یاد یار
شکستیم بى او
دیروز با ما کسى بود از ما به ما باوفاتر
آینه فطرت ما از ما به ما آشناتر
دیروز با ما کسى بود مانند خورشید، صادق
مانند باران صمیمى از باغ هم باصفاتر
بودیم و دیدیم او را گفت و شنودیم او را
رفتیم تا اوج با او از عطر گلها رهاتر
مرغان پربسته بودیم، از یادمان رفته پرواز
پروازمان داد مردى از آسمانها فراتر
امروز او نیست با ما مانند او کیست با ما؟
رفت و شکستیم بى او، از قلب او بیصداتر
فاطمه راکعى
نغمه عاشقان
دل همه شب زدیدهام مىطلبد نشانهات
اى زده خلق عالمى حلقه به گرد خانهات
بانگ بلند شادیم از دلِ آسمان گذشت
تا زدرم درآمدى با لب پر ترانهات
مجمر تار سینهام رنگ سحر گرفته است
از نفس گرامى و نغمه عاشقانهات
خورده به روى دشمنان سیلى پر صلابتت
مانده به پشت حاسدان سرخىِ تازیانهات
خیز که شور گریه کى راه به خواب مىدهد
تا که زداغ بى کسى سر بنَهم به شانهات
در صف دل شکستگان قاصد صد بهانهام
اى دل و جان خستهام، قاصد بىنهانهات
بهروز یاسمى
ستاره بىغروب
اى آفتاب شیفته یک نظاره ات
یعقوب من! غروب ندارد ستاره ات
زخم زبان شنیده اى از نابرادران؟
یوسف فداى آن جگر پاره پارهات
اینک ببین که غرق گل بوسه مىشود
دیوارهاى ساده دارالامارهات
فرداى دور اگر که سر از گور بر کنم
سر مىدهم هزار غزل در هزارهات
باید دگر بخواب ببیند تو را زمین
آیا شود به خواب ببیند دوبارهات؟
علیرضا قزوه
یک آسمان نگاه
او سینه اى به وسعت دریا داشت
چشمى چو آفتاب، شکوفا داشت
در لحظههاى خلسه و تنهایى
یک آسمان نگاه، تماشا داشت
چشمان او چو آینه روشن بود
دستان او کرامتِ دریا داشت
با خویش آیه آیه سخن مىگفت
در خویش سوره سوره سخنها داشت
وارسته از حضیض تعلق بود
چون کوه بود و پشت به دنیا داشت
در راه شور و عشق قدم مىزد
جانى براى هدیه مهیّا داشت
چون لاله داغدار و جگر خون بود
در سینههاى سوخته مأوا داشت
در عاشقى یگانه دوران بود
در دوستى طریقت مولا داشت
او در حصار واژه نمىگنجد
روحى بلند و عاشق و پویا داشت
ده سال در فراق به سر بردیم
مىریخت خون زدیده، اگر، جا داشت
عباس براتىپور
یک گل و صد بهار
یاد آن روزى که بهمن گل به بار آورده بود
در زمستان نیز با خود نوبهار آورده بود
یاد باد آن دل تپیدنهاى مشتاقان یار
آن نقشیم کان زیبانگار آورده بود
عشق را، محو صد رشته جان در لعل نوشین بسته بود
حسن را صد چشم دل آینه دار آورده بود
منکران گفتند: با یک گل نمىگردد بهار
لیک ما دیدیم یک گل صد بهار آورده بود
شب پرستان را به کار خویش حیران کرده بود
آفتاب ما که صبحى بىغبار آورده بود
“ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود”
کان چنان باغ محبت گل به بار آورده بود
در نگاهش جلوه گل بود و با غوغاى عشق
در چمن هر گوشهاى را، صد هزار آورده بود
على هوشمند
شور اشک
مرا به دولت دیدار آن یگانه ببر
مرا به عشق، به عرفان، به جاودانه ببر
به پیچ و تاب سِرشکم سپار و خیزش موج
مرا به دیدن دریاى بیکرانه ببر
مرا به درک شب شور و شوق یارى کن
به سرزمین غزلهاى عارفانه ببر
شدم ملول از این غربت ملال انگیز
پرم زخواهشِ رفتن مرا به خانه ببر
مرا به وسعت سجادههاى سبز دعا
به شور اشک و به شبهاى عاشقانه ببر
مرا به راز گل و شوق سبزه مهمان کن
مرا به دیدن باغى پر از جوانه ببر
به ذهن بال و پرم ذوق پرکشیدن سوخت
مدد رسان و مرا سوى آشیانه ببر
زننگ نام پشیمانم اى صداقت محض
مرا به منزل یاران بىنشانه ببر
سیاوش دیهیمى
یوسف محزون
آن دل که در این باغ بخندیم نداریم
آن سر که گلى را بپسندیم نداریم
ما بادهکش کهنه سبوى دلِ خویشیم
حالى که بگوییم و بخندیم نداریم
چون یوسف محزون سر بازار زلیخا
شوقى که بپرسیم: به چندیم؟ نداریم
داریم دلى بسته به گیسوى حقیقت
آن دل که به زلف تو ببندیم نداریم
هرچند که کوریم به بینایى یعقوب
چشمى پى اشکى که فکندیم نداریم
جز میوه آزادگى اى دوست چو آن سرو
حاصل به خدا گرچه بلندیم نداریم
بعد از تو “رضا” را نبود سیر گل از درد
آن دل که در این باغ بخندیم نداریم
رضا پارسى پور
وقتى که نیستى
اى دوست، اى جاودانه مرد!
اى ماندنى ترین
یادت همیشه سبز
نامت همیشه در دلِ شیدائیان بلند
اى آیههاى نور
در جارى کلام تو پیدا
اینک خداى را، لختى درنگ کن
با ما بگو، وقتى که نیستى
ما در کلام شعله به آتش کشیم دل
در شعلههاى یاد تو؟
یا در نگاهِ خسته دیروزت
ما در کدام شعله بسوزیم؟
اى داغ صد حدیث به دل برده در سکوت
با ما بگو شرح بلند آن غم پنهان خویش را
اى بهترین کلام، اى شعر ناب قرن
من در کدام واژه تو را میهمان کنم
من در کدام واژه بجویم نشانِ تو
من در کدام آینه
تصویر منعکس شدهات را پیدا کنم
شاید در قطرههاى اشک یتیمى
از یک شهید
شاید.
امیر فخر موسوى
با سلام
هر از چند گاهى دوستان و شاعرانِ ارجمندى از گوشه گوشه این سرزمینِ شعر خیز و ادب دوست، اشعارى جهت درج در صفحه “مفاتیح ترنم” ارسال مىدارند که پس از بررسى، چنانچه از نظر کارشناس صفحه قابل چاپ باشد، با حک و اصلاح آن را بر دیده منّت صفحه مفاتیح ترنم مىگذاریم. بار دیگر از عنایات شما کمال تشکر را داریم. و هم چنان در انتظار شعرهاى تازه شما چشم در راهیم.
شعرهاى شما رسید: سمیه اصفهانى، عبدالله ترابى، مرتضى نورمحمدى، پروانه منصورى، عباس احمدى.