شهید آیت اللّه دکتر مفتح و وحدت حوزه و دانشگاه

غلامرضا گلى زواره

 

پیوستگى دانش و دیانت در ایران

از موقعى که آیین اسلام به ایران قدم نهاد، ایرانى‏ها در عرصه‏هاى علمى و فرهنگى به شکوفایى خویش پرداخته و با الهام از قرآن و حدیث، وسعت دید و بلند نظرى و عدم تعصب در اسلام براى فرا گرفتن دانش‏هاى گوناگون بسیج شدند، آنان مى‏کوشیدند براى اخذ حکمت و معرفت به هر کجا که آن را مى‏یابند سفر کنند و محضر هر دانشورى را درک نمایند ضمن این که عقیده داشتند علم و ایمان از هم جدا نمى‏باشد و حکمت در فضاى بى ایمانى بیگانه و غریب است، وطن معارف قلب مؤمنان است.۱

با این اعتقاد، ایرانیان نقش مؤثّرى در تدوین و تکوین علوم داشتند و نهادهاى آموزشى ایران در روزگارى که اروپا در تیرگى جهل، غفلت و خرافات به سر مى‏برد، در حال اعتلاى علمى و گسترش اندیشه‏ها در شاخه‏هاى گوناگون علوم بودند، برجسته‏ترین دانشمندان مسلمان از همین مرکز تعلیم و تربیت برخاستند، به موازات این رونق علمى، کشف‏ها و اختراعات و ابداعات در فنون متعدد در چنین مؤسساتى تأکید بر آن بود که فراگیرى معارف دینى را در نظر داشته باشند و اخلاق اسلامى و رفتارهاى خیرخواهانه را به هنگام بکارگیرى دانش خود فراموش نکنند.

اصولاً در این مراکز ترکیبى از دانش‏هاى دینى و علوم طبیعى آموزش داده مى‏شد و شالوده آنها بر تعالیم قرآنى، سنت نبوى، برترى آخرت بر دنیا، التزام عملى به فرایض دینى و احکام شرعى استوار بود و در ادوار تاریخ هیچ گونه انفکاکى بین علوم و معارف وجود نداشت حتى تفوّق فراگیرى آموزه‏هاى مذهبى در حدّى بود که در مواقعى مساجد به عنوان کانون‏هاى مهم تعلیم و تربیت تلقى مى‏گردید، به دلیل همین نقش آموزشى و تربیتى به تدریج مساجد عمده داراى کتابخانه‏هاى بزرگ و ارزشمند گردیدند که مورد استفاده دانش پژوهان و محققان قرار مى‏گرفت، چنان که مقدّسى مى‏گوید: تنها فهرست کتابخانه مسجد جامع اصفهان در ده مجلّد فراهم آمده بود، او از این مسجد به عنوان یک مرکز بزرگ فعالیت علمى در تمام زمینه‏ها یاد مى‏کند.

پایگاه اجتماعى و قداست مسجد و تداوم سنت تدریس و تعلیم علوم دینى در این مکان مبارک و در نتیجه وجه مشترک کارکردى و فرهنگى آن با مدرسه منجر به قرار گرفتن مراکز آموزشى در جوار مساجد، خصوص مسجد جامع گردید.۲

بنابراین در سیر تحوّل حوزه و دانشگاه تا هنگام انقلاب مشروطیت ایران، دوره‏اى را که مراکز آموزشى ایران پشت سر نهادند یگانگى دانشمندان علوم دینى و متفکران سایر علوم بود.

در این مقاطع نسبتاً طولانى، علوم حوزوى به معناى متداول کنونى با آموزش‏هاى دانشگاهى به لحاظ شیوه‏هاى تدریس و چگونگى کسب آن‏ها از سوى دانشجویان و طلّاب هم سو بودند و به سوى هدفى واحد گام برمى‏داشتند. هم چنین از یکدیگر بیگانه نبودند و با هم سنخیت داشتند، تفاوت در زمینه‏هاى علوم و برخى روش‏ها و پژوهش‏ها بود امّا همه متحد و منسجم براى معمارى تمدّن اسلامى تلاش مى‏کردند.۳دانشوران علومى چون نجوم، فیزیک، شیمى، ریاضى، هندسه، زیست‏شناسى، زمین‏شناسى در همان مراکزى مشغول تدریس یا تحصیل بودند که عالمان دینى حضور داشتند و چه بسا نامدارانى از این کانون‏ها برخاسته بود که در دانش‏هاى دینى چون حکمت، کلام، فلسفه، عرفان، فقه، حدیث و رجال مهارت داشتند ضمن آن که از معارف علوم طبیعى هم بى بهره‏نبودند و حتى در این زمینه صاحب نظراتى ارزشمند بودند.

 

نفیر انفکاک و نفرت

با شروع انقلاب مشروطه، تربیت متخصص جهت اداره امور کشور به شیوه‏اى مُدرن شکل جدّى به خود گرفت، امّا دیگر تعلیم و پرورش دانش پژوهان در فضاى معنوى حوزه‏ها و مراکز علوم دینى انجام نمى‏پذیرفت، بلکه این افراد یا به اروپا مى‏رفتند و در سیستم‏هاى غربى آموزش‏هاى لازم را فرا مى‏گرفتند و مطابق اهداف و افکار آنان تربیت مى‏شدند، یا آن که در داخل کشور مطابق همان نظام بار مى‏آمدند، هم زمان سیل آراء و افکار وارداتى سیل آسا وارد این سرزمین شد و روى کارآمدن فرد ستم پیشه‏اى چون رضاخان این هجوم خطرناک را تسریع نمود. او با سرسپردگى به استعمار و استکبار و نیز قلدرى و دیکتاتورى از یک سوى زمینه اجتماعى و سیاسى افزون‏ترى براى نفوذ مکتب‏هاى غربى در ایران فراهم ساخت و افکار غرب زدگان، لائیک‏ها و ماتریالیست‏ها در ایران رویشى سرطان زا به خود گرفت، از سوى دیگر به مراکز حوزوى یورشى سهمگین بُرد و کوشش‏هاى علمى و آموزشى این نهاد مقدّس و دینى را با رکودى جدّى مواجه ساخت.

شیوه‏هاى آشفته جدید که محصول و ارمغان نظام آموزشى غربى‏ها بود، شرایط جدیدى را بر دانشگاهها حاکم ساخت که نه تنها با روش‏هاى تعلیم و تربیت حوزویان هیچ گونه شباهتى نداشت بلکه شکاف بین دانشگاه و حوزه را افزایش مى‏داد. روشنفکران خودباخته و بیمار داخلى نیز در تثبیت این روند که با هویت اصیل ایرانى و ارزش‏هاى مذهبى مغایرت داشت نقش مؤثّرى ایفا کردند.

امّا دشمنان دوست نما و عدّه‏اى از جاهلان و آنانى که شیفته تعالیم غربى شده بودند به این روند اکتفا نکردند و یک نوع نفرت و انزجار متقابل بین حوزه و دانشگاه بوجود آوردند، در این دوره طلّاب علوم دینى تحصیل در دانشگاه را نوعى گرایش به تجدّد، غرب زدگى و فاصله گرفتن از دیانت، تلقى مى‏کردند و دانشگاهیان، دانش آموختن در مدارس علوم دینى را نوعى حرکت ارتجاعى و جمود و تحجّر تصوّر مى‏نمودند، گاهى هم تحت تأثیر تبلیغات رسانه‏هاى وابسته به استبداد و استکبار اسباب آزردگى هم را بوجود مى‏آوردند. کارگزاران رژیم پهلوى تمام تلاش خود را در این راستا صرف مى‏کردند که دانشگاهها به سوى غربى شدن، فراموش نمودن ارزش‏ها، فاصله گرفتن از اصالت‏هاى بومى و توانایى‏ها و استعدادهاى خودى پیش روند و هرگونه استقلال علمى، پویایى، ابتکارها و خلاقیّت‏هاى تحصیل کردگان این مرز و بوم را برنمى‏تابیدند،در مقابل از تشکیلاتى حمایت مى‏کردند که با ارزش‏هاى دینى و باورهاى مذهبى در ستیز بودند.

تبلیغات زهرآگین این بوق‏هاى وابسته به استکبار تا بدان‏جا کشید که برخى دانشگاهیان متعهد، متدین و معتقد به موازین اسلامى جرئت نمى‏کردند پاى بندى خود را به مقدّسات مذهبى بروز دهند، کسى که روزه دار بود، به جاى آن که بگوید روزه هستم، در تعارفات متداول اگر خوراکى یا نوشیدنى برایش مى‏آوردند یا در جلسه‏اى شرکت مى‏کرد که دیگران شؤونات ماه رمضان را رعایت نمى‏کردند، مى‏گفت: میل ندارم! جایى خلوت‏تر از مسجد دانشگاه وجود نداشت و این حالت اسف‏انگیز در ماه رمضان بر مسجد دانشگاه حاکم بود. گریز از دیانت و قرار گرفتن در دامنغربت غرب چون توفانى بنیان کن، نفرت‏ها و انزجارهاى متقابل را در پى داشت و تهاجم فرهنگى علیه روحانیت ارمغان شوم آن بود، آنانىکه هویت اصیل خود را مفقود کرده بودند و چشم به تعالیم پر آفت غربدوخته بودند، در برافروختن آتش فتنه و اختلاف، لحظه‏اى آسوده نبودند و هردم که از شعله‏هاى آن کاسته مى‏شد هیزم کینه توزى بر آن مى‏ریختند.

امام خمینى در بیاناتى فرموده‏اند:

“…یک روز بود که دانشگاه و حوزه‏هاى علمیه نه این که از هم جدا بودند(بلکه) جوّى به وجود آورده بودند که با هم شاید دشمن بودند، نه دانشگاهى تحمّل روحانى را داشت و نه روحانى تحمّل دانشگاهى را، اساس هم این بود که این دو قشرى که با اتحادشان تمام ملّت متّحد مى‏شوند را از هم جدا نگه دارند و با هم مخالفشان کنند تا ملّت اتحاد پیدا نکند…”۴

اغلب افرادى که از چنین دانشگاهى فارغ التحصیل مى‏شدند اهداف استعمار را تأمین مى‏کردند و هرگونه روحیه تحقیق و پژوهش از ذهن و فکرشان رخت بربسته بود، به مدرک، سودجویى مادى و تشخص کاذب اجتماعى فکر مى‏کردند و از رشد معنوى، فضیلت‏هاى اخلاقى و کرامت انسانى کمتر بهره داشتند. در مشاغلى که بر مى‏گزیدند به فکر مردم و حل مشکلات آنان نبودند بلکه به شغل‌هایى روى مى‏آوردند که منافع شخصى را تضمین کند و رفاه مادى را فراهم سازد، هرگونه استقلال فکرى، اعتماد به نفس و تکیه به خود، آرزویى بیش نبود. دانشگاهى این گونه از تربیت اسلامى بهره‏اى نداشت و علومى که در آن تدریس مى‏شد گره‏اى از گرفتارى‏هاى مردم نمى‏گشود. بدین جهت امام خمینى مى‏فرمایند: “…دانشگاهها باید تغییر بنیانى کند و باید از نو ساخته شود که جوانان ما را تربیت کنند به تربیت‏هاى اسلامى، نه این که تربیت کنند به تربیت‏هاى غربى… باید دانشگاهى اسلامى بشود تا علومى که در دانشگاه تحصیل مى‏شود، در راه ملّت و در راه تقویت ملّت و با (ملاحظه) احتیاج ملّت همراه باشد. معناى اسلامى شدن دانشگاه این است که استقلال پیدا کند و خودش را از غرب جدا کند و یک ملّت مستقل، یک دانشگاه مستقل، یک فرهنگ مستقل داشته باشیم.”۵

شهید آیت اللّه مطهرى، شهید مفتح، شهید مظلوم دکتر بهشتى و شهید دکتر محمد جواد باهنر از جمله شخصیت‏هاى حوزوى و عالى رتبه بودند که با حضور در دانشگاه در تحقق این آرزوى امام تلاش کردند و همواره زحمات و جانفشانى این عزیزان تجربه‏اى موفق براى وحدت حوزه و دانشگاه قلمداد مى‏گردد.

 

پرتو افشانى در دانشگاه

مفتح در زمره عالمان دینى بود که علاوه بر تحصیلات در حوزه در سطح عالى و رسیدن به درجه اجتهاد بنابر ضرورتى که تشخیص داده بود، موفق گردید در دانشگاه هم، دانش اندوزى را تا درجه دکترا ادامه دهد، در واقع او هم به معارف اسلامى و فرهنگ حوزه آشنا بود، مسایل دانشگاه را هم مى‏شناخت و با پشتوانه‏اى ارزشمند براى از بین بردن شکاف بین افراد دانشگاهى و حوزوى تلاش گسترده‏اى را آغاز کرد. او مسؤولیت عظیم گسترش ارزش‏هاى الهى را در میان دانشجویان پى گرفت و ضمن مقاومت در برابر فرهنگ وارداتى، افکار الحادى و اندیشه‏هاى متجددین، بذر ایمان و باورهاى دینى را در روح و ذهن جوانان دانش پژوه، شکوفا ساخت و با پشتوانه‏اى ارزشمند از معارف ناب علوى در صحنه دانشگاه حاضر گردید تا فرا گیران را متوجه چشمه جوشان توحید بنماید. دانشگاه را برگزید تا تزکیه، تربیت الهى و رشد معنوى را با دانش و علوم تجربی قرین سازد و بر اثر تلفیق علم و ایمان از جوانان تحصیل کرده انسان‏هایى بسازد که “استقلال فرهنگى” و “فرهنگ استقلال” را در کشور تحقق بخشند.

وى در پى عملى ساختن این هدف مقدّس با کلید دیانت، درب باغ اندیشه را گشود و موجبات رویش معنویت را در مزرعه دانشگاه پدید آورد و در زمانى که توفان استکبار از نوع شرقى و غربى آن در حال وزیدن بود و بیم آن مى‏رفت که شکوفه‏هاى بوستان دیانت را پژمرده سازد نسیم ایمان را به سوى دانشگاه هدایت کرد.

آن شهید بزرگوار به همراه شهید مطهرى، دو ستاره تابناک بودند که در ظلمت ناشى از اختناق رژیم پهلوى و جاهلیت قرن بیستم به نورافشانى پرداختند و با درک درست از واقعیت‏هاى اجتماعى و شناخت ضرورت‏هاى تاریخى، سعى در احیاى فرهنگ اسلامى در محیط دانشگاه نمودند و در کلاس‏هاى درس، سخنرانى‏ها و جلساتى که با دانشگاهیان داشتند کوشیدند تا بى اعتبارى فرهنگ وارداتى و اصالت فرهنگ خودى را به اثبات برسانند.

دکتر مفتح علاوه بر تدریس در دانشکده الهیات و بسط زمینه‏هاى همکارى با شهید مطهرى، بنا به دعوت انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه تهران، عهده‏دار برگزارى نماز جماعت در مسجد این مکان علمى شد، اقامه نماز با حضور دانشجویان و نیز سخنرانى‏هاى ارشادى ایشان پس از نماز، در ترغیب و جذب جوانان به سوى مسایل مذهبى و نیز کاهش شکاف بین روحانى و دانشجو بسیار تأثیر گذار بود. او که تربیت یافته مکتب امام خمینى بود بنا به تأکید و توصیه رهبر انقلاب با محیط دانشگاه ارتباط برقرار کرد و در تمامى جلسات علمى و تبلیغى خود اندیشه‏ها و افکار عالى امام را براى حاضران تشریح مى‏نمود.۶

در یکى از جلسات شوراى آموزش که در وزارت علوم و آموزش عالى تشکیل شد، برخى خود باختگان در برابر فرهنگ غرب، از امام گله کرده بودند که چرا با شخصیت‏هاى علمى این گونه برخورد مى‏کند. یادآور مى‏شود عدّه‏اى در محضر امام از فرار مغزها در اوایل پیروزى انقلاب اسلامى اظهار تأسف نموده بودند امام عبارتى به این مضمون فرموده بودند که چه بهتر، بگذارید زودتر فرار کنند و بروند! شهید مفتح به دفاع از بیانات امام خاطر نشان ساخت: “…این صحبت‏ها درباره اهانت به شخصیت‏هاى علمى نبود بلکه درباره کسانى است که این تحصیلات را براى(خدمت به) انسان‏ها قرار ندادند، تا آن روزى که بر ایران(رژیم) طاغوتى(حاکم) بود و درآمد داشت اینجا بودند امّا حالا چون درآمدها بسته شده و امروز خدمت به انسان‏ها مطرح است، دیگر اینجا نیستند. این مغزها به چه درد جامعه ما مى‏خورد، اگرچه از تمام علوم انباشته باشد ما مگر براى علم منهاى احساس مسؤولیت، احترام قائلیم؟ ابداً! ما براى آن علمى احترام قائلیم که با احساس مسؤولیت توأم باشد از نظر ما پزشکى محترم است که “انسان” باشد…آن کسى که از مملکت فرار کرد، یا خائن بود یا پرونده داشت، نگران بود فردا پرونده‏اش رو نشود.”۷

شهید مفتح متوجه این واقعیت بود که پیوند فکرى دانشگاه با حوزه و هماهنگى این دو کانون مهم سبب افزایش سطح آگاهى‏هاى عمومى و گسترش و اوج‏گیرى فرهنگ اسلامى در سطوح مختلف جامعه مى‏شود. سعى او بر آن بود تا آن هماهنگى و اختلاط سازنده با مردم جامعه که از روش‏هاى سالم و از خصوصیّات بارز حوزه‏هاى علمیه است، در دانشگاه مورد ملاحظه قرار گیرد و نیز دانشجو مردم را از نزدیک بشناسد و آموختن دانش او را از این پدیده مهم غافل نکند، او تلاش کرد اخلاص، صفا، فداکارى، معنویت و احترام به سنت‏هاى اصیل را به دانشگاه ببرد، گروهى تفرقه افکن که نمى‏توانستند جارى شدن چنین جویبارهاى باطراوتى را در مراکز دانشگاهى بپذیرند، شایعه کردند مفتح مى‏خواهد در لباس دانشجویان تغییراتى بوجود آورد، مفتح طى سخنانى یادآور شد:

“لباس را من ابداً مطرح نکردم، الآن دانشجویان خود من در دانشکده الهیات دانشجویان مذهبى هستند، اکثرشان هم در این لباس که من هستم نیستند، آن جا که مى‏گویم قشر روحانى و دانشگاهى نمى‏گوییم معمّم و غیر معمّم، سخن از لباس نیست، سخن از محتواست، مسیر پیشرفت جامعه را مغزهاى اندیشمند و متفکر تعیین مى‏کنند، این مغزها خواه اندیشمندان آگاه در علوم معنوى و مذهب و یا اندیشمندان در علوم مادى(طبیعى) و رشته‏هاى دیگر اگر با هم باشند، جامعه جلو مى‏رود.”۸

از نظر مفتح، دانشگاه به تهذیب و تربیت اسلامى که ویژگى بارز حوزه‏هاى علمیه است نیاز دارد و به موازات آن شیوه‏هاى جدید تحقیقات علمى دانشگاهى باید در مراکز حوزوى مورد توجه قرار گیرد، هدف مفتح این بود که دانشگاهها شخصیت دانشور، دیندار و درستکار تحویل جامعه دهند که توانایى علم، تخصص و فنآورى خود را در راه آبادى کشور و تأمین سعادت مردم به کار گیرند و در طریق استدلال، عزّت و عظمت کشور گام بردارند، در برنامه چنین دانشگاهى دروسى تدوین مى‏شود که با نیازهاى واقعى کشور و مردم انطباق دارد و جنبه‏هاى معنوى و اخلاقى هم رعایت مى‏گردد. محیط چنین مرکز علمى عرصه بحث و تحقیق، دانش کاربردى توأم با اخلاص و صداقت است و افراد، تعلیم و تعلّم و هرگونه تلاش فکرى و علمى را عبادت تلقّى مى‏کنند.۹

 

چرا وحدت؟

وحدت کلید حلّ موفقیت و رمز پیروزى انقلاب اسلام بوده و هست، وحدت یک ارزش اجتماعى و قبل از آن حتى یک ضرورت براى جامعه‏اى است که به سوى تحوّل پیش مى‏رود، پیگیرى وحدت از سوى شهید مفتح و استقبال دانشگاهیان و روحانیان از آن، منبعث از چندین عامل مى‏باشد.

این دو نیروى فکرى و علمى در حرکت‏هاى اجتماعى و فرهنگى نقشى والا داشته‏اند و در کویر ستم که رژیم پهلوى براى جامعه پدید آورده بود و در انجماد آن خفقان، در آن لحظات سکوت و سکون و زیرنگاه ریز بین جلّادان طاغوت، روحانیان و دانشگاهیان متعهد و مسؤول بودند که آتش مبارزه را پر حرارت نگاه مى‏داشتند و فریاد این افراد بود که از فیضیه و دانشگاه صداى مقاومت و پایدارى سر مى‏داد. چه بسیار فریاد اعتراض که از سر منبرها برخاست و قبل از آن که به گوش مردم برسد با صفیر گلوله مزدوران خاموش شد و چه بسیار دانشجوى متدین و مبارزى که به جرم مخالفت با استبداد و استکبار در خون خود طپید و گل وجودش در پاییز ستم پژمرده شد، بنابراین این منادیان حق و عدالت و آزادى هدف مشترک و دشمنى واحد داشتند امّا خیلى دیر هم دیگر را باز مى‏یافتند.

مفتّح متوجه این حقیقت گردید که وحدت با شعار، امر و فرمان و برخى تحمیل‏ها بدست نمى‏آید و نخستین گام در راستاى عملى شدن این انسجام این است که فرهنگ اصیل حاکم بر جامعه به درستى شناخته شود چرا که با پى بردن به پویایى و مولّد بودن این فرهنگ که سرچشمه در تعالیم الهى دارد رسیدن به وحدت آسان‏تر مى‏گردد.

حاکمیت دو فرهنگ با مشخصات متفاوت بر این دو عرصه خسارات فراوانى به جامعه تحمیل کرد، علم را محور هر چیز قرار دادن و از آن صرفاً به جنبه‏هاى مصرفى دل بستن و در نهایت کارگزار ابر قدرت‏هاى جهانى شدن و بازار مصرف را براى محصولات خارجى مهیا کردن ضایعه‏اى تلخ و دردناک بود که دانشگاه باید از این روند فاصله مى‏گرفت و خللى را که از این راه به جامعه سرایت کرد ترمیم کند، از آن سوى در حوزه‏ها هم باید نیازهاى ملموس مردم، مقتضیات زمان و واقعیت‏هاى مسلّم اجتماعى مطرح گردد و برخى تعلیمات از حیطه‏هاى ذهنیت‏هاى مجرّد باید رها گردند و کاربردى و عینى شوند چرا که دیانت از جامعه و سیاست جدا نمى‏باشد. شایسته نبود دانشگاه از سابقه چندین قرن تعلیم و تربیت و روش کاوش و نقد و ارزیابى حوزه‏ها دور باشند، تفکر ناهماهنگى و ناهمگونى دانشگاه و حوزه از القائات دشمنان بود و دانشگاهیان و حوزویان مى‏بایستى با هوشیارى عمل مى‏کردند و عملاً نادرستى این عقیده را ثابت مى‏کردند.۱۰

 

 

 

 

ضرورت وحدت

اشاره کردیم که شکاف‌هایى به دست خائنان سوداگر غرب و شرق بین حوزه ودانشگاه ایجاد کردند تا ملت اسلامى را به راحتى استعمار و استثمار نمایند با پیروزى انقلاب اسلامى قشرهاى تحصیل کرده با علماى دین احساس یگانگى کردند امّا ضرورت داشت آنان بیش از این بهم نزدیک گردند و از آن جدایى‏ها دست بردارند، وقتى عالى‏ترین طبقات فکرى و علمى با هم متحد گردند بهتر قادرند توطئه‏هاى سیاسى و فرهنگى را خنثى کنند. امام خمینى در این باره مى‏فرمایند:

“مغز متفکر جامعه شما دو طایفه هستید و آن قشرى که مى‏تواند خنثى کند آن توطئه‏هایى که با کمال دقت براى شکست دادن نهضت در شرف تکوین است، آن هم شماها هستید تکلیف براى شما دو طایفه از سایرین زیادتر است و مسؤولیتتان بسیار زیاد، همه مسؤولند لکن شما دو طایفه مسؤولیتتان زیادتر است آنها درصدد هستند… که شماها را از هم جدا کنند.”۱۱

از این جهت امام از دانشوران علوم دینى و علماى دانشگاهى مى‏خواهد براى تحقق این اتحاد بکوشند و از میان حوزویان شخصیتى که این رسالت را بر دوش مى‏گیرد مفتح است، او به این درجه از تشخیص رسیده بود که نه دانشگاهى مى‏تواند بدون روحانى به استقلال برسد و نه روحانى بدون دانشگاه، البته مفتح یک واقعیت دیگرى هم به عهده داشت زیرا حالا که آن دیوارهاى قبلى و بدبینى‏هاى نگران کننده از بین رفته و تحوّلى در مناسبات بین حوزه و دانشگاه پدید آمده بود، عدّه‏اى کوشیدند نقشه شیطانى جدیدى را به اجرا بگذارند و از زبان حوزویان بگویند دانشگاهى‏ها مشکل دارند و حوزه نمى‏تواند با آن‏ها هم آهنگ گردد، همچنین از لسان افراد تحصیل کرده چنین مطرح مى‏کردند که سنت‏هاى حاکم بر حوزه آن قدر قدیمى و دور از تحولات جدید است که نسل دانشگاهى نمى‏تواند خود را با طلّاب هم هدف ببیند، مفتح در بحث‏ها و درس‏هاو سخنرانى‏ها تأکید مى‏کرد چشم‏ها را درست بگشائید زیرا عدّه‏اى از داخل خود دانشگاه و از درون مراکز علوم دینى ساز تفرقه و فساد مى‏نوازند البته او اطمینان داشت که اگر این دو قشر به درستى هم را بشناسند و با هم تفاهمى عمیق و اساسى داشته باشند دیگر جناح‏هاى غرب زده و شرق زده از منافقان و چپ گرایان و دیگر خرابکاران و منحرفان طمع چنین تفرقه‏اى را در سر نخواهند پرورانید بدین جهت تلاش مفتح بر آن بود که اولاً این وحدت فراگیر گردد، ثانیاً از مرز شعار بگذرد و به شعور برسد، ثالثاً در پرتو این وحدت کارهاى زیربنایى صورت گیرد که از مشکلات جامعه گره‏گشایى کند، رابعاً آن چنان دل‏ها به یکدیگر تألیف داده شود که جاى رخنه دشمنان نباشد و هرگونه نفاق افکنى و تشتت خنثى شود، در واقع او طالب یک انسجام مستمر، دائمى، ریشه‏اى و با ثمر بود نه اتحادى مقطعى، گذرا و تقویمى یا بر پایه یک مصلحت سیاسى در برهه‏اى خاص.

مفتح اعتقاد داشت براى تسخیر دل‏ها و حاکمیت حق، براى ساختن آینده‏اى درخشان براى استحکام جاى پاى مذهب در عقل‏ها و خردها، وجدان‏ها و قلب‏ها و زندگى‏ها باید شیرازه دین را در همه زوایاى نسل جوان همچون تار و پودى محکم دوانید، باید بین معنویت مذهب و علوم طبیعى پل ارتباطى زد.

روشنگرى‏هاى شهید مفتح و آیت اللّه مطهرى در گذر زمان موجب شد تا آن شکاف ساختگى و فاصله دروغین میان حوزه و دانشگاه حذف گردد و سوء تفاهم‏هاى محصول القائات مسموم استعمار به تدریج بر طرف شد. حوزه و دانشگاه با رسیدن به هدفى واحد که همان مبارزه همه جانبه براى کسب استقلال علمى، فرهنگى و آزادى بر محورهاى اسلام اصیل بود به عنوان دو سمبل مقاومت ملت و دو پایگاه اصلى انقلاب درآیند و با تکیه به همین دو پایگاه انقلاب اسلامى توانست به مسیر خود ادامه دهد، نقش شهید مفتح در تحقق این هدف‏هاى ارزشمند و عملى ساختن اندیشه‏هاى امام خمینى در این راستا، آنقدر حائز اهمیّت بود که گروههاى نفاق و التقاط کوشیدند نقشه‏اى دیگر را به اجرا بگذارند، آنان وقتى مشاهده کردند در برخوردى فکرى و منطقى با این شهید بزرگوار شکست خورده‏اند، سلاح شقاوت را برکشیدند و این بزرگوار را به جرم آگاه بخشى به نسل دانشجو و برقرارى پیوند میان محیطهاى علمى و مذهبى به شهادت رسانیدند اما حذف فیزیکى مفتح و مطهرى هرگز جریان الحاد و التقاط را به هدف شوم خود نرسانید و راه نورانى و سفارش و توصیه این دو عزیز به اتحاد حوزه و دانشگاه هنوز سرلوحه عمل دانشجویان و طلاب حوزه است.۱۲

حجت الاسلام و المسلمین‌هادى مروى(ره) در این باره مى‏گوید:

“ایشان (مفتح) اعتقاد نداشت که حوزه و دانشگاه باید در یکدیگر ادغام شوند و هر یک وظیفه و کار اصلى خود را رها سازند و به کار حیطه دیگر بپردازند بلکه این‏ها بایکدیگر ارتباط و تعامل داشته باشند و بتوانند حرف‏هاى هم را خوب درک کنند و ساحت علمى و فکرى یکدیگر را بفهمند تا این درک متقابل منجر به یک نگاه دین مدارانه به هستى شود و طبعاً زمان آگاهى و دین آگاهى هر دو تعالى پیدا کند. شیوه ایشان هم به گونه‏اى بود که افراد دانشگاهى در کنارشان عملاً احساس احترام و امنیت مى‏کردند و این شیوه را در تمام مساجد و به خصوص مسجد قبا که پایگاه حرکت ایشان بود ادامه دادند. (مفتح) توانست بسیارى از اساتید دانشگاه را به مسجد قبا جذب کند و با وجود حفظ کامل اصالت فکرى و مکتبى خود و پاى بندى به تمامى موازین اسلامى در تمام طول زندگى، ارتباط خود را با دیگر نحله‏هاى فکرى قطع نمى‏کرد و معتقد بود این ارتباط مى‏تواند به مرور زمان بر آن‏ها تأثیر بگذارد و باعث شود که آن‏ها دست کم بخشى از اشتباهات و خبطهاى خود را اصلاح کنند اما اگر ما این‏ها را رها کنیم طبیعتاً به دام طرف مقابل مى‏افتند و اگر ارتباطى وجود داشته باشد، در سراشیب سقوط و انحطاط فکرى خود باقى خواهند ماند.”۱۳

شهید مفتح براى فراهم نمودن مقدّمات کاربردى نمودن وحدت حوزه و دانشگاه در آغاز آبان ۱۳۵۸ و هم زمان با سالگرد شهادت آیت اللّه سید مصطفى خمینى اولین سمینار وحدت حوزه و دانشگاه را برگزار کرد در این همایش علاوه بر ایشان شخصیت‏هاى دیگرى از جمله دکتر حسن حبیبى، وزیر وقت وزارت علوم و آموزش عالى سخنرانى کردند.۱۴

مفتح با مسایل دانشگاهى آشنا بود و هم با مسایل روحانیّت، به همین دلیل خودش مى‏گفت: مشخصاً بنده هر دو جنبه را دارم این است که مى‏توانم از هر دو جنبه صحبت کنم، با این اشراف و آگاهى، عقیده داشت: “دیگر گروه‏ها به این‏ها نگاه مى‏کنند، این‏ها هستند که مسیر جامعه را تعیین مى‏کنند، مسیر پیشرفت جامعه را مغزهاى اندیشمندان در علوم مادى و دیگر رشته‏هاى علوم (تعیین مى‏کنند) این‏ها اگر با هم باشند جامعه جلو مى‏رود و مخصوصاً از نظر جنبه‏ها جامعه‏شناسى مذهب.۱۵

 

زمینه‏هاى تحقّق وحدت

شهید مفتح هرگز نگفت در حوزه و دانشگاه باید یک درس ارائه گردد یا آن که طلبه باید دانشجوى دانشگاه باشد و این که دانشجو هم زمان با درس‏هاى دانشگاهى، به فراگیرى علوم حوزوى بپردازد و نیز آن متفکر ژرف اندیش ادعا نکرد که باید برنامه‏هاى حوزه و مراکز دانشگاهى درهم آمیخته گردند یا حوزه برنامه‏هاى دانشگاه را عیناً پیاده کند و احیاناً دانشگاه، متون درسى خود را از روى کتب آموزشى حوزه تدوین کند، بلکه مفتح بارها تأکید مى‏نمود ادغام این دو کانون غیر ممکن مى‏باشد ولى وحدت اهدافشان حیاتى است، حوزه و دانشگاه، دو وظیفه و دو مأموریت ممتاز و ویژه خود، دارند اما تلاش‏ها باید هم سوء و به جانب یک مقصد باشند و یک فرهنگ و هویت بر هر دو مرکز حاکم گردد، این دو تکمیل کننده هم در اندیشه و عمل شوند تا از اجراى سیاست‏هاى متضاد و دوگانه جلوگیرى شود.

به باور مفتح افتراق‌هایى در سیستم آموزشى و نظام تحصیلى حوزه و دانشگاه دیده مى‏شود و هر یک از آنان اهداف، برنامه‏ها و کارکردهاى خاص خود را دارند و نباید از هر دو مرکز مزبور انتظارى یکسان داشت پس باید هم روحانیان و هم دانشگاهیان بطور متقابل این موجودیت را همراه احترام متقابل، اعتماد دوسویه و درک یکدیگر بپذیرند، در چنین نگاه احترام‏آمیز و واقع گرا دیگر کنش‏هاى تحقیرآمیز وجود ندارد و به جاى نفى، طرد و تکفیر یکدیگر و برچسب‏هاى ناچسب، درک متقابل میسّر مى‏گردد همچنین نگاه هنجارى حاکم بر دو نظام آموزشى باید آکنده از روح اعتماد و اطمینان بر یکدیگر باشد به گونه‏اى که این مؤلّفه در تمام ارکان آموزشى این دو سیستم ریشه بدواند، این امر ارتباطى صمیمانه، اُنسى با برکت و یگانگى فکرى را بوجود مى‏آورد.

تلاش شهید مفتح در این راستا صورت مى‏گرفت که نباید از میان این دو نظام یکى را بر دیگرى تفوّق داد و این درست نیست که به جامعه القاء کنیم یکى از آنها دینى و ارزشى و دیگر غرب زده و فاصله گرفته از دیانت است، این روند ما را براى رسیدن به وحدت صادقانه و راستین دور مى‏کند لذا به جاى برخوردهاى برترى طلبانه و مطلق انگارانه شایسته است این دو نهاد نسبت به یکدیگر نگاهى برادرانه و دوستانه داشته باشند و اصحابشان قبول کنند که حوزه و دانشگاه با هم قراب علمى، فکرى و فرهنگى دارند و مى‏توانند مکمّل هم قرار گیرند و هر دو به عنوان کانون‏هاى انسان سازى، نقس حسّاس خود را به خوبى ایفا کنند.

شایسته نیست که هر کدام بى اعتنا به موفقیّت‏ها و دستاوردهاى کلان و مفید دیگرى، صرفاً با نگاهى منفى و نگرشى تردیدآمیز به حریف بنگرند و رفتار و کارنامه هم را با نوعى سوء ظن و پیش فرض‏هاى متکى بر احساسات غیر معقول و دور از برهان ارزیابى کنند. مفتح بر این حقیقت پافشارى مى‏نمود که این وحدت و انسجام اوّل باید در اندیشه‏ها تجلّى یابد و آن نگرش‏هاى آشفته را متحول سازد و انگاره‏هاى مثبت و پندارهاى صادقانه و کنش‏هاى مبتنى بر واقعیت‏هاى موجود جاى آن بدبینى‏ها و نفرت‏ها را بگیرد و از سویى خطاهاى عدّه‏اى افراد از این دو نهاد، نباید موجب تعمیم مبالغه‏آمیز آن به کلّ دو نظام حوزه و دانشگاه گردد.

در ایران دو نظام آموزشى فوق مکمّل هم مى‏باشند و اصحاب هر کدام از این دو نهاد ضمن پرهیز از هرگونه تک روى و تک اندیشى، هرچه بیشتر با یکدیگر روابط علمى و آموزشى داشته باشند و در بحث‏هاى علمى و چالش‏هاى اجتماعى با هم روابط تحقیقاتى داشته و هم اندیشى نمایند، اگر این هم فکرى در فضایى پژوهشى، صمیمى و دوستانه و به دور از برخى حساسیت‏ها صورت گیرد باعث تبادل افکار و آراء و گسترش و توسعه مطالعات همه جانبه و رونق و شکوفایى علمى و فرهنگى مى‏گردد و ضمن این که هر دو نهاد از نظر علمى و پژوهشى تقویت مى‏گردند از هدر رفتن سرمایه‏اى و اتلاف وقت جلوگیرى به عمل مى‏آید و مانع اجراى بسیارى از طرح‏هاى تکرارى، مشابه، بى خاصیت و غیر مفید به حال اجتماع خواهد شد.

البته این دو نهاد قبل از برقرارى این ارتباطها و هم اندیشى‏ها باید به یک خانه تکانى آموزشى و علمى بپردازند، برخى ساختارهاى قدیمى و سنتى با نیازهاى عصر هماهنگ نمى‏باشد و لذا ساختار این دو کانون باید اصلاح گردد و با پالایش و پیرایش مقرّرات و هنجارهاى کهنه و ناهمگون با شرایط جدید زمینه بالندگى و پویندگى سازمانى این مراکز فزونى مى‏یابد و نیز مؤلّفه‏هاى وحدت بخش در تار و پود و ارکان آنان تقویت مى‏گردد و اصولاً همین دگرگونى‏ها و بازنگرى‏ها و رفع برخى ساختارهاى از رونق افتاده مقدّمه‏اى براى درک متقابل، احترام به یکدیگر، رفع کدورت‏ها و بدبینى مى‏گردد.۱۶

البته بدیهى است وحدت راستین حوزه و دانشگاه به معناى اختلاط این دو سیستم نمى‏باشد بلکه آن چه غالباً ناظر به معناى این وحدت است، قرابت فرهنگ حاکم بر آنان مى‏باشد. آرمان مقدّس و مهم مفتح درباره اتحاد این دو نهاد نباید به مسایل تبلیغاتى و ظاهر و برخى اصلاحات فرعى و پوسته‏اى منحصر گردد، براى رسیدن به وحدتى واقعى که از اصل استقلال علمى و فرهنگى در مقابل تهاجم تبلیغى شرق و غرب صیانت کند باید موانع بازدارنده را بر طرف کرد، از دشمنان آشکار، عوامل نفاق و انحراف که بگذریم برخى مقدّس نمایان و متحجرین که ساده اندیش و متصلّب در دیدگاهها هستند مى‏توانند تحقق این هدف را بارکود و سیر قهقرایى روبرو کنند. تغذیه صحیح فکرى و عقیدتى دانشجویان و پاسخ گویى روشن به سؤالات و شبهه‌هایى که برایشان مطرح است و رعایت ظرافت‏هاى حساس در برخورد با روحیه‏هاى حسّاس در محیط دانشگاه در این راستا بسیار مؤثر است. برخى افراد که خود را روشنفکر مى‏دانند، صرفاً جدید بودن را ملاک درستى مى‏دانند و تازه‏ها را، هرچه باشد، ترقى و توسعه دانسته و هرگونه سنتى را، اگرچه اصالت دارد، نوعى کهنگى و رجعت به گذشته مى‏پندارند که این تفکر غلط نیز از بازدارنده‏هاى این وحدت مقدّس است. قضاوت‏هاى یک طرفه آمیخته با حبّ و بغض و تعصب‏هاى منفى، نگاهههاى بدبینانه و غیر عالمانه و تخریب به جاى نقد نیز از موانع این روند هستند که باید با برنامه ریزى جامع، روشن و مشخص و برخى اقدامات حکیمانه آن‏ها را برطرف کرد.

 

انتخابى آگاهانه و مقدّس

امروزه سخن گفتن از وحدت و فراخواندن به آن، کار چندان دشوار و پرزحمتى نمى‏باشد ولى ما نباید فراموش کنیم که شهید آیت اللّه مفتح زمانى به این مهم اقدام کرد که عفریت شوم بد دلى و بدگمانى بر سر دو نهاد حوزه و دانشگاه، سایه افکنده بود، در فضایى که دانشگاه در منظر بسیارى از علماى دینى پایگاه بى دینى و سکولاریزم تلقى مى‏گردید و تحصیل علوم و دانش‏هاى جدید روى برگردانیدن از باورها و ارزش‏ها پنداشته مى‏شد، او که در حوزه استادى بلند پایه بود با گام نهادن به دانشگاه به تمام این پندارها مهر باطل زد.

این انتخاب مفتح ساده و تصادفى نبود بلکه بسیار عاقبت اندیشانه و با هدفى مقدّس و طریقى امیدوار کننده همراه بود. او در ایّام اختناق راه بین قم و تهران را براى چندین مرتبه در شب‏هاى سرد و تاریک زمستان مى‏پیمود و هر بار که خودش به یاد کرد آن روزها مى‏پرداخت با شوق فراوان خاطرات آن دوران را زمزمه مى‏کرد که چگونه مثلاً در یکى از این رفت و آمدها در بیابان اطراف قم به دام گرگان افتاد و یا وقتى دومین فرزندش به دنیا آمد، نیمه شب بود و او صبح در تهران کلاس داشت و یک ساعت بعد از ولادت فرزندش قم را ترک کرد تا سر کلاس حاضر گردد، امّا چنین تنگناهاى جانکاهى در قبال طعن‏ها و سرزنش‏هاى برخى کوتاه بینان ناصح و پندآموزان قشرى ناچیز مى‏نمود، آنان که بارها از سر دل سوزى وشفقت به او تذکر دادند شأن او خیلى بالاتر از ورود به چنین مجامعى است.

شهید مفتح مى‏توانست به آسانى در ساحل آرام حوزه درسى خود آرام بگیرد و به سرعت با تقریر یک درس خارج شهرتى فوق العاده بدست آورد، امّا این روش را برنگزید و خود را در گردونه پرتلاطم رویارویى فکرى عصر خویش وارد کرد.

مفتح با مقتضیات عصر به خوبى آشنا بود و مى‏دانست فرآوردهاى فکرى و علمى دانشگاه به زودى دامن مى‏گستراند و در تمام ارکان جامعه رسوخ مى‏کند، از این روى باید دست اخوّت به سوى دانشگاهیان دراز کند، با آنان کنار آید و در ضمن این انس و آشنایى به اطلاح ناگوارى‏هاى آن بپردازد.

شهید مفتح براى رسیدن به هدف مقدّس خود، هیچ گاه به جبهه‏گیرى در برابر دانشگاه و یا طرد دانشگاهیان نپرداخت و مطلق گرایى و نفى همه مفاهیم و شخصیت این نهاد را درست نمى‏دانست و معتقد بود یک شناخت مطابق با واقعیت در ایجاد تقریب و انسجام مؤثّر است، مفتح تلاش کرد روح همدلى، هم آوایى، یک هدف بینى و توجه به رسالت اصلى علم و عالم را در چنین اتحادى بوجود آورد.

او در این راستا داراى وسعت نظر، سعه صدر و ظرفیتى فوق العاده بود. هنگامى که او و هم فکرانش نخستین نمایشگاه کتاب اسلامى را در خرداد سال ۱۳۵۶ در کتابخانه مسجد قباى تهران برگزار کردند خبر درگذشت دکتر شریعتى به او رسید، با دریافت این خبر مفتح براى شرکت در مراسم تشییع جنازه وى به سوریه شتافت و در آنجا همراه امام موسى صدر ضمن تماس با انگلستان و براى این که مبارزه دیگرى علیه رژیم شاه، که مایل به انتقال جنازه دکتر به تهران نبود، ترتیب دهند، پیکر این متفکر را به سوریه منتقل و در زینبیه (جوار بارگاه حضرت زینب) دفن نمودند. این تصمیم وى نشانه بینش روشن او نسبت به قشر دانشگاهى و روشنفکر جامعه آن روز بود، قطعاً مفتح به دلیل آشنایى با افکار دکتر شریعتى، از برخى دریافت‏هاى ناصواب و خطاهاى وى به خوبى آگاه بود ولى این شناخت هرگز مانع آن نشد که مفتح گامى از مسیر تقریب آراء دانشگاهیان و حوزویان به عقب نهد.

مفتح ضمن وارد شدن به عرصه‏هاى سیاسى و قرار گرفتن در معرض تندبادهاى فکرى و عقیدتى هیچ گاه اصالت‏هاى معنوى و عشق به اسلام، حوزه و روحانیت را فراموش نکرد و تعهد خود را نسبت به معارف و مکارم اسلامى حفظ کرد و این گونه نبود که با ورود به دانشگاه از موازین شرعى و اخلاقى و تدیّن و تعهد فاصله بگیرد، مفتح به درستى دریافت اگر اسلام ناب محمّدى و به دور از پیرایه‏ها و خرافات به نسل دانشگاهى عرضه گردد، آنان با آن بُعد حقیقت جویى که در سرشت خود دارند بدون هیچ گونه مقاومت و واکنشى آن را پذیرا خواهند شد.۱۷

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید آیت اللّه مطهرى، ص ۴۴۷٫
  2. بینش اسلامى و پدیده‏هاى جغرافیایى، دکتر عباس سعیدى رضوانى، ص ۴۵٫
  3. تاریخ مدارس ایران از عهد باستان تا تأسیس دارالفنون، ص ۴۰۵٫
  4. .
  5. امام و انقلاب فرهنگى، ص ۳٫
  6. تعلیم و تربیت و رهنمودهاى امام،ص ۶۹ – ۷۰٫
  7. شهید مفتح تکبیر وحدت، از نگارنده، ص ۱۵۶٫
  8. وحدت دو قشر روحانى و دانشگاهى، شهید دکتر مفتح، ص ۲۶ – ۲۷٫
  9. وحدت مقدّس، سخنرانى شهید مفتح در جمع دانشجویان مدرسه عالى پارس، مجله پیام انقلاب، شماره ۱۵۲٫
  10. شهید مفتح تکبیر وحدت، از نگارنده، ص ۱۶۴ – ۱۶۸٫
  11. با الهام از پیام مقام معظم رهبرى (در زمان ریاست جمهورى) به مناسبت سالروز وحدت حوزه و دانشگاه در سال ۱۳۶۰، روزنامه کیهان، ۲۷ آذر ۱۳۶۹، ش ۱۴۰۷۷٫
  12. از بیانات امام در ۱۴ شهریور ۱۳۵۸٫
  13. وحدت، هماهنگى و همکارى حوزه و دانشگاه، حجهالاسلام و المسلمین اعرافى، روزنامه اطلاعات ۲۷ آذر ۱۳۷۲، شماره ۲۰۰۸۵، ص ۷٫
  14. گفت و شنود با حجهالاسلام مروى، شاهد یاران، سال دوم، ش ۱۲، دى ماه ۱۳۸۵، ص ۳۲٫
  15. زندگى و مبارزات شهید مفتح، رحیم نیک بخت، ص ۲۸۷؛ شهید مفتح تکبیر وحدت، ص ۱۷۸٫
  16. زندگى و مبارزات مفتح، ص ۸۱٫
  17. با استفاده از مقاله غلامرضا خارکوهى، مندرج در روزنامه اطلاعات، ۱۳۸۰/۹/۲۷، ش ۲۲۳۷۲٫
  18. زندگى و مبارزات شهید مفتح، ص ۱۰۶ – ۱۰۷، شریعتى به روایت اسناد، به کوشش على کردى، ج ۳، ص ۳۱۶ – ۳۱۷ ؛ پاره‏اى از خورشید، ص ۳۶۷، نگاه حوزه (ضمیمه مجله حوزه) ش ۹ – ۸، ص ۲۶ – ۲۷٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *