غلامرضا گلى زواره
فقیه پرآوازه
دلا نزد کسى بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختى رو که گلبُنهاىتر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چه بیکاران
به دکان کسى بنشین که در دکان شکر دارد۱
آیه الله العظمى سید محمد باقر درچهاى، از طلایه داران کاروان فقه و اجتهاد است که سالیان متمادى پرتو افشانِ آسمان علم و تقوا در حوزههاى علمیه اصفهان بوده است. او که اندیشههایش بر پشتوانه ارزشمند قرآن، حدیث و اندوختههاى علمى عالمان صالح سلف استوار بود، ریشههاى نونهالان عصر خود را به رشتههاى محکم و گران مایه گذشتگان پیوند زد و این چنین جویبار باطراوت دانش را در باغسار معرفت جارى ساخت.
او در زمره عالمانى بود که قلّه سر به فلک کشیده علم و عمل را درنوردید، از دنیا و متعلقاتش برید و بر ستیغ عرش ایمان و تقوا عروج نمود، در حالى که به آخرت، قیامت و معاد توجه داشت و تشنه وصال بود، درد آشناى محرومان به شمار مىرفت و نسبت به مردم عطوفتى زایدالوصف بروز مىداد.
این فقیه سترگ و عالم روشن ضمیر آن چنان جاذبهاى در حوزه درسى خود پدید آورد که مشتاقان دانش و تشنگان اندیشههاى ناب را از اقصى نقاط کشور به سوى اصفهان کشانید تا محضرش را درک کنند و از خرمن فقاهتش خوشهها بچینند.
به عنوان نمونه؛ آقا نجفى قوچانى وقتى پس از طى طریقى دور و دراز به اصفهان رسید، چون شمیم بوستان درچهاى بر مشامش رسید، خستگى راه را فراموش کرد و مصمم گردید تا به حوزه پرفیض این فقیه پرآوازه رهسپار شود.
موطن و خانواده
یکى از آبادىهاى نزدیک اصفهان که از توابع لنجان محسوب مىشود دُرچه نام دارد. البته این عنوان نام سه محل است: درچه عابد، درچه پیاز و درچه کلماران، که مقصود ما درچه پیاز مىباشد، از علما و فضلاى این دیار شخصیتى است به نام سید مرتضى، فرزند احمد فرزند مرتضى از احفاد میر لوحى سبزوارى اصفهانى،۲ نامبرده را فرزندانى بود که از آن جملهاند: آقا سید محمد حسین عالم زاهد و با ورع که در ۲۸ جمادى الثانى سال ۱۳۴۴ ه .ق وفات یافته و مزارش در تخت فولاد اصفهان نزدیک مقبره ملا اسماعیل خواجوئى است. آقا سید مهدى درچهاى از معاریف علما و مجتهدین و اکابر فقها و مدرسین. در اصفهان و نجف تحصیل نمود و پس از وصول به مقامات عالى به اصفهان مراجعت نمود و در مسجد نوبازار و مدرسه نیمآورد تدریس مىکرد. عدهاى از فضلاى طلاب در درسش حاضر مىشدند، نامبرده که برادر کوچکتر آقا سید محمد باقر مورد بحث این نوشتار است در علم، تقوا، امانت و صداقت نسخه ثانى برادرش بود۳ و سعى مىکرد سیره اهل بیت را در زندگى خود عملى سازد. از جلوههاى تقوا و زهد آن بزرگ مرد این است که در اوائل ایام قحطى سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۳۷ ه .ق که با جنگ بینالملل اول مصادف بود، حدود ده بیست من آرد در خانه داشت و مىباید عائله سنگینى را امرار معاش کند، اما به محض آنکه آثار گرانى نمودار شد، این میزان آردى را که در اختیارش بود فروخت و چون به او گفتند لازم بود احتیاط مىکردید و حتى مقدار دیگرى هم مىخریدید؛ جواب داد: ترسیدم شبهه احتکار داشته باشد، خدا بزرگ است.۴ و این شیوه از زندگى یادآور ماجرایى است که از حضرت امام صادق(ع) نقل کردهاند و گفتهاند چون در زمان امام ششم شیعیان، در مدینه قیمت گندم و نان افزایش یافت، هر کسى مىکوشید گندم خود را ذخیره نماید، اما در این میان افراد تنگدستى هم بودند که باید آذوقه خود را از بازار تهیه کنند. امام صادق(ع) چون این وضع را دید به یکى از نزدیکان خود فرمود: آیا گندم در خانه داریم؟ او گفت: آرى؛ براى چندین ماه. امام فرمود: گندمها را ببر به بازار بفروش و در اختیار مردم بگذار، وى که معتب نام داشت، گفت: اى فرزند پیامبر، گندم در مدینه نایاب است، اگر بفروشیم قادر نخواهیم بود آن را بخریم، امام فرمودند: همین است که گفتم، معتب این کار را کرد و از آن به بعد نان خانه امام صادق(ع) روزانه تهیه مىشد و امام صادق(ع) از این بابت شادمان گردید.
آیه الله سید مهدى درچهاى در اواخر عمر مجتهد اعلم و جامعالشرایط اصفهان گردید. سرانجام این مرد وارسته در روز جمعه دهم ربیع المولود سال ۱۳۶۴ ه .ق در حالى که بیش از نود سال از عمر مبارکش مىگذشت، از دنیا رخت بر بست و در تخت فولاد تکیه کازرونى اصفهان کنار برادرش به خاک سپرده شد.۵
کودکى و نوجوانى
پدر و اجداد آیه الله درچهاى همه از عالمان دین بودند. پدرش از واعظان وارسته و عالمان جلیل القدرى بود که جز خوبى از وى در یادها چیزى نقش نمىبندد. او بین مردم به علم و تقوا شهرت داشت. مادرش نیز بانویى صالحه و اهل فضیلت به شمار مىرفت و در خانوادهاى اصیل رشد یافته بود، در چنین بوستان باطراوتى و به سال ۱۲۶۴ه .ق مقارن ۱۲۲۶ یا ۱۲۲۷ ه .ش گُلى روئیدن گرفت که او را سید محمد باقر نامیدند۶٫ دوران کودکى این غنچه نورسته در چنین فضاى معطر به رایحه خوبى و پرهیزگارى سپرى گشت. این کودک استعداد ذاتى، ذوق و شوق فطرى و هوش و فهم شایستهاى داشت و همین عامل موجب گردید که از نوجوانى با اشتیاق هرچه تمامتر به فراگیرى علوم و معارف اسلامى بپردازد. البته زندگى بىآلایش خانواده و روح قانع و محیط آرامى که از جنجالهاى زر، زور و تزویر دور بود، در معرفتاندوزى وى بسیار تأثیر داشت و موفق گردید در مدتى کوتاه درسهاى مقدماتى ادبیات، فقه، اصول و منطق را فراگیرد. در واقع وى از سیزده سالگى به تحصیل روى آورد و پس از آنکه زیربناى فکرى خود را در رشتههایى از دانش دینى استحکام بخشید مهیاى آن گشت تا به محضر برخى از علماى اصفهان راه یابد و فقه و اصول را در سطوح متوسط و عالى بیاموزد.
استفاضه از استادان
در آن زمان محمد معروف به میرزا ابوالمعالى فرزند آیه الله حاج محمد ابراهیم کرباسى که فاضل متبحرى بود و به دقت فکرى و قدرت تتبع در آثار فقهى و اصولى شهره بود در اصفهان حوزه درسى داشت که مرحوم درچهاى این دریاى پرگوهر را غنیمت شمرد و با کمک چنین استاد متقى و فاضلى که فقیه اصولى رجالى بود، مرواریدهاى ارزشمندى از بحر فقاهت به دست آورد.
میرزا ابوالمعالى کرباسى (متولد ۱۲۴۷ ه .ق) پس از آنکه در دامن پدر پارسایش به شکوفایى رسید، در اثر تعالیم آن پیر پرهیزگار از نام آوران عالم تشیّع گردید و پس از درک محضر پدر تحت تعلیم سید محمد شهشهانى (شاگرد والدش) قرار گرفت. آن گاه به خدمت میر سید حسن مدرس رسید و به رغم مشکلات زیاد به دلیل استعداد عالى و همّت والا در علم و تقوا فضایلى را کسب کرد. در حوزه درس، وى افرادى چون آیه الله میرزا محمد حسین نائینى تربیت شدند. این دانشور ستوده خصال آن قدر در مسائل فقهى جستوجوگر بود تا جایى که اگر در حمام یکى از نکات علمى در ذهنش منقش مىگشت به رخت کن مىآمد و آن را یادداشت مىکرد و دوباره به گرمخانه مىرفت، حتى اگر در دستش حنا بود از نوشتن دست برنمىداشت. آقانجفى قوچانى مىگوید کتاب بزرگى به طبع رسانید و قربه الى الله به طلاب رایگان داد و یکى را به من داده که کتاب مستقلى است در خصوص گفت و گوى علما در دلالت نهى بر فساد و تعیین مورد آن. درباره تدیّن وى گفتهاند: به هنگام نماز عیال و فرزندان را از محل عبادت به جاى دیگرى انتقال مىداد که حواسش به ارتباط با خدا باشد. از این نام دار عرصه فقاهت آثارى در اصول و فقه به جاى مانده است. در چهارشنبه ۲۷ صفر ۱۳۱۵ه .ق وفاتش رخ داد و در تخت فولاد اصفهان در تکیهاى – به نام خودش – دفن گردید.۷
شخصیت دیگرى که مرحوم درچهاى فیض وجودش را درک کرد میرزا محمد حسن نجفى اصفهانى است. وى عالمى بزرگ و فقیهى نامور و در غایت زهد و تقوا بود و نزد خواص و عوام به تدیّن و تعهد اشتهار داشت. میرزاى شیرازى وى را فردى معتمد مىدانست و چون اهل اصفهان از آن مرجع عالى قدر سؤال کردهاند که به چه کسى رجوع کنند؟ فرمودهاند به میرزا محمد حسن نجفى و جمعى از خواص، ایشان را مرجع تقلید خود مىدانستند، مورد اشاره امام جماعت مسجد ذوالفقار بود و عمر بابرکت خویش را صرف تحصیل، تدریس، تألیف و جواب استفتاءات نمود. تولدش را در سال ۱۲۳۷ه .ق ذکر کردهاند و وفاتش را به تاریخ روز پنج شنبه یازدهم ربیع الاول سال ۱۳۱۷ه .ق ضبط نمودهاند. وى در نجف از زمره شاگردان آقا سید ابراهیم قزوینى صاحب ضوابط، شیخ مرتضى انصارى و میرزاى شیرازى بوده و خود در اصفهان عده زیادى را تربیت نموده است.۸ در ضمن آیهالله درچهاى از حوزه درسى میرزا محمد باقر چهارسوقى نیز استفاده کرد.۹
عزیمت به عتبات
طى این مرحله بىهمرهى خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهى
(حافظ)
گرچه استادان اصفهان در فضل و تقوا اشتهار داشتند و مرحوم درچهاى پرتوهایى از این شعلههاى فروزان را بر ذهن و دل خود تابانید، ولى گویااو یک کشش درونى و تشنگى معنوى داشت که حوزه این دیار نمىتوانست جوابگوى وى باشد و لذا عزم خود را جزم کرد خانواده، دوستان و اقارب را ترک گوید و به سوى عتبات عالیات راحل اقامت افکند و به قول حافظ:
حافظ اگر قدم زنى در ره خاندان به صدق
بدرقه رهت شود همت شحنه نجف
او براى زیارت بارگاه حضرت على(ع) و نوشیدن جرعههایى جانبخش از دریاى ژرف فقه آل محمد راه پرمشقتى را پشت سر نهاد. البته رسیدن به نهر خروشان ولایت و همراهى دانشورى چون میرزا محمد حسین نائینى با وى تا حدودى سختىهاى مسیر را بر او، هموار مىنمود و آن اشتیاق درونى و عطش فکرى که براى دریافت فضایل و مکارم در وجودش نهفته بود، رنج راه را به فراموشى مىسپرد. سرانجام پس از تحمل مشکلاتى وافر بر کوچههاى پرپیچ و خم نجف قدم گذاشت. نخست به همراه دوست دیرین خود (آیه الله نائینى) به سوى روضه مطهر حضرت امیرمؤمنان(ع) شتافت و دورى از بستگان و اقامت در شهرى غریب را با این شیرینى معنوى و لذتى روحانى جبران نمود. او گنبد و گلدستههاى حرم با طراوت نخستین فروغ امامت را مىدید که چون نگینى نورانى بر انگشتر نجف نورافشانى مىکرد، چون خود را به مجاورت ضریح مطهر پدر ائمه اطهار(ع) رسانید پس از خواندن زیارت نامه و پارهاى ادعیه و بوسیدن ضریح آن پیشواى پرهیزگاران از روح قدسى امام خواست تا او را در مسیر زندگى موفق نماید و به وى این توفیق ارزانى شود که جاى پاى اهل تقوا و فضیلت قدم نهد و سیره امامان را در زندگى خویش تا حد توان پیاده کند.
او در کوچههاى نجف که قدم مىزد شاهد شور و هیجان طلاب و جویندگان دانش بود که در مساجد و مدارس و رواقهاى حرم مطهر مشغول فراگیرى علوم اسلامى بودند و عطر دلاویز گلستان فقاهت توسط استادانى مشهور به زهد و تقوا در معابر شهر با رایحه روان بخش بارگاه نخستین رهبر عجین گشته و این چنین فضیلتى مضاعف در و دیوار را آذین بسته و معطر نموده بود.
در آن موقع، تنى چند از دانشوران شیعه حوزه نجف را گرمى و حرارت مىبخشیدند که یکى از این نامداران عرصه دیانت و فقاهت آیه الله میرزا حبیب الله رشتى بود که در سال ۱۲۳۴ه .ق در آبادى املش دیده به جهان گشود. وى که فرزند میرزا محمد على خان مىباشد، نخستین بار دروس مقدماتى را در منزل توسط یک معلم روحانى آموخت، پدرش که مردى صالح و اهل باطن و داراى صفاى قلب بود قبل از تولد این فرزند و بعد هم خوابهایى دید که همه مشعر بودند که این نوزاد، مردى عالم خواهد شد و لذا مورد توجه ویژه والدش قرار گرفت و به همین دلیل بعد از نشو و نما معلمى در منزل برایش فراهم کرد و چون هیجده بهار را پشت سر نهاد، او را راهى قزوین نمود. در این دیار از محضر مولا عبدالکریم ایروانى استفاضه کرد و با اهل و عیال رهسپار عراق شد و سه سال قبل از وفات صاحب جواهر به نجف اشرف رسید و درس او را درک کرد، پس از آن به جلسه درس شیخ مرتضى انصارى راه یافت و با کمال جدیت نزد او به تحصیل فقه و اصول پرداخت و با رحلت شیخ، امر تدریس در نجف به محقّق رشتى منتهى گردید و علمایى که بعد از وى به مقاماتى عالى نایل گردیدند اکثراً از شاگردان او بودند.۱۰
از جمله خصوصیات این دانشور که مرحوم درچهاى را سخت تحت تأثیر قرار داد دو نکته بود: یکى، تحقیقاتى عالى، بیانى رسا، افکارى نیکو و بکر و موشکافىهاى شگفت در هر مطلبى که وارد مىشد، و حق آن را کاملاً ادا مىکرد دیگر آنکه در زهد و تقوا معروف بود و به زخارف و تعینات دنیوى دل نمىبست و در نهایت ورع زندگى مىکرد. وجوه شرعیه را قبول نمىنمود و اگر هم مقدارى مىپذیرفت به فقرا مىرسانید. در مستحبات مواظبت تام مىکرد و دائم الطهاره بود. این دو خصلت وى را مرحوم درچهاى نیز داشت و در روش درسى به این استادش تأسى نمود. چنان چه آقانجفى قوچانى در کتاب “سیاحت شرق” بدین مطلب اشاره دارد.
آیه الله سید محمد باقر درچهاى این توفیق را به دست آورد که به حوزه درسى یکى از رجال نامى اصول و از محققین این علم راه یابد و از فروغ اندیشه این فقیه زاهد و مرجع مهم شیعیان بهرهمند گردد. شخصیت مورد نظر سید حسین کوه کمرى یا سید حسین ترک نام دارد که در کوه کمر متولد گردید و در آن جا نشو و نما نمود و به تبریز رفت و پس از آموختن مقدمات، سطوح را نزد میرزا احمد امام جمعه و فرزندش میرزا لطفعلى یاد گرفت و سپس به عراق آمد و مدتى در کربلا بر شریف العلما و صاحب ضوابط و شیخ محمد حسین صاحب فصول تلمّذ نمود و از آن جا رهسپار نجف اشرف گردید.
سید حسین در نجف از محضر شیخ على کاشف الغطا، صاحب جواهر و شیخ مرتضى انصارى استفاده برد و از او نقل شده که: چون به نجف آمد، در حوزه درسى شیخ على و صاحب جواهر حاضر مىشدم، در خلال این مدت روزى به مسجد عمران رفتم و دیدم شیخى در آن جا قوانین را درس مىگوید و من بیش از آنچه او را مىپنداشتم دیدم و از آن موقع در مجلس درس او حاضر گشتم.
وى در زمان مرجعیت شیخ مرتضى انصارى به فضل شهرت یافت و به مقامى عالى رسید و استاد از او تجلیل مىکرد و درس شیخ را براى عده زیادى تقریر مىنمود، شاگردان برجستهاى تربیت کرد و مردم قفقاز و آذربایجان و غالب شهرهاى ایران از او تقلید مىنمودند، سید حسین در سال ۱۲۹۱ ه .ق پس از بیمارى فلج دارفانى را وداع گفت و در منزل خویش واقع در محله عماره نجف نزدیک مقبره صاحب جواهر دفن گردید.۱۱
مدت اقامت سید محمد باقر درچهاى در نجف دوازده سال طول کشید و ضمن استفاضه از اساتیدى که به آنان اشاره گردید معلومات خود را نزد میرزاى شیرازى تکمیل نمود.
میرزاى شیرازى، پس از ارتحال شیخ انصارى به اصرار گروهى از مشتاقان فقه اهلبیت به ناچار مسؤولیت خطیر و منصب عظیم مرجعیت را مىپذیرد و در همان حال سوگند یاد مىکند که: هیچ گاه گمان نمىکردم مرجع شوم بدین سان تمام علماى نجف یک صدا مرجعیت وى را اعلام کرده و سر رشته تمام امور را به دستش مىسپارند. البته به نظر مىرسد مرحوم درچهاى در سامرا جلسات درس این مرجع عالىقدر را درک کرده است، رفتار این استاد با شاگردانش همچون رفتار پدرى رئوف و با عاطفه بود و چون توجه خاص یکى از شاگردان را به تعلقات معنوى مىدید، بىنهایت به او التفات مىنمود و مرحوم درچهاى از کسانى بود که مورد توجه میرزاى شیرازى قرار داشت و رفتار ویژه این استاد، نحوه تدریس و تربیت او موجب گردید که آیه الله درچهاى چون خورشیدى فروزان ظلمتها را شکسته و گوشهاى از دنیا را به عطر جان بخش علم و درایت خویش معطر گرداند، دوست و همسفر آیه الله درچهاى ؛ یعنى مرحوم آیه الله نائینى در اواخر عمر میرزاى شیرازى کاتب و نویسنده او بود، آنچه که براى شاگردانى چون سید محمد باقر درچهاى جالب بود این است که استادشان؛ یعنى میرزاى شیرازى سیاست را از دیانت جدا ندانست و با آن درجه تقوا و زهد به میدان سیاست آمد و در مقابل استعمار ایستاد و قدرت فتوا را در شکست دادن استکبار نشان داد.۱۲
مدرّس پرآوازه
آیه الله درچهاى پس از رسیدن به فرازین قله فقاهت و کسب فیض از استادان مقیم نجف این دیار را به قصد اصفهان ترک نمود و در سال ۱۳۰۳ه .ق به این دیار بازگشت و در مدرسه نیمآورد حوزه درسى تشکیل داد. این مکان را امیرمحمد مهدى معروف به حکیم الملک اردستانى (زنده در سال ۱۱۰۶ ه. ق) به نام زینب بیگم – همسرش – در سال ۱۱۱۷ه .ق و در عهد شاه سلطان حسین صفوى بنیان نهاد.۱۳
جاذبه معنوى مدرسانى چون آقا سید محمد باقر درچهاى موجب شد تا گروه کثیرى از طلاب به این مکان روى آورند، اما عواید موقوفات جایگاه یاد شده جوابگوى نیازهاى طلبهها نبود، زیرا اوقاف آن را وقفخواران برده و خورده بودند و نه دولت قوتى داشت که بتواند جلو خودخواهىها و خودسرىهاى موقوفهخواران را بگیرد و نه در وجود آنان عاملى از ایمان و تقوا بود که مانع اعمال ایشان گردد تنها در میان آنان مرحوم ملاعبدالکریم گزى استثنا بود که اگر وجوهاتى به وى داده مىشد یا عوائدى از اوقاف در تصرفش بود. به وسیله آن به درد دل طلاب مىرسید و متأسفانه دست وى نیز در این مورد گشاده نبود، زیرا زندگى زاهدانه و معیشت توأم با قناعت داشت و مىخواست طلاب چون خودش ساده زندگى کنند. مرحوم درچهاى که در فقاهت و تقوا فرزند معنوى مکتب اهل بیت عصمت و طهارت – علیهم السلام – بود، غیر از امام جماعت و تدریس و فتوا به امور دیگر از قبیل قضاوت و اخذ و اعطاى وجوهات شرعى مداخله نمىفرمود و چون نوبت تولیت به مرحوم میرزا محمد على اردستانى رسید – که مردى فاضل و بسیار فهمیده و سنجیده و از اخیار عصر خویش به شمار مىرفت – با اهتمام چند سال متوالى و نفوذ معنوى مرحوم درچهاى هرقدر توانست موقوفات از دست رفته را از گلوى مستأکله بیرون آورد و به تصرف وقف داد و از آن تاریخ به بعد سالیانه وجه مختصرى به طلاب داده مىشد.۱۴
آیه الله درچهاى به عنوان تنها مدرس فقه و اصول، در این مدرسه تدریس مىکرد و به اتفاق آخوند ملاعبدالکریم گزى به جلسات مدرسه نیم آورد حرارت مىبخشید، از اطراف و اکناف و شهرهاى دور و نزدیک طلاب به محضرش شتافته و از خرمن اندیشهاش خوشهها مىچیدند.۱۵ وى چندین سال در مسجد نو نیز تدریس مىنمود و امام جماعت مسجد بازارچه را عهدهدار بود. فضلا، محققین، صلحا و متعبدین فیض مجلس درس و وصف جماعت او را غنیمت دانسته به خدمتش شرفیاب مىشدند، چندین سال مىگذشت که در اصفهان در اصول فقه مدرسى چون او نیامده بود و در عصر خویش از تمامى مدرّسان این دیار برترى به هم رسانید و در زهد و تقوا نیز در بین اقران خود امتیازى خاص داشت.۱۶
حاج میرزا حسن خان جابر انصارى ملقب به صدر الادباء )۱۳۷۶ – ۱۲۸۷ه .ق) که محضر مرحوم درچهاى را درک کرده و خود از مورخان و مؤلفان نامدار اصفهان است۱۷ مىگوید: مرحوم درچهاى اصول دین را از توحید تا معاد به اجتهاد تدریس مىکرد و سى و هشت سال به افاضت و ریاضت به یک منوال مشغول بود و هیچ گاه درس را دقیقهاى تعطیل و تأخیر روا نداشته است.۱۸
استاد جلال الدین همایى که از فیض علمى و عملى و اخلاقى این استاد استفادههاى زیادى برده، مىگوید: بر سر درس بودیم و استاد سخن مىپرداخت ناگهان مردى روستایى از اهل محل آقا در حاشیه مجلس درس پیدا شد و شروع کرد جویده جویده و به تمجمج مطالبى را عنوان کردن، ناگهان استاد سر خود را بلند کرد و گفت: والده مرحوم شدهاند؟ خدا بیامرزدشان، مرد روستایى به اشاره سر پاسخ مثبت داد همه فهمیدند که استاد مادر خود را از دست داده است ولى درس هم چنان ادامه یافت. البته پس از ختم درس آقا رفت که به وظایف خود عمل کند.۱۹ آیه الله عبدالحسین طیب در باب جدیت و نظم مرحوم درچهاى مىگوید: یازده سال در درس خارج آقا سیدمحمد باقر درچهاى شرکت کردم، در تمامى این مدت فقط یک بار درس ایشان تعطیل شد که در آن هم چارهاى نبود، زیرا یک روز درس اول را گفته بود که خبر آوردند برادر شما آقا سید محمد حسین درچهاى فوت کرده است، آقا فرمود خدا رحمتش کند، خواست درس دوم را شروع کند که گفتند: آقا ایشان وصیت کرده است، شما بر جنازهاش نماز بگذارید، از این روى ناچار شدند و درس را تعطیل کردند، این پشتکارى و تلاش و بهرهگیرى از لحظهها و ساعات زندگى بسیار موجب عبرت است.۲۰
آقا نجفى قوچانى که در اصفهان به حوزه درسى مرحوم درچهاى حاضر شده بود، مىنویسد: “… آقا سید محمد باقر درچهاى که فقط فضلاى آن جا جهت درس ]او[ مىرفتند، منظور دنیاوى در اطراف آن آقا پیدا نمىشد و درس او را همه مىنوشتند. بعد از برههاى که از قوانین فارغ بودیم به اصرار همان شیخ ]عبدالکریم گزى[ به درس خارج این آقا رفتیم یک درس اصول و یک درس فقه و… مىنوشتیم ولکن بسیار مشکل بود، چون از شاگردهاى حاج میرزا حبیب الله رشتى بود خیلى مفصل مىگفت: از ایراد اشکالات و وجوه عدیده بر رد هر یک و اِنْ قلت و قلت در بین که در وقت نوشتن گاهى یکى دو وجه فراموش مىشد… هر درسى را طرف صبح دو مرتبه تقریر مىکرد و طرف عصر باز یک مرتبه تقریر مىکرد که نصف شاگردها که فراموش کرده بودند که ما هم گاهى از آنها بودیم طرف عصر به تقریر درس سیم مىرفتیم. به عبارت آخرى روزى سه مرتبه هر درسى را مکرر مىگفت و سه درس هم مىگفت… حتى فهرست رئوس مطالب درس را نیز خودش به کاغذ باطله مىنوشت، به زیر عبا مىگرفت، گاهى که ترتیب سخن از نظرش مىرفت نظر به آن فهرست مىنمود و بسیار هم زحمت مىکشید از مطالعه و فکر نمودن شب و روز…۲۱
آیه الله شیخ حیدر على محقق خاطر نشان نموده است با وجود آنکه حاج میرزا على آقا شیرازى طبق اظهارات صریح خود درسهاى آخوند درچهاى را خوانده بود، خود را بىنیاز از شرکت در محفل علمى این فقیه عالى مقام نمىدید. روزى مرحوم درچهاى در جلسه درس مطالبى فقهى را بین شاگردانش مطرح نمود و خطاب به آنان گفت این مسئله را کجا دیدهاید؟ همه مهر سکوت بر لب زده بودند، حاج میرزا على آقا شیرازى نیز در جلسه درس سخنى بر زبان نیاورد، ولى چون استادش به طرف حجره خودش رفت همراه ایشان به محل اقامت آیه الله درچهاى رفت و جاى آن مطلب و یا نشانى آن مسأله را به ایشان گفته بود. حاج سید محمد باقر درچهاى فرموده بود: شما که از این نکته و مأخذ آن با خبر بودى چرا نگفتى؟ حاجى جواب نداده و سکوت اختیار نموده بود، منظور آیه الله درچهاى به دلیل آن جاذبه علمى و تقوایى چنین فرزانگانى را مجذوب مباحث علمى خویش مىنمود.۲۲
اگر چیزى از آن فقیه بزرگوار مىپرسیدند و نمىدانست با صراحت اظهار مىداشت نمىدانم و این لفظ را بلند مىگفت تا شاگردان یاد بگیرند، اگر چیزى را نمىدانند از اینکه بگویند نمىدانم عارشان نیاید چنان چه مرحوم شیخ مرتضى انصارى هم با آن مقامات علمى اینگونه بود.۲۳
مرجع تقلید پارسا و پرهیزگار
سید بزرگوار آیه الله سید اسماعیل صدر )۱۳۳۸ – ۱۲۵۸( پدر آیه الله سید صدرالدین صدر )۱۳۷۳ – ۱۲۹۹ه .ق) از مراجع تقلید جهان تشیّع به شمار مىرفت که در اواخر عمر به کاظمین مراجعت نمود و در آن مکان مقدس چشم از جهان فرو بست۲۴ با رحلت این عالم شیعى، مرجعیت تقلید مردمان اصفهان و برخى از نقاط کشور ایران به آیهالله العظمى سید محمد باقر درچهاى رسید و صاحب رساله بود. مهدى بامداد ضمن اشاره به شرح حال وى افزوده است: نویسنده این سطور چند ماهى که در اصفهان اقامت داشت، شنیدم اشخاص مطلع و بىغرض از درچهاى و ملاعبدالکریم گزى خیلى تعریف مىکردند و مىگفتند این دو نفر با دیگران تفاوت دارند.۲۵
مرحوم استاد سید جلال الدین همایى درباره استاد خود آیه الله درچهاى نوشته است: “… در سادگى و صفاى روح و بىاعتنایى به امور دنیوى گویى فرشتهاى بود که از عرش به فرش فرود آمده و براى تربیت خلایق با ایشان همنشین شده است، مکرر دیدم که سهم امامهاى کلان براى او آوردند و دینارى نپذیرفت با اینکه مىدانستم که بیش از چهار پنج شاهى پول سیاه نداشت. وقتى سبب مىپرسیدم مىفرمود: من فعلاً بحمدالله مقروض نیستم و خرجى فرداى خود را هم دارم و معلوم نیست که فردا و پس فردا چه پیش بیاید “و ما تدرى نفس ماذا تکسب غداً” بنابراین، اگر سهم امام را بپذیرم ممکن است حقوق فقرا تضییع شود. گاهى دیدم چهار صد پانصد تومان که به پول ما روزى چهار صد پانصد هزار تومان ]زمان نگارش مطالب همایى حداقل سه دهه قبل بوده است[ بود برایش سهم آوردند و بیش از چند ریال که مقروض بود قبول نکرد، اگر احیاناً لقمهاى شبههناک خورده بود، برفور انگشت در گلو مىکرد و همه را برمىآورد و این حالت را مخصوصاً خود یک بار به رأىالعین دیدم، ماجرا از این قرار بود: یکى از بازرگانان ثروتمند آن بزرگوار را با چند تن از علما و طلاب دعوت کرده بود، سفرهاى گسترده بود از غذاهاى متنوع با انواع تکلف و تنوّق. آن مرحوم به عادت همیشگى مقدار کمى غذا تناول کرد، پس از آنکه دست و دهانها شسته شد میزبان قبالهاى را مشتمل بر مسئلهاى که به فتواى سیّد حرام بود براى امضا حضور آن روحانى آورد. وى دانست که آن میهمانى مقدمهاى براى امضاى این سند بود و شبهه رشوه داشته است؛ رنگش تغییر کرد و تنش به لرزه افتاد و فرمود: من به تو چه بدى کرده بودم که این زقوم را به حلق من کردى؟ چرا این نوشته را پیش از ناهار نیاوردى تا دست به این غذا آلوده نکنم. پس آشفته حال برخاست و دوان دوان به مدرسه آمد و کنار باغچه مدرسه مقابل حجرهاش نشست و با انگشت به حلق فرو کردن همه را استفراغ کردو پس از آن نفس راحتى کشید.۲۶ این ماجرا را مرحوم درچهاى از سیره حضرت على(ع) یاد گرفته و در زندگى خود پیاده نموده است. زیرا چنان چه مولى امیرمؤمنان(ع) در خطبه ۲۲۴ نهج البلاغه اشاره دارد، فردى به نام اشعث بن قیس برایش حلوا آورد. حلوایى خوش رنگ و بوو خوش طعم که بزاق دهان هر بینندهاى از دیدن آن ترشح مىگردید، اما زمامدارى که تسلیم فرمان نفس نیست و عقل را فرمانرواى خود مىداند چنان از دیدن آن متنفر مىشود که گویى حلوا را با آب دهان یا استفراغ مار تهیه کردهاند، حضرت مىپرسد: بخشش است یا صدقات یا زکات؟ اشعث مىگوید: هیچ کدام. بلکه هدیه است، امام پاسخ مىدهد: مادر بىفرزندت به عزایت بنشیند! آمدهاى که از راه دین خدا با من نیرنگ کنى، آیا گرفتار خبط دماغ شدهاى یا دیوانهاى یا هذیان مىگویى؟!
مرحوم همایى براى منوچهر قدسى بیان کرده است که وقتى یکى از شاگردان مُهر آقا را جعل کرده، استفاده یا سوء استفادههایى نموده بود به دیگر شاگردان برخورده بود که فردى گستاخ با ازهد و اتقاى زمان چنان بىپروا رفتار کند به حکم غیرت و حالت جوانى با چند تن از طلاب مقیم مدرسه که در بین آنان یکى دو نفر از فرزندان خود آقا هم بودند، دست به دست داده و آن شاگرد بدکردار را به باد کتک گرفتیم، آقا از کم و کیف ماجرا آگاهى یافت. آن فرد را که احتمالاً احتیاج و فقر مالى او را به انحراف کشانیده بود خواست و شروع کرد به نصیحت نمودن و اما با ما که فکر مىکردیم در حمایت از آن مرجع عالى مقام کار مهمى کردهایم، چه رفتارى نمود؟ شروع کرد به انتقاد نمودن و ملامت کردن که چه کسى به شماها اجازه ضرب و شتم داد؟ حالا بروید وضو بسازید و بیایید توبه کنید. به دستور عمل کردیم و در حجره خود آقا گرداگردش نشستیم و او شروع کرد با آهنگى که از اضطراب و هیجان مىلرزید صیغه توبه را شمرده شمرده جارى کردن و ما با او تکرار مىکردیم: استغفراللّه ربى و اتوب الیه.۲۷
حالات و رفتار این بزرگوار و مراتب زهد و قدس و تقواى کم مانند او همواره در تربیت اخلاقى طالب علمان مستعد تأثیرى شگرف و عظیم داشته و همایى از نوا در احوال این بزرگوار حکایتها مىگفت، چنانکه به مناسبت رحلت حضرت آیه الله العظمى حاج آقا سید حسین بروجردى وقتى همایى در مدرسه دارالفنون در جمع فرهنگیان آغاز سخن کرد. گفت: قبل از هر سخن من باید از سید محمد باقر درچهاى و مکتب او سخن بگویم تا بدانید حضرت آیه الله بروجردى از تربیت چه نادره مردانى فیض گرفته بود.۲۸
مرحوم درچهاى با وجود ساده زیستى نزد شاگردان و دیگر اقشار مردم از اقتدارى معنوى و ابهتى خاص برخوردار بود، طلاّب هراس داشتند که نزد ایشان سخن لغوى بگویند.۲۹ آنچه که رشد و شکوفایى شاگردان این عالم را در پى داشت اخلاص و صفا، عامل به علم، دقت در آداب و شرایع و متخلق بودن به اخلاق حسنه و نیز زندگى بىپیرایه و این موضوع موجب ارتقاى علمى و معنوى حوزه اصفهان بود و شخصیتهاى بزرگى دست پروردگان این شکوه روحانى بودند، چنین فضاى معطر به صداقت و پرهیزگارى به ترویج رفتارهاى شایسته کمک شایان توجهى مىنمود و افراد را از بیهودهگویى و برخى امور ناشایست باز مىداشت. یک روز به مرحوم درچهاى گفتند یکى از شاگردان در وضو سازى از خود وسواس نشان مىدهد ایشان گفته بود، آن فرد بیاید وضو بگیرد، بعد که در حضور استاد وضو گرفته بود، مرحوم درچهاى فرموده بود حالا نمازت را بخوان ببینم، او هم نماز ظهر و عصرش را اقامه نموده بود، چون نمازش خاتمه یافت طلبهها گفتند: آقا ایشان مىرود وضویش را تکرار مىکند و نمازش را اعاده مىنماید، آیه الله درچهاى گفته بود: وى را در حجره نگه دارید تا آفتاب غروب کند و وسواس از سرش بیفتد.۳۰
مرحوم درچهاى، درآمدن به مدرسه و محل درس انضباط و نظم شگفتى داشت، هر چهارشنبه طرف عصر راهى درچه مىگردید و عصر جمعه مراجعت مىنمود، در چهار فصل سال حساب راه و رسیدن به مدرسه نیم آورد (محل اقامتش) را داشت که پاشنه عصا را در لحظهاى بر مدخل سنگ مدرسه مىکوبید و مىگفت: لاحول و لاقوه الا باللّه که درست بدون دقیقهاى کم و زیاد ساعت چهار بعد از ظهر را نشان مىداد.۳۱
آقا نجفى قوچانى در زندگىنامه خود نوشت خویش مىگوید: “در مدرسه نیم آورد منزل داشت، پنج شنبهها و جمعهها را به ]درچه پیاز [مىرفت، عصر جمعه نان و ماست تا آخر هفته را مىآورد به مدرسه و قند و چایى تا آخر هفته را نیز یکجا مىخرید و تا آخر هفته در مدرسه نیم آورد مثل سایر طلبهها مىگذراند (زن و بچهاش در دُرچه که محل تولدش نیز بود، زندگى مىکردند) و محتاج به بازار نبود و اگر دو سه سیر گوشتى مىخواست طلبه به جهت او مىخرید و فقیرانه به سر مىبرد و شب زندهدار بود و بسیار در درس و بحث خود زحمت مىکشید و چون مثل طلبههاى فقیر گذرانش بود دو سه مرتبه در پنج شنبه و جمعه که به ده نمىرفت مهمانى کردیم و در همان حجره ما شب را مىماند و مىخوابید و شوخ بود…”۳۲
جلال الدین همایى مىنویسد: در هنگام سلامت، غذایش بسیار ساده بود و نان خورش شام و ناهار او یا پیاز و سبزى بود یا دوغ یا سکنجبین.۳۳
محمد على معلم حبیب آبادى صاحب کتاب گران سنگ “مکارم الآثار” مىنویسد: سید محمد باقر صاحب عنوان از اجله اعیان اصفهان و در فن اصول سرآمد اقران خود بود و چندین سال در اصفهان در این علم محققانه تدریس مىنمود… در زهد و تقوا و اعراض از دنیا و کنارهگیرى از مرافعات در میان علماى اصفهان امتیازى بیّن داشت، هفتهاى دو شب در درچه و در اصفهان دو شب در خانه و سه شب در مدرسه مىماند که یک عیال و منزل در درچه و یکى در اصفهان و منزلى نیز در مدرسه تهیه کرده بود و تا هنگام وفات از این قاعده تخلف ننمود.۳۴ گویند آیه الله درچهاى در قنوت نماز شب دعاى ابوحمزه ثمالى را با حالت ایستاده مىخواند.۳۵
این حالت از مراتب زهد، تهجّد و اخلاص و صفاى روحانى این عالم حکایت دارد.
شهید آیه اللّه مدرس از مرحوم درچهاى به عنوان سید بزرگوار و عالم عامل یاد مىکند و او را از لحاظ درجات تقوا و دیانت ستوده است.۳۶ سید مصلح الدین مهدوى، درچهاى را از اکابر علما و مجتهدین و اعاظم فقها و مدرسین معرفى کرده و حوزه درسى وى را در فقه و اصول از هر جهت ممتاز دانسته است.۳۷ استاد احمد فیاض آن مرحوم را به عنوان مرد بسیار نزیه، مواظب و اهلقدس و تقوا مىداند.۳۸ و محمد حسین ریاحى طى مقاله درچهاى را چنین تعریف نموده است: استوانه سترگ دانش و تقوا، اسوه فرزانگى و فرهیختگى و یکى از مبرزترین چهرههاى فقهى گذشته و یکى از مراجع معظم تقلید.۳۹
مؤلف کتاب احسن الودیعه آخرین فرد از شاگردان و راویان عمویش صاحب روضات الجنات را این فقیه بزرگوار دانسته و نوشته است: و از جمله علامه معاصر و عالم ماهر سید محمد باقر درچهاى اصفهانى، سیدى بزرگوار و زاهد و عابد بود، در این اواخر مرجعیت تقلید به او رسید.۴۰
پرورش یافتگان پرمایه
از سال ۱۳۰۳ ه .ق که مرحوم آیه الله درچهاى حوزه درسى فقه و اصول را در اصفهان تشکیل داد تا زمان وفاتش (سال ۱۳۴۲ ه .ق) که قریب سى و پنج سال طول کشید در مکتب این عالم وارسته اندیشمندانى صاحب نظر و فقیهانى پارسا و پرهیزگار تربیت شدند که اکثریت آنان خود منشأ تلاشهاى علمى و فرهنگى برجستهاى گردیدند و در صحنههاى اجتماعى سیاسى اشتهارى خاص یافتند.
آقا نجفى قوچانى پس از آنکه از سیزده سالگى به مدرسه طلاب قوچان آمد و از اساتید این مرکز استفاده نمود، مشاهده کرد این درسها طبع بلند و عالى او را اقناع نمىکند لذا رهسپار اصفهان گردید و پس از طى مسیرى طولانى و تحمل دشوارىهاى زیاد در محضر آیه الله درچهاى زانوى فروتنى بر زمین زد و از این بوستان فقاهت گلهاى معطرى چید که مشام جانش با رایحه آن عطرآگین گشت وى پس از استفاده از کمالات علمى آیه الله درچهاى و مشاهده مقامات تقوایى این مرد پارسا عازم نجف گردید تا از درس آخوند خراسانى بهرهمند گردد.۴۱
آیه الله شهید سید حسن مدرّس که مرد میدان مبارزه با استبداد و استعمار بود و آوازهاش در جهان اسلام فراگیر گشت، از مدت سیزده سالى که در اصفهان براى فراگیرى علوم دینى اقامت داشت مدت دو سال و سه ماه دوره خارج مباحث مهمى از علم اصول مانند مبحث استصحاب و بخشى از بحث دلیل انسداد و ظن در اصول دین و غیر اینها را نزد سید جلیل القدر عالم متقى آقا سید محمد باقر درچهاى فراگرفت او مىگوید در این مدت همه تقریرات دروس ایشان را مىنوشتم که جمعاً به نزدیک پانزده هزار بیت (سطر) بالغ مىگردید.۴۲
آیه الله العظمى حاج سید حسین بروجردى(۱۳۸۱ – ۱۲۹۲ ه .ق) از مراجع عظیمالشأن قرن اخیر پس از اتمام تحصیلات مقدماتى و به سال ۱۳۱۰ه .ق هیجده سالگى به اصفهان عزیمت نمود و در مدرسه صدر و حوزه گرم آن جا نزد استادان عالى به تحصیل علوم دینى پرداخت. پس از چهار سال پدر، او را به بروجرد احضار نمود و به تقاضاى والد مبنى بر ازدواج گردن نهاد و تشکیل خانواده داد و به سفارش پدر بار دیگر به اصفهان بازگشت و پنج سال در این شهر اقامت داشت. در این دوره تحصیلات عالیه خود را در فقه، اصول، کلام، فلسفه و… نزد دانشورانى چون آیه الله درچهاى، میرزا محمد تقى مدرس، میرزا ابوالمعالى کرباسى، آخوند کاشى و جهانگیرخان قشقایى تکمیل نمود.
دکتر على شیخ الاسلام پس از شرح مختصرى از شرفیابى خود خدمت آیه الله بروجردى مىگوید: آن زعیم بزرگوار فرمودند مرحوم حاج میرزا على اکبر شیخ الاسلام به من گفتند: چون شما به درس درچهاى مىروید و مرا مشاغل گوناگون مانع از حضور خدمت ایشان است خوش دارم هفتهاى دوبار بعد از ظهرها به منزل تشریف بیاورید و تقریرات ایشان را برایم بگویید و من (آیهالله بروجردى) قبول کردم و قریب دو سال از آن تاریخ که در اصفهان اقامت داشتم به این کار ادامه دادم.۴۳
آیه الله بروجردى نیز هم چون مرحوم درچهاى وقتى در قم مشغول تدریس و رسیدگى به امور شرعى و اجتماعى شیعیان بود تلگرافى از بروجرد دریافت کرد که اخوى فوت نموده است اما ایشان به وطن بازنگشت و دستور داد، بعد از ظهر در مسجد بالاسر حرم حضرت فاطمه معصومه(س) مجلس ختمى برگزار کنند و بعد از این مراسم در همان روز جلسه درس برگزار شد بدون اینکه حتى یک روز تعطیل شود.۴۴ گویا تقدم جلسه علمى بر شرکت در تشییع جنازه ریشه روایى دارد، گفته مىشود مردى از انصار نزد رسول اکرم(ص) آمد و عرض کرد اى فرستاده الهى هرگاه جنازهاى و مجلس عالمى پیش آمدهاند کدام یک در نزد شما محبوبترند تا آن را اختیار کنم و حاضر گردم، خاتم رسولان فرمود: اگر براى تجهیز و دفن جنازه کسى هست، همانا که حضور مجلس عالم افضل از شرکت در مراسم تشییع هزار جنازه است.۴۵
آیه الله حاج میرزا على آقا شیرازى در زمره فضلاى جلیلى است که به حوزه درسى درچهاى راه یافت همان انسان وارستهاى که مواعظ نهج البلاغه در ژرفاى جانش نشسته و روحش با معنویت امیرمؤمنان پیوند خورده و با صحیفه علوى تنفس مىنمود، این حکیم حاذق که طبیب جسم و جان انسانها بود با موعظههاى دلنشین خود و تفسیر نهج البلاغه مردم را نصیحت مىنمود. افکار و نکته سنجىهاى بلیغ وى در علوم متداول آن زمان تحول آفرین بود و چون مبناى تدریس اخلاق را سخنان و مواعظ حضرت على(ع) قرار داد این تلاش وى آوازهاش را در کثیرى از شهرهاى ایران و حتى عتبات عالیات بلند نمود. حاج میرزا على آقا همچون استادش درچهاى جاذبههاى آسمانى و حالات معنوى را بر وابستگىهاى دنیایى و تعلقات مادى برترى داد، هوى و هوس ریاست، مناظره و حتى جدال احسن را به دیگران تفویض کرد و خود سرگرم کشف حقایق معنوى گشت و اندیشمندان پرهیزگار و متفکرانى چون آیه الله شهید مرتضى مطهرى را تربیت نمود.۴۶
فقیه عارف و ادیب اهل معرفت آیه الله حاج آقا رحیم ارباب (۱۳۹۶ – ۱۲۹۷ ه .ق) نزد فقیهانى چون آیه الله درچهاى زانوى ادب بر زمین زد و پس از اتمام تحصیلات و طى مراحل علوم خود یکى از مجتهدین بارع و جامع در علوم عقلى و نقلى به شمار آمد، ذکاوت و تتبع وى در تدریس فقه و اصول و نیز مراتب تزکیه و تقوایش نشانى از استادش آیه الله درچهاى را با خود داشت، او اکثر متون عالى فقه را از حفظ نموده و در استحضار مسائل به کمال بود. خطبههاى نهج البلاغه را حفظ کرده بود. حسن نیّت و خلوص از سراسر وجود مرحوم ارباب هویدا و اثر فروتنى در رفتار و حرکاتش مشهود بود، آیه الله ارباب لحظهاى از تهذیب نفس غفلت نورزید و در پیمودن طریق معنوى ثابت قدم بود و شاگردانى شایسته و فاضل در مکتب این نامدار عرصه حکمت و فقاهت تربیت شدند.۴۷
عالم زاهد و مجتهد وارسته آیه الله حاج شیخ محمد حسن عالم نجف آبادى (متوفى ۱۳۸۴ ه .ق) از شاگردان برجسته آیهالله درچهاى، آخوند کاشى و جهانگیرخان قشقایى به شمار مىرفت که خود در اصفهان در مدرسه جده کوچک به افاضه پرداخت و مخصوصاً در تدریس شرح لمعه استادى مسلّم محسوب مىگردید.۴۸ عالم نجف آبادى مرد بسیار پاک، منزه و اهلالله، زاهد و خوش اخلاق و مهربان بود و به آنچه مىگفت عمل مىکرد، با وجود آنکه مجتهدى برجسته و از دانشمندان اصفهان بود برفراز منبر مىرفت و مردم را موعظه مىنمود، سهم امام(خمس) مصرف نمىکرد چون از لحاظ اجتهاد عقیده داشت تمام خمس باید به مصرف سادات برسد در صورتى که احتیاج داشته باشند ساده زیستى را پیشه نمود و در منزلى محقر زندگى مىکرد.۴۹
استاد جلال الدین همایى در مدرسه قدسیه مشغول تحصیل بود و چون مدرسه نیمآورد بر سر راه آن قرار داشت، وى همه روزه در رفتن به مدرسه مزبور از مدرسه نیمآورد عبور مىنمود. در این هنگام با سیماى برخى مدرسان آن خصوصاً آیه الله سید محمد باقر درچهاى آشنا شد و جاذبه روحانى و معنوى این مرد بزرگ موجب شد تا استاد همایى به تحصیل در مدرسه نیمآورد و فیضگیرى از محضر مرحوم درچهاى علاقهمند شود، خود درباره درک فیض محضر درچهاى چنین نوشته است: از همان اوائل ورود به مدرسه نیمآورد، خوشبختانه به محضر آیه الله العظمى مرحوم آسیدمحمد باقر درچهاى که مرجع تقلید بود و در حوزه درس خارجش جمع کثیرى از طلاب فاضل شاگردى مىکردند راه یافتم و اندک اندک چندان به وى نزدیک شدم که از اهل بیت او محسوب شدم. از سال ۱۳۳۱ ه .ق که حجرهنشین رسمى آن مدرسه شدم تا سال ۱۳۴۲ ه .ق – سال وفات آن بزرگوار – ده دوازده سال متوالى ملازم خدمت او بودم و اکثر اوقات چاى اول شب و احیاناً پخت و پز را که مخصوص ایام کسالت بود من مباشرت مىکردم… وى در تربیت مذهبى و حل مشکلات علمى و دینى حقّ عظیمى بر گردن من دارد، دو سه سال آخر عمرش هم به درس تقریر اصول که عصرها در ایوان شمالى مدرسه تشکیل مىشد، مىنشستم، معمولاً در آغاز درس خطبه حمد و ثناى مختصرى با غزلى مىخواند. هنوز صداى عالمانه او که در مبحث قاعده تسلط و لاضرر و روایت تحف العقول بحث مىکرد در گوشم طنینانداز است. مقدارى از تقریرات درس او را هم نوشته بودم… لطف و اعتماد آن بزرگوار در حق بنده به حدى بود که این اواخر جواب استفتاهایى را که از او مىشد به من محوّل مىفرمود؛ یعنى آنچه را که فتواى خاصى در آن نداشت به خودم وامىگذاشت. البته همیشه بعد از نوشتن جواب استفتاء صورت نوشته را به دقت مىخواند و اگر نظرى در عبارت یا مطلب آن داشت به اصلاح مىآورد، جواب اکثر استفتاهایى که در اواخر عمر از او شده، به خط من است، مُهر اسم خود را که به هیچ کس حتى فرزندانش نمىداد به دست من مىسپرد تا پاى استفتاها و اسناد شرعى که اجازه مىفرمود بزنم…”۵۰
از دیگر پرورش یافتگان مکتب آیه الله درچهاى حکیم و فیلسوف زاهد ادیب حاج شیخ محمود مفید قابل ذکر است. او به حق وارث مکتب فلسفى صدرالمتألهین مىباشد و حدود چهل سال در مدرسه صدر به تدریس حکمت، فقه و اصول پرداخت و در این اواخر تدریس حکمت در اصفهان و بلکه ایران به ایشان منحصر بود و بر عموم حکما از لحاظ فقاهت تقدم داشت. از لحاظ فضایل اخلاقى، زهد، قناعت و اعراض از مردم و عدم توجه به اغنیاء فرد کم نظیرى به شمار مىرفت، او عمرى را به قناعت و در کمال وارستگى و در عین حال گمنامى بسر برد و به سال ۱۳۸۲ ه .ق رحلت نمود.۵۱
آیه الله العظمى سید ابوالحسن اصفهانى مراحل اولیه درس خارج آقایان آیه الله چهارسوقى و آیه الله میرزا ابوالمعالى کرباسى و نیز مرتبه عالى درس خارج آیه الله سید محمد باقر درچهاى و… را در همان اصفهان گذرانده است پس از درگذشت آیه الله میرزا محمد تقى شیرازى در سال ۱۳۳۸ و ارتحال شیخ الشریعه اصفهانى در سال ۱۳۳۹ ه .ق مرجعیت آیه الله میرزا حسین نائینى و آیه الله سید ابوالحسن اصفهانى در عالم تشیّع شهرت به هم رسانید تا اینکه در سال ۱۳۵۵ با رحلت آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى در قم و آیه الله نائینى در نجف زعامت بلامنازع سیّد در اغلب بلاد اسلامى مسلم گردید. آیه الله اصفهانى ضمن پرداختن به امور علمى و اجتماعى از مبارزه با استعمار انگلیس غافل نبود و به همین دلیل ایشان را از عراق به ایران تبعید نمودند.۵۲
دیگر شاگردان آیه الله درچهاى عبارتند از: آیه الله حاج آقا حسین علوى )۱۴۰۹ – ۱۲۸۷ ه .ق)۵۳ آیه الله میر سید محمد مدرس (والد آیه الله سید حسن مدرسهاشمى فوت ۱۴۱۹ه .ق)،۵۴ سید محمد على ابطحى فرزند سید محمد حسینى، میرزا محمد باقر امامى (متوفى ۱۳۶۴ ه.ق)، میرزا مهدى بیدآبادى اصفهانى (فوت ۱۳۶۵ ه.ق)، حاج میرزا فتح الله امامى (متوفى ۱۳۷۷ ه.ق)، حاج ملا فرج الله دُرّى (متوفى ۱۳۸۲ه.ق) سید محمدحسن سدهى اصفهانى، حاج سید فخرالدین خوانسارى (متوفى ۱۳۴۸ ه.ق)، آقا شیخ على فقیه فریدنى (متوفى ۱۳۷۳ ه.ق)، آقا سید محمد حسین میردامادى سدهى (متوفى ۱۳۸۰ه.ق)، آیه الله حاج شیخ محمد حسن نجفى رفسنجانى (متوفى ۱۳۹۲ه.ق)، عبدالوهاب نصرآبادى (متوفى ۱۳۲۸ه.ق)، محمد همامى فرزند ملاحسن (متوفى ۱۳۵۹ه.ق)، محمد على یزدى (متوفى ۱۳۵۱ ه.ق)؛۵۵ آیه الله حاج سید جواد قمى، حاج شیخ محمد ابراهیم کرباسى نواده حاج شیخ محمد ابراهیم کرباسى معروف و هم نام او،۵۶ عبدالحسین قدسى، محمد حسن طالقانى،۵۷ آیه الله احمد فیاض فرزند مصطفى فروشانى۵۸ (متولد ۱۳۲۴ه.ق).
افول فروغ فقاهت
از مرحوم آیه الله درچهاى آثار متعددى در فقه و اصول به یادگار مانده که برخى از آنها عبارتاند از: ۱- یک دوره فقه و اصول در شانزده مجلد؛ ۲- حاشیه بر متاجر مرحوم شیخ انصارى؛ ۳- حاشیه بر مناسک؛ ۴- رسالهاى در جبر و تفویض؛ ۵- حواشى بر رساله عملیه؛ ۶- حاشیه بر اصول دین تألیف شیخ جعفر شوشترى؛ ۷- حاشیه بر مکاسب شیخ انصارى؛ ۸- رساله عملیه.۵۹
ضمناً آیه الله سید حسن چهارسوقى (متولد ۱۲۹۴ه.ق) کتابى دارد تحت عنوان تقریرات اصولیه که در واقع تقریر درس اصول آیه الله سید محمد باقر درچهاى است.۶۰
یک بار آیه الله درچهاى بر بستر بیمارى قرار گرفت. در آن زمان مرحوم محدث قمى به اصفهان سفر نمود و بر مرحوم درچهاى وارد شد. آن مرحوم جام دارویى در دست داشت به محض آنکه حاج شیخ عباس قمى وارد شد، آیه الله درچهاى شادمان گردید و گفت آقا شیخ عباس خوب موقعى رسیدى، بیا دعایى بخوان و بر این دارو بدم تا شاید به برکت دعایتان شفا پیدا کنم و از بستر الم به جلسه درس بروم. مرحوم محدث قمى مىگوید: آقاى درچهاى، زبانم آلوده است و دعایى که از این دهان آغشته به گناه بیرون آید بىثمر است ولى دستهایم گناه نکرده، بلکه از این انگشتانم هزاران حدیث در فضائل اهل بیت روى کاغذ نوشته شده است. حاضرم با انگشتانم دارو را هم بزنم. مرحوم درچهاى موافقت مىکند و این کار انجام مىگیرد و تا بیمار از آن دارو میل مىکند، شفا حاصل مىشود و بدینگونه آیه الله درچهاى از بیمارى رهایى مىیابد.۶۱
سید محمد باقر درچهاى بنابر عادت معهود خود که همیشه بعد از نماز ظهر چهارشنبه از اصفهان به درچه رفته، دو شب مانده و براى نماز ظهر جمعه به اصفهان مىآمد، چهارشنبه بیست و ششم ماه ربیع الاخر سال ۱۳۴۲ ه.ق نیز به درچه حرکت کرد و در آن جا در شب جمعه بیست و هشتم مطابق پانزدهم قوس ماه شمسى قبل از طلوع صبح به حمام رفت و ناگهان در خزانه آب بین الطلوعین بدون سابقه بیمارى خونى دچار سکته مغزى گردید و این عارضه منجر به وفات او شد نخست مردم گمان کردند حالت غش و بىهوشى عادى به وى دست داده است. از این رو، خبر به اصفهان داده و طبیبان حاذق و مشهور به عیادتش رفتند تا نسبت به معالجه ایشان اقدامات لازم را به عمل آورند، اما براى آنان معلوم گردید که مرجع تقلید شیعیان به دلیل ایجاد لخته خونى در عروق مغز در سن ۷۸ سالگى رحلت نموده است. در شب بیست و نهم ربیع الاخر خبر وفات این عالم ربانى در منطقه انتشار یافت، اهل اصفهان و روستاها و برخى آبادىهاى تابعه به درچه رفتند و روز بیست و نهم پیکر پاک این فقیه فرزانه را با شکوهى تمام و تشییعى توام با ابهت و عظمت و تشکیل دستههاى سوگوار از درچه حرکت دادند. ازدحام جمعیت و شیعیان علاقهمند به علما و مراجع چنان انبوه بود که تقریباً از ابتدا تا انتهاى مشایعین حدود دو ساعت به طول مىکشید. همچنین به علت شور و التهاب مردم و اینکه هر کسى مىخواست محض رسیدن به ثواب دوش خود را زیر تابوت حامل جنازه قرار دهد حدود غروبِ آفتاب پیکر آن عالم را به تخت فولاد اصفهان رسانیدند و در تکیه کازرونى پیش روى ملا عبدالکریم گزى دفن کردند.
روز آخر ربیع الثانى حاجى آقا نورالله در مسجد شاه (امام خمینى کنونى) براى او مجلس سوگوارى برپا نمود و آن چنان جمعیت انبوهى در این مجلس ترحیم شرکت نمودند که مىگفتند هیچ وقت میدان نقش جهان (امام کنونى) و مسجد مزبور چنان جمعیتى به خود ندیده است. در ظهر دوم جمادى الاول مجلس سوگوارى از آن جا برچیده و تا غروب روز سوم در مسجد نو به سوگ نشستند. این چند روز همه بازارها بسته و شوارع و طرق عمومى سیاهپوش و سایر آثار عزاداران آماده بود، بر سر قبرش در تخت فولاد نیز مراسم تعزیت و نوحهخوانى و ماتم سرایى برپا کرده بودند. چندین نفر از شاعران و ادیبان در تعزیت و تاریخ وفات وى قصائد و اشعارى جالب سرودند، از جمله حاج میرزا حسن خان جابر انصارى که در جایى از قناعت و اکتفاى مرحوم درچهاى به نانى و خورش مختصرى سخن گفته و خود محضر این فقیه را درک کرده، چنین سروده است:
جابرى پیر غم و با قد خم از این الم
خواست تاریخى رقم اشکش گذشت از آستین
از صف علم الیقین آمد یکى بیرون و گفت
باقر از علم الیقین شد جانب حق الیقین
محمد على معلم حبیب آبادى در آخر قصیدهاى که سروده، چنین گفته است:
بیست و هشتم از ربیع دو یمین بد جمعه
در سما روح شریفش چون تن عیسى رفت
جمعى از سال وفاتش ز “معلم” پرسش
بنمودند که در خلد کى آن آقا رفت؟
داخل جمع یکى گشت و به تاریخش گفت
سید درچهاى افسوس که زین دنیا رفت۶۲
سید محمد باقر چند پسر داشت که همه در مدرسه نیمآورد تحصیل مىکردند، یکى از آنها سید ابوالعلى درچهاى است که عالم مسجد قطبیه بود و در هشتم جمادى الاول سال ۱۳۸۰ه.ق در راه مشهد درگذشت، جنازهاش را به اصفهان آوردند و دفن کردند. دیگرى سید ابوالمعالى است که در ششم ربیعالاول ۱۳۷۴ ه.ق در بیرون بقعه تکیه کازرونى دفن شد.۶۳ این دو برادر هر دو دامادهاى حاج آقا میرزا جمال الدین چهارسوقى بودند که به بیان مسائل و ترویج شریعت اشتغال داشتند و از هر یک اولاد و اعقابى باقى است. برادر دیگرشان آقا سید ابوالحسن از ائمه جماعت اصفهان و چهارمین آنها حاج سید احمد مرتضوى درچهاى است.۶۴ پس از فوت درچهاى امامت مسجد و تدریس مسجد نو به برادرش سید محمد مهدى درچهاى واگذار شد.۶۵
پى نوشتها:
۱) شعر از شمس تبریزى است.
۲) نقباء البشر فى القرن الرابع عشر، جزء الاول، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ص۲۲۴٫
۳) تذکره القبور یا دانشمندان و بزرگان اصفهان، سید مصلحالدین مهدوى، ص۱۹۰٫
۴) کارنامه همایى، عبدالله نصرى، ص۴۷؛ همایى نامه، ص۲۱؛ سیماى فرزانگان، رضا مختارى، ص۳۶۹٫
۵) مدرس، تاریخ و سیاست، گروهى از نویسندگان، ص۶۵٫
۶) شرح حال رجال ایران، مهدى بامداد، ج۵، ص۲۱۸ و نیز کارنامه همایى، ص۴۵٫
۷) رجال اصفهان، ملا عبدالکریم گزى، ص۴۰، میرزاى نائینى نداى بیدارى، نورالدین على لو، ص۲۳ – ۲۲؛ سیاحت شرق یا زندگینامه آقانجفى قوچانى به قلم خودش، تصحیح رمضانعلى شاکرى، ص۱۷۷ – ۱۷۶؛ مجله حوزه سال نهم، شماره ۵۳، ص۵۷؛ نجوم السماء ،مرحوم کشمیرى، ج اول، ص۳۷۹؛ فرهنگ بزرگان اسلام و ایران، ص۶۲۱؛ تذکره القبور، سید مصلح الدین مهدوى، ص۱۰۸؛ ریحانه الادب، ج۸ – ۷، ص۲۶۹٫
۸) دانشمندان و سخن سرایان فارس، محمد حسین رکن زاده آدمیت، ج۲، ص۱۶۲؛ زندگانى حکیم جهانگیر قشقایى، مهدى قرقانى، ص۵۱؛ دانشمندان و بزرگان اصفهان، سید مصلح الدین مهدوى، ص۲۲۶٫
۹) مدرس تاریخ و سیاست، ص۶۶، به نقل از کتاب زندگانى آیه الله چهارسوقى، محمد على حبیب آبادى.
۱۰) زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، حاج شیخ مرتضى انصارى، ص۲۶۲ – ۲۶۱؛ مجله نور علم، شماره مسلسل ۴۲، مقاله نجوم امت به قلم سید ابوالحسن مُطلّبى، اعیانالشیعه، ج۴، ص۵۶۰؛ نقباء البشر، ج اول، ص۳۵۷؛ ریحانه الادب، ج۲، ص۳۰۷؛ الاجازات الکبیره، ص۴۰۷٫
۱۱) زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، ص۲۹۷ – ۲۹۶٫
۱۲) درباره میرزاى شیرازى بنگرید به کتاب: هدیه الرازى الى الامام المُجَدِّدِالشیرازى به قلم شیخ آقا بزرگ تهرانى و نیز کتاب میرزاى شیرازى (از سرى کتابهاى دیدار با ابرار)، سید محمود مدنى.
۱۳) آتشکده اردستان، ابوالقاسم رفیعى مهرآبادى، ج سوم، ص۵۹۴٫
۱۴) نشریه معارف اسلامى، شماره هفتم، آبان ۱۳۴۷، ص۲۸ -۲۷٫
۱۵) شرح حال رجال ایران، ج۵، ص۲۱۸٫
۱۶) ناصح صالح (شرح حال حاج میرزا على آقا شیرازى)، به قلم نگارنده، ص۳۴ به نقل از زندگانى آیه الله چهارسوقى، ص۱۵۶ تا ۱۶۰٫
۱۷) درباره وى بنگرید به مجله وقف میراث جاویدان، سال پنجم، شماره ۱۹ و ۲۰، مقاله جمشید مظاهرى.
۱۸) مکارم الآثار، میرزا محمد على معلم حبیب آبادى، ج۵، ص۱۷۸۰ (پاورقى) به نقل از تاریخ اصفهان، میرزا حسن خان جابرى انصارى.
۱۹) مقدمه کتاب شعوبیه، به قلم منوچهر قدسى، ص۹۹٫
۲۰ )ارباب معرفت (یادنامه حکیم متالّه آیه الله حاج آقا رحیم ارباب)، مقاله محمد حسین ریاحى، ص۹۹ و نیز بنگرید به مجله حوزه، شماره مسلسل ۳۵، ص۵۵، مصاحبه با آیه الله حیدرعلى محقق.
۲۱) سیاحت شرق، ص۱۶۳٫
۲۲) ناصح صالح، ص۳۶٫
۲۳) سیماى فرزانگان، رضا مختارى، ص۳۱۲٫
۲۴) اعیانالشیعه، ج۳، ص۴۰۳؛ نقباء البشر، ج اول، ص۳۶۰؛ مجله نور علم، شماره هفتم، آذر ۱۳۶۳ مقاله نجوم امت.
۲۵) شرح حال رجال ایران، ج۵، ص۲۱۸ و نیز ج۳، ص۳۰۲٫
۲۶) همایى نامه (مجموعه مقالات) به کوشش و زیر نظر مهدى محقق، ص۱۸ – ۱۷؛ کارنامه همایى، ص۴۷ – ۴۶، سیماى فرزانگان، ص۴۳۷؛ مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامى ایران، ج۲، ص۳۱۵٫
۲۷) مقدمه کتاب شعوبیه، صفحه یکصد و یکصد و یک.
۲۸) همان مأخذ، صفحه ۶۷ و ۶۸٫
۲۹) مجله حوزه، شماره مسلسل ۱۸، ص۳۰٫
۳۰) مجله یاد، سال سوم، شماره دهم، بهار ۱۳۶۷، ص۴۳٫
۳۱) مقدمه کتاب شعوبیه، ص۱۰۰٫
۳۲) سیاحت شرق، ص۱۶۵ – ۱۶۴٫
۳۳) کارنامه همایى، ص۴۵٫
۳۴) نک: زندگانى آیه الله چهارسوقى، ص۱۶۰ – ۱۵۶٫
۳۵) سیماى فرزانگان، ص۲۲۸٫
۳۶) نک: زندگینامه تحصیلى خودنوشت شهید مدرس در مقدمه کتاب الرسائل الفقهیه.
۳۷) تذکره القبور یا دانشمندان و بزرگان اصفهان، سید مصلحالدین مهدوى، ص۱۹۱٫
۳۸) مجله حوزه، شماره۱۸، ص۲۷٫
۳۹) ارباب معرفت، ص۹۷٫
۴۰) احسن الودیعه فى تراجم مشاهیر مجتهدى الشیعه، سید محمد مهدى موسوى اصفهانى، ص۱۱۱٫
۴۱) زندگانى حکیم جهانگیرخان قشقایى، ص۱۵۹، به نقل از مردمشناسى قوچان، مجلد دوم.
۴۲) مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامى، ج۲، ص۳۰۸، مرد روزگاران، على مدرسى، ص۴۵٫
۴۳) خاندان شیخ الاسلام، سید مصلح الدین مهدوى.
۴۴) مجله حوزه، شماره۵۳، ص۵۶٫
۴۵) انسان و قرآن، علامه حسن زاده آملى، ص۵۸٫
۴۶) شرح حال این واعظ وارسته را در کتاب “ناصح صالح” به قلم نگارنده مطالعه فرمائید.
۴۷) درباره این عالم عامل بنگرید به کتاب ارباب معرفت به قلم تنى چند از دانشمندان.
۴۸) مجله کیهان فرهنگى، اسفند ۱۳۶۵، ص۳۸٫
۴۹) مجله پیام انقلاب، شماره مسلسل ۱۰۴، ص۱۶ و ۱۷٫
۵۰) همایى نامه، ص۱۸ – ۱۷٫
۵۱) زندگانى جهانگیرخان قشقایى، ص۱۷۸ – ۱۷۷، کیهان فرهنگى، اسفند ۶۵، ص۳۹٫
۵۲) نک: مجله نور علم، دوره سوم، شماره مسلسل ۲۸، ذیل نجوم امت، مقاله ناصر باقرى بیدهندى.
۵۳) فرزانهاى از خوانسار، حاج مرتضى علوى، ص۴۱٫
۵۴) آینه پژوهش، شماره ۵۱، ص۹۳٫
۵۵) زندگانى جهانگیرخان قشقایى، ص۱۹۴ ،۱۹۲ ،۱۹۱ ،۱۸۶ ،۱۵۹ ،۱۳۴ ،۱۲۲ ،۱۲۰ ،۱۱۸ ،۱۰۹ ،۱۰۱ ،۸۵ و ۱۹۵٫
۵۶) مدرس، تاریخ و سیاست، ص۶۷ و ۷۰٫
۵۷) زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، حسن مرسلوند، جلد۴، ص۲۴۴، و جلد ۵، ص۱۵۹٫
۵۸) مجله حوزه، شماره۱۸، ص۳۰٫
۵۹)تذکره القبور، ص۱۹۱؛ شعوبیه (مقدمه کتاب) ص۹۹؛ مدرس تاریخ و سیاست، ص۶۴ و ۶۶؛ نقباء البشر، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج ۱، ص۲۲۴٫
۶۰) زندگانى آیه الله چهارسوقى، سید محمد على روضاتى.
۶۱) هستىشناسى و انسانشناسى، على متبحرى تهرانى، ص۱۳۸ – ۱۳۷٫
۶۲) زندگانى آیه الله چهارسوقى، ص۱۵۶٫
۶۳) تذکره القبور، ص۱۹۱٫
۶۴) مکارم الآثار، ج۵، ص۱۷۸۰، پاورقى.
۶۵) مدرس، تاریخ و سیاست، ص۶۹٫