بررسی و ترجمه آزاد مبحث انفال

قسمت سوم

نوشته آیت الله العظمی منتظری

آیت الله محمدی گیلانی

مصادیق انفال

۱ـ بهر حال لازم است تعداد انفال و دلیل بر هر یک از آنها عرضه شود:

۱ـ زمینی که بدون کار زار در ملکیت دولت اسلام در آید و فرقی نیست که صاحبان زمین مفروض خود بخود از آنجا کوچ کرده باشند، و یا با طوع و اختیار، آن را به مسلمانان تسلیم نموده باشند در این مسئله اختلافی از رؤسای مذهب نیافته ام و ظاهرا مورد اجماع آنان است چنان که در جواهر است، و اخبار بسیاری نیز بر این مدعا دلالت دارد که از آن جمله روایت صحیحه یا حسنه حفص بن بختری از امام صادق (ع)است که فرمودند: “الانفال ما لم یوجف علیه بخیل و لا رکاب او قوم صالحوا او قوم اعطوا بایدیهم و کل ارض خربه و بطون الاودیه فهو لرسول الله (ص) و هو للامام من بعده یضعه حیث یشاء”

ـ انفال اموالی است که بدون لشکر کشی حاصل شود یا اموال قوم کفاری است که با مصالحه و یا با انقیاد و اختیار تقدیم به مسلمین نموده اند، و هر زمین مخروبه و معبرهای سیل است که تماما متعلق به رسول الله (ص) است، و بعد از آنجناب متعلق به امام و جانشین او می باشد که برای هر امری که مصلحت می داند مصرف می فرماید.

و دیگر روایت مرسله طولانی حماد بن عیسی است که در مبحث تقسیم خمس گذشت، در آن روایت می فرماید:

“و له (ای للامام) بعد الخمس الانفال و الانفال کل ارض حربه باد اهلها وکل ارض لم یوجف علیها بخیل و لا رکاب و لکن صالحوا صلحا و اعطوا بایدیهم علی غیر قتال”

ـ و از برای او یعنی امام علاوه بر خمس، انفال است، و انفال هر زمین مخروبه ای است که اهل آن هلاک شده اند، و هر زمینی است که بدون لشکر کشی بلکه با یک نوع مصالحه و یا انقیاد و اختیار و بدون کار زار به مسلمین رسیده است (ولو از طریق دیپلماسی)

و دیگر روایت صحیحه یا حسنه محمد بن مسلم از امام صادق (ع) است، می گوید شنیدم که می فرمودند:

“ان الانفال ما کان من ارض لم یکن فیها هراقه دم او قوم صولحوا و اعطوا بایدیهم و ما کان من ارض خربه اوبطون او دیه فهذا کله من الفیء، والانفال لله و للرسول،فما کان لله فهو للرسول یضعه حیث یجب”

ـ انفال هر زمینی است که بدون خونریزی به چنگ آمده و یا اموال قومی است که به صلح تن در داده اند و با اختیار و انقیاد تسلیم مسلمین نموده اند و هر زمین مخروبه و معبرهای سیل است که تماما از فیء (یعنی غنیمت و مال عمومی برگشته و بدون دردسر و مشقت) است، و همه آنها متعلق به خداوند متعال است به رسول الله (ص) تعلق دارد. در آن مصرفی قرار می دهد که مصلحت می بیند. و مثل همین است صحیحه دیگر محمد بن مسلم و روایت دیگر، موثقه زراره از امام صادق (ع) است که می گوید به آن حضرت عرض کردم:

“ما یقول الله: یسئلونک عن الانفال قل الانفال لله و للرسول و هی کل ارض جلا اهلها من غیر ان یحمل علیها بخیل و لارجال و لارکاب فهی نفل لله و لرسول”

ـ چه می فرماید خداوند متعال: راجع به انفال از تو سؤال می کنند، بگو انفال متعلق به خداوند متعال و رسول او است (ظاهرا کلمه “امام فرمودند” از حدیث ساقط گردیده است). و آن انفال هر زمینی است که اهلش از آن کوچ کرده اند بدون آنکه با سواره نظام و پیاده نظام به آن حمله شده باشد، چنان زمینی نفل است که به خداوند عزوجل و رسول الله تعلق دارد.

و روایت دیگر، موثقه سماعه است می گوید از آن حضرت از انفال پرسیدم “فقال … قال منها البحرین لم یوجف علیها بخیل و لارکاب”.

ـ (بعد از ذکر بعضی از چیزها فرمودند) از جمله انفال، زمین بحرین است که بدون لشکر کشی به مسلمانان رسیده است.

و دیگر خبر حلبی از امام صادق(ع) است، گفت:

“سألته عن الانفال فقال: ما کان من الارضین باد اهلها … قال: الفیء ما کان من اموال لم یکن فیها هراقه دم او قتل، و الانفال مثل ذلک هو بمنزله”

ـ از آن بزرگوار راجع به انفال پرسیدم، فرمودند: از زمینها آن زمینی که اهلش هلاک شده اند … فرمودند: فیء (مال عمومی برگشته به مسلمین بدون درگیری و مشقت) آن اموالی است که بدون خونریزی و کشتار عاید مسلمانان گردیده است و انفال آنچه به این نمونه است آن به منزله فیء است.

ظاهرا مراد امام (ع) از این تعبیر این است که چون انفال به غنائم نیز اطلاق می شود و غنائم نیز از نظر مفهوم اوسع از غنائم جنگی است ـ چنانکه استاد مؤلف، مدظله، تصریح فرموده اندـ علیهذا از مصادیق انفال آنچه بدین نمونه است یعنی بدون لشکرکشی تحصیل شده است داخل در محدوده فیء است و الله ـ تعالی ـ اعلم.

و از آن جمله اخبار، روایت مرفوعه احمد بن محمد از بعضی از اصحاب ما است که در آن آمده:

“و ما کان من فتح لم یقاتل علیه و لم یوجف علیه بخیل و لا رکاب … و لیس لاحد فیه شیء الا ما اعطاه هو منه …”

ـ فتح و پیروزی که بدون کار زار و لشکرکشی تحصیل شده … هیچ کس در غنائم آن حقی ندارد. مگر آنچه را که او (ولی امر) از آن به وی اعطاء فرماید …

و دیگر خبر عیاشی از زراره از امام باقر (ع)است که فرمودند:

“الانفال ما لم یوجف علیه بخیل و لارکاب”

انفال هر مالی است که بدون لشکرکشی عاید مسلمین شود. و نظیر اخبار مذکوره اخبار دیگری است که می توان به آنها نیز مراجعه نمود.

و مخفی نماند که در اکثر اخبار مربوط به بحث زمین ذکر شده است، و بعضی از اخبار مربوطه نیز اطلاق دارد، مانند صحیحه حفص بن بختری، و خبر حلبی، و مرفوعه احمد بن محمد، و خبر عیاشی از زراره که مطلق اموالی است که بدون لشکرکشی عائد می شود ـ اعم از زمین و غیر آن ـ را در نطاق انفال می گنجانند.

در این صورت آیا باید مطلق بر مقید حمل شود و بگوئیم: مدلول اخبار مذکوره بعد از حمل، همان زمین فقط است که کیفیت مذکور عاید مسلمانان می شود؟ ـ و حمل مطلق بر مقید چنانکه از تقریرات شیخ اعظم انصاری قدس سره نقل شده، نظر مشهور است بلکه دعوای اجماع بر آن گردیده است ـ یا گفته شود: چون هر دو دسته اخبارـ یعنی دسته مقید و دسته مطلق ـ مثبت و ایجابی است. منافاتی بین آنها نیست و به اطلاق اخذ می کنیم و می گوئیم: هر اموالی که با کیفیت مذکوره در استیلای دولت اسلامی واقع شود ـ اعم از زمین و غیره ـ از انفال و اموال عمومی است؟

با توضیح بیشتر: اگر صاحب شریعت فرمود: چنانچه ظهار نمودی یک بنده جهت کفاره آزاد کن، و در جای دیگر بفرمایند: چنانچه ظهار نمودی، یک بنده مؤمن جهت کفاره آزاد کن، در این صورت آیا دستور اولی که وجوب آزادی مطلق بنده و کفایت آن است چه کافر باشد و چه مؤمن، باید بر دستور دومی حمل شود که مقید به مؤمن است؟ یا نه می توانیم بگوئیم چون هر دو اثباتی و ایجابی هستند منافاتی با هم ندارند و آزادی مطلق بنده اگر چه کافر هم باشد کفایت می کند و خبر مقید به بنده مؤمن در مقام بیان مصداق یا افضل مصداق است؟

سید محقق آیه الله العظمی آقای حکیم ـ قدس سره‌ ـ در مستمسک العروه در مسئله ما نحن فیه چنین می فرماید: “اطلاق بعضی از اخبار مذکوره مانند مصحح حفص بن بختری اگر چه شامل زمین و غیر آن می شود ولی اطلاق مذکور با روایاتی که مقید به زمین کرده اند، تقیید می شود، زیرا این دسته روایات در مقام حصر و تحدید وارد شده اند و طبعا ورود در مقام حصر و تحدید مستلزم ثبوت مفهوم است و آن عبارت است از نفی از غیر زمین، علیهذا مطلق اثباتی را باید بر این مقید حمل کنیم”

ولی ظاهر اقوی اخذ به اطلاق است و در کتاب خمس شیخ انصاری ـ علیه الرحمه ـ چنین آمده است: “اخذ به اطلاق را بعضی از متاخرین به اصحاب ما نسبت داده اند.

و بر این دعوی ـ یعنی اخذ به اطلاق ـ صحیحه معاویه بن وهب با لفظی که صریح در عموم است دلالت می نماید، راوی می گوید:

“قلت لأبی عبدالله (ع): السریه یبعثها الامام فیصیبون غنائم کیف یقسم؟ قال: ان قاتلوا علیها مع امیر امره الامام علیهم اخرج منها الخمس لله و للرسول و قسّم بینهم اربعه اخماس، و ان لم یکونوا قاتلوا علیها المشرکین، کان کل ما غنموا للامام یجعله حیث احب”

ـ به امام صادق (ع)عرض کردم: گروهی از سپاه را امام جهت کار زار می فرستند و آنان غنائمى به چنگ می آورند چگونه باید تقسیم شود؟ فرمودند: چنانچه با امیر منصوب از ناحیه امام کار زار کردند و غنائم تحصیل نمودند یک پنجم آن را برای خدا و رسول الله اخراج می کنند و چهار پنجم بین آنان تقسیم می شود و چنانچه بدون قتال و کار زار با مشرکان به چنگ آورده اند همه آنچه که به غنیمت گرفته اند متعلق به امام است هر نحو که دوست دارد مصرف می کند.

و اعتبار عرفی نیز مؤید این نظر است، زیرا تخمیس و تقسیم غنائم به مقتضای آیه کریمه: “و اعلموا انما غنمتم …” همانا مربوط و متوجه به کسانی است که احراز غنیمت مفروض شده به سعی و عمل و تصدی آنان در کار زار باشد.

و به عبارت دیگر غنیمت از آنِ آن کس است که غرامت عملی در قتال کشیده باشد و چون غَرم کشیده است غُنم می برد.

و اما اموالی که بدون لشکرکشی ـ و تحمل غرامت عملی ـ عاید دولت اسلامی می شود همه مسلمانان در آن علی السوا می باشند و طبعا به ولی امور آنان که امام است تعلق دارد، و در این جهت فرقی بین زمین و غیر آن نیست، چنان که مدلول صریح لفظ “کل ما غنموا” در صحیحه معاویه بن وهب است.

مترجم: ملا حظه فرمودید که حضرت آیه الله العظمی آقای حکیم ـ رضوان الله علیه ـ مدعی شدند که روایات مقیده چون در مقام حصر و تحدیدند دارای مفهوم سلبی می باشند و در نتیجه این طائفه از روایات، لون و رنگ سلبی دارند و مثبت نیستند، و اگر توفیق زیارت محضر درسشان را می داشتم از آن انسان متخلق باخلاق الله تعالی سوال می کردم که دلیل آن بزرگوار بر اینکه روایات مذکوره در مقام حصرند چیست؟ تا چنین مفهومی را موجب شود و در نتیجه رنگ سلبی پیدا کنند؟ در هر حال دست آن ریاضت کشیده عظیم را می بوسیدم و هم اکنون مزارشان را از دور زیارت می کنم.

ادامه دارد

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *