های مهاجران بیگانه ی مهاجمان نبوده است . راه های ارتباطی میان مناطق مرزی دور دست با مراکز ایالتی وجود نداشته . ایالاتی که به مراکز قدرت رقیب نزدیک هم بوده است . علاوه بر اینها چین از هر سو زیر فشار دولت های طمعکار و استعمارگر قرار گرفته است انگلیس از سوی هند بر ” تبت فشار وارد آورده ،‌روسیه̾ تزاری از قزاقستان به ایالت مجاورش سین کیانگ و از سیبری به مغولستان و از خاور روسیه به ” منچوری ” ژاپن از کره به منچوری و جزایر ” ریوکو ” و فرمز . چین از دوره̾ باستن همواره هدف هجوم قبائلی قرار داشته است که از داخل به جستجوی خوراک و ثروت می آمده اند ، دیوار عظیم چین برای جلوگیری از همین تهاجمات ساخته شده است . استعمارگران در عصر جدید هم پای آنها از هر سو به چین تاخته اند . سیاست خارجی چین همیشه با مسأله دفاع از خاک کشور در برابر فشار چندین دولت خارجی رو به رو بوده است ، به طوری که هیچ دولتی چندین مشکلات عظیمی را نداشته است . در سیصد سال گذشته ، هیچ یک از نقاط مرزی چین که ۱۲۶۰۰ میل طول دارد از دستبرد و فشار خارجی در امان نمانده است .

نگرانی و هراسی که مردم چین در طول قرن ها نسبت به مرزهای خویش داشته اند در آنان یک احساس کینه̾ ملی نسبت به بیگانگان به وجود آورده و تا اعماق وجودشان ریشه دوانده است . آنان ” شیطان بیگانه ” را منشاء همه̾ بدبختی ها و مصیبت های خویش می دانند ، با انگلیس و آمریکا و شوروی بیکسان دشمنند و از امپریالیسم غرب و سوسیال امپریالیسم شوروی بیکسان  برحذرند ، دشمنی و نفرت و حذری که صدها سال در دلشان پرورده شده و به مایه ای از فرهنگ ملی آنان بدل گشته است .

چینی ها در روابط دیپلماتیک خود رنج بسیار کشیده و از خارجیان ظلم بسیار دیده اند ، و بر اثرش کینه̾ شدیدی به بیگانگان می ورزند و حق هم دارند . در قرن نوزدهم با آنها طوری رفتار شد که گویی خربزه ای هستند که هر دولت زورمندی می تواند قاچی از آن را بریده ببلعد .

دولت های اروپائی و روسیه بدترین وسائل قهرآمیز را علیه آنان به کار بردند . کشتی های جنگی ، شهرها و بندرهای آنان را به آتش و گلوله گرفتند تا از حق حاکمیت خود بر بنادر و مرزها و واردات کشورشان چشم بپوشند و مرزها یشان را بروی ورود  و خروج هرگونه کالا و بهر شرایطی باز بگذارند . قرارداد هایی بر آنها تحمیل شد که به موجبش از آنان امتیازاتی گرفتند و نیروهای خارجی در خاکشان مستقر شدند. هر بار که ملت چین در برابر مطامع روزافزون دولتهای استعمارگر مقاومت نشان می داد قشون یک دولت اجنبی با نهایت اهانت برای باصطلاح تنبیه آن ملت بزرگ و صاحب تمدن و فرهنگ قدیمی میتاخت و به طرف پکن_ پایتخت چین _ پیش می رفت ، چنانکه د رسال های ۱۸۶۰ و ۱۹۰۰ اتفاق افتاد .

وضع در قرن بیستم هم بهتر نشد. ژاپن با ارتش روسیه در خاک چین و بر سر تسلط بر ایالت ثروت خیز منچوری به جنگ برخاست . متفقین در کنگره̾ ورسای همه̾ امتیازاتی را که آلمان شکست خورده در خاک چین بدست آورده بود به دولت ژاپن بخشیدند ، و بدین روش او را به ذلت کشاندند و به ناله̾ اعتراض چین گوش ندادند . در جنگ جهانی دوم ، باز هم متفقین در کنگره̾ یالتا بدون این که کوچکترین سؤالی از حکومت چین بکنند یا نظر چیانکایشک را بپرسند ، امتیازات نظامی و اقتصادی و سیاسی هنگفتی به دولت شوروی دادند . روزولت به استالین خاطرنشان کرد که نخست باید دولت چین با این مزدی که اتحاد شوروی در ازای جنگیدن علیه ژاپن دریافت می کند ، موافقت نماید. اما منتظر موافقت و رضایت دولت چین نماندند و آن قدر آن را تحت فشار گذاشتند که چاره ای جز تسلیم نداشت در روابط بین المللی آن ایام و پس از جنگ جهانی دوم ، چین یک شخصیت سیاسی و حقوقی نبود بلکه ” شیئ ” مورد معامله بود دیگران هرچه را می خواستند بر او بار می کردند بی آنکه بتواند مخالفتی بکند . با این که در قرون گذشته بزرگترین قدرت آسیا بود ، در قرن نوزدهم دچار عقده̾ خود کم بینی گشت . وقتی به علت تفوق مادی ژاپن ، از آن دولت شکست خورد همیشه ترس از ژاپن او را در رنج داشت . و چون چندین بار در برابر دولت های غربی به علت تفوق نظامی و علمی آنان تسلیم شده بود به غرب کینه میورزید .

ملت چین در جریان انقلاب و پس از پیروزی آن ، اراده ای قطعی و راسخ یافت بر این که مقام و منزلت والایی در صحنه̾ سیاست بین المللی احراز کند. اگر این ملت و رهبرانش حرکتی مستمر داشته باشند در جهت مطالبه̾ سرزمین های از دست رفته ، و محکوم کردن قراردادهای تحمیلی ، و به جان هم انداختن دولتهای بیگانه ، امری کاملا طبیعی است .

پیشرفت چین پس از انقلاب

چین پس از انقلاب ، به همت مردم و رهبرانش توانسته است از هرجهت پیشرفت کند و به سومین قدرت جهانی بدل شود ، به طوریکه اینک یک از پنج قدرت بزرگ جهانی است : آمریکا ، شوروی ، چین ، ژاپن ، اروپای غربی ، چینی ها استراتژی خویش را بر این تصور پایه ریزی کرده اند که جهان در دو یا سه دهه̾ آینده محکوم توازن نیرو های این پنج دولت بزرگ است . جنگ بین المللی میان این پنج قدرت در نخواهد گرفت . اما روابط این قدرت ها در حال تغییر است به طوریکه آینده شاهد انشعاب ها و دسته بندیهای جدیدی خواهد بود . کشورهای در حال رشد و قاره̾ آسیا ، آفریقا ، و آمریکای لاتین میدان فعل و انفعال های سرنوشت سازی خواهد بود و دولت های بزرگ برسر نفوذ سیاسی و کسب منافع و منابع اقتصادی این سه منطقه کشمکش ساکت و به دور از جنگ خواهند داشت و از برخورد مستقیم نیروهای خود پرهیز خواهند کرد.

چین که یکی از قدرت های پنجگانه است برای بنای قدرت اقتصادی و صنعتی و نظامی خویش احتیاج به زمان دارد ،‌و می خواهد با استفاده از فرصت دو سه دهه̾ آرامش جنگی ، از عهده̾ این مهم برآید. زیرا اگر چه سلاح هسته ای دارد ولی مقدارش و وسائل پرتابش باندازه̾ دو ابرقدرت آمریکا و شوروی نیست ، و گرچه رشد اقتصادیش سریع است ولی نه بسرعت رشد ژاپن است و نه به عمق رشد اروپای غربی . چین برای مقابله با چهار ابرقدرت رقیب یا خصم ، مجبور است قدرت اقتصادی خود را به پای آنها برساند . این یکی از هدف های استراتژیک چین در روابطش با همه̾ کشورها به خصوص اروپای غربی است . این هدف و برخی هدفهای استراتژیک دیگر تابعی است از بزرگ ترین هدف استراتژیک چین و آن دستیابی به سرزمین های از دست رفته است ، سرزمین هایی که بخش اعظم آن در قبضه̾ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی است.

چینی ها بحق میگویند سرزمین های چینی که اکنون در تصرف شوروی است در نتیجه معاهداتی تحمیلی و ظالمانه به تصرف رژیم تزاری روسیه درآمده و با انقلاب اکتبر بچنگ حکومت کمونیستی شوروی افتاده است این معاهدات در قرن نوزدهم و هنگامی بسته شده است که چین در حال ضعف و زیر فشار و اشغال امپریالیستها بوده است و عبارت است از : ۱- معاهده̾ ایگون که در ۲۸ مه ۱۸۵۸ میان رژیم تزاری و حکومت چین بسته شد و به موجب آن سرزمینی به مساحت ششصد هزار کیلومتر مربع در شمال رودهیلیو بنمیانگ از چین بریده و به روسیه ضمیمه گشته است ، ضمنا مناطق شرق رود اوسوری بمساحت چهارصدهزار کیلومتر مربع تحت نظارت یک هیات مشترک چینی_ روسی گذاشته شده است. ۲- معاهده پکن که در ۱۴ نوامبر ۱۸۶۰ میان چین و روسیه بسته شد و به موجب آن همه̾ مناطق واقعه در شرق رود اوسوری از چین جدا و به روسیه تزاری تعلق گرفت.

یادداشت مورخ ۷ مارس ۱۹۲۹ وزارت خارجه چین به شوروی درباره این مسأله چنین متذکر می شود :” معاهده̾ ایگون که میان چین و روسیه بسته شد ،‌همچنین معاهده پکن که میان این دو دولت منعقد گشته است و دیگر معاهداتی که مربوط میشود به مرزهای کنونی چین و شوروی ، همه معاهداتی نابرابر و تحمیلی است زیرا امپریالیسم روسیه در دوره ای که حکومت در چین و روسیه در دست مردم نبود بر چین تحمیل کرده است …” آنگاه می افزاید که طرف شوروی حاضر نیست اعتراف نماید که معاهدات مربوط به مرزهای چین و شوروی معاهداتی نابرابر است ، و اصرار دارد که همین معاهدات پایه̾ حل فصل مسأله مرزهای کنونی دو دولت باشد. بدین وسیله بیهوده تلاش دارد تا چین را مجبور به قبول معاهده̾ نابرابر و تحمیلی جدیدی بسازد که به اشغال سرزمین های چین توسط شوروی _ که به موجب این معاهده نابرابر بعمل آمده _ رنگ قانونی و مشروعیت بدهد اعتراض چین به اوج وشدت و خشونت میرسد

بدین عبارت :” حادثه̾ اخیر که از طرف نیروهای منحرف شوروی بوقوع پیوست که تا عمق جزیره ” چمپائو ” این سرزمین چینی پیش رفتند بدین منظور که به تحریکات مسلحانه̾ خویش ادامه بدهند ، پرده از روی زشت ترین مطامع دار و دسته̾ منحرف و مرتد شوروی برداشت ،‌دارو دسته̾ حاکمی که دست به اجرای سیاست سوسیال امپریالیستی مبتنی بر تجاوزش زده است .

این دارو دسته ، جاهایی را که امپریالیسم روسیه̾ تزاری اشغال کرده ملک خود می دانند و بالاتر از این جاهایی را هم که امپریالیسم روسیه̾ تزاری موفق به غصبش نشده است مطالبه می کند . این ها تزارهای جدید عصر ما هستند . چین به هیچ کس اجازه نخواهد داد حاکمیت و تمامیت ارضی او را نقض نماید . ما تا شوروی به ما حمله نکرده است به او حمله نخواهیم کرد “.

از آنطرف ، شوروی محکم به معاهداتی چسبیده است که خط مرزی کنونی را مشخص کرده است و همان معاهداتی است که چین آنها را معتبر نمیداند و بر سمیت نمیشناسد نظر شوروی درباره̾ مرزهایش با چین چنین است :

  • معاهداتی که مرز میهن شوروی را مشخص کرده هرگز نمی تواند جزء معاهدات نابرابری بشمار آیدکه دولت اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۲۰ ملغی شمرد. چنین معاهداتی امروز دیگر در دائره روابط شوروی وچین وجود ندارد .
  • دولت شوروی در سال ۱۹۵۰ نقشه های جغرافی را تسلیم مقامات چینی کرد که خط مرزی دو کشور را مشخص می سازند ، و طرف چین در آن زمان هیچ اعتراضی به آن ننمود .
  • وجود ساکنان چینی در این جزایر بر خلاف ادعای چین دلالت بر اینکه این جزایر چینی باشند ، ندارد ،‌بلکه نتیجه موافقتنامه ای است که دو دولت چین و شوری در سال ۱۹۵۱ به منظور سرو سامان دادن به امر کشتی رانی در رودهای آمور و اوسوری و آرگون و سوبختشا و نیز در دریاچه خاتکا امضاء کرده اند.
  • با وجود حقایق مذکور ، طرف شوروی در تاریخ ۱۷ مه ۱۹۶۳ پیشنهاد کرد مذاکراتی به منظور تسویه همه̾ مسائل مورد اختلاف مربوط به مرزها صورت گیرد . این مذاکرات عملا در فوریه ۱۹۶۴ شروع شد ولی به علت پافشاری طرف چین بر این که صحت مرزهای موجود میان دو دولت پذیرفتنی نیست ،‌به نتیجه نرسید. بدین ترتیب ، دولت شوروی حس نیت خود را نسبت به این مسأله نشان داد ،‌به عکس چین که همه̾  راهها را بروی تفاهم دوستانه و تسویه مسالمت آمیز بست .

شوروی علاوه بر مناطق وسیعی از خاک چین که در تصرف دارد ،‌رسما مدعی است که خاک اصلی چین در پشت دیوار عظیم چین قرار دارد و می خواهد مرز چین و شوروی را تا آن دیوار عقب بنشاند . این ادعای هولناک در اعلامیه̾  دولت شوروی مورخ ۱۳ ژوئن ۱۹۶۹ آمده است . چینی ها به تمسخر و متقابلا می گویند : مرز چین و شوروی دیوار کاخ کرملین است !

در پرتو این واقعیات ، بدیهی است که جهت سیاست خارجی ،‌و هدفهای استراتژیک چین چه می تواند باشد.

وحشت چینی ها از بیگانگان

خشمی که مردم چین نسبت به خارجی ها دارند و هراسی که از هرچه بیگانه و خارجی است در دل احساس می کنند وقتی شدت گرفت که دیدند تنها چیزی که از خارج چین دارند _ یعنی فلسفه̾ مارکسیسم _ نادرست درآمد. شوروی های سوسیالیست که مطابق آن فلسفه باید برادر چینی های کمونیست و دشمن استعمارگران غربی می بودند با ابرقدرت آمریکا و دیگر استعمارگران دوست و همدست شده اند و ملل ضعیف جهان را میان خود تقسیم نموده اند و نسبت به چین روش خصمانه ای در پیش گرفته اند . شوروی به جای کمک اقتصادی به چین در صدد استثمار و وابسته کردن آن است . به جای این که به برادر کمونیست خویش در ساختن سلاح هسته ای و موشک قاره پیما کمک کند با قراردادی سلاح هسته ای را در انحصار خود و امپریالیسم آمریکا قرار می دهد ! و از این قبیل …

شوروی پس از قرار دادهای همکاری و تفاهم با آمریکا و دیگر دولت های غربی ، یک زنجیره از دولت های هم دست به گرداگرد چین می سازد : کره̾ شمالی که چین مدعی است در منطقه فرهنگی او قرار دارد . ویتنام در پشت سر چین که به کامبوج _ متحد چین _ حمله ور می شود . هند که چین اختلاف مرزی عمده ای با او دارد و با انگلیس و آمریکا همکار است . بنگلادش که به کمک شوروی و هند از تجربه̾ پاکستان به وجود آمده است . بالاخره افغانستان که با اشغال نظامی تبدیل به مستعمره̾ رسمی شوروی می شود ! بدینسان شوروی آشکار در پی خفه کردن چین است تا چین دست از حق مالکیت خود بر سرزمینهای زرخیز و وسیعی که در تصرف شوروی است بردارد .

جهت سیاست خارجی چین ، و هدفهای استراتژیک آن توسط استراتژی شوروی هم مشخص و تثبیت می شود.

زمانی شوروی بی مشورت با برادر بزرگ تر سوسیالیست خویش ! ، همه̾ مسائل بین المللی از جمله سرنوشت جنبش کارگری و احزاب کمونیستی و نهضت های آزاد یبخش ملل آسیا و آفریقا را با امپریالیسم آمریکا روی میز مذاکره گذاشته بر سر همه̾ آن ها توافق کتبی و شفاهی کرد. روابط شوروی با آمریکا و دولت های سرمایه داری اروپای غربی روز بروز توسعه یافت و به همکاری در زمینه های مختلف رسید . چین را این نگرانی فراگرفت که آمریکا و شوروی به بهانه̾ جلوگیری از انتشار سلاح های هسته ای و نابود کردن خطر زرد و اژدهای چین پیش از اینکه دنیا را ببلعد ! با یک ضربه هسته ای بر نیروی نوبنیاد هسته ای چین ، آن دولت را بزانو در آورند . از اینرو ، در روابط بین المللی به چاره جویی و تدابیر حیاتی جدی دست زد تا اطمینان پیدا کند ، امپریالیسم آمریکا و ابر قدرت شوروی علیه چین در یک جنگ هسته ای متحد نخواهند گشت . آنگاه دستخوش این هراس شد که نکند شوروی برای خلاصی از تمرکز پرخرج و خسته کننده̾ چهل لشکر زرهی و چندین لشکر موشکی در طول مرزهای چین ، و به منظور حل یکباره̾ اختلافات خود با چین اقدام به یک ضربه̾ هسته ای پیشگیرنده کند . این ترس وقتی افزایش یافت که مسأله امنیت اروپا میان شوروی از یکسو و آمریکا و اروپای غربی از سوی دیگر حل شد ، و ممکن بود شوروی با حصول اطمینان از سوی غرب به تصفیه حساب خود با چین مبادرت ورزد . این نگرانی ها به جا و معقول ، سبب گشت چین بعضی از مسائل خود را با امریکا حل و فصل کند . بدینسان ، از تغییر روابط چین و آمریکا هر دو دولت سود بردند : چین ، خود را از خطر اتحاد آمریکا و شوروی رهانید .

امپریالیسم آمریکا ، شوروی و چین را در آسیا به جان هم انداخت تا در اثنای آن کشمکش بتواند قضایای آسیا را به نفع خود حل کند.

چین که میدید شوروی می خواهد دوستی ژاپن را به خود جلب کند و در این راه از خصومت های تاریخی و جنگ های خونین ژاپن و چین بهره ببرد ، به سرعت روابط خود را با ژاپن بهبود بخشید و غرامت هنگفتی که ژاپن به آن عرضه نمود با تشکر رد کرد تا صفحه̾ جدیدی در روابط دو ملت بگشاید.

چین در مقابله با سوسیال امپریالیسم شوروی از همان استراتژی شوروی پیروی میکند : تشکیل متحدانی به ویژه گرداگرد خصم . آلمان غربی و اروپای غربی به طور کلی متحدان طبیعی و دراز مدت چین هستند . دوگل که این حقیقت را درک کرده بود پیش از دیگران ضرورت در آمدن چین به عضویت سازمان ملل متحد را مطرح ساخت . چین ، با نزدیکی به اروپای غربی میتواند در دور کردن امپریالیسم آمریکا از سوسیال امپریالیسم شوروی اثر بگذارد ، و در همان حال کاری کند که اروپای شرقی با افزایش همکاری های اقتصادی و علمی به اروپای غربی جذب و از شوروی دور شود ،‌و بالاخره از تکنولوژی پیشرفته اروپای غربی برای صنعتی کردن و تقویت بنیه̾ اقتصادی و دفاعی خود هرچه بیشتر استفاده کند . و این جمله را در فترت دوسه دهه ای صورت دهد که فرصت آرامش جنگی پیش آورده است …

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *