تفکر
قسمت شانزدهم
قال تعالی :
” و یَتَفَکَّرُوْنََ فی خَلْقِ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ ”
” رَبَنّا مَا خَلَقْتَ هذا باطلاً ” آل عمران ، آیه ۱۹۱
یکی از کمالات برجسته انسانی تفکر است ،یعنی اندیشیدن و فکر کردن . و مناسب آنکه قبل از بیان هدف ، معنی این واژه را تذکر دهیم :
((فکر )) در لغت به معنی قوه ای است در انسان که به وسیله آن می تواند به مطالب مجهول راه یابد ، (( تفکر )) عبارت است از آنکه انسان آن قوه را به حرکت و جولان در آورد تا از معلومات و دانستنیهای خود پی به مجهولات خویش ببرد . پس تفکر ، نردبان ترقی و تکامل و مسئله̾ انتقال به مدارج کمال است ، چه آنکه انسان موجودی خودکار و خود جوش و دارای منابع و معادن سرشار علمی در کمون ذات خود می باشد ،و هر چه در این طریق کوشاتر و پویاتر شود به همان مثابه به مراتب کمال انسانی نزدیکتر خواهد بود .
تفکر ، بیدار کننده رکود اندیشه ، و هشدار دهنده از غفلت قوه عاقله ، و حرکت آفرین مغز ، و تکان دهنده روان و جان است
” التَّفََکُرُ سَیْرَ الْباطِنِ مَن الْمَبادی اِلَی المَقاصِد ”
و بسا اتفاق افتاده که انسانی پس از گذشت قسمت بیشتر عمرش با یک لحظه تفکر آنچنان به خود بازگشته و بیدار شده که همه̾ گذشته ها را نیز به خوبی جبران نموده است.
دعوت به تفکر در قرآن کریم ، به کسانی که سرسختانه در مقابل پیامبر عظیم ایستاده بودند می فرماید که یک موعظه به شما دارم ، و آن اینکه اندکی درباره فرستاده من به تفکر بنشینید و آنگاه قضاوت کنید .
قرآن مجید ، جامعه بشری را در مرحله̾ نخست به تفکر در خویشتن دعوت می کند :
” اَوَلَمْ یَتَفکّرُوا فی اَنْفُسِهِمْ ”
و به پیامبر عظیم الشان دستور می دهد که از نشانه های توحید ، و سرگذشت انبیاء ، و از خلقت آسمانها و زمین بر مردم بیان کند باشد که قوه تفکر آنها به حرکت آید و راهشان به سوی حقیقت و درک آن باز گردد.
سه جمله̾ کوتاه و پرمحتوی از مولا علی (ع) در این باره وارد شده که جمله اول مربوط به مطلب ما است :
” نَبِّهْ بِالْفِکْرِ قَلْبَک ،وَ جافِ عَنِ اللّیْلِ جَنْبُکَ وَ اتّقِ الله رَبّک ”
ای انسان ! روان بخواب رفته ات را با حرکت̗ فکر̗ خویش بیدار کن ، و پهلوی آرمیده در بستر استراحت را در اوقات سحر از خواب گران بدور دار ، و از مربی و ولی نعمت خویش در خلوت و جلوت پروا کن .
آری این فکر است که به روان بشر تنبه ، و به جان انسان حیات ، و به حیات انسان رشد ،و به رشد انسان جهت ، و به جهت انسان سرعت می بخشد .
بی جهت نیست ــ و حتی مبالغه و اغراق گوئی نیست ــ که پیامبر بزرگ می فرماید :
” تَفَکُّر ساعَهٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادَهِ سَنَه ”
بسا می شود که فکر و اندیشه یک ساعت ، از عبادت یک سال نافع تر و سودمند تر میشود.
علی (ع) می فرماید:
” التَّفَکّرُ یَدْعُو اِلَی الْبِرِّ وَالْعَمَلِ بِهِ ”
این تفکر است که انسان را به سوی هر نیکی می خواند و به هر عمل خیری هدایت می نماید.
ای دوستان عزیز ! آنگاه که محیط را از همه انسانها خالی ببینید دمی از همه جا قطع نظر کنید ، و همه محسوسات خود را کنار گذارید ،و از همه جا ببرید ، و به سوی خویشتن برگردید ، و در غلاف وجود خود فرو روید ،و به دقت بنگرید که گذشته ها رفته و آینده ام مجهول الحال است ، با خود زمزمه کیند که چه خواهیم شد و تا کی حیات خواهیم داشت ؟و عاقبت چه مرض و حوادثی به سراغم خواهد آمد ؟ و بالاخره چه روزی و با چه کیفیتی این قفس تن خواهد شکست و مرغ محبوس روح پرواز خواهد کرد ؟ چه آنکه این مطلب ، دیگر مورد شک نیست و بالاخره شدنی است . آیا به کجا خواهیم رفت ؟
شاعری عرب زبان در این باره میگوید :
” ما فاتَ مَضی وَ ما سَیَأْتیکَ فَأیْن ”
” قُمْ فَاغْتَنِمِ الْفُرْصَهَ بَیْنَ الْعَدَمَیْن ”
آنچه گذشته هیچ است و آنچه خواهد آمد کو و چه می دانیم که چه خواهد آمد؟ پس من هستم و الان ،پس برخیزیم و به فکر خویش باشم .
بیتشرین عبادت اباذر :
امام ششم (ع) درباره حضرت ابی ذر ــکه بت پرستی را قبل از آنکه پیامبر اسلام را دریابد به تفکر خویش ترک گفته بود و راه باطل را به قدرت اندیشه رها کرده بود ولی راه حق را هنوز به طور شایسته در نیافته بود ــ چنین میفرماید :
” کانَ اَکْثَرُ عِبادَهِ اَبی ذَر التّفَکُّر ”
ــ بیشترین عبادت ابی ذر فرورفتن در اندیشه بود .
آری او در قبیله ای به دنیا آمد و تربیت یافت که مرکز یکی از بتهای بزرگ قریش بود ، او هنگامی که با اقوام خویش در اوقات عبادت به حضور بت بزرگ میرفت و خضوع و کرنش و گریه و ناله های اقوام خویش را در مقابل سنگی که به دست خود آنها تراشیده شده ، مشاهده می کرد ، و دعا و ثنا و قربانیهای گونه گون قبیله خود را در پیشگاه یک جماد رویت می نمود وجدان پاکش او را پیوسته رنج می داد و صفای دل ، گاهی او را به تعجب و گاهی به تفکر و گاهی به انکار درونی وامیداشت ،و به همین منوال مدتی در شک و تردید بود که آیا این همه اظهار محبت مردم را این موجود جمادی درک می کند ؟ و اگر چنین است چه قدر سنگ دل است که احدی را جواب نمی دهد و به کسیاعتنا ندارد ؟ و همان است که در حال اول بود و اگر در حقیقت عاری از شعور و قداست است ، چگونه این همه انسانهای ذی شعور و ادراک به دورش می چرخند ؟ و بالاخره شبی در فضای مهتاب سنگی به دست گرفت و محکم بر سینه وی کوفت ، و بس جسارت های دیگر کرد ،و با تزلزلی به خانه خویش برگشت که مورد غضب معبود مقتدر قبیله اش قرار نگیرد ! خبری نشد و عکس العملی ندید تا آنجا که یک تفکر صحیح ،او را از ملتش جدا کرد و از همان جا رخت سفر بر بست و به مکه روانه شد که صنم را اثری نیست و باید بسوی صمد رفت .
او را تفکر به راه انداخت و به مکه آورد و بالاخره مطلوب اصلی خویش دریافت و روزی خود را در مقابل قیافه ای دید که عالم در مقابلش کوچک بود ، آنچنان مجذوب گشت و دل داد که شاید در قلبش چنین گذشت که اگر بنا است در مقابل موجودی سجده کنیم ، این موجود از همه آنها والاتر است .
آری او پیامبر بود ، اما اباذر دید او خود بر می خیزد و رو به معبود می کند و چنان خاضعانه سر به سجده می نهد که گوئی روح از قالب تن بیرون می رود .
ابوذر در تفکر خویش دریافت که مسأله بالاتر از این ها است ، جهان را معبودی است که باید از آدم و نوح تا محمد عظیم (ص) در پیشگاهش جبین بر زمین سایند و اوامرش را آویزه گوش کنند و بالاخره متفکر شد تا ابوذر گردید .
علی (ع) در جمله ای چنین می فرماید :
” ما اَکثَرُ الْعُمْر وَ اَقَلّ الْاِعْتِبار ”
ــ وسیله عبرت و تفکر بسی زیاد است و همه در و دیوار آفرینش تابلوهائی است از مواعظ و زواجر و پند و اندرزها ولی شگفت آنکه چشمی در کار نیست که این خطوط برجسته را بر روی صفحه آفرینش بخواند ، و دلی بیدار نیست که محتوای آنها را معنی کند و معنایش را هضم کند و نتایجش را در خویش پیاده نماید !
من به همه دوستانم و گلهای نورس بوستانم توصیه می کنم که گاهی در خلوتگاهی دل با قوه عاقله خویش به گفتگو نشینند و رازی از سفر زندگی و مدت مکث خویش در اطاق انتظار جهان به میان آرند ، و درباره هدف از آمدن و رفتن ، و تهیه لوازم سفر خود تبادل نظر کنند تا سخن مولا علی (ع) را متوجه شوند :
” اَلْیَوْمَ عَمَلٌ بِلا حِساب وَ غَداً حِسابٌ بِلا عَمَل ”
ــ امروز میدان کار و فردا بازار مزد است . امروز عمل است و بدون حساب و فردا حساب است بدون عمل .
توفیق همگان را در بیداری و عمل به وظیفه خواستارم .